logo





باز گشت راسپـی ها *

جمعه ۱ ارديبهشت ۱۳۹۱ - ۲۰ آپريل ۲۰۱۲

کاوه بنائی

سمینار ها, کنفرانس ها, جلسه های مجازی ـ حقیقی تشکیل می دهیم, عده ای را دور خود گرد می کنیم و کم گفته های تکنوکرات های تحصیل کرده مشق یافته و نیافته رژیم را, یا اصلا نگفته هایشان را نقد می کنیم. سر خوش از اینکه توانستیم سر از ترفند هایشان در بیاوریم, اعلامیه مشترک می دهیم, محکوم می کنیم و سرخوش تر همه این اعمال را به حساب فعالیت سیاسی می گذاریم! فکر می کنیم از این راه استبداد را خراش می دهیم و کم کم , میلی متر , میلی متر , غول استبداد را به عقب می رانیم!
شرایطی که امروز بر میهن حاکم گشته است, ساختاری فاسـد که دست های آلوده اش را در تمام زمینه های اقتصادی, سیاسی, اجتماعی و فرهنگی شاهد هستیم.تا تحتانی ترین لایه های جامعه خود را نمایان کرده است.

آیا نیروی مقابل, قادر است براین معضل اجتماعی غلبه کند؟ خوش باورانه مدام, به زبان می آوریم که, این رژیم مشروعیت نه در داخل و نه در خارج دارد! بر بستر این تصور, حرکت های خود را سازمان می دهیم.

سمینار ها, کنفرانس ها, جلسه های مجازی ـ حقیقی تشکیل می دهیم, عده ای را دور خود گرد می کنیم و کم گفته های تکنوکرات های تحصیل کرده مشق یافته و نیافته رژیم را, یا اصلا نگفته هایشان را نقد می کنیم. سر خوش از اینکه توانستیم سر از ترفند هایشان در بیاوریم, اعلامیه مشترک می دهیم, محکوم می کنیم و سرخوش تر همه این اعمال را به حساب فعالیت سیاسی می گذاریم! فکر می کنیم از این راه استبداد را خراش می دهیم و کم کم , میلی متر , میلی متر , غول استبداد را به عقب می رانیم!

چرا تلاش ها ی یکصد و اندی سال مبارزه برای برقراری آزادی , دمکراسی , عدالت اجتماعی اینگونه در حکومت اسلامی رسوب یافت؟ شرایط واقعا موجود کنونی معضلی گشته که هیچ کس را یارای برون رفت از آن نیست.

هیولای استبداد , بی نظیری اش را روز بروز عیان تر می کند. در میهن ما, تکرار تاریخ , چرا اینگونه , پیوسته به سمت ارتجاع چرخش دارد.؟ هنوز صداهائی را که از اعماق سالیان دور, دوران اختناق و سیاهی استبداد قجری شنیده می شود.هنوز تاب " رقص مرگ" زنان و مردان آزاده با آهنگ همانند همان دوران در حکومت اسلامی تکرار گشته, هنوز دل هائی چون فولاد آبدیده در کوره حیات مبارزه علیه جهل و استبداد را که از تپش انداحتند در دل های بیشماران با زخمی تازه , درد انگیزی اش را با تمام وجودمان لمس می کنیم.چرا آن تلاش های فداکارانه که در نوع خود حماسه ها آفریدند, آن اندیشه های رهائی بخش , امروز به وضعی دچار گشته ایم که , بدوی ترین , عقب مانده ترین افکار, از اعماق جامعه به سطح آمده و بدل به راهبردی گردیده که تناقض آشکارش را روز مره شاهد هستیم.؟ اما حکومت اسلامی همچنان ثابت , نه تنها در حیطه ملی, بلکه در عرصه بین المللی وزنه ای گردیده که هوایش را طوری تنظیم می کنند که دچار نسیان نشود! براستی چرا؟

زنان و مردان برپا گر مشروطه,با آرمان های بشر دوستانه,فصلی را در تاریخ مبارزه علیه استعمار و استبداد رقم زدند که, هنوز پس از یکصد سال ما بر خواسته های آنان و شیوه هایشان درمانده ایم!

آن انقلاب , انقلابی ملی ـ دمکراتیک بود و بر علیه سلطه بیگانه ظهور کرد.انقلابیون علیه حکومتی قد بر افراشتند که وابسته به قدرت های خارجی اعم از روسیه و انگلیس بود.حکومتی که خود غارت می کرد! مملکت را نا امن می کرد! دسته های راهزن برای بازرگانان تدارک می دید! نه تنها به فکر بازسازی نبود, با گرفتن وام های کلان , اندک توانی که می توانست صنعت نوظهور نقشی را ایفا کند, از نفس می انداخت. تمام گمرکات و بنادر دست بیگانگان قرار گرفته و خود به عیاشی و سفر مشغول می شدند!

سیر تعالی انقلاب مشروطه, پایه هایش روی استخوانهای خرد شده انقلابیون قرار داشت.طی 15 سال, 3 مجلس, 3 پادشاه, و 30 دولت را به همراه خود کشاند. ارتجاع داخل با همدستی سیاست بازان دول بیگانه با مانور های ماهرانه , چونان موریانه ای به جان نهضت افتادند. پس از حمله قزاقان روسی در حمایت از محمد علی شاه که به استبداد صغیر شهرت یافت , انقلابیون یا گرفتار گشته و به دار و تیر بسته شدند یا جلای وطن اختیار کرده تا بتوانند با هدف و نیروئی دیگر احیاء انقلاب را میسر شوند.

کانون عمده این تبعیدی ها که توانست به اجماعی دست یابد, " کمیته ایرانیان در لندن" بود که در سال 1908 تشکیل شد. این کانون شامل , نمایندگان سابق مجلس, سید حسن تقی زاده, معاضد السلطنه, که خواهان " انتخابات آزاد مجلس" , " نظارت مجلس بر امور مالی کشور" و.... حیدر عمو اوغلی که در این زمان در اروپا بسر می برد در پیش برد اهداف این کمیته همت گماشت. مخالفت روسیه تزاری با بازگشائی مجلس پس از کودتای محمد علی شاه, انقلابیون را وا داشت که , به" فتح تهران "اقدام کنند.

مجاهدان مشروطه , از گیلان, آذربایجان و عشایر بختیاری قشون های خود را به سمت تهران حرکت دادند. با اندک مقاومتی تهران بدست انقلابیون فتح شد .سرکرده فتنه گران که دستش در کاسه قدرت و سرکوب انقلابیون قرار داشت, شیخ فضل الله نوری دستگیر و به دار مجازات آویخته شد. میهن در جوش و خروش ویژه ای که خاص شرایط برآمد انقلابی است, بسر می برد. درخراسان با نام

کلنل محمد تقی پسیان, گیلان با میرزاء کوچک خان, آذربایجان با شیخ محمد خیابانی و عشایر غیرتمند بختیاری با سردار اسعد و خیل بیشمار دیگری از انقلابیون انرژی می گرفت و در مجلس و در دولت های مختلف که می آمدند و یک , یک گره گشائی می کردند حیات داشت. وقوع انقلاب اکتبر, ارتش تزاری را که در قالب قزاقان,با فرماندهان و مستشاران سیاسی تزاری, میهن را جولانگاه خود قرار داده بودند در تصمیم به خروج از میهن وا دار کرد. انگلستان با دستانی فراخ تر و با اهرم هائی بیشماری که در تمام نهاد ها ولابی ها داشت , به خوردن انقلاب مشغول گشتند.آنها به هیچ کس رحم نکردند. تمام تلاش حیدر عمو اوغلی که به " چکیده انفلاب" شهرت یافته و هدف غائی اش اتحادانقلابیون آذربایجان , گیلان و خراسان بود , یکی پس از دیگری , شکارشدند. شیخ محمد خیابانی در سنگرکشته شد. کلنل پسیان در جنگی نابرابر سر بر آستان آزاد اندیشی اش نهاد و میرزاء کوچک خان با همه تناقضاتی که در رفتار داشت در کوهستانهای گیلان جان داد. حیدر با همه تلاش هایش طعمه دسته بندی های مجاهدان گیلان قرارگرفت و جان باخت.دراین زمان دیگر آوازه قزاق قلدری بر صفحه میهن درخشیدن گرفت. با سرکوب سیستماتیک , از درون این انقلاب نیمه تمام, فاشیسم با چهره ملی خود را نشان داد. کودتای سوم اسفند 1299 تکلیف همه را روشن کرد.از این تاریخ, پلیس رضا خانی با چهره دیگری وارد میدان شد.آنها بر طبلی تو خالی می کوبیدند و پایان سلسله قاجاریه را اعلام داشتند . با نامی جدید و رویکری نو, پا پیش گذاردند. آن نیروئی که طی 15 سال, انقلابیون و مردم را پیوند می داد, در بستری از دریای خون دفن گردید. میهن جولانگاه, کسانی شد که نه بوئی از وطن دوستی در وجودشان بود نه در سر سودای میهن داشتند. انتقام از بازمانده پدید آورندگان انقلاب مشروطیت آغاز شد.ماموران و افسران اداره سیاسی شهربانی, با مدیریت سرپاس مختاری, و زیر دستانی مانند , عباس بختیاری معروف به "شش انگشتی" با دستور مستقیم رضا خان, در زندانها و بیرون زندانها به حذف مخالفین مشغول شدند. قتل های بیشمار زنجیره ای , سردار اسعد , دکتر ارانی, فرخی یزدی, در زندان, ترور میرزاده عشقی و..... خیل بیشماری دیگر در طول 16 سال سلطنت توانست آن آتش افروخته را که شعله از زمان میرزا رضای کرمانی با قتل ناصرالدین شاه آغاز گشته بود خاموش کند.با شروع جنگ دوم جهانی میهن بار دوم به اشغال در آمد.رضا خان که در بازی های پشت پرده بازنده شده بود, شبانه از بسترقدرت, بدون تشریفات سلطنتی, با اندک همراهان به خارج فرستاده شد.فضای میهن به آشوبی دیگر با جضور ارتش های بیگانه آمیخته گردید. زندانیان از زندان آزاد شدند." حزب توده ایران" از سنت بر جای مانده دهها سال گذشته اعلام موجودیت کرد. تجربه مبارزه بر جای مانده پارلمانی , دسته ها و گروهها و احزاب از زمان انقلاب مشروطه, نیروی های خفته ای را بیدار کرد. آذربایجان و کردستان, که از دیربازبا نشان از زخمی که ارتجاع بر پیکرآنها وارد کرده بود, به پا خاستند. , با توجه به اینکه مجلس از حضور نمایندگان متنوعی تشکیل گشته بود, آنها, زمان را مناسب یافتند تا بر حقوق حقه خلقی خود رنگی دیگر بدهند. سید جعفر پیشه وری که در تمام مدت حکومت رضا خان در زندان بسر برده بود با توجه به اکثریت آرا از تبریز انتخاب شد, با مخالفت سید ضیاء و حامیان دربار , نتوانست به مجلس راه پیدا کند. در سال 1324 اقدام به تاسیس " فرقه دمکرات آذربایجان" نمود. سنت بجای مانده از زمان سرداران ملی, ستارخان و باقرخان و مقاومت دلیرانه شیخ محمد خیابانی در مقابل کودتا گران, تجربه گرانقدری برای احیاء فرقه شد. همچنین در کردستان آنقلابیون , در سرزمینی که همیشه مورد بی مهری واقع می شد از خاکستر بر جای مانده کوشندگان گذشته , جمهوری کردستان را دمکرات های کرد, قاضی محمد و سیف قاضی اعلام داشتند. به موازات حضور نیروها و ارتش دولتی, به سازماندهی و کوشش خلقی خود مبادرت ورزیدند. هر دو ناحیه که در جوار هم این گونه سر بر داشتند و چون خاری بر چشم ارتجاع و سلطنت در کنار هم برادر وار به حل و فصل مسائل شان سرو صورت میدادند پس از یک سال پشت سر گذاشتن از هر نوع دسیسه از جانب دولت مرکزی , با خروج ارتش سرخ در پایان جنگ , وحشیانه مورد تجاوز و حمله قرار گرفتند. رهبران یا جان بر سر آرمان خلقی شان نهادند یا در دیار غربت فراموش گردیدند.در این زمان هنوز مجلس تناقض حیات خود را با خود داشت. حزب توده و سایر احزاب ملی, نماینده در پارلمان داشتند, اما صحنه آشوب زده میهن ومه آلود بودن فضای سیاسی و همچنین منافع ملی مدافعان , که در شرایط دشوار, عرصه را دشوارتر می کند, نتیجه آن شد که حکومت با شدت تمام تا توانست سرکوب و فتل عام را در آذربایجان و کردستان انجام دهد.این بار هم نیروئی که از خاکستر بر جای مانده انقلاب مشروطه سر بر آورده بود در خون غرق گردید.

رادیکالیسم در ادامه راهبرد هایش, نیروهای ملی را بیدار کرد. دکتر محمد مصدق, که همیشه در دوران پر تلاطم های سیاسی حضور داشت, در ادامه حیات سیاسی و مبارزه با دربار به توانی از هم آوردی دست یافت که اعلام منشوری را در دستور قرار داد.

قطع دست انگلیس ازثروت ملی, تلاش های نخست وزیر مورد اعتماد ملت, پایه های سلطنت را به لرزه در آورد و با اتکا به نیروی مردم, خروج شاه را از میهن میسر کرد.این بار هم دشمنان قسم خورده , از روحانیون درباری تا بازاریان خود فروخته و ژنرال های شاهنشاهی و یک مشت روسپی و قداره کش به رهبری شعبان بی مخ ها و آیت الله کاشانی ها آن چنان فضائی با اشاره سرویس های امنیتی انگلیس و آمریکا آفریدند که شاه با کمترین هزینه برگشت داده شد.

اینبار هم مانند گذشته , نیروهای امنیتی که تجارب به شکست کشاندن و کشتار انقلابیون را در سابقه داشتند دست بکارشده و آنچه را خواستند , انجام دادند. اینبار شاه با مشاوران آمریکائی . به کمک سرویس های امنیتی, سیا, اینتلجنت سرویس و موساد که به تربیت سازمان امنیت او خالصانه هر نوع حذف فیزیکی و روانی را آموزش میدادند, توانست 25 سال حکومت کند.با مهاجرت ناخواسته مبارزان , نیروی مقاومت گر مانده در میدان شیوه ای دیگر را پس از چند سال که دنیا ی بیرون اتخاذ کرده بود و در آمریکای لاتین, آفریقا و مقاومت دلیرانه مردم ویتنام در مقابل تجاوز نظامی آمریکا حیات داشت بر گزید. 7 سال پر تلاطم بر میهن بر مبارزان مستولی شد. جامعه قدرت تنفس خود را زیر فشار دیکتاتور از دست داده بود و عصیان توده های ستم کش در کمتر از یک سال, پایان سال 56 آنچنان شرایطی پدید آورد و چرخ های تغییربا چنان سرعتی به گردش در آمد که اندک توقف و تعلل زیر بار سنگین اش , آن نیرو را له می کرد. انقلاب بهمن 57 مرگ سلطنت و تمدن بزرک سلسله پهلوی را اعلام کرد.زایشی نو شکل گرفت .احزاب و سازمانها یکی پس از دیگری که از جانب مردم حمایت می شدند تولد دوباره یافتند.نیروئی که مدت 25 سال بر جان و تن مردم زندگی می کرد خود را بازیافته بود و صدائی گشته بود.این بار هم پس از مدت کوتاهی که هنوز طمع آزادی برسر سفره میهن خود را نشناسانده بود مورد دستبر و تهاجم قدرت جدید با شیوه ای کاملا نو قرار گرفت.گوئی اژدهائی خفته از درون قرون سر بر آورد و اورادی را بر زبان جاری نمود که همه را سحر کرد.شکاف پدیدار شد و طی چند سال شرایطی بوجود آمد که جان های شیفته آزادی مانند برگ خزان تاراج شدند. نیروئی که توانست مهار بر انقلاب بزند و هر آنچه را می خواست به حیطه عمل در آورد از دوران مشروطه تا به اکنون انتقام از انقلابیون گرفت. باورمندان به همه سنت های انقلابی رابه دار و تیر بست و زنگ ها را برای همه بصدا درآورد که تمام شد. اکنون 32 سال است این نیرو با قدرتی که در سایه تسلط بر ثروت ملی بهم زده است هر عملی را پشت اعتقادات خاص خود انجام می دهد.با هر مخالفی , چه همراه دیروز خود چه دشمن بالفطره خود یک سان دست به عمل می زند.اراده گریز نا پذیرش جهت حفظ قدرت , او را به وادی ها و مکانهای ناشناخته ای کشانده است. اما همچنان چون دیوانگان بندی, با همه دنیا سر ناسازگاری دارد. میهن اینک با تسلط تمام عیار نیروئی اداره می شود که جز سرکوب و غارت ثروت ملی , ماموریت دیگری ندارد.برای دارا بودن این خصیصه, دوستان خاص خود را هم در عرصه بین المللی یافته است.هرچه نیروهای مخالف حکومت اسلامی ایران در وجودشان تنوع و تکثرهست به همان نسبت هم پراکندگی موج می زند.طی نزیدک به 30 سال اختیار گزیدن دور از میدان جنگ طبفاتی, آنها بیشتر با یکدیگر پرداختند تا با رژیمی که دلیل وجودشان است. نیروئی که در درون مردم زندگی می کند و به دفعات در برآمدهای مختلف خود را نشان داد, گویا به تسخیر حکومت درآمده است.! چراکه پس از 30 سال , مردم توانستند مجددا زبانی از اتفاق بیابند و چون موج عظیمی در خرداد88 روان گردیدند. اینبار هم پس از یکسال و اندی مقاومت دلیرانه , زنان, جوانان, دانشجویان و دیگر اقشار اجتماعی , ارتجاع حاکم توانست با زبان و ترفندی دیگر, مسیری را بگشاید وهدف را در اختیار خود قرار دهد. دنیا ی امروز با دنیای یکصد سال قبل نیاکان همین کوشندگان عرصه آزادی و دمکراسی به تفاوت های آشکاری دست یافته است.علیرغم آنهمه تغییر,چگونه و با چه شیوه ای میتوان این غول را به زانو درآورد؟آنها به درکی از حکومت کردن رسیدند , در اختیار داشتن ثروت ملی, دین و کنترل اجتماعی,برای بر هم زدن این نظم ارتجاعی , شیوه های مرسوم کنونی آیا کافی ست؟ چرا در تمام دورانی که نیروهای خواهان تغییر به وفاقی دست یافتند پس از اندک زمانی, نیروی تسلط با شدت بیشتری قدرت خود را نمایاند؟ راز این همه برآمدها و قدرت یابی مجدد ارتجاع چیست؟

کاوه بنائی ــ رم

*بازگشت راسپی ها: شخصیت راسپی, برخلاف اساطیر قدرتمند ما,نیروئی نداشت.سعی بر برقراری رابطه بین روحانیون دینی بود. نیروئی که پیشوای دین زرتشت هم قدرت بر آن نداشت.جنس خلقت راسپی از" جنس صداقت" است.در دنیای معاصر گاهی در بستر تفکرات روشنفکران و هنرمندان , شاهد بیدار شدن اساطیر کهن هستیم.

شروین پاشائی, هنرمند جوان با خلق 11 پرده , راسپی را دعوت به زایش می کند.
منبع نشریه گلستانه ـ سال دهم.شماره 115


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:

باز گشت راسپی ها
کاوه بنائی
2012-04-21 06:57:52
با درود به شاعر پرواز ها پرستو عزیز, بار مرا سنگین نکن,من هم می خواهم پرواز را یاد بگیرم و در این رهائی سهمی داشته باشم. با تشکر


پرستو ارستو
2012-04-20 21:42:35
براستی که روشنفکر پیامبر دوران خود است؛ پذیرفتن مسؤولیت روشنگری بی تردید هنریست بالاتر از هر رسالت وروشنفکری چون شما فراتر از قلمرو ملی می اندیشید درود براین نگرش روشن و اندیشمندانه ی شما کاوه ی عزیز نسخه ای از مقاله ی شما را کپی کردم تا دوباره وشاید هم چند باره این تفسیر عقلی/سیاسی/ منطقی شما از منظر جهان و پیرامون تان را بخوانم

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد