گفتن و نوشتن دربارۀ هریک از این بزرگان شعرو ادب، مطلب را به درازا میکشاند. بعنوان مثال، تنها دربارۀ شادروان محمد بهمن بیگی (پدر آموزش عشایری) و خدمات کم نظیرش در سراسر تاریخ ایران، میتوان چند کتاب نوشت وازدیدگاه های گوناگون کارخیراو را سنجید. همانگونه است درباره دیگراندیشه ورزان که فرهاد در این اثر گرد آورده است | |
مختصری ازاوضاع و احوال ادبی اقلیم فارس
مؤلف فرهاد گرگین پور
انتشارات ارمغان دبیران (آباده)
چاپ اول ۱۳۸۵
کتاب را دوست دیرینه ام خانم دُرنا فرزند استاد حبیب گرگین پور توسط دوستی ازاصفهان برایم فرستاده که دراین اواخر به دستم رسید. دُرنا با صفایِ سرشار ازانسانیتِ ایلی وکوهستانی خود نوشته: «توفیقی بود که بدین وسیله عرض ارادت کنم و کتاب فرهاد [برادرش] را برایتان بفرستم.». ازیادآوری خاطره های گذشتۀ این خاندان هنرمند، در حسرت دوری شان تأسف خوردم. خیال، لحظاتی پرکشید و مرا با خود به آن دیاربرد. وخاطرۀ آخرین دیداری که ساعدی وسوسن آبادی هم بودند. فرهاد وبرادرش در جمع خانواده هنرنمایی می کردند. وچه زود سپری شد آن روزگاران، ساعدی در پرلاشز وسوسن آبادی در خاک آمریکا درخواب ابدی غنودند.
اثر فرهاد گرگین پور را باز میکنم. درتورقی کوتاه ازارج نهادنش به خادمان فرهنگ کتابش را می بوسم احساس انسانی آن خانواده مقابل چشم هایم قد می کشد.
شش بخش و یک پیشگفتار این دفتر۴۶۰ برگی، روایتگر گوشه هایی از زندگیِ پرمسقت و سرسختانۀ عشایر فارس، وقایع اجتماعی – سیاسی فارس، آفریده های ادبی هنریِ هنرمندان، شاعران و نویسندگان آن منطقه ؛ از دوران قاآنی تا زمانۀ فریدون توللی را معرفی می کند.
درپیشگفتار، بطور فشرده ازوضع جغرافیائی و موقعیت اجتماعی همچنین از چند گانکی و مغایرت زبان ها به اشاره سخن رفته. از گوناگونی اقوام و شیوۀ زندگی مردم زحمتکش و نجیبِ عشایر روایت ها دارد. «دراین سرزمین وسیع در میان اقوام گوناکون اعم از شهری و روستائی و عشایری، زبان های مختلفی از جمله لری، ترکی، عربی و غیره درکنار زبان فارسی سال های سال به حیات خود ادامه داده و می دهند، حتی برخی لهجه ها مانند لهجۀ مردم لارستان و یا لهجۀ خاص مردم سیوند و … نیاز به مطالعاتی دارد که پرداختن به زبان وادبیات آنان حتی برای یک هیأت تحقیقاتی نیزمستلزم فرصت وپژوهشهای دامنه داری است که ازحد توان یک تن بیرون است.»
فرهاد، با امانتداری زمینه های نهضت مشروطیت را مدِ نظر دارد. آغاز پژوهش را ازعهد ناصرالدین شاه شروع میکند و در مرداد سال ۱۳۳۲ روایت ها را میبندد. به وضوخ مینویسد: «باتوجه به علل پدید آورندۀ انقلاب مشروطه که به دهه هایی پیش ازآن برمی گردد، ناگزیر از بررسی عهد ناصری شده ایم.» انگیزۀ شروع ش را میگوید اما دربارۀ سبب پایانی سکوت میکند که حتما بدون علت نیست. این را هم بگویم که وسواس فرهاد درتفهیم روایت های مستندش، آن روی سکه را نیز به خواننده منتقل میکند و آن پیشزمینه های فرهنگی و اجتماعی مشروطیت است که مردم، درآن جمودی و بیخبری دوران ناصری، با بذرهای ممنوعۀ پنهان و پراکندۀ “آزادی” و “نوخواهی” آشنا میشوند. این آشنائی در گسترۀ خاک وطن است که آرام آرام به بار می نشیند. هشیاری فرهاد در فصل های آینده بیشتر چهره میگشاید که اشاره خواهم کرد.
بخش اول این پژوهش به اختصار ازعهد ناصری و وقایع آن دیار و گرفتاری های اجتماعی و بیشتر نا امنی های منطقۀ فارس بحث می کند و درپایان فصل چنین نتیجه میگیرد که:
«حکومت ناصرالدین شاه پس از نیم قرن به پایان میرسد درسال های آخر حکومتش درعصر بیداری طرحی نو افکنده می شود که در تداوم [به] استقرار مشروطه می انجامد و دوره ای نوین آغاز می شود.»
فصل دوم ادبیات درعصر ناصری
به روایت فرهاد بازگشت اوضاع ادبیات به گذشته، سابقه اش بر می گردد به دوران افشاریه، اما رواج اصلی آن را به دوران بعد از فتحعلیشاه قاجار نسبت میدهد و اصفهان. «کانون این نهضت [بازگشت]، شهراصفهان بود. اصفهانی که مرکز آشوبهای بعد از انقراض صفوی بود، اصفهانی که در زمان کریمخان نیز مطابق معمول زمان به شعرا و اهل ادب آن سامان توجهی نشان داده نمی شد.» همو با ادای حرمت به هنرمندانِ درگذشتۀ اهل قلم، اشاره ای دارد به ذکر نام و آثارشان:
«از طلایه داران دورۀ بازگشت می توان از سید محمد شعلۀ اصفهانی – میرزا محد نصیر اصفهانی – و مهمتر از همه میرسیدعلی مشتاق نام برد. از اقمار دوستان مشتاق باید از آقا محمد خیاط عاشق اصفهانی – آقامحمد تقی صهبای قمی – لطفعلی بیگ آذربیگدلی شاملو – هاتف اصفهانی – و حاج سلیمان صباحی بیدگلی کاشانی نام برد. این جریان در تداوم خود بزرگانی مانند ابراهیم نشاط را دردامن خود پروراند … … از لحاظ ویژگی های لفظی و تکنیکی باید گفت زبان دراین عصر تکرار زبان گذشتگان است … … حتی از این حیث از عهد صفوی نیز عقب مانده تر به نظر می رسد، شاعران در قلمرو نحو نیز تابع عصر سلجوقی و غزنوی اند. … ازنظر موسیقی کلام هیچگونه تازگی درآن دیده نمی شود. تنها صفای اصفهانی از وزن های نادر و قاآنی شیرازی از ریتم های تند و ضربی استفاده کرده اند.»
فرهاد، در پژوهشِ کارنامۀ هنرمندان نگاهِ سنجیده و همه سویه دارد. اندیشۀ خود را گرفتار دام های سیاسی و هو وجنجال های گذرا نمی کند. وسعتِ دیدش گسترده تر است. اشارۀ کوتاهش کافی ست تا مخاطبین ش خطر دولتِ مقتدر عثمانی در رودررویی با دولت نوپای تشیع صفوی را دریابد. در بستر حوادث سیاسی منطقه و دوران کشورگشایی عثمانی، سکوت و سکون ادبیات را ازآن جهت یادآور میشود؛ که وجه تمایز و مخاطرۀ استقلال کشور با آفت های فرهنگی را توضیح دهد. اشارۀ بجایی دارد درباب پیشرفت نثر در همین دوره.
«در زمینۀ نثر تذکره های ارزشمند دراین دوره نوشته شده است که از اهمیت خاصی برخورداراست. بعلاوه منشآت زیبایی مانند “منشآت قائم مقام” رنگ و بویی دارد که مشام جان را عطرآگین می سازد. … … یکی از زیباترین نثرهای ادبیات فارسی، نثر”هزار و یک شب” است که در همین دوره نوشته شده است و از افتخارات ادبیات فارسی شمرده می شود.»
نویسنده سخن سنحیده ای دارد که گوشه ای از آرای روشنگرانۀ اورا به نمایش می گذارد. پندآموز است و عبرت انگیز. ومخاطبش اکنونیان اند. این واقعیت را باید پذیرفت که دگرگونی اندیشه ها دردوره حکومت اسلامی نطفه بسته. فرهاد، این حرکت را دریافته و پیشزمینه هایِ جوانه زدنِ بذرهای تحول درادبیاتِ دگرگون شدۀ کشوررا؛ که از درون شروع شده حس کرده است. اینکه: گوهر “نقد” زیر سایۀ شومِ خفقانِ حاکم، و رو در رو با خشونت سازمان یافتۀ دولتی در مبارزه اند. این پدیدۀ رو به کمال را به فال نیک باید گرفت. چالش اندیشه ها ولو شتاب زده و مغشوش در ذهنیت مردم آرام آرام به بار مینشیند. وحشتِ سنتگرانِ حاکم از بیداریِ هزار ساله مردم بیجا نیست. نویسنده، با اشاره کوتاهی اصالت نقد و به کارگیری عقل نقاد را با زبانی نرم ولطیف این گونه توصیه میکند:
«به هرحال نقد و بررسی دوره بازگشت نباید درنظر دانشجویان این توهم را ایجاد کند که به هنرمندان دورۀ باز گشت به چشم مُجرم و گناهکار نگاه کنند؛ … کوتاه سخن اینکه، دورۀ بازگشت، دوره ای است که با ویژگی های خاص خود ومعایب و محاسنی که هیچ یک نباید از چشم پنهان بماند و پرداختن یکسویه به معایب یا محاسن بررسی و نقد درستی نخواهد بود.»
فصل سوم فارس درعهد ناصری
جانبازی های دلاوران فارس به ویژه تنگستانیها و دشتستانیها درمباره با بیگانکان و خرابکاری های ملا علی اکبر فال اسیری درتخریب مقبره حافظ آن هم به دفعات، وگرفتاری های مردم مورد بحث قرارگرفته که برای مطالعه جامعه شناسان زمینۀ بهتری فراهم آورده است.
درفصل چهارم قاآنی شیرازی
درباره قاآنی، نویسنده با آوردن برخی ازسروده های شاعر شیرازی و روایتِ آرای دیگر منتقدان دربارۀ مشرب و ذوق شاعرانه اش ادای حرمت کرده است. گفتن دارد که قاآنی، با همۀ رفتارهای خلاف عرف زمانه، دارای بینش آزادگی و زیستن در هستیِ زمینی را بیشتر مدنظرداشت تا ستایش دنیای پس ازمرگ. اینجا یاد داستان و سروده ای افتادم که بیانش درکناراظهار نظر دیگر منتقدان بی مناسبت نیست. منبع آن ازصبا تا نیما ج اول ردیف “قاآنی” انتشارات نوید آلمان غربی تاریخ نشر ۱۳۶۷ است.
«سالی یاد دارم که درشیراز چنان زلزلۀ عظیمی اتفاق افتاد که قصر توانگران از بخت هنروران فرسوده تر شد و روی مجاوران از روی مسافران غبار آلوده تر؛ هرسقفی آستان شد و هرآستانی آسمان. … قضارا پس از هفته ای که خاک عمارت ها شکافتند پیمانۀ شرابی چون پیمان عاشقان و ایمان صادقان در زیرگل درست یافتند. ” مر آن خدای که پیمانه را نگه دارد/ به زیر خاک چو پیمان اهل عشق، درست.” و هم در آن هفته شنیدم که یکی از ظریفان پیمانۀ معهود را به خانه محتسب برد که ای بی انصاف، پیمانۀ شرابی که خداوند پاکش درزیر خاک نگه دارد شکستن درست نباشد.»
نویسنده، با ادای احترام به هنرمندان منطقه فارس چکیده ای ازسخنان آن ها را به مخاطبین روایت میکند و با شرح حال خاندان وصال این بخش را می بندد.
بخش دوم با انقلاب مشروطیت آغاز می شود.
دراندیشۀ فرهاد، شکست های بزرگ دوران قاجار ازدولت های قوی، و از دست رفتن مناطق بزرگی ازخاک کشور هشداری بوده برای بیداری رجال سیاسی وگرداننگان امور از گرانخوابی. «شکست های شاهان قاجار از ممالک بزرگ کابوسی است که چشم های خواب زدگان را هرچند برای لحظاتی کوتاه از هم می گشاید.»
و سپس اشاره ای دارد گذرا، به تأثیر انقلاب های صنعتی ۱۷۵۰ انگلیس و انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه درایران. وشکست روسیه تزاری از ژاپون و انقلاب شکست خورده ۱۹۰۵ روسیه. و به درستی نتبجۀ ان ها را درجان گرفتن نیروی محرکه بین مردم برای انقلاب مشروطه ایران گواه میآورد. جا بجا قرارداد تقسیم ایران بین انگلیس و روس را یادآورمیشود. و شگفت آوراینکه، با سقوط دولت تزاری و پیروزی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ شوروی، انگلیس میدان راخالی دیده باوثوق الدوله – رئیس نخستین مجلس مشروطه ایران – عاقد همان قرارداد میشود و سهم روسیه را انگلیس تصاحب میکند! این وقایع ننگین در دوران مشروطیت رخ میدهد، در زمانی که ۱۰ سالی ازانقلاب مشروطیت گذشته است.
در ادبیات مشروطه، نویسنده با برشمردن نوآوری ها و تحولات، به توسعه روزنامه نگاری و ادبیات کارگری و رهیدن شعرو نثر ار قالب قواعد کهن نگاهِ درست و مثبتی دارد ونظراتش مستنداست. همچنین رو آوردن مردم به پاره ای از ترجمه ها. تکیه بیشتر فرهاد روی نو آوریهای شاعران است. با اشاره به «فتنۀ باب» و کشتار بیرحمانه بابیان درزمان ناصرالدین شاه و امیر کبیر – که متأسفانه تاریخنگاران، بی توجه به مسئولیت صدارت او، چشم پوشی و همدستی اش درآن جنایت کم نظیر، نادیده می گیرند – از «سه چهره برجسته ادبیات مشروطه: طالبوف – آخوندزاده و زین العابدین مراغه ای یاد می کند و ارج آن ها را بجا می آورد. از عبدالطیف طسوجی مترجم هزارویکشب ومیرزا حبیب اصفهانی مترجم حاجی بابای اصفهانی و سایرین به نیکی یاد میکند. این یادآوری نویسنده ادای حرمت به خادمان فرهنگ است که طبیعت و سرشت پاک او را گوشزد میکند. فرهاد جایی گلایه ای دارد از بی توجهیِ شادروان کسروی به سهم مردم فارس در جنبش مشروطیت. بگویم و بگذرم که درجنبش مشروطیت به ویژه در استبداد صغیر، مجاهدین قفقاز و انبوهِ کارگران ایرانی که در معادن نفت کار می کردند بزرگترین حامی آن جنبش بودند در جوارآذربایجان که سازماندهی مرتب ومنظم داشتند برای هرگونه کمک رسانی. گذشته ازآن این جنبش مربوط به تمام خانواده های ایرانی بود. ازارس تا قشم ازخلیج همیشه فارس بگیر تا دریای خزر. و بلوچستان. هرجا که در محدودۀ جغرافیای ایران خانواده ای بود، شامل آن جنبش بود که فلبش درآذربایجان می تپید. با سهمی یکسان در دل همه خانواده های ایرانی. که متأسفانه سهم بیشتر به آن ها رسید که از گذشته های دور صاحب سهم در حکومت ها بودند.
فرهاد، روایت محمدخان را که دل خونی از تصرف بوشهر توسط انگلیسی ها دارد نقل میکند: «فرماندهان اصلی ژاندارمری از قوای بیگانگان انتخاب میشوند و جالبتراین که مخبرالسلطنه که این زمان والی فارس است چون حزب دمکرات که طرفدار مشروطه است را بازسازی می کند، براثر تلگراف گلایه آمیز سفیر انگلیس مورد سرزنش قرار میگیرد.» مبارزۀ مسلحانه مردم غیورجنوب به ریاست «رئیس علی دلواری» برعلیه متجاوزین شروع میشود که نویسنده با ستایش شجاعت مردم آن منطقه حوادث را شرح میدهد. خواننده، درادبیات دوران مشروطۀ فارس؛ با فرصت الدوله شیرازی که ذاتا به علم و دانش عشق می ورزید آشنا میشود. وآثارش را میشناسد و ساعت ها با احساس لذت و آرامش پای روایت های فرهاد می نشیند. در همین فصل با سروده های”شوریده” شاعر روشندل شیرازی بیشترآشنا میشود.
قصاید و قطعات تکان دهندۀ شوریده، از شورانگیزترین سروده هاست که دراین دفتر آمده است. اینگونه گزینه های مطبوع و دلنشین، ذوق زیباشناسی فرهاد را برجسته میکند. روایت جالبی هم از یک دختر دلباختۀ شیرازی که شاگرد شوریده است، نقل کرده که دریغم آمد اینجا نیاورمش. دختری از خانوادۀ مرفه عاشق جوانی شده از طبقۀ پائین دست جامعه. میداند که ازدواج شان غیرممکن است. خانوادۀ دختر به راز عشق او پی برده اند اما نمیدانند دخترشان عاشق چه کسی ست. به ناچار شوریده را که نابیناست برای کشف راز دختر انتخاب میکنند تا درجایی خلوت برای مکاشقۀ درون او و درد دلش بنشیند. درآن خلوت شوریده از هردری سخن میگوید البته با پند و اندرز. دختر هیچ نمیگوید و«بعد از یکی دوساعت گفتم آخرپاسخی به من بدهید. بالاخره دختر گفت: شما معلم من بوده اید و به من سعدی درس داده اید. درجواب شما یک بیت از سعدی می خوانم: زدست رفتم و بی دیدگان نمی دانند/ که تیرهای نظر بربصیر می آید. شوریده بنا به گفتۀ خود منقلب میشود. ماجرا را وجواب دختر و بیت سعدی را برای خانواده تعریف می کند و می گوید: من چه پاسخی به این دختر بدهم. معنی صریح بیت این است که شوریده تو چون زیبایی آن پسر را نمی بینی نصیحتم می کنی.»
فرهاد، با معرفی مظفر شیرازی شاعری از بستک لارستان و آوردن بخشی از سروده هایش بخش دوم را می بندد و بخش سوم را با : «نظری به شعر و ادب برخی دیگر ازنواحی فارس» شروع میکند.
«اقلیم فارس، شامل نواحی وسیع و اقوام گوناگون و بیشماری است. تحقیق درباره ی فرهنگ وادب هرقومی مستلزم کاری شاق و فرصتی بسیار است اما ما دراینجا فقط به اختصار درباره ادبیات قشقایی و شروه خوانی مناطق جنوب (دشتی تنگستان و دشتستان) می پردازیم و از میان گویندگان ایل قشقایی، “ماذون” و ازمیان گویندگان “جنوب”، ” فایز” را برمی گزینیم.»
فرهاد، قطعاتی ازسروده های مأذون به زبان ترکی همراه با ترجمۀ فارسی آورده و ازمقبولیت شاعر بین مردم ایل به نیکی یاد کرده است.
«اشعار “مأذون” به زبان ترکی ازحیث آرایه های سخن و به طور کلی موسیقی شعر وعاطفه و تخیل نیز برجستگی خاصی دارد. … زبان مأذون درسراسر اشعارترکیبش، ساده ، روان، شیوا ورساست … اشعارش چنان دلنشین ومؤثراست که مردم ایل هریک به فراخوردرک ودریافت و هوش وحافظۀ خود آن را به مناسبتهای گوناگون می خوانند و درنغمه ها و آوازهایشان جاودانه می سازند.» بخشی از مسمطی که درباره دلبری ترسا سروده است: «مطربکا حدیث از آن غنچه لبان دلم می خواد/ ساقیکا شرابکی چوارغوان دلم می خواد دلبرکا حقیقتا نه این نه آن دلم می خواد / از آن دوبرگ غنچۀ بسته زبان دلم می خواد بی ادبی شد ای صنم مرا بکن معاف ها.»
نویسنده، سپس از فایز و شروه خوانی درمناطق جنوب برای مخاطبین اطلاعات تازه ای میدهد. «مردم دشتستان دوبیتی های ” فایز” را درمایۀ دشتی با آوایی گرم و غمگین و درعین حال رسا و حماسی نمی خوانند، بلکه فریاد می زنند. فریادشان از دشتی و دشتستان می گذرد. سراسرفارس را حتی آن سوی مرزهای فارس را در می نوردد و تسخیر می کند. خواندن این دوبیتی ها درمایۀ دشتی که درجنوب “شروه” خوانده می شود و خواننده آن را “شروه خوان” می نامند.»
بخش چهارم.
پس از گفتاری درباره اوضاع ایران و منطقۀ فارس درعصرپهلوی، آشنایی با: دکتر لطفعلی صورتگر – دکتر مهدی حمیدی – فریدون توللی – صادق چوبک – رسول پرویزی – محمد بهمن بیگی را مطرح می کند. فرهاد دراین بخش نیزطبق شیوۀ پژوهشی خود، شرحی از اوضاع زندگی و خدمت به فرهنگ همراهِ بخشی بعنوان نمونه از آفریده های هنرمندان بالا را به خوانندگان کتابش معرفی می کند.
بجاست اضافه کنم که: بخش چهارم ازپربارترین برگ های این دفتراست. نگاه صادقانۀ فرهاد، این زمینه را فراهم آورده که «ازقاآنی تا توللی» بعنوان مرجع مورد اعتماد دانشجویان و محققان قرارگیرد. بررسیِ اوضاع تاریخی منطقه و کارنامۀ هریک ازخادمان فرهنگ دراین دفترگواه این مدعاست.
گفتن و نوشتن دربارۀ هریک از این بزرگان شعرو ادب، مطلب را به درازا میکشاند. بعنوان مثال، تنها دربارۀ شادروان محمد بهمن بیگی (پدر آموزش عشایری) و خدمات کم نظیرش در سراسر تاریخ ایران، میتوان چند کتاب نوشت و از دیدگاه های گوناگون کارخیراو را سنجید. همانگونه است درباره دیگر اندیشه ورزان که فرهاد در این اثر گرد آورده است.
بخش پنجم و ششم دربرگیرنده: نگاهی به سبک شناسی به سیرمقاله نویسی و تاریخچۀ مطبوعات فارس در عصر مشروطه ونگاهی اجمالی به انجمن های ادبی شیراز از عهد ناصری تا سال ۱۳۳۲ هجری شمسی است. با کلی مطالب خواندنی.
بررسی «ازقاآنی تا توللی» را همین جا می بندم اما با شرم سنگین، نمیدانم با این پرسش چه کنم؟ چرا کتاب، یکسویه « مردانه » نوشته شده است؟!
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد