logo





مي ۶۸ به مثابه انقلابي ناپيدا

سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۱ - ۰۱ مه ۲۰۱۲

یاسر عزیزی

mai68.jpg
اما مهمترین خصوصیت جنبش مه ۶۸، به باور من، خصلت «ضد فرمانبرداری»، «ضد قیمومیت سالاری» و «ضد سلسله مراتبی» آن بود که از این لحاظ آن را می‌توان جنبشی کانتی نامید، آنجا که کانت بر انسان بالغ تاکید می‌کند، انسانی که از حالت صغیر بودن خارج شده است. در آن یک ماه و اندی روز، دانشجویان و مردم وارد صحنه شده‌ی فرانسه می‌خواستند نشان دهند که بالغ هستند و به مرجع یا قیم نیازی ندارند و از چیزی که نتوانند راجع به آن بحث و نقد داشته باشند اطاعت نخواهند کرد، در این میان مناسبات در مدرسه و دانشگاه و خانواده‌ها زیر سوال می‌رفت و نقد می‌شد.»
مقدمه

جنبش يا انقلاب مي۶۸، در طي حدود نيم قرن اخير همواره مورد بحث و پژوهش از منظرهاي مختلفي بوده است. قيامي كه بلافاصله پس از وقوعش، جهان را معطوف خود ساخت. هدف اين مطلب ارائه‌ي يك گزارش از قيام مي۶۸ به صورت نقل تاريخ صرف نيست، چه براي جهان شمول كردن علل و عوامل شكل گيري چنين قيامي، بايد از فراز سر گزارش تاريخي، به تحليل تاريخي- انديشه‌گي آن پرداخت.

قرن بيستم را مي توان به نام‌هاي مختلفي نام‌گذاري كرد. يكي از اين نام‌ها مي‌تواند»قرن انقلاب ها» باشد. به واقع قرن گذشته از حيث بروز انقلاب‌هاي مختلف كه سرآغاز آن را انقلاب اكتبر۱۹۱۷ شوروي مي دانند، قرن انقلاب‌هاي كلاسيك، خاصه از جنس ماركسيستي آن بود. قرن لنين، قرن مائو، قرن كاسترو و حتا قرن… .

تئوري ماركسيستي انقلاب، از آن جهت صبغه‌ي غالب ِ انقلاب هاي قرن بيستم بود كه تماميت ايدئولوژزي ماركسيستي تنها به شكل انقلابي قابل بارخواني است، به عبارتي اساس انديشه‌ي ماركسيستي، انديشه‌اي انقلابي بوده است. تئوري انقلاب ماركسي مبتي بر فاعليت انقلابي طبقه كارگر مطرح مي‌شود. بر اين اساس، طبقه ي كارگر محمول بالقوه‌ي انقلاب است و همين‌كه اين طبقه به آگاهي و خودآگاهي نسبت به جامعه و نقش و واقعيت خود در آن نائل شود، ضرورت انقلاب براي وي ناگزير مي گردد. نيل به خودآگاهي طبقه كارگر البته محل بحث و چالش است. با اين همه؛ چنان ابتنايي بر فعاليت انقلابي طبقه‌ي كارگر در تئوري انقلابي ماركس، مانع از تحليل‌ها و صف بندي‌هاي مختلف و در نتيجه شكل گيري نحله‌هاي مختلف ماركسيستي نشد. در عين حال، انقلاب هاي ماركسيستي در همه‌ي موارد، مبتني بر اراده گرائي‌ مندرج در مشي سياسي- انقلابي لنين بوده اند، صورتي از مبارزه كه در آن اقليت پيشتاز در شكل يك حزب و به نام طبقه كارگر، وظيفه نمايندگي انقلابي اين طبقه را در تسخير و ساقط كردن قدرت مستقر و برچيدن دستگاه دولت بورژوايي يدك مي كشد.

اگر ماركس هدف طبقه‌ي كارگر را نه دست يابي به قدرت، بل‌كه «رهايي خود، جامعه و بشريت» توسط اين طبقه تبيين كرد، پس ناگزير بايد گفت: هيچ يك از انقلاب‌هاي ماركسيستي به سوي هدف ماركس سامان نيافتند و حتا خود كارگران تحت انقياد دولتي كه به نام آنها مستقر بود، سنگين‌تر و سخت‌تر به زنجير شدند. در عين حال هيچ كدام از انقلاب هاي مورد اشاره، شاهدي بر فاعليت انقلابي طبقه كارگر نبودند، هم از اين رو بود كه انديشمندان ماركسيستي چون «هربرت ماركوزه» بر آن شدند كه اگر چه طبقه كارگر، بالقوه انقلابي است، اما در زمانه اكنون نمي توان اميد انقلاب به آن‌ها بست. بر اين اساس بود اگر مي بينيم كه امثال ماركوزه به دنبال يافتن بديل‌هاي انقلابي براي طبقه كارگر مي گشتند. يكي از اين بديل‌ها، دانشجويان به مثابه‌ قشري آگاه و در عين حال آرمان گرا بود. شايد از اين روست كه ماركوزه را فيلسوف يا تئوريسين مي۶۸ مي دانند، اگرچه انديشمندان بزرگي چون: ژان پل سارتر، سيمون دوبو‌وار، ميشل فوكو، آلن تورن و ديگراني از بزرگان آن زمان، همپاي دانشجويان مي‌۶۸ خواهان» بسط پهنه‌ي ممكن» از سوي مبارزين جنبش بودند.

زمينه هاي اجتماعي و خصلت نماي مي‌۶۸

فرانسه‌ي مقارن با قيام مي‌۶۸، چندين سال از حكمراني»مارشارل دوگل» را به خود ديده بود. ژنرالي كه به ديده عموم مردم ناجي فرانسه‌ي بعد از جنگ بود و توسعه‌ي آمرانه‌اش، آرام آرام اثرات و صدمات ناشي از جنگ دوم جهاني را زدوده و فرانسه را وارد دوران جديدي نموده بود. در عين حال اما، همين آمريت سياسي همه چارچوب‌هاي اجتماعي و نهادي را متاثر از خويش ساخته بود. به رغم ظاهر جمهوري ساخت سياسي، مشاركت حقيقي و موثر مردم در تصميم گيري‌ها جز از طريق نمايندگاني كه چندان سخنگوي مردم نبودند صورت نمي يافت. ساختار سياسي، مديريتي و حتا آموزشي بگونه‌اي بود كه ويژگي‌هاي يك نظام بسته را بر پيشاني داشت. و جامعه‌اي با مردماني به تعبير سارتر»ترسو،فاقد شهامت، فرسوده، خسته، بي شكل و پژمرده از فرط اطاعت و فرمانبرداري و به طور كلي قرباني يك نظام بسته».

مذهب كاتوليك دوگل، در كنار اين همه، زمينه ساز محدوديت هاي اجتماعي بيشتري نيز شده بود. چنان كه نقل است؛‌همسر دوگل بنا بر آداب كليساي كاتوليك، مطلقه‌ها را به حضور نمي‌پذيرفت. همين سامان اجتماعي ِ جامعه آن روز فرانسه، خصايص قيام مي را ضرورت مي‌داد. به تعبير «چه گوارا»‌: «ايدئولوژي مبارزه را همواره قدرت حاكم تعيين مي‌كند.» بر اين اساس است كه قيام مي۶۸ را داراي خصايص؛ ضد فرمانبرداري، ضد قيموميت سالاري و ضد سلسله مراتبي توصيف كرده‌اند.

جرقه اوليه قيام مي ۶۸ در بيست و دوم مارس و با اشغال صحن سالن اجلاس اساتيد دانشگاه تازه تاسيس «نانتر» كه ورود دانشجويان بدان‌جا قدغن بود، زده شد. اين اقدام از دو جنبه قابل تامل بود. اول اين‌كه دانشگاه نانتر،‌در ميان حلبي‌آبادها و محله هاي فقيرنشين تاسيس شده بود و دانشجويان همه روزه به راي‌العين،‌ تضاد طبقاتي موجود در جامعه فرانسه را مشاهده مي‌كردند. از جنبه ديگر اما خود اشغال صحن اساتيد قابل تامل است. چنين مكاني نماد عيني و ملموس محدوديت، قدغن و نگاه سلسله مراتبي بود و همان گونه كه معروف است، يكي از محبوب‌ترين و جذاب‌ترين شعارهاي دانشجويان در قيام مي، شعار متفاوت «قدغن كردن، قدغن است» بود. اين اقدام دانشجويان در حقيقت عملي كردن از پيش يكي از شعارهاي اصلي جنبش بود.

بر اساس اين هر دو جنبه بود اگر مي‌بينيم كه دانشجويان در اولين اعلاميه خود پس از اشغال دانشگاه نانتر، خود را انقلابيوني معرفي مي كنند كه با همه‌ي انقلابيون پيشين متفاوتند. انقلابيوني فرهنگي، اما نه از تبار انقلاب فرهنگي «مائوئي» كه جز خونريزي و سركوب ثمري نداشت، بل انقلابي فرهنگي و بي خشونت. و مبارزه خود را عليه سرمايه‌داري، امپرياليسم، استثمار، و فرهنگ كهنه تعريف مي‌كنند.

خودانگيختگي و مركز گريزي دانشجويان كه صبغه‌اي آنارشيستي به حركت آن‌ها داده بود، مانع از آن مي‌شد كه فكر تسخير قدرت در آن‌ها رسوخ كند. هدف، انقلابي فرهنگي در روان جامعه و ذهنيت ِ اساس ِ دولت بود. آنچنان آرمان گرا و راسخ بودند كه جمله‌ي معروف «چه‌گوارا» را شعار مي‌دادند: «واقع‌بين باشيد و ناممكن را بخواهيد.» هم از اين رو بود كه سارتر به آن‌ها مي‌گفت: «شما مي‌خواهيد پهنه‌ي ممكن را بسط دهيد.»
كتاب «انسان تك ساحتي»ِ هربرت ماركوزه كه به سال ۱۹۶۴ منتشر شده بود، آگاهانه يا ناخودآگاه مانيفست قيام و انقلاب بود. آنجايي كه ماركوزه معتقد بود، پيشرفت ِ تكنولوژي، توسعه سرمايه‌داري و تنوع ظاهري در حيات بشر، از انسان موجودي تك ساحتي آفريده ‌است كه آزادي وي در زير اينهمه ساحت‌هاي ظاهري لگدمال مي‌شود و محدوديت‌هاي انسان افزون‌تر. آن‌چنان كه «گي دبور» در «جامعه‌ي نمايش» يك‌نواختي را اصيل‌ترين واقعيت در پس پشت تنوع ظاهري و نمايشي نمايشي كالاها نشان مي‌داد.

در چنين شرايطي بود كه انقلاب دانشجويي، شكلي نامتعارف به خود گرفت، به گونه‌اي كه «ريمون آرون» – جامعه شناس دست راستي و از مخالفان قيام دانشجويان – از جنبش مي به «انقلاب ناپيدا» تعبير كرد. انقلابي كه مشابه آن در تاريخ پيدا نمي‌شد. حزب كمونيست فرانسه كه علي‌الاصول در راستاي گرايش ضد سرمايه‌داري جنبش قرار داشت، به بهانه خرده‌بور‍ژوا بودن مبارزات دانشجويي نه تنها همراهي نكرد بل‌كه با آن به مخالفت برخاست و به رغم پيوستن كارگران به دانشجويان در روز 15 مي و اشغال كارخانه‌ها بدست ايشان، حزب كمونيست با اين استدلال كه دانشجويان، طبقه كارگر را از رهبري‌اش – يعني حزب لنينيستي ِ كمونيست فرانسه – جدا مي‌كند، از درك جنبش سر باز زد تا ضمن افزودن بر نامتعارف بودن قيام سراسري دانشجويان، افول حزبي خود را آغاز كند.
اگرچه قيام ِ انقلابي مي ۶۸ به ساقط كردن «مارشال دوگل» منجر نشد، اما وي بلافاصله پس از قيام، دستور اصلاح نظام اداري و آموزشي را صادر نمود و حركت اجتماعي جديد در فرانسه، بر بستري كه قيام دانشجويان ايجاد كرده بود راه خود را در پيش گرفت. درست است كه دانشجويان در پي قيام غرورانگيز مي 68 به همه‌ي خواست‌هاي خود دست نيافتند، اما چنان تار و پود جامعه فرانسه را متاثر ساختند و بالمآل صورت و روح فرهنگي را دستخوش تغيير نمودند كه نتايجي از قبيل: تقويت و تثبيت جايگاه اجتماعي دانشجويان، اهميت يافتن فرهنگ در حيات اجتماعي، گسترش مشاركت سياسي – اجتماعي مردم و از همه مهم‌تر تقويت و تثبيت برابري واقعي ميان زن و مرد در نتيجه‌ي زوال پدرسالاري مورد هجمه دانشجويان را بر شمرده‌اند. بگونه اي كه وقتي در سال ۲۰۰۸ و در سالروز چهل سالگي قيام مي ۶۸، «نيكولا ساركوزي» – رئيس جمهور كنوني فرانسه – ضرورت از بين بردن ميراث مي ۶۸ را پيش كشيد، يكي از سخن‌گويان دانشجويان انقلابي – «كوهن بنديت» – در پاسخ به ساركوزي،‌‌ كابينه معرفي شده‌ي وي را شاهد گرفت كه ساركوزي از تساوي تعداد زن و مرد در آن به عنوان يك سابقه‌ي مثبت ياد مي‌كرد. چه از خواست‌ها و ميراث‌هاي مي۶۸، يكي نيز برابري واقعي‌تر حقوق و حضور اجتماعي زن و مرد در جامعه بود كه اينك براي سياستمدار دست راستي چون ساركوزي نيز دروني شده است و بي ترديد قابل از بين بردن نيست.

دست‌آوردهاي نظري مي براي امروز ما

«تنها به خاطر آنان كه اين روزها اميد خود را از دست مي دهند، نور اميد در دل هاي ما تابيدن گرفته است» (والتر بنيامين)

شيدان وثيق – نويسنده و روشنفكر ايراني مقيم فرانسه كه در قيام مي۶۸ حاضر و درگير بود- طي مصاحبه‌اي، در پاسخ به سوالي پيرامون ويژگي‌هاي قيام مي ۶۸ مي‌گويد: «ویژگی‌های مختلفی را برای جنبش مه۶۸ می‌توان برشمرد؛ مثلنً، زیر پا گذاشتن هنجارهای عمومی و اخلاقیات رسمی که در این حالت به نوعی می توان گفت که جنبش مي۶۸ به گونه ای جنبشی نیچه‌ای بود و ضد قواعد رسمی که افکار عمومی آن ها را مطلق می‌شناخت. بدین معنا جنبش مه ۶۸ «ضد افکار عمومی» بود. مثلنً، شعار مشهوری که در مه۶۸ سر می‌دادیم: «قدغن کردن، قدغن است» و بدین شکل آن قواعد مطلق را زیر سوال می‌برد. یا «خودانگیختگی جنبشی» که همه‌ی قدرت‌های اقتدارگر در برابرش قرار دارند. از این لحاظ می‌توان آن را جنبشی مارکسی دانست، آنجا که مارکس در مانیفست حزب کمونیست از شبحی صحبت می‌کند که همه‌ی قدرت‌های ملی و جهانی در صدد نابودی آن هستند.

اما مهمترین خصوصیت جنبش مه ۶۸، به باور من، خصلت «ضد فرمانبرداری»، «ضد قیمومیت سالاری» و «ضد سلسله مراتبی» آن بود که از این لحاظ آن را می‌توان جنبشی کانتی نامید، آنجا که کانت بر انسان بالغ تاکید می‌کند، انسانی که از حالت صغیر بودن خارج شده است. در آن یک ماه و اندی روز، دانشجویان و مردم وارد صحنه شده‌ی فرانسه می‌خواستند نشان دهند که بالغ هستند و به مرجع یا قیم نیازی ندارند و از چیزی که نتوانند راجع به آن بحث و نقد داشته باشند اطاعت نخواهند کرد، در این میان مناسبات در مدرسه و دانشگاه و خانواده‌ها زیر سوال می‌رفت و نقد می‌شد.»

طغيان عليه اخلاقيات و هنجارهاي رسمي، خودانگيختگي جنبشي در ميان دانشجويان، ضد فرمانبرداري بودن، ضد قيموميت سالاري بودن، ضد سلسله‌مراتبي بودن، ايمان و اعتقاد به بلوغ خود و تن ندادن به اراده ناساز با واقعيت جديد، مبارزه با حاكميت مطلق و حتا غير مطلق ولي خودكامه و آمرانه، گريز از اطاعت چيزي كه اجازه نقد آن وجود ندارد و به طور كلي رويكردهايي كه حكايت از روي برتافتن از محدوديت و اجبار غير‌ ‌ِ منطقي در جامعه مي‌كند،‌ در كنار همه مظاهر فرهنگ كهنه كه در هر شكلي مورد هجوم و نقد دانشجويان مبارز در قيام مي ۶۸ قرار مي‌گرفت،‌ بايد در كنار شكل مبارزه كه شكلي افقي، درون‌زا، غير متكي به فرد خاص، متوجه فرهنگ و نه تسخير قدرت بود را از ويژگي‌هاي مهم و قابل توجه و استفاده تاكنون آن قيام بزرگ دانست. بايد پذيرفت كه عصيان تبار آزادي است و براي رسيدن به آزادي راهي جز مبارزه وجود ندارد. اين مهم به ويژه براي قشر دانشجو بسيار اساسي است كه همچنان آرمان‌گراترين عناصر اجتماعي و مهمترين خواهان آزادي هستند و در عين حال در اين حضور و مطالبه اجتماعي، چيزي هم براي از دست دادن ندارند. و مي‌دانند كه براي بدست آوردن خواست‌هاي خود و نزديك شدن به آرمان‌هاي خود، راهي جز مبارزه و عصيان عليه ساخت نابرابر و سركوبگر در پيش ندارند. و قشري هستند كه در عين اينكه آگاهي متوسط و رو به بالاي جامعه را نمايندگي مي‌كنند، در همان حال معلول همه‌ي خسارت‌ها و آفت‌هاي ظلم، نابرابري و سركوب اجتماعي نيز هستند. بنابراين بزرگ‌ترين درسي كه مي‌توان از مي68 آموخت، درس مبارزه و اهميت آرمان در مبارزه است. درسي كه اگر خوب آموخته شود، سلطه‌ي بلاهت مجسم بر فراز هيچ جامعه‌اي باقي نخواهد ماند. درسي كه بي‌ترديد امروز بيش از هميشه بدان محتاجيم.
* . http://azizi61.wordpress.com

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد