اندیشه سیاسی دراسلام معاصر
نوشتۀ حمید عنایت
ترجمه بهاءالدین خرمشاهی
انتشارات خوارزمی
چاپ اول دیماه ۱۳۶۲ تهران
کتاب با پیشگفتار مترجم شروع میشود. توضیحات ضروری در ترجمه و معادله سازی ها را توضیح میدهد. و بعد پیشگفتار نویسنده است که به طور فشرده، ذهن مخاطبین را برای آنچه درمتن آمده آماده میسازد: «بدون شناختن یک سلسله بازاندیشیهای عقیدتی و تغییر و تفسیرهای مجدد که امروزه به تجددخواهی اسلامی معروف است اندیشۀ سیاسی اسلامی معاصررا نمی توان به درستی دریافت و ارزیابی کرد.»
مقدمه: ارتباط گذشته با حال
با توجه به مشکلات جوامع اسلامی، نویسنده با سیری درفضای فرهنگیِ مسلمین، پیوند ذاتی اسلام و سیاست رانشانه میگیرد. به عنوان ابزارلازم وشاخص از «فحوای سلطه جویانۀ این پیوند»، بحث میکند حال آنکه منتقدان غربی به گوهر، به آن متعرض هستند ضعف تاریخی و بنیادی پیروان سایرادیان ومسلمان ها را یاد آور میشود: «مسلمانان هرگز بیشتر از پیروان سایر ادیان بزرگ، یک برداشت یکپارچه و شبیه به هم از دینشان ندارند.» تأکید میکند که: هرگروه با سلیقه ای خاص به تفسیر اسلام دست یازیده اند. دراین ناهماهنگیهای گوناگون و چه بسا متضاد یک چیز کاملا مقدس شمرده شده وآن «موید راهبرد مستبدانه امورفردی واجتماعی» است. همین رفتارهای مستبدانه باعناوین مقدس دینی، اندیشۀ فرد دیندار را زندانیِ خود کرده است. همو پیام اصلی اسلام، یعنی «استبداد دینی» را که اساسی ترین تعلیم دین است، مدنظردارد. عنایت، در وابستگی اسلام به سیاست و هنر حکومت، دایرۀ بحث را می گشاید تا تکلیفی که هر مسلمان به گردن دارد بهتر و آشکارتر بیان کند. «هرمسلمان که درتحت حکومت رژیم متعهد یا متمایل به اسلام بسر می برد یابد فعالانه برای بقای آن بکوشد؛ و برعکس هر مسلمان که درتحت حکومت رژیم متخاصم با اسلام بسر می برد باید هروقت که فرصت مناسب دست می دهد در برانداختن آن مبارزه کند.» نویسنده با زبان ملایم درتلاش وفاق بین مسلمانان است. پیداست که هدف نهائی اش همدلی کامل آنهاست: «هرقدر هم برای آزادی با رفاه حال مسلمانان حتمی و حیاتی باشد نمی تواند آنان را درطریق یک نهضت موفق برای درمان دردهاشان بیندازد، مگراینکه معلوم شود از نظر صورت و محتوا با اصول آگاه دینیشان وفاق دارد. این کتاب به اندیشه های آن عده از نویسندگان مسلمان می پردازد که اندیشناک ضرورت این وفاقند.»
تحقیق بسیار درست و بجایی که عنایت که دراین اثر انجام داده، ازاین جهت قابل توجه میباشد که اولا با زبان رایج فرهنگ نوشته و نه با زبان پیچیدۀ حوزه ها. دیگر اینکه برای دانشجویان و مدرسین علمیه نیز قابل استقاده است. مثلا درواقعه غدیر خم وسقیفه واجماع آن مسئله را به طور خیلی ساده و واضح، بطور گسترده شرح داده است که برای هرخواننده عادی قابل درک وفهم است.
عنایت از دیدگاههای شیعه و سنی و فِرق منشعب دربخش: «تعارض وتوافق و روحیۀ تشیع، جدل پردازی» آرای طرف های مدعیان را در اختیارخواننده میگذارد. مخاطبین خودرا با عقاید اصحاب بحث آشنا میکند. با امانتداری وحفظِ مسئولیتِ پژوهشگری متعهد، اندیشه های گوناگون اصحاب جدل را بطور مستند روایت میکند. ازردیه نویسان ومخالفت های شیعه، سبِ نابخردانۀ سه خلیفه، اتنخاب ابوبکر به جای علی و ماجرای فدک و هرآنچه که درتاریخ ها آمده؛ ودرکل آبشخور اختلاف های سنی وشیعه بوده را به دقت میشمارد و مخالفت سنی ها را هم نقل میکند. ازابن تیمیه متفکری که جایی درباره اش گفته افکارش – ازمقولۀ تبلیغ عقاید شبه روشنفکرانه ای که باب طبع طبقات حاکمه باشد نیست، بلکه ازدل متفکر دینی بر می خیزد که به خیرو صلاح مسلمانان می اندیشد و درراه همین معتقدات خود زجر و زندان کشیده است – بنگرید به صص ۳۵- ۱۳۴ . روایت میکند که میگوید:
«درکتاب و سنت چیزی نیست که ادعای شیعه را دراینکه میگویند امامت جزو اصول دین است تأیید کند. … حال آنکه غیبت امام عملا اورا تا حد موجودی بیفایده که نمیتواند دراموردنیوی و اخروی مسلمانان منشاء خدمتی باشد پائین می آورد. اینک از غیبت امام غائب چهار صدسال می گذرد. انتظار فرج او چیزی جز امید کاذب وفریب و اعمال فساد آمیز درمیان بعضی از گروه های مسلمانان ببار نیاورده است. … … ابن تیمیه علاوه برایراد به اصول اساسی « جهل وخرافات» شیعه را نیز – به قول خودش– تختطئه میکند ومرادش از جهل و خرافات، بعضی عقاید و عملکردهای عامیانه است: «نظیر خودداری آنها ازگذاشتن نام سه خلیفه اول برفرزندان خویش و اکراه از هرگونه اختلاط ومعامله با کسانی که این نام ها را دارند، و حرمت نهادنشان به بعضی اماکن که درآنجا احتمال ظهورغائب می دهند!؛ و توسلشان به تقیه که باعث می شود سخنی را برزبآن آورند که دردلشان نیست. وی مرتفع ساختن مقابر و روی هم قرارندادن دست ها را به هنگام نماز نیز دراین ردیف می شمارد. شیعه این ناسزاها را بی جواب نگذاشته است ولی ادامۀ بررسی و رد ایرادها بین دو گروه در ردیه های دوره های بعد، مفید هیچ فایده ای نیست، چه غالبا تعبیرات دیگری ازهمان مضامین کهنند.» صص ۷۳- ۶۷٫ ازتلاش اهل تصوف درقرن هفتم وهشتم هجری سخن میگوید. اشاره ای دارد به کوشش آنها درراه حل اختلافات شیعه و سنی: «یکی ازاینگونه کوششها را فرقۀ صوفیانۀ کبرویه درقرن هفتم وهشتم، اندکی پس ازحملۀ مغول انجام می داد. موسس این طریقه نجم الدین کبری بود که به دست مغولان در۶۱۸ ق کشته شد، همه مریدانش سنی بودند، شاید به استثنای سعدالدین حمویه، که می گویند شیعه بوده… تصوف واسطۀ تألیف و التیام بین دوفرقه قرارگرفته بوده، کاملا طبیعی است. تصوف با پرهیز نظری از سختگیری وتعصب، با ستایش ازتسامح و تواضع به عنوان فضائلی که درسیروسلوک به سوی حق و حقیقت لازم است،» ص ۷۳ گام برمیداشت. تلاش ها درزمان نادرشاه باردیگر دنبال میشود. نادرشاه درتماس با حکومت عثمانی پیشنهادات تازه ای میدهد که مقبول نمیافتد. دراین میان روحانی بزرگ اصفهان که با طرح نادر مخالف بوده اعدام میشود.«میرزاعبدالحسین، اعدام و موقوفات مساجد و مدارس اصفهان مصادره گردید» ص۷۸ . با قتل نادرشاه ماجرای رفع اختلاف ها به فراموشی سپرده شد. با ظهور وهابیان درعربستان و رسمیت یافتن حکومتِ آنها، اختلافها دامنۀ گسترده تری پیدا کرد. در قرن نوزدهم تلاش های تجدد خواهانه درحهان اسلام توسط اسدآبادی و محمد عبده را یادآور میشود با ذکر این نکته که « ازاین دو، اسدآبادی پیگیرتر و یک دلتر بود، و این عمدتا ناشی ازآن بود که پیشینۀ تعلیم و تربیت او، هم درسنتِ سنی وهم شیعی ریشه داشت.» ۷۹ اینکه عنایت پس ازطرح اختلاف های سنی وشیعه، تحول نگرش های نوگرایانه درجوامع شیعه و سنی را پیش می کشد، قابل تأمل است اوخیرخواهانه سعی براین دارد که ازطریق تفاهم اختلافها کاهش ورابطۀ سالم وانسانی بین پیروان دومذهب یکتاپرستی فراهم آید. نیت پاک او در بیطرفی و پرهیز ازجانبداری در روایت ها و تحلیل های نقادانه اش چشمگیر است وقابل احترام.
یادآوری این نکته نیز ضروریست که با اندکی تسامح، هرمسلمان، چه سنی وچه شیعه، میتواند با قبول مناسکِ اکثریتِ سنیان با تلفیق انسان دوستانه، با باورهای خود عمل کند. همان گونه با اسماعیلیان وسایر فرق دین اسلام. البته این با منافع خیلی از پیشوایان دین مبین در تضاد است و تخته شدن دکان های دو نبش مفتخوارانِ موروثی. همین ها که قرنهاست با فریب ِ انبوهِ عوام، جهل را مقدس شمرده وبرای صیانت آن چه خونها که ریخته نشده و چه سرهای پرشور که برباد نرفته است! آبشخورفلاکت های همه سویۀ جامعه های اسلامی ازاین دیدگاه قابل تأمل است.
بحران خلافت
بانگاه مثبت به الغای خلافتِ عثمانی، با تصمیم مجلس کبیرملی ترکیه که در ۱۹۲۴ رخ داد به تنش هایی که در آن کشورتوسط سنتگرایان آغازشده اشارۀ درستی دارد و اینکه سرانجام به «صلای حکومت اسلامی انجامید». اینکه شکست عثمانی درجنگ اول جهانی و برآمدن مصطفا کمال پاشا، فروپاشی خلافت عثمانی را فراهم آورد. واینکه با ازبین رفتن خلافت اسلامی ترک ها با احساس بی هویتی، برای تجدید اسلام با سنتگرایان نزدیک شدند. و اینکه عربها برگشت به اسلام اولیه را راه انداختند و وهابیون یرچمدارش بودند و اینکه دراین دوران است که اندیشۀ حکومت اسلامی بین کشورهای مسلمانان جان گرفت؛ حاصل نهائی دراین اظهارنظر سنجیده خلاصه میشود:
«ازنظر طرفداران جدائی دین ازسیاست پایان خلافت، نتیجۀ منطقی انحطاط امپراطوری عثمانی بود، و نتیجۀ به زوربرسر پا نگه داشتن نهادی بود که متعلق به این زمانه نبود.»
اندیشۀ حکومت اسلامی محمد رشید رضا
این فصلِ جالب وآگاهی دهنده ازفصول درخشانِ کتاب است که عنایت با گشودن افکار تنی چند ازمتفکران جهان اسلام در قرن اخیر، آرای آن ها را برای مخاطبین روایت وبا اندیشه ها آشنا میکند. برخوردهای تحلیلی اش جالب وگیراست. با محمد رشید رضا متفکر مصریِ سوری تبارشروع میکند و رسالتِ پیشتازی او را شرح میدهد: «رشید رضا که مستقیما شاگرد عبده بود، تأثیر زیادی درشکل گیری ایدئولوژی فعال اخوان المسلمین درمصر و درسایر مناطق جهان اسلامی سنی داشت.» و سپس، بسترِفعالیت ها و تأثیر و مقبولیتِ افکاراو درجوامع اسلامی را میگشاید. دراین فصل از منازعۀ عرب و اسرائیل، شکل گیری وفعالیت فدائیان اسلام درایران، وجماعت اسلامی پاکستان، از آراء وعقاید پیشگامان ونظریه پردازان، اطلاعات مفید و مستند به خواننده منتقل میکند. اضافه براین ها، ازاشتراک وهمآهنگی و ناهماهنگیِ اندیشه ها، وهمچنین در بسیج مسلمین جهت تشکیل حکومت اسلامی دراین فصل سخن رفته است. عنایت این فصل پربار کتاب را با نظریه های مودودی و «یک متفکر ممتاز دیگرپاکستان محمد اسد» پایان میدهد.
ناسیونالیسم، دموکراسی و سوسیالیسم
عنایت، با اشاره به آثارتحمیلیِ خارجی به عرب و اسلام بحث را شروع میکند. البته این مسئله ای نیست که ازچشم تاریخنویسان پنهان مانده باشد. اخذ تجربه ها در کشورگشاییهای صدر اسلام، شیوه های کشورداری را به آنها آموخت. به هشیاری دریافتند که خمیرمایۀ قدرت و استقامتِ پایدار، درحاکمیت و مردم داری درسرزمین های مغلوب، کسب تجربه ها و به کارگرفتن روش هایی است که به صورت عرف یا قانون جاری بوده است. استفاده از ساختاری بودن نهادهای اجتماعی فرهنگی، سبب پایداری و تحولات آیندۀ عرب واسلام گردید. | پژوهشگربا اینکه ناسیونالیسم عرب را ازقرن نوزدهم شروع میکند، اما طبیعی ست که گوشۀ چشمی هم به زمانۀ صدراسلام داشته باشد تا ریشه های ناسیونالستی را به روشنی بیان کند. « … ناسیونالیسم عرب پس از جنگ جهانی اول حادشد» و اضافه میکند که «عربها نمیتوانند هویت خود را بدون اعلای اسلام که پایدارترین منبع حیثیت، و نیرومندترین انگیزۀ احساس وحدت هویت درطی قرون و اعصاربوده است، اعتلاء ببخشند.» و چون اسلام یک دین عربی است «بعضی ازنویسندگان عرب ابتدا می کوشند که ثابت کنند بین اسلام و ناسیونالیسم عرب تناقضی نیست. ولی سرانجام به آنجا میرسند که هویت عربی اسلام را تأکید کنند. … … این دین خاص آنها [عرب]هاست. قرآن به زبان آنهاست و پیامبرازمیان آنها و برای اثبات این دعوی، شواهد مفصل تری ارائه می کنند.» ص۲۰۱- ۲۰۰٫ دراین که اسلام یک دین عربی ست نباید تردید داشت. یکی ازهشیاری های بی نظیر رسول خدا درسراسرتاریخ بشری همین است که در آن روزگاران وحشت و پرآشوبِ قبیله ای، عرب را از آن همه بدبختی های ریشه دار، تفرقه و قتل وغارت وجنگ های دائمی نجات داد وبا دعوت به اتحاد، شخصیت و مقام تازه ای ازانسانیت را به عرب عرضه نمود. پیامبراسلام نه تنها دین، بلکه خدا را هم درگویش آیه های قرآنی درسیمای خدای عربی معرفی کرد. و اسلام یک پارچه عرب شد و بس. درتأیید این مدعا: «بسیاری ازاصولی که اسلام تأکید وجزوخود درآورده، ازسنن باستانی عربند که دراسلام تهذیب و شخصیت تازه ای یافته اند. احترام به کعبه و زیارت آن، سنت قدیمی عرب است وهکذا بسیاری از احکام وآداب خود حج، حرمت نهادن به جمعه که عربها آن را یوم العروبه می نامیده اند … تخصیص حق ارث به بستگان پدری و توجه به خویشان درجه اول، فراوان است.» باید دیگر مراسم ننگین عرب از قبیل قصاص و سنگسار وفرق فاحش حقوقی بین زن و مرد ازقبیل سهم ارثیه و شهادت وممنوعیت ازامور اجتماعی و اخذ جزیه ازغیرمسلمانان و … را به این ها اضافه نمود که امروزه مایۀ ننگ وبدنامی بزرگ مسلمانها شده است. گفتن دارد که دربحث ناسیونالیسم و سنجش میزان قدرت وقوت آن بین مسلمانهای غیرعرب، مسائل ملی برجسته میشود. درمصر موضوع کانال سوئز و درایران ملی شدن صنعت نفت را بهترین گواه می آورد. «درمورد ایرانیها، ناسیونالیسم پیوند گوهری با اسلام ندارد. و حتی گاهی مستلزم نفی کامل آن است.» ص۲۰۴٫ نمونه برجستۀ این تفکرِ عربیِ آیت الله خمینی بود که بانفی ملت ایران، همیشه امت اسلامی را به کار میبرد. عنایت، درمذمت شیعیان تندرو میگوید: «عربگراتر ازسنیانند، چه به وجود یک دسته فضائل درگروه خاص ازعربها، یعنی اهل بیت پیامبر اسلام، معتقدند که نظائر آن فضائل درهیچ گروهی ازانسانها یافت نمی شود. درواقع بعضی احادیث شیعه هست که قائل به تفوق خاص ایرانیان برعرب هست و دلیلش بیعت و توسل ایرانیان به اهل بیت شمرده شده.» ص ۲۱۴٫ درپایان بحث ناسیونالیسم پس ازاشاره به نظریۀ مرتضی مطهری مینویسد: «هرچند هرنوع ناسیونالیسمی با اسلام آشتی ناپذیر است، ناسیونالیسم ایرانی ازقرینه های عربیش بیشتر این صفت را دارد، و لذا حل تعارض با اسلام دشوارتر است.» ص ۲۱۹
درباره دموکراسی و سوسیالیسم بحث و تحلیل ها خواندنیست. ورود به آن مولفه ها به اطالۀ کلام می انجامد.
آخرین فصل این دفتر: نظری به تجدد خواهی شیعه با تحولاتِ دوقرن اخیر شیعیان درکشورهای ایران وعراق ولبنان، بحث شروع میشود. به تحرک بیشتر« اجتهاد دوشادوش عمل واعتقاد» تکیه میکند و تحلیلی از تلاش ها به دست میدهد که درمصالح و منافع اجتماعی بوده. دررهگذر این روایت ها از علمایی که درجنبش مشروطیت پیشگام آن نهضت شدند به نیکی یاد میکند. ازشور مردم میگوید: «حقیقت امر هرچه باشد، این واقعیت که درطی انقلاب مشروطیت توده های شهری، که مطمئنا کمترازتوده های امروزی مذهبی نبوده اند با آن همه شوروشوق به صلای حکومت مشروطه لبیک اجابت گفتند.» ص ۲۸۴٫ اضافه میکند که: « انقلاب مشروطیت نمایانگر نخستین مواجهۀ مستقیم بین فرهنگ سنتی اسلامی وغرب درایران جدید است.» از برخوردِ موثر اخباریها واصولیها، البته با نگاهِ مثبت که به اصولیها دارد و پایۀ مباحث فقهی را بیشتر برمنطق واستدلال میدانند وعمل میکنند، بحث میکند. یادآوری این نکته ضروریست که که پیروان هر دو مکتب یعنی اخباریون واصولیون درمراکزعلمی وحتا درمقام اجتهاد هنوز هم هستند. ازمجتهدان معاصر، آقایان اصفهانی – بروجردی – شریعتمداری – گلپایگانی – مرعشی ، از اخباریون وآقای خمینی جزو اصولیون بوده اند. بنا براین تفکیک مرتجع ومترقی بین آن دو مقام هرگز از گوهرِ اصلگرائی وتمامخواهیِ اجتهاد درتشیع نمیکاهد. هریک راه و روشی دارند که عنایت توجه کرده و درست همانست که درباره آن دسته ازعلما که درنهضت مشروطیت پیشگام بودند و فعالیت میکردند داوری کرده است. همو بعد ازاشاره به «منزه طلبی تند روانه تا صلح طلبی فرصت طلبانه» ی علما مینویسد:
«علما به زودی دریافتند که مشروطیت و تجدد، اقتدار و اعتبارشان را کاهش میدهد، وحلقۀ آنان را که تا قرن نوزدهم بهترین اذهان را به خود جلب کرده بود، عدۀ کم و کمتری ازاندیشه ورزان را به خود جلب می کند.» ص ۲۹۸ . بگویم که آیتالله سیدمحمد طباطبائی یکی ازشاخص ترین چهره های مشروطیت دردهۀ ۳۰، در مجله ای که درتهران منتشرمیشد ندامت ضمنی خود را ازجهت شرکت درآن خیزش اعلام کردند. اسم نشریه را فراموش کرده ام ولی بعدها درآثار و پژوهش های خانم هما ناطق همان نوشتۀ آقای طباطبائی را خواندم.
عنایت این فصل را با تقیه و شهادت امام حسین پایان میدهد. با این توضیح که اشاره ای هم دارد به کتاب شهید جاوبد، اثر نعمت الله صالحی نجف آبادی ازعلمای شهرقم . کتاب را درحالی که فراوان سود بردم می بندم. یادش گرامی باد با این اثر پربارش.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد