logo





از ايران برو، به ايران نيا

يکشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۷ - ۰۸ فوريه ۲۰۰۹

عیسی سحرخیز

saharkhiz.jpg
هنوز درست نمی دانم كه سعيد آمده بود كه در ايران بماند، يا قصد داشت چون چند بار گذشته پس از مدتی اقامت و ديدار بستگان و آشنايان به فرانسه بازگردد، كاش در مراسم سالگرد مرحوم احمد بورقانی در انجمن صنفی روزنامه نگاران ايران، نيت اصلی اش را پرسيده بودم.
نمی دانم آنان هايی كه سعيد رضوی فقيه دبير پيشين دفتر تحكيم وحدت را روز دوشنبه ۱۴/۱۱/۱۳۸۷ بازداشت و به زندان اوين فرستادند، وقتی در فرودگاه مهرآباد پاسپورتش را گرفتند اطمينان داشتند كه او به ايران آمده است تا بماند، يا گمان می كردند كه حالا حالا ها-دست كم تا زمان خرداد ۸۸، زمان برگزاری انتخابات رياست جمهوری - قصد بازگشت به پاريس را ندارد!
سعيد گويا خود می دانست كه تصميم به بازگشت دارد و دوستان نزديك او. اكنون پس از پنج شش روز بازداشت و بازجويی، لابد دوستان جديدی كه در "سلولی انفرادی“ ميهماندار و هم كلام او شده اند، نيز. روز يكشنبه وقتی در مراسم انجمن صنفی با فاصله ی چند صندلی، در رديف پشت سر او قرار گرفتم و برای لحظه ای چشمان مان به چشمان هم افتاد و سرهامان به نشانه ی سلام و عليك بالا و پائين شد، در نهايت او درپاسخ اين پرسش لب خوانی شده كه تا كی ايران هستی؟ به آهستگی جواب داد: "يك دو هفته ای، اما فعلا كه پاسپورتم را در فرودگاه گرفته اند". اما نشد كه بپرسم، يك دو هفته با احتساب برو بيا به ساختمان سنگی خيابان آفريقا و دادگاه انقلاب و... است، يا بر مبنای آن چه كه در بليط برگشت ذكر شده است؟!
با اين شواهد و قرائن و اسناد و مدارك ديگری كه حتما ماموران وزارت اطلاعات و دادستانی از طرق قانونی و غيرقانونی تاكنون به دست آورده اند، پرسش اين است كه چرا سعيد را گرفته اند و پس از يك هفته بازجويی هنوز آزادش نمی كنند؟ گيرم شعبه ی ۱۵ دادگاه انقلاب در روشی غيرمعمول و در روالی خلاف قوانين كشور در آذرماه ۸۷ برای او حكم ممنوع الخروجی صادر كرده باشد، مگر برای ده ها نفر چون من كه اكنون بيرون از زندان به سر می برند، چنين احكامی صادر نشده است؟ گيرم سعيد پرونده ی باز داشته باشد، مگر هزاران نفر از دگرانديشان، اصلاح طلبان و تحول خواهان پرونده ی باز ندارند و صدها نفر اكنون با احكام زندان تعليقی و تعزيری در خارج كشور و داخل ايران به نوعی آزاد زندگی نمی كنند؟
در اين شرايط علامت سوال بزرگتری در چشم خودنمايی می كند و در ذهن جولان می دهد كه راستی چرا سعيد را گرفته اند؟ چرا او و خانواده اش را چنان تحت فشار قرار داده اند كه نه تنها خود سكوت كنند و چيزی در مورد بازداشت و بازجويی ها نگويند، بلكه وقتی ديگران حرفی زدند و مصاحبه ای كردند چون مورد "بی بی سی“، حتی اگر دستشان رسيد و از توانشان برآمد كاری كنند كه حتی مصاحبه ی دوستانش پس از ساعتی از روی سايت خبری اين رسانه هم ناپديد شود؟!
البته اين سوال نيز مطرح است كه در اين چهار سال در فضای سياسی كشور چه تغييری پيدا شده و وضع سعيد چه تفاوتی با چهار سال پيش دارد كه اين بار او را گرفته اند و حالا حالا ها قصد رها كردنش را هم گويا ندارند؟ سعيد تفاوت كرده يا پروژه ی اتهام زنی "براندازی نرم" عمق و بعد بيشتری يافته است و طعمه های جديدتری نياز دارد؟ مگر بار اول است كه سعيد را می گيرند و بازجويی می كنند و تحت فشارش قرار می دهند كه باب دل آنان رفتار كند؟ مگر بار پيش وقتی كه او جوان بود و كم تجربه تر، زمانی كه سه چهار ماهی در سلول انفرادی و... تحت فشار نگاهش داشتند، كوتاه آمد كه اين بار بيايد؟ پس پرده ای اين بگير و ببندهای گسترده چيست و دليل بيم و نگرانی، و پائين آمدن اعتماد به نفس و آستانه ی تحمل اقتدارگرايان چه؟
سعيد رضوی فقيه عضو و دبير سابق دفتر تحکيم وحدت آن زمان كه احساس كرد مسئوليت های سياسی - اجتماعی اش در دوران جديد پايان يافته يا كاهش پيدا كرده است، با تفكر و تعمق و مشورت و رايزنی با دوستانش به اين نتيجه رسيد كه وقت خودسازی است و تحصيلات گسترده تر در سطوح بالاتر و فضای آزادتر. اين بود كه پس از كسب مدرک دکترای خود در رشته ی فلسفه از دانشگاه تربيت مدرس تهران، در سال ۱۳۸۳ به فرانسه جلای وطن كرد و تحصيلات و تحقيقات خود را ادامه داد. همان جا بود كه باز كسوت دبيری انجمن های اسلامی دانشجويی پوشيد، اما اين بار در جامه ی دبير "اتحاديهی انجمنهای اسلامی دانشجويان در اروپا". سعيد از آن گروه دانشجويان نبود كه می روند و پشت سر خود را نگاه نمی كنند. به اين دليل، در اين مدت نيز در آسمان ميان تهران و پاريس در رفت و آمد بود، و آخرين بار در آستانه ی انتخابات رياست جمهوری دوره ی گذشته.
او آن زمان بازگشت تا به آن گروه از دانشجويانی كه "صدای تحريم انتخابات" گوش شان را پر كرده بود، بگويد در شرايطی كه نامزدهايی - گيرم نه بهترين- در صحنه حاضرند قهر با صندوق های رای جفای به خود و خانواده و ميهن است و واگذاری ميدان به نظاميان شخصی پوش و حزب پادگانی. كابوسی كه زود تعبير شد و بيش از همه به پای آن ها نوشته شد و خيلی زود هم گريبان دانشجويان و فعاليت های آنان را گرفت. هر روز پايشان به بهانه ای به دادگاه و زندان و بازداشتگاه باز شد تا اين پيام را در بازجويی ها بشنوند؛ "در اين كشور دو راه بيشتر پيش پای شما نيست، يا چفيه بر گردن اندازيد و در جبهه ی ما قرار گيريد، يا جلای وطن كنيد و همكار تلويزيون صدای آمريكا شويد و..."؛ تا تصويرتان باشد، اما ياد و خاطره ی هزينه هايی كه پرداختيد و تلاش هايی كه انجام داديد از ذهن ملت برود و توان و قدرت تاثيرگذاری شما در جامعه هر روز بيشتر كم اثر گردد، تا روزی كه ديگر نام و يادی از شما باقی نماند.
سعيد اگرچه جلای وطن كرده بود، اما آگاهانه دست رد به همكاری با "وی او ای“ و... زد. او برای از بين بردن هر گونه شائبه ای حتی در همان حد كه در ايران فعاليت مطبوعاتی می كرد، در اروپا به كار رسانه ای نپرداخت، آيا دست رد زدن به درخواست ماموران دادستانی جرم اصلی او است؟ اكنون كه او را شش روز پس از بازگشت به تهران دستگير و روانه زندان اوين كرده اند، آيا می خواهند تنها اين پيام را صريح و مستقيم به گوش او برسانند؟
شايد هم نه. موضوع جدی تر اين ها است و شرايط كشور بحرانی تر؛ آن هم در آستانه ی انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸؟ شرايطی كه نشانه های آن اوضاع بحرانی كشور در عرصه های داخلی و بين المللی است و پيامدش حجم فزاينده ی اعتراض ها و نارضايتی های مردمی. شرايطی كه هر چند همه می دانند دوره ی بخت و اقبال احمدی نژاد در حال افول است، اما با شگفتی و تعجب می بينند و می شنوند كه "ميل حاكم "، در تضاد با "منافع ملی“ و "مصلحت بين المللی“، هنوز بر اين مدار می چرخد و "امر" صادر شده است كه وقتی سيد محمد خاتمی پا در ركاب كرده است، نامزد اقتدارگرای ديگری حق پا به صحنه گذاردن ندارد.
آيا اقتدارگرايان پس از گذشت سی سال از پيروزی انقلاب خود را در شرايط سال های پايانی رژيم پهلوی می بينند، كه اين گونه تيغ از رو عليه ملت بسته اند؟ آن شرايط و دوران كه محمد رضا شاه در اوج "توهم اقتدار" قرار داشت و خود و كشور را در آستانه ی ورود به "دروازه بزرگ تمدن" می ديد؟ زمانی كه رژيم پهلوی از نظام دو حزبی فرمايشی به سمت نظام تك حزبی رفت و محمد رضا حزب رستاخيز را پی نهاد و گمان برد كه مالك منحصر به فرد اين آب و خاك است؟ بر اين اساس ندا در داد كه "هر كس كه ما را نمی خواهد، بيايد پاسپورتش را بگيرد و از ايران برود"!
آيا سعيد را برده اند كه در كنار آن پيام خوانده شده به گوش دانشجويان بازداشتی-اما رد شده از جانب اكثريت قريب به اتفاق آنان- پيامی مشابه دوران پايانی حكومت محمد رضا پهلوی، به او و دوستان و اكثر ملت ايران- در آستانه ی انتخابات رياست جمهوری بهار ۸۸- ابلاغ كنند؟ پيامی روشن و شفاف؛ "از ايران برو، به ايران نيا"؟!!
مدت زيادی برای كشف پشت پرده ی ماجرا و دريافت پيام ابلاغ شده لازم نيست. صبری چند روزه يا زيادش چند ماهه لازم است تا معلوم شود كه كنه پيام در حال تفهيم به سعيد و ديگر فعالان سياسی و كنشگران اجتماعی اصلاح طلب و تحول خواه كه احتمالا - برای اعمال فشار به سيد محمد خاتمی و رساندن پيام صريح تر "نيامدن" به او- در روزهای آينده دستگير و زندانی خواهند شد، چيست.
سعيد و خانواده و يارانش كه راه "تواصو بالحق" را رفته اند، اكنون بايد راه "تواصو بالصبر" در پيش گيرند و دل به اين كلام پروردگار گرم دارند؛ "اليس الصبح بقريب"؟

Aftab_iran@yahoo.com
شنبه ۱۹/۱۱/۱۳۸۷

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد