logo





از جسارت تا حقارت

سه شنبه ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۱ - ۰۸ مه ۲۰۱۲

اسد سیف

در این موقعیت که وزیر ارشاد صحبت از "خط قرمز" می کند و این‌که نمی توان "هر کتابی را به نام فکر و اندیشه در نمایشگاه عرضه کرد"، در این موقعیت که دامنه حذف و سانسور از کتاب گذشته و به انتشاراتِ مستقل رسیده و 160 نویسنده و ناشر علیه آن به اعتراض برخاسته‌اند، باید ستایشگر نویسندگان و هنرمندانی بود که حقارت سانسور را بر نمی تابند و با جسارت تمام در یافتن راه‌ها و شیوه‌هایی نو در شکستن سانسور گام به مبارزه در راه دستیابی به دمکراسی و آزادی اندیشه و بیان می گذارند. باید به هر طریق ممکن از رفتار آنان حمایت کرد و آنان را در این راه هم‌گام و هم‌راه بود.
شهرزادنیوز: پیش از انقلاب، در سال ۱۳۵۶، چندماهی پس از برگزاری "شب‌های کانون نویسندگان ایران" در "انجمن گوته" تهران، زمانی که هنوز "کتاب‌های جلد سفید" به بساط کتابفروشی‌های کنار خیابان راه نیافته بود، باقر مومنی جسارت به کار گرفت، کتاب "درد اهل قلم" را در اعتراض به سانسور، بدون مجوز نشر، انتشار داد. او اعلام کرد؛ نویسنده "دلیلی نمی بیند خلاف قانون اساسی که سه اصل آن را در ماده نوزده اعلامیه جهانی حقوق بشر و اصل بیستم متمم قانون اساسی در ایران و هم‌چنین ماده 21 قانون حمایتِ حقوق مؤلفان و مصنفان و هنرمندان آمده است، کتاب را برای انتشار به اداره نگارش (ممیزی) بسپارد."

"درد اهل قلم" در همان هفته نخست نایاب شد. پس از چند هفته "انتشارات توکا" تصمیم گرفت آن را به همان شکل، یعنی باز بدون مجوز نشر، دگربار چاپ کند.

باقر مومنی چنین سنتی را در سال ۱۳۵۰ نیز تجربه کرده بود. در این سال زنده‌یاد محمدی، مدیر "انتشارات شبگیر" کتاب "مکتوبات آخوندزاده" را با ویرایش باقر مومنی که از سوی اداره ممیزی "غیرقابل انتشار" اعلام شده بود، به شکل غیرقانونی و "جلدسفید" منتشر کرد.

رفتار باقر مومنی در انتشار "درد اهل قلم" نمونه‌ای شد که پس از آن اندک‌اندک نویسندگان دیگر نیز چنین کنند. این عمل در واقع نفی دستگاه عریض و طویل سانسور شاهنشاهی بود و آغاز شکستن سد آن. چاپ "کتاب‌های جلد سفید" در این سال، صفحاتی درخشان است در چاپ و نشر و آزادی اندیشه بیان در ایران.

پس از پیروزی انقلاب، با حاکمیت جمهوری اسلامی بر ایران، دوران آزادی دوام نیافت. دگربار و این‌بار دستگاه سانسور و سرکوب جمهوری اسلامی خشن‌تر و بدوی‌تر از پیش حاکم شد.

ممیزان "وزارت ارشاد" در "اداره نگارش" بیش از سه دهه است که هم‌چنان مُهر "غیرقابل انتشار" بر آثاری می زنند که فکر می کنند در تقابل با "ایدئولوژی اسلام" قرار دارد. گذشته از کتاب و محتوای آن، شخص نویسنده نیز می تواند در تصمیم این اداره نقش داشته باشد. چه بسا آثاری که به صرف نویسنده آن اجازه نشر دریافت نمی دارند.

هم‌اکنون هزاران کتاب در "وزارت ارشاد" بلاتکلیف مانده‌اند. کمتر نویسنده‌ای یافت می شود که حداقل یک کتاب در توقیف این اداره نداشته باشد. گستره ممیزی در سال‌های اخیر حتا نویسندگان پیرامون حاکمیت و "اسلامی‌نویسان" را نیز دربر گرفته است. صدای آنان نیز که خود زمانی از موافقان سانسور و یا برقرارکنندگان و مجریان آن بوده‌اند نیز به اعتراض بلند شده است.

در فاصله سال‌های نخست انقلاب تا کنون اما جهان شاهد تحولاتی بزرگ در عرصه چاپ و نشر بوده است. رسانه‌ها به شکل‌هایی دیگر نیز با مخاطب رابطه برقرار می کنند و انقلاب الکترونیکی و دنیای مجازی چشم‌انداز گسترده‌ای در این عرصه را نیز شامل شده است. در سایه این تحولات دیگر کمتر می توان به سانسور دولتی تن در داد. نویسندگان مستقل در ایران نیز در سال‌های اخیر راه‌های دیگری برای انتشار آثار خویش یافته‌اند. اگر تا چند سال پیش چاپ آثار توقیف شده در خارج از کشور متداول بود، اکنون می توان با در اینترنت قرار دادن آن، دست یافتن به آن را آسان‌تر و عمومی‌تر کرد.

چاپ اینترنتی آثار نویسندگان ساکن ایران هر روز گسترده‌تر می شود. بسیاری از نویسندگان اعلام می دارند که در پی عدم مجوز انتشار، تصمیم گرفته‌اند تا بدین‌وسیله اثر خویش در اینترنت انتشار دهند. این اقدام ستودنی و جسورانه هم به نفع نویسنده است در رهایی از سانسور و هم به نفع خواننده است در دست‌یابی به اثر.

در چنین موقعیتی، سه سال پیش رمان "کلنل" اثر محمود دولت‌آبادی به زبان آلمانی انتشار یافت. "اداره نگارش" با چاپ آن در ایران موافق نیست.

محمود دولت‌آبادی یکی از شاخص‌ترین نویسندگان ایران است، چهره‌ای کم و بیش شناخته شده در جهان که چند اثر از او نیز به زبان‌های غربی ترجمه شده است. دولت‌آبادی ازجمله نویسندگان معترض در زمان حکومت پیشین بود، کسی که در "موقعیت کنونی هنر و ادبیات"، منتقد سانسور بود و حاکمیت آن را بر هنر و ادبیاتِ کشور فاجعه می دانست.

محمود دولت‌آبادی خالق چندین اثر ماندگار در تاریخ ادبیات ایران است. رمان "کلیدر" او از جمله مطرح‌ترین آثار ادبی تاریخ معاصر ماست.

دولت‌آبادی پیش از انقلاب در نوشته‌ای از روشنفکرانی نام می برد که "دانسته و ندانسته خود را محور هستی می پندارند. و جهان را بر مبنای حضور خود توجیه می کنند. این عجولان درک سالمی از تاریخ و موقعیت اجتماعی نداشته‌اند، اکنون نیز ندارند. پس همان به‌جاتر که ادای مأیوسان فلسفی را دربیاورند و کشکول گدایی بر سر دست بر در ارباب بی‌مروت دنیا بنشینند، تا که خواجه کی بدر آید...در چنین شخصی تواضع هنری جای خود را به تملق و کرنش‌های مزورانه می دهد."[1]

دولت‌آبادی اما با تمام توانی که انگار خود بر آن واقف نیست، متأسفانه به همین موقعیت رسیده‌اند. کاسه گدایی به درگاه "وزارت ارشاد" بر دست گرفته‌ و برای مجوز چاپ آثار خویش، آزادی گدایی می کنند. بهمن دری، معاون وزیر ارشاد می گوید که کلنل را خوانده، "کتاب خوبی است...منتها قرائت جدیدی از شرایط قبل و بعد از انقلاب را ارایه می کند." و "این قرائت می تواند قرائت جدیدی را با تأثیرگذاری نامطلوب ارایه دهد." ساده‌تر این‌که نویسنده خلاف خط حاکمیت نوشته، پس اجاز انتشار نمی گیرد. نویسنده اما از این اظهارنظر استقبال کرده، می گوید؛ او "در باره جنبه ادبی و خلاقانه اثر داوری منصفانه‌ای داشته است." امیدوار است که در نشستی چندساعته وزارت ارشاد را متقاعد خواهند کرد، چنان‌چه در مورد "جای خالی سلوچ" کردند؛ "ما نشستیم و چندساعتی در باره آن کتاب و ادبیات و نقش ادبیات صحبت کردیم و نتیجه بحث آن شد که آن کتاب منتشر شد."[2]این نشست و چانه‌زنی بر سر چاپ کتاب در حاشیه مراسم یادبود سیمین دانشور نیز بین نویسنده و وزیر ارشاد ادامه یافت.

دولت‌آبادی کاری به این ندارد که در ایران سانسور حاکم است و آثار نویسندگان دیگر نیز مجوز نشر دریافت نمی کنند. او یک امر عمومی را به مسأله‌ای شخصی بدل می کند و برایش مهم چاپ آثار خودش است. او فقط خود را می بیند و حذف سانسور را تنها برای آثار خویش می خواهد. برای همین مجیزگوی سانسورگران است و به "داوری منصفانه" آنان ارزش می گذارد. دولت‌آبادی علیه افکار جوانی خویش قیام کرده است. اوست که می گفت: "من هرگز نتوانسته‌ام چارچوبه‌ای بسازم و سپس خود را در آن گرفتار نمایم..زیرا گریزانم از هرچه جمود و تکرار وتقلید است. "من بر آن عاشقم که رونده است". پس به کلیشه نزدیک نمی شوم مگر به منظور درهم شکستن آن. به تکرار نزدیک نمی شوم مگر به نیت رسوا کردنش"[3] و حال از آن جسارت در گفتار، انگار در پس دنیای کهربایی آسمانِ ایرانِ امروز چیزی به‌جا نمانده است.

چهاردهه پیش روشفکران ما حتا در بی‌دادگاه شاه نیز برای جان خویش چانه نمی زدند، آگاهانه ترجیح می دادند تن عزیز و نازنین آماج گلوله گردد. روشنفکر آن‌زمانِ ما یاد گرفته بود که اگر قرار است "نه" بگوید، آن را به هر قیمتی تکرار کند، حال اما انگار ارتجاع حکومت بر ما نیز تأثیر گذاشته و "مصلحت‌گرا" شده‌ام. پنداری از جسارت تا حقارت راه درازی نبوده است.

سال‌ها پیش احمد شاملو، هوشنگ گلشیری، مرتضی راوندی و بسیار کسان دیگر از نویسندگان ساکن ایران جسارت به کار گرفتند و آثار "غیرقابل انتشار" خود را در خارج از کشور انتشار دادند. در سال گذشته نویسندگان زیادی از جمله رؤیا صدر، مرتضائیان آبکنار، شاپور جورکش، مریم صابری، پونه ابدالی و... در همین شرایط آثار خویش در اینترنت قرار داده و بدین‌وسیله در مقابل سانسور دولتی ایستادند.

در این موقعیت که وزیر ارشاد صحبت از "خط قرمز" می کند و این‌که نمی توان "هر کتابی را به نام فکر و اندیشه در نمایشگاه عرضه کرد"، در این موقعیت که دامنه حذف و سانسور از کتاب گذشته و به انتشاراتِ مستقل رسیده و 160 نویسنده و ناشر علیه آن به اعتراض برخاسته‌اند، باید ستایشگر نویسندگان و هنرمندانی بود که حقارت سانسور را بر نمی تابند و با جسارت تمام در یافتن راه‌ها و شیوه‌هایی نو در شکستن سانسور گام به مبارزه در راه دستیابی به دمکراسی و آزادی اندیشه و بیان می گذارند. باید به هر طریق ممکن از رفتار آنان حمایت کرد و آنان را در این راه هم‌گام و هم‌راه بود.

______________________________________________

[1] - محمود دولت‌آبادی، موقعیت کلی هنر و ادبیات کنونی، صص 11-10
[2] - نقل‌قول‌ها از روزنامه شرق، نهم اسفند 1389
[3] - محمود دولت‌آبادی، پیشین، صص 4-3

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد