|
اگر به شما نیاز نداشتم
در درونِ دیوار بلند و زُمخت کاخم با خشت و سیمان به خاکتان میسپاردم امروز بر سفرهتان آنقدر نان مینهم که بتوانید فردا به سر کار بازگردید از نفرینشدگانِ طبارتان زنی بگیرید زیر سقفی جفتگیری نمایید تا که تولههاتان بعد از شکستن کمر شماها جایتان را بگیرند همه چیزتان از بویِ عرقتان از لحجهتان از خشمهایِ هرازچند و بیهودهتان - که با باتون و در خونِ ناپاکتان ساکت میشوند - تا ترانههایی که زمزمه میکنید تا خرابههایی که خانه مینامیدشان تا سرودهایِ خندهدارتان … همه چیزتان مشمئزم میکند اگر از خشم گلهتان آنگاه که خرافاتوار خود را طبار و طبقه میداند نمیهراسیدم این شعر را بر رویِ دیوار بلند و زُمخت کاخم حک میکردم تا که درسی برایتان باشد رضا هیوا اول ماه مه 2012، پیش از شرکت در راهپیمایی پاریس غار نظر شما؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد |
|