logo





چند شعر برای مادرم

جمعه ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۱ - ۱۱ مه ۲۰۱۲

محمد حسن صفورا

۱-

مادرم وطنم بود
هرگاه نبود
انگار وطن نبود
روزی که رفت
بی وطن شدم
انگار در گورستانی وطن دارم
می دانم
اینجا سرزمینی ست
حق انتخاب گورستان نیز با تو نیست

۲-

خیلی زود عاشق شدم
چیزی از قطار عشق من جا نماند
برگ ها پرنده ها دختران همسایه
ترانه ها نغمه ها چشم پنجره ها
آه
هنوز عاشقانه مانده ام
بر مزار مادرم
لالایی میخوانم
بر معشوقه های رفته ام
ماه بر دیوار می کشم
نورانی
در انتظار نمی مانم

۳-

از نگاره های سنگ غار ها
تا اسلیمی های سنگ گور مادرم
تنها یک خط بجا مانده است
خط عاشقانه ها
که هزار پیچ خورده است
و تو از آغاز بوده ای مانند خط عشق

۴-

چارشنبه ها
با مرگ شام می خورم
پنجشنبه ها
با مادرم ملاقات دارم
جمعه ها
زندان اوین تعطیل است
شنبه ها
هیچستان آغاز می شود
بربری با پنیر
بارِ تاریخ سنگین است
پوست می اندازم


۵-

از دلتنگی
هزار کیلومتر راه رفتم
صلات ظهر
درگورستان کنار درخت توت
بر مزار مادرم آب ریختم
انگار
صورتم را می شست
چند آلبالو چیدم
توت سیاهی را تکان دادم
کبوتران تشنه از راه می رسیدند
من
همچنان دور میشدم
مادرم همراه من می آمد


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد