logo





جهانی شدن\ جهانی سازی

شنبه ۲۶ فروردين ۱۳۹۱ - ۱۴ آپريل ۲۰۱۲

حسن نادری

" انسان هر اندازه بیشتر آگاه باشد ، به همان انداره آزادتر خواهد بود." . " آزادی حق اساسی هر انسان است" . ولتر.

در این نوشته من از پرداختن از روند های تاریخی شکلگیری سرمایه داری ـ کلاسیک ، نئو کلاسیک ، انحصاری " یک جانبه ، دو جانبه، کامل" ، نئولیبرالیسم و.. خود داری میکنم. زیرا در باره نکات مثبت و منفی هر یک از شکلبندیها به وفور بحث و قلم و کتاب و مقاله آورده شدند. اما در فرایند " جهانی شدن" و جهانی سازی" سیستم سرمایه داری و پذیرش یا رد آن بمثابه یک فرایند گریز ناپذ یر و پایان تاریخ از یکسو و مبارزین برای جهانی دیگر در مبارزه علیه " جهانی سازی" علیرغم آغا ز مباحثات از دهه 90 به اینسو، کمتر سخن گفته شد. من به سهم خود به گوشه هائی از آن میپردازم .

در کشورهای انگلو ساکسون برای "جهانی شدن" و "جهانی سازی" از یک ترمولوژی " گلوبا لیزیشن "(1) برای همه تحولات جهانی به شمول اقتصادی،سیاسی، نظامی و فرهنگی و... استفاده میشود. حال آنکه در فرهنگ فرانکوفون( فرانسوی) از دو ترمولوژی "موندیالیزاسیون" و" گلوبالیزاسیون" در تعریف "جهانی سازی " و "جهانی شدن " (2) به عاریت گرفته میشوند. هر چند هر دو در نهایت جهان را در برمیگیرند اما با تفاوتهائی که فکر میکنم دربِ مبارزات برای انترناسیونالیسم و بنا نهادن شکل همکاریهای بین المللی برای "جهانی دیگر" را باز میگذارند. مثلا آیا " آلتر موندیالیست"(3) را میتوان آلترناتیو "جهانی سازی" یا به زعمی در مقابل "گلوبالیزاسیون" قرار داد. یا مثلا در مقابل ترمولوژی " دِ گلوبالیزاسیون" (4) که امروزه مورد بحث است میتوان " دِ موندیالیزاسیون" (5) یعنی بدیل" موندیالیزاسیون" است را بکار برد. امروزه سئوال اینست که حالا که "جهانی سازی" و تبعات مثبت و منفی آن وجود دارد و بویژه آنکه با توجه به نتایج و عیان شدن بیش از پیش بحران حاد کنونی سرمایه داری( سیستمیک) در سالهای اخیر، میتوان مدعی شد که فرایند "جهانی سازی" قابل برگشت است یا خیر؟ اگر آری تا کجا و چگونه و با چه نیروئی میتوان علیه آن به مبارزه پرداخت .

یکی از ویژگی های مهم اقتصاد سرمایه داری معاصر "جهانی سازی"است :

بنگاههاو موسسات مالی، بعضی از سازمان ها وبنیادها و یا حتی افراد با پس اندازهای خود به طور مستقیم در مقیاس جهانی برای سرمایه گذاری، تولید و فروش به طور فزاینده در این راستا اقدام میکنند. اقتصاد جهانی از مرحله بین المللی کردن تجارت جهانی بنگاههای تولیدی با پایگاههای ملی شروع شد و در مرحله بعدی شرکتهای چند ملیتی با "جهانی سازی" مستقیم تولیدات خود را بطور مستقیم در ابعاد جهانی سازمان میدهند.....

موئلفه ها :

جهانی سازی بازدهی : بدین معنی است که یک بنگاه تولید ی تصمیم میگیرد که محل تولیدات خود را در فرانسه یا در چین و یا هر جا ی دیگر که برای بازدهی و رقابتی کا لایش مناسب باشد، انتخاب کند.

جهانی سازی فعالیت ما لی : بدین معنی است که صندوق باز نشستگی تصمیم میگیرد که پول خود را در لندن یا پاریس یا سنگاپور سرمایه گذار کند. بعلاوه بازار مالی تعین کننده وضعییت اقتصادی بازارها و بازی کنندگان در بازارهای بورس هستند؛

جهانی سازی :

ـ هم تجارتی است، بدین معنی که کالاهای مشابه و یا یک نوع کالا در همه جهان به گردش در میایند ؛

ـ با منطق بازدهی همراه است یعنی به رقابت واداشتن همه کارگران در همه کشورها؛

ـ فرهنگی هم هست ، بدین معنی در حوزه فرهنگ و رفتار، عملکردی مشابه در همه جا دارد؛

سرانجام اینکه یک پیروزی و وزن ایدئولوژیکی برای لیبرالیسم اقتصادی را همراه دارد . همه کشورها بتدریج اصول آزادی مبادلات را "پذیرفته" و بازارهای خود را به روی چرخش سر مایه باز کردند. خلاصه اینکه "جهانی سازی " تداعی کننده متحد الشکل کردن جهان میباشد. ماک دونالد در همه کشورها.....

بنا براین باید بین "جهانی سازی" و "جهانی شدن" یک تفاوت ماهوی قائل شد.

موندیا لیزاسیون: " جهانی سازی" از نظر روابط بین المللی یک پدیده ای غیر قا بل صرفنظر کردن است. از نظر نوع شناسی میتوان 4 مشخصه از "جهانی سازی" را تبیین کرد:

1 ـ بعد اقتصادی : آزاد ی مبادلات ، بعنوان یک سیستم مسلط گسترش مییابد و مرزهای اقتصادی مفهوم تاریخی و ملی خود را از دست مید هند.

2 ـ سیاسی : "جهانی سازی" در این حوزه ، ما شاهد باز تعریف از شکلبندی و نقش جدید ی هستیم که هر کشوری را ملزم میکند تا با عوامل جدید کنار بیاید و با چالش جدید مقابله کند.

3 ـ فرهنگی : در این بعد ما شاهد تلاقی و برخورد ارز ش ها ، مدلهای اندیشه و رفتارها هستیم.

4 ـ نظامی : گرایش مسلط برای منطقه ای کردن امنیت و تامین امنیت شریان مواد اولیه هستیم ؛ ناتو , سازمان اتحادیه آفریقا.. و وجود تهدیدات فراملی : جنائی ، تروریسم ..

"جهانی سازی" اشاره به وحدت زمان و مکان دارد. این هم به نوعی به دهه 90 بر میگردد که با پیشرفت های علمی و فناوری و همچنین با گردش آزاد مردم، کالا ها، ایده ها و سرمایه همراه است. جهانی سازی به نوعی به رغم بعضی ها آنرا شتابگیری تاریخ برای توصیف تحول سریع جامعه بین المللی تعریف میکنند.

گلوبالیزاسیون : "جهانی شدن" را میتوان با جهان روائی شدن یا یونیورسالیزاسیون تعریف کرد. بعبارت دیگر ظهور جهانی از هم تنیدگی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و نیاز به از چند جانبه گرائی جهت مقابله به پارامترهای فوق یعنی در موندیالیزاسیون میباشد. بنابر این برای بر آورد ه شدن این نیاز باید با بکار بستن و مشارکت در پذیرش مسئولیت همه جانبه ،جامعه نوین بین المللی را تبیین کرد. در این جهان روائی مسائل عا م جهانشمولی همچون دموکراسی، حقوق بشر ، آزادی، تسامع و تبادل فرهنگها، حق تعیین محل زندگی ، حق انتخاب دین و یا نداشتن دین ، مبارزه برای سواد آموزی، مبارزه علیه بیماریهای فراگیر و مسری ، جنبش های خلع سلاح ، جنبش برای صلح، جنبش زنان، جنبش برخورداری از آموزش زبان مادری.. و صدها از این نوع آ رمان خواهی جهان روائی غیر انتفاعی ولی جامع المنافع مستقل از اراده سرمایه که همراه با محاسبات مادی است ، بدون انقطاع در تاریخ بشری تا عصر ما وجود داشته و خواهند داشت. زیرا این یکی از پارادورکسهای بشریست که در ابعاد و مقیاس بزرگش در تعامل و دوستی و همبستگی با آن " دیگران" بوده و از طرف دیگر قربانی مطامع اقلیتی اقتدارگرا و خود محور بین در نوسان است.

این دو ترمولوزی بیشتر مواقع بدون تمایز و بدون اینکه به نتایح آن توجه شود بکار گرفته میشوند. اما آنچه که باید از آن نتیج گرفت اینست که این هر دو، دگرگونی ( ترانسفورماسیون ) که هم اکنون در سیستم بین المللی جریان دارد را با در نظر داشتن حاکمیت ملی و یا وابستگی متقابل که یک بیان حقوقی و قدرت هستند را ، مد نظر دارند.

در جهان کنونی اما ما شاهد آن هستیم که بنگاههاو موسسات مالی، بعضی از سازمان ها و بنیادها و یا حتی افراد با پس اندازهای خود در صندوقهای پولی و مالی به طور مستقیم در مقیاس جهانی و بطور فزاینده در سرمایه گذاری، در تولید و فروش اقدام میکنند. بعبارتی اقتصاد جهانی از مرحله بین المللی کردن تجارت جهانی بنگاههای تولیدی با پایگاههای ملی شروع و در مرحله بعدی با "جهانی سازی" ،شرکت های چند ملیتی بطور مستقیم تولیدات خود را در ابعاد جهانی سازمان میدهند.....

ریشه یابی در بحران سرمایه داری
بحران کنونی ناشی از سیاستهای تاچر و ریگان.

بحران کنونی را فقط نمیتوان به علت " سوب پرایم " بوجود آمده در دهه 2000 در ایالات متحده و یا رفتار فردی چند بازیگران و دلا لان در بازار بورس کاهش داد. بلکه نتیجه مستقیم مقررات زدائی مفرط میباشد. ریشه های این مقررات زدائی در سه حوزه مهم اقتصاد سرمایه داری یعنی : پولی ، بازرگانی و مالی و از سالهای 70 میلادی در راستای تامین منافع ایدئولوژی لیبرالی بر ساختار های اقتصادی بر جای مانده پس از جنگ جهانی دوم ،بتدریج باجرا در آمد. آزادسازی فعالیت مالی بنوبه خود تجارت آزاد توسط شرکتهای چند ملیتی را که در خارج و در راستای صادرات سرمایه گذاری میکنند را در پی دارد. آزادسازی سیاست پولی هم منجر به آزاد سازی فعالیتهای مالی میشود تا بنگاههای تولیدی را از تغییرات و نوسانات نامنظم ارزهای خارجی مورد پوشش قرار دهد. بعلاوه ما نباید از پایان نقش اساسی قابلیت تبدیل ارزها بر پایه دلار از سال 1971 را فراموش کنیم. زیرا این اقدام وابستگی اقتصاد واقعی به تامین مالی از بازار را شتاب داد ( اولین نمونمه این اقدام بوجود آمدن بازار ارزهای خارجی در جهان است ). پس از آن موافقتنامه های تجاری گسترش یافته و موانع گمرکی برداشته شدند و گردش آزاد تا حد امکان تامین شد. سر انجام اینکه در سالهای 80 میلادی، با تشدید مقررات زدائی ، میزان فعالیت معاملات و مبادلات مالی 50 برابر فعالیت در حوزه تولید اقتصاد واقعی شد.

سه پیآمد مقررات زدائی

مقررات زدائی سه پیآمد داشت. نخست بدهی های غیر کنترل شده خانوارها و دولتها بطور سرسام آوری افزایش داشتند . موسسات مالی با دستکاری در حسابداری می توانند پول بیشتری( اعلام دارائی بیشتر در شرکت) نسبت به سرمایه خود ایجاد کنند. اینکار میتواند چه از اهرمهائیکه به آنها اجازه میدهد تا بیش از اندازه مجاز پول خود را در جائی سرمایه گذاری کند یا قرض بدهد یا اینکه با دستکاری در بیلان ،دست به انتشار اوراق بهادار بزنند. بویژه زیاده روی و افراط از این آزادسازی در اعطاء وام در بازار املاک ومستغلات در ایالات متحده آمریکا با نام " سوبپرایم" آشکار شد. دومین پیآمد، بسط رادیکا ل ماهیت بحران ادواری اقتصاد و افزایش پی در پی بحرانها میباشد. ما در یک اقتصاد جهانی ای زندگی میکنیم که بیش از پیش ناپایدار میباشد : سقوط بازار مالی در سال 1987، بحران اقتصادی در اوایل سالهای 90 (پیآمد استقراض حبابی مسکن)، بحران اقتصادی آسیا در سال 1997، حباب اینترنت در سال 2001 و بحران سوبپرایم (استقراض بدون پشتوانه در پرداخت قسط ) سال 2007 . در واقع با مقررات زدائی، این بحران خود را همه جانبه و با سرعت و خشونت بیشتر نمود میکند. از ویژه گیهای این بحران یکی بالا و پائین رفتن غیر قابل تصور ارزشهای معاملاتی میباشد. سومین پیآمد ،افزایش نابرابری در جامعه میباشد. آزاد ی مبادلات غیر قابل تنظیم در کشورهای توسعه یافته با کشورهای نو ظهور اقتصادی، منجر به کاهش یا عدم افزایش دستمزد و افزایش بیکاری میشود. سیستم کنونی فقط به نفع 10 در صد از جمعیت میباشد. زیرا دیکتاتوری و استیلای فزاینده بازار، این نابرابری نه تنها شامل مزد بگیران بلکه بنگاههای تولیدی هم میشود. در نهایت، این نابرابری در ارتباط بین بنگاههای تولیدی و شهروندان هم آشکار میشود. زیرا بنگاهها ی توایدی بخش بیشتری از ثروت تولید شده را به نفع خود و به زیان مزد بگیران در اختیار خود دارند. دلیل این امر اینست که مقررات زدایی لزوما به معنای رقابت نیست. بد تر از آنکه، این پیآمد های یاد شده با مقررات زدائی همدیگر را تقویت میکنند. در واقع، این افزایش نابرابری در ایالات متحد بود که فاجعه سوبپرایم را بوجود آورد. زیرا خانوارها ی متوسط برای تامین و جبران کاهش قدرت خرید خود و با وجود مقررات زدائی مالی به استقراض روی آورده بودند. و حتی این مقررات زدائی پولی و مالی کشورهای آسیائی را واداشت تا برای محافظت خود در مقابل بازار، مازاد دریافتی از تجارت خارجی خودشان را پیش خود نگهدارند. این امر باعث عدم تعادل مالی بزرگ جهانی شد.
پشت "جهانی شدن " اقتصاد توسط " کلان سرمایه داری" راز " جهانی سازی " نهفته است.
جهانی شدن\ جهانی سازی

1 ـ جهانی سازی اقتصاد : " جهانی سازی اقتصاد" سرمایه داری بدین معنی است که این سیستم اقتصادی باید بناچار در همه کشورهای جهان تحمیل شود( جهانی شدن اقتصاد بازار، سرمایه داری و مرگ دولت). بنابر دکترین لیبرالی بازار باید بر اقتصاد مسلط گردد و قانونمندی اقتصاد " تعادل بازار را تنظیم میکند" و دولت باید اجازه این عمل را به اقتصاد بدهد. پس آیا میتوان از دیکتاتوری اقتصاد بازار صحبت کرد هنگامیکه دخالت دولت را بر نمی تابد و یا با واکنش شهروندان نسبت به اثرات فاجعه بار انتقال بنگاهای تولیدی توسط سرمایه به خارج از مرزهای ملی و اخراج غیر موجه مزدبگیران و افزایش بیکاری در جامعه روبرو میشود ؟

صندوق بین المللی پول " جهانی سازی " را بمثابه " به هم تنیدن فزاینده اقتصادِ همه کشورهای جهان ، ناشی از افزایش حجم و تنوع معا ملات و خدمات فرا مرزی و همچنین گردش سرمایه بین المللی، همراه با توزیع سریع و گسترده فن آوری های جدید تعریف نموده است". ( چشم انداز اقتصاد جهانی منتشره در سال 1997).

در واقع، آنچه که از آن درک میشود همانا برتری دلار نسبت به دیگر ارزها و در نتیجه یک طرح برتری طلبی است.

بنابراین " جهانی شدن \ جهانی سازی " قبل از هر چیز، به مفهوم واقعی کلمه یک اسطوره ای از سخن پردازی با " قدرت محور" است که از باورهای مذهبی نشات میگیرد. همچنین غارت جهان توسط شرکت های بزرگ و یا گروه های چند ملیتی با حمله به دستاوردهای اجتماعی و علیه قوانین کار همراه است . گفته میشود که : کارگران اروپائی باید با کارگران دیگر کشورها که فاقد مزایای فوق اند(حد اقل دستمزد، بیمه اجتماعی ، باز نشستگی..) ، به رقابت بپردازند. مد لی که به کارگران ارو پائی داده میشود ، کشورهائی هستند که فاقد حداقل مزد اند یا اینکه 12 ساعت در روز کار میکنند و یا فاقد سند یکا و یا کار اطفال ممنوع نبوده و از بیمه های اجتماعی بر خوردار نیستند. و همچنین بنام این مدل است که انعطاف پذیری در پذیرش شرایط کاری بر کارگران تحمیل میشود که می گویند، کار شب، کار آخر هفته ها ، ساعت کاری نامنظم، به عبارت دیگر، برده داری .کلید واژه این مدل " لیبرالیسم" میباشد. اما در باره خود این مدل به اختصار و مراجعه به تاریخ میتوان بیان داشت که : در سال 1947 حدود 400 نفر از متفکرین و اقتصاددانان سرمایه داری از جمله فریدمن ، هایک و دیگران در روستای کوچکی در کوه پایه پِلران در سوئیس نشستی داشتند تا یک شبکه جهانی را تشکیل دهند. این ایده منتج به جامعه نوین لیبرالی بنام " دهکده جهانی" شد. الگوی اقتصادی ـ سیاسی " پارادیگم " آن نفی همه ایدئولوژ یها، مبارزه علیه دولتگرائی، علیه سوسیالیسم. اقتصاد سرمایه داری و آزادی مبادلات در جهان و به رقابت واداشتن همه کشورها. " بازار" یعنی حوزه مالی ، بانکها و شرکتهای مالی میباشد . گی سورمان (6) : در "باره لیبرالیسم" .

گشایش بازارها و آ زادی مبادلات

از همان آغاز گشایش بازار ها در سال 1945، تمایل ایالات متحده آمریکا تحمیل آزاد ی مبادلات بود. پس از نشست 1947 یاده شده در فوق ـ سوئیس ـ توافقات برای آزادی مبادلات ، " گا ت" حاصل شد.

یکی از موارد بر جسته این توافقات که پایه اساسی " جهانی سازی " است ، حذف تدریجی مرزهای گمرکی بود. این همان چیزی است که اجازه می دهد تا هر گوشه ای از کره زمین مورد اکتشاف و بهره برداری قرار گرفته وهمه کارگران و مزد بگیران کشورها را جهت کاهش دستمزد و حقوق های اجتماعی به رقابت وادارد. آنچه که از آزاد ی مبادلات درک میشد، این بود که این اصل با اصول تئوری عمومی و آنهم با قوانین طبیعی منطبق بر داروینیسم همسو است.

" آزاد ی مبادلات " تحمیل شده توسط کشور ثروتمند ایالات متحده ، کشوری که همیشه به درستی از قواعد بازی تبعیت نمیکند، نه تنها با مجبور کردن بنگاهای تولیدی به پیروی از سیاست رقابتی و صا دراتی به جنگ اقتصادی و تجاری دامن میزند، بلکه با تغییر مکان تولیدات و جذ ب دیگر تولیدات و سیل انبوه تولیدات(اضافه تولید) به بازارها به اخراج بی مباهات کارگران اقدام میکند.

ـ کنفرانس برتن وود ز در سال 1944، تنها دلار را برای تعیین ارزش طلا مبنا قرار داده بود. و برای تامین باز سازی اروپا بعد از جنگ جهانی دوم ، کنفرانس به تشکیل بانک جهانی و صندوق بین المللی اقدام نمود. جنگ اما اقتصاد اروپا را از پای درآورده بود. از همان هنگام دلار بمثابه یک ارزش پولی و پول مرجع برابری با دیگر ارز ها در جهان شد. هژمونی ایالات متحده از ا ین پس آغاز میشود.

" از این پس این دولت نیست که اقتصاد را هدایت میکند، بلکه این اقتصاد است که دولت را هدایت میکند". جرج برنانوس(7) در کتاب " نبرد و مبارزه" .

ـ دومین مرحله با اهمیت ، تصمیم نیکسون رئیس جمهور اسبق آمریکا در سال 1973 در باره قطع ارتباط ارزش طلا و دلار اتخاذ شده در سال 1944 بود، که این بار برابری ارزش همه ارزها را منوط به نوسانات بازار قرار میدهد . این امر باعث شد که ایالات متحده کسری بودجه خود را به ضرر دیگر کشورهای جهان منتقل کند.

ـ از سال 1989 " نظم جهانی" بواسطه دو ابر قدرت دارنده سلاح اتمی بهم خورد. پایان " جنگ سرد". انتظار این بود که جهان وارد عصر نوین ثبات بشود اما این زمانی میتوانست میٌسر باشد که اگر مجتمع های صنعتی ـ نظامی ای که بر جهان تسلط دارند را در نظر نمیگرفتیم . این سومین مرحله ، مهم و تعیین کننده میباشد.

ـ نبود موانع کمرگی و سیاستهای حمایتی و آزاد سازی خدمات دولتی در معاهده قانون اساسی اروپا بدون در نظر گرفتن آرای خلقها و بدون امکان تجدید نظر انتخاب راه آیند گان، بصور یک " قانون اساسی" در آمد. هر چند در سال 2005 در پی یک رفراندوم در فرانسه در باره معاهده اروپا ، 55 درصد و در هلند 62 درصد علیه آن رای دادند. اما برای جلوگیری از اعتراض و بغرنج پیش آمده و برای قبولاندن اندیشه واحد از مکانیزم رفراندوم خودداری و با مراجعه به آرای پارلمانها و نمایندگان مسلط در مجا لس ، معاهده را به تائید رساندند. امروزه اما با بروز بحران 2007 تا کنون و خشونت آن در کشورهای یونان، اسپانیا، پرتغا ل، ایرلند، ایتالیا ... فرایندی نا معلوم در انتظار واحد پول یورو و خود اتحا دیه اروپا و رشد راست افراطی سایه انداخته است.

اندیشه واحد

در ژانویه 1995 سرمقاله نویس لوموند، حامیان سرمایه داری نئو لیبرالی و منادیان اندیشه واحد و مسلط بر جامعه را افشاء و محکوم نمود. او مینویسد :

"تکرار هر روزه و در همه رسانه ها برای این آموزش " مذهبی" موعظه شده توسط سیاستمداران راست و چپ ، آنچنان قدرتی را به این اندیشه میدهد که هر گونه تلاش برای اندیشه آزاد را با ارعاب خفه نموده و مقاومت در برابر این کهنه پرستی را بسیار دشوار میکند. پارادوکس اینکه [ این کار] آنقدر تکان دهنده است که در یک دوره پر تلاطم از بحران اقتصادی و خطرات گوناگون ، یک نوع اجماع قاطع ایدئولوژیکی تحمیلی از طرف رسانه ها، نهادهای نظر سنجی و تبلیغاتی و با کمک علائم و نمادهای دستکاری شده جهت کنترل اذهان بکار گرفته میشوند." ( ایگناس رامونه ، در کتاب "ژئوپولیتیک آشفتگی" 1997 ص 76ـ78). (8). هر چند دیگر روزنامه نگاران موضوع " اندیشه واحد" را با وارونه جلوه دادن آن در پی گرفتند.

به راستی باید پرسید " اندیشه واحد" چیست؟

از نظر ایدئولوژیکی ، ترجمان و بیان خواسته های جهانی بینی در برگیرنده منافع نیروهای اقتصادی و بویژه نظام سرمایه داری است . نخستین اصل : اقتصاد بر سیاست ارجحیت دارد. [ قدرت از آنِ کسی است که قدرت اقتصادی را در دست دارد ، کارل مارکس]. اقتصاد در جایگاه فرماندهی مستقر است. اقتصاد از هر گونه محدودیتها و موانع اجتماعی عاریست. این بازار است که فرمان میدهد نه دولت. بقول یکی از منادیان این اندیشه ـ آلن منک (9)، " سرمایه داری نمیتواند فرو ریزد . زیرا یک امر طبیعی جامعه است". بله اما در چه راستائی؟ " اصلاحات لیبرالی" ، که واژه کلیدی طرح آن عبارتند از : " اقتصاد بازار" ، "خصوصی سازی به هر قیمت"، " بازارهای مالی"، "رقابت آزاد"، " آزاد ی مبادلات تجاری"، " مقررات زدائی" ، " انعطاف پذیری مشاغل" ، " ضد دولتگر ائی" ، " تجارت بدون موانع حقوقی و موانع گمرکی و تعرفه ای" ، " بدون سیاست حمایتی دولتی" . استقرار و تاسیس "ارتباطات جهانی" فوق العاده لیبرالیستی به نفع تراست های بزرگ و سهامداران آنها. استفاده از ثبات پولی، مقررات زدایی، خصوصی سازی، همچنان دولت کمتر "( بویژه کاهش خدمات عمومی مثل آب و برق) ، اصلاحات لیبرال . آری اینست " مدرنیته ". هنگامیکه از اصلاحات لیبرالی سخن بمیان میآید ، باید پرسید چه نوع اصلاحاتی را دولتها در سر دارند. آیا گسترش بیشتر و بهتر ارائه خدمات یا بر عکس. در عمل این رفورم ها در بطن خود ضد رفورم هستند که هدف آن به زیر ضرب بردن دستاوردهای اجتماعی حاصل از 130 سال مبارزات اجتماعی و سندیکائی میباشد. از جمله برچیدن قوانین کار، برچیدن بیمه های اجتماعی، در هم شکستن آموزش ملی، کاهش روز افزون خدمات عمومی، به ورشکستگی کشاندن بیمارستانها به نفع مراکز درمانی خصوصی، کاهش مالیات بر در آمد از ثرتمندان و افزایش هزینه های اجتماعی بر دوش کارگران و مزدبگیران.. .

" مدرنیته " اما در قالب گسترش " اندیشه پست مدرن" ، برچیدن نهادهای دولتی اطلاع رسانی به نفع نهادهای خبر رسانی و خبر سازی در دست سهامداران شرکتهای خصوصی و دستکاری افکار عمومی از طریق بنگاههای نظر سنجی( یا بعبارت بهتر نظر سازی). خصوصی سازی نیروهای امنیتی و نظامی ... .

2 ـ استراتژی جهانی سازی

جهانی سازی یک امر خود بخودی و تصادفی نیست. بلکه بر اساس یک استراتژی واقعی ، منطقی و کاملا طراحی شده پیش میرود. با یک مرور کلی میتوان یک جنبه از شگردهای جهانی سازی که هم اکنون در اروپا در حال پیاده شدن و در آمریکای شمالی در حال جابجائی و دگر گونی است، ارائه داد. مثلا "منطقه ای " کردن یکی از مراحل لازم و یک از عنصر اصلی در جهانی سازی میباشد. پیمان : نافتا(N.A.F.T.A) در دسامبر 1992 امضاء و از سال 1994 باجرا در آمد. هدف از آن آزاد ی مبادلات تجاری بین ایالات متحده آمریکا ، کانادا و مکزیک میباشد. این طرح بنوعی میخواست با معاهده اروپا ی واحد که در فوریه 1992 به امضائ رسیده بود، به رقابت بپردازد.

انتخاب راه آمریکا در مقابل واقعیات جهان

دولت ـ ملت (ها) بر اثر منطقه گرائی و یا تحت عناوینی از اشکال حکومت جهانی از بین میروند. نقش نمایندگان منتخب، کارکرد (فونکسین) ها ی آنها و حاکمیت ملت(ها) اساسا تغییر میکنند. اما " کشورها " ، بمثابه دولتهای اجرائی بر ملت(ها) یا استانها، شهرها و محل ها دست نخورده باقی خواهند ماند. خًب حالا میتوان یک مرحله دیگر که مرحله سوم از جهانی سازی است را بر مراحل تحولات کلی افزود. همانطوریکه دو جامعه شناس و آینده نگر آمریکائی بنام آقای آلوین توفلر و خانم هایدی توفلر(( ALVIN &HEIDI TOFFLER (10) گوشزد میکنند که " تغییرات فوری بمثابه عناصر اجتماعی، فنی(تکنولوژی) و فرهنگی فقط یک مرحله انتقا ل را بوجود نمی آورند بلکه دگرگونی هم ایجاد میکنند. این انتقال همچنین فقط بسوی یک جامعه نوین نیست بلکه در واقع آغازی بسوی تمدنی کاملا نوین میباشد.

"جهانی سازی" و منطقه گرائی همزمان صورت میگیرند و ارتباط تنگاتنگ این پارادوکس فوق العاده میباشد.

امروزه اتحادیه اروپا در ایجاد بلوکهای جدید منطقه ای در اکناف جهان مشغول است : شورای همکاری خلیج(فارس)، منطقه اقتصادی آسیا، توسعه " جامعه ملتهای آمریکای جنوبی" ،در آفریقا ، در آمریکای لاتین و کارائیب. یک سند انتشار شده توسط اتحادیه اروپا در 2004 حاکی از این هدف میباشد. " اتحادیه اروپا بد دلیل تاریخی و روند ادغامش میتواند با تجربیات خود نقش موثری در ر وند ادغامهای منطقه ای داشته باشد. اتحادیه اروپا آماده است این تجربیات منحصر به فرد را در اختیار دیگر گروه بندیهای منطقه ای در جهان بگذارد.اتحادیه اروپا همچنین امیدوارست در طراحی عینی برای کسب سود قابل توجه از فرایند ادغام منطقه ای به آنها یاری رساند. بنابراین اتحادیه اروپا همه کشورهای جهان را به تلاش بیشتر جهت ادغام قویتر با همسایگان تشویق کرده تا خود را در ارگانیسم های منطقه ای نهادینه شده سازماندهی کنند".

بنابراین با توجه به بحث پیرامون خود اتحادیه اروپا، میتوان به اهداف اتحادیه اروپا پی برد: گسترش این اتحادیه باعث تقویت نقش و موقعیت وحدت جهانی ، در روابط بین المللی، امنیت ، تجارت و دیگر حوزه های مربوط به دولت جهانی میشود. و از لحاظ سیاسی قدرت ، همسوئی و همگرائی و نفوذ اتحادیه اروپا بر عرصه بین المللی افزایش یافته و همچنین این گسترش باعث دست گذاشتن بر سندیکاها در عرصه بین المللی میشود. از طرف دیگر میتوان از خود پرسید که در این کارزار چه ارتباطی با ایلات متحده آمریکا دارد؟ در همه ابعاد. از نظر مالی ایالات متحده آمریکا میباید چه از نظر پولی و اقتصادی با اتحادیه اروپا و پول یورو رقابت کند. این رقابت نه تنها از نظر قدرت کالائی بطور مستقیم بر روی اتحادیه اروپا اثر میگذارد، بلکه نفوذ فزاینده یورو در جهان ، سطح این رقابت را بیشتر میکند. در سال 2004، آقای توشی هیکو فوکی(11)، عضو شورای بانک برای مقررات زائی بین المللی، اظهار داشت که : " امروزه ما میتوانیم از پتانسیل یورو برای تغییرات مهم در ساختار کل مالی صحبت کنیم. بدون آنکه بخواهیم در این باره متعصب باشیم". ابن حرف فوکی ر ا میتوان پیش در آمدی از احتمال ظهور یک ارز قوی آسیائی بمثابه یک بلوک اقتصادی شبیه اروپا تعبیر کرد. کما اینکه در نشست اخیر گروه " بریک" ( برزیل،روسیه، هند و چین) در دهلی نو هم از ایجاد بانکی نظیر بانک جهانی با سرمایه و ارز قابل معا وضه توسط این گروه سخن گفته شد. این تصمیم میتواند آغاز فرایند رقیب جدیدی در برابر آمریکا باشد .

اهمیتی یورو بعنوان رقیب دلار و یک مدل برا ی ایجاد ارز مشترک در دیگر مناطق اقتصادی را نمیتوان نادیده گرفت. و در این شرایط زمانی که دیگر مناطق توسعه مییابند ـ با توجه به امکانات قطبهای جذ ب اقتصادی نظیر چین،هند و برزیل برای ایجاد بلوکهای عظیم قدرت اقتصادی منطقه ای، ایالات متحده از نظر اقتصادی با روند افزایشی بدهیهای خارجی اش و کاهش اعتماد بین المللی به دلار، بر روی آبهای پر تلاطم حرکت میکند. بر این مجموعه روندها اما باید عنصر دیگری را در مشکلات پیشرو آمریکا در نظر داشت. همانطوریکه قبلا به آن اشاره شد ، اتحادیه اروپا در ایجاد دیگر بلوکهای منطقه ای رقابتی وارد کارزار شده است. این نه تنها باعث تضعیف قدرت دلار ایالات متحده در سطح بین المللی میشود بلکه انگیزه ای خواهد شد تا دیگر کشورها جهت حفظ منافع خود نگاه خود را از آمریکا دور کرده و به سوی اروپا روی آورند. در نتیجه نفوذ آمریکا بویژه از نظر جذابیت آمریکا برای دیگر کشورها کاهش یافته و این در حالیست که نفوذ اروپا بسط مییابد. این واقعیات از دید رهبران آمریکا پنهان نمانده است. طنز زمان اینکه آمریکا چاره ای در دنباله روی از اروپا ندارد. و با درنظر داشت حقایق داخلی و مناطق پر تنش جهانی، سعی در گرد هم آوری دیگر کشورها به زیر نظر شورای ایا لات متحده آمریکا دارد. این تناقضات و مشکلات بیش از پیش عمیقتر میشوند: با عاریت گرفتن از زمان جنگ جهانی دوم و کمک به اروپا در باز سازی اش ( طرح مار شا ل)، آمریکا تلاش به ایجاد جامعه اقتصادی آمریکای شمالی به شمول آمریکا ، کانادا و مکزیک نمود . استقبا ل مردم از این حرکت را میتوان از نگاه مردم عادی آمریکا ناسیونالیستی ارزیابی کرد. در حالیکه این نگاهشان با کنه فکری و نگاه نخبگان و رهبران آن کشور بسیار متفاوت است. این اقدام در ادغام سازی آمریکای شمالی یک دستور العمل فانتزی و پنهانی نیست. بلکه برای این " ازدواج اجباری "، آمریکا مجبور است از همه اورگانیسم های بین المللی برجسته، از جمله از " شورای کانادائی کا رمندان عالیرتبه" ، " شورای مکزیکی روابط خارجی" ، " مرکز مطالعات استراتژی بین المللی" ، نقش برژینسکی در همکاری با محافظه کاران در " مدیریت مرکزی سه جانبه واشنگتن" و " شورای روابط بین المللی در نیویورک" را به خدمت بگیرد. "شورای روابط بین المللی" ، در بهار 2005، گزارشی از پایان نشست خود تحت عنوان " ایجاد جامعه آمریکای شمالی" انتشار داد. این اسناد در برگیرنده دو بخش اقتصادی و امنیتی است. از جمله ایجاد حا ئل امنیتی مشترک، برنامه برای گذرنامه مشترک، تعرفه های مشترک خارجی، جابجایی کالا ها بدون مرز( موانع گمرکی) ، تحرک نیروی کار بین آمریکا و کانادا، ایجاد یک پلا ت فورم قاره ای برای تولید انرژی و ایجاد یک منطقه فعالیت اقتصادی سه ملیتی از تاریخ 2010 برای دستیابی به اهداف فوق . چنانکه اظهارات سفیر ایالات متحده در کانادا در پایان نشست گویا واقعیتی از نگرانی از رقبای قدرت گیر اتحادیه اروپا و چین، برزیل و هند است. بویژه او به دستور کار گذاشتن موضوع مدل همکاری در بخش انرژی در نشست را پر اهمیت خواند. نتیجه اینکه با توجه به ارتباط تنگاتنگ سیاست و اقتصاد، هر کشوری که بخواهد به این اتحادیه آمریکای شمالی بپیوندد باید خود را با استراتژی جهانی سازی آن تطبیق دهد. شاید بقول طراحان این پروژه ، این ادامه روند "جامعه جهانی" از موج سوم دانست که جایگزین " جهان کهنه ملی گرایی" میشود. در نتیجه این سئوال پیش میآید که این روند تا کجا پیش خواهد رفت؟

آ لوین و هایدی توفلر پیشنهاد زیر را مطرح کردند که " واقعیت این است که ایجاد یک نوعِ سوم از تمدن بر روی خرابه های موج دوم مستلزم طرح فوری ساختارهای سیاسی نوین مناسبتر با همه ملتها میباشد. این یک پروژه درد ناک و در عین حال لازم است که میتواند در حوزه اذهان باور کردنی نباشد. برای دستیابی بدان با احتمال زیاد چاره ای جز تداوم مبارزه رادیکال برای تجدید نظرات و تصامیم در کنگره و مجلس آمریکا، در مجلس عوام و لردهای انگلیس ، پارلمان و سنای فرانسه و در آلمان و.. مبارزه علیه سیستم سیاسی، وزارتخانه ها و ادارات دولتی که در بعضی از کشورها جا خوش کرده اند، در پیش ما نیست. قوانین اساسی و نظام قضائی و خلاصه همه دستگاههای اجرائی، دیگر بیش از پیش منتخب نیستند. در ماه ها و دهه آینده ماشین جهانی ـ محلی بر گرفته از قوانین " جهانی" سازمان ملل متحد از یک سو، و در نهایت با پشتیبانی شوراهای شهرداریها از سوی دیگر به تقابل هم قرار میگیرند و هدف نهائی اینکه چاره ای در قبال باز سازی روابط وجود ندارد.[ بعبارتی دیگر تقابل پائین با بالا]. تمام این ساختارها اساسا باید تغییر کنند. این نه بخاطر اینکه این ساختارها ذاتا بد و یا حتی به خاطر کنترل آنها توسط این یا آن طبقه و یا گروه، بلکه به این دلیل که انطباق آنها بیش از پیش با نیازهای یک جهان در حال تغییر غیر ممکن میباشند". آری این صدائی است که از عمق "جهانی سازی" بر خاسته که سر انجام آتش به باروت خواهد زد.

دو سوم جهان در حال تباهی هستند

به گفته آقای ژوزف استیگلیتز ( 12) "امروزه جهانی سازی پیشرفتی ندارد. نه برای تهید ستان، نه برای زیست محیط و محیط زیست و نه برای ثبات اقتصاد جهانی". این حرف نه از جانب معترضین به جهانی سازی بلکه برنده جایزه نوبل اقتصادی، اقتصاددان ارشد پیشین در بانک جهانی( بین سالهای 1997 ـ 2000 )، استاد کنونی دانشگاه کلمبیا در نیویورک در کتابش بنام " توهم بزرگ" آورده شده است. نویسنده نه تنها به انتقاد شدید از صندوق بین المللی پول ـ قهرمان جهانی سازی لیبرال ـ میپردازد بلکه بطور ناباوری همه "خزئبلات و تناقضات اندیشه سیاسی " پیرامون آنرا به باد انتقاد میگیرد. او میگوید : " جهانی سازی اقتصاد در پایان قرن بیستم باعث غیر انسانی شدن در همه جوامع شد. فقر را عمومی و نابرابری شانس در سطح جهان را تشدید نمود. این جهانی سازی به پدیده های ناگواری همچون کار کودکان ،بردگی نوین، اسارت از بدهی و نسل کشی با عث شد".

بعنوان نمونه اگر کشور غنا را در نظر بگیربم که در سالهای 80 الگوی " دموکراسی" و پیشرفت اقتصادی را تداعی میکرد، امروزه اما زیر فشار برنامه های دیکته شده از طرف بانک جهانی و صندوق بین المللی پول به چنان وضعیت اسفناکی تغییر یافت که دیگر نمیتواند بر اثر خصوصی سازی توزیع آب آشامیدنی ، مسئولیت آب سالم و توسعه فاضلاب را بعهده بگیرد. اگر در گذشته غنا تولید کننده برنج و خود کفا بود اینک بر اثر غصب دو سوم از زمینهای زیر کشت به نفع کمپانیهای بهره برداری از معادن، مجبور است برنج مورد نیاز خود را از ایالات متحده وارد کند. بیمارستانها دیگر توانائی پذیرش بیماران را ندارند و تامین داروه ها در بازار با قیمتی بالا و غیر قابل دسترس میباشد. و سرگردانی خیل زنان و کودکان در کنار دریاچه ولتا برای پذیرش بردگی نوین ، حاکی از بر گشت به عقب است.

استعمار و جهانی سازی

فقط یک نمونه به اختصار از نتایج استعمار در آفریق و آسیا و..؛ این روزها بمناسبت 50 امین سال استقلال الجزایر بار دیگر زخمها گشوده شد ند . رئیس جمهورکنونی فرانسه در سال گذشته از نقش" مثبت" استعمار در تمدن سازی سخن گفت و بار دیگر دامنه بحث موافقان و مخالفان را به صحنه آورد. توهمات در دو کناره دریای مدیترانه همچنان بر ذهن موافقان ومخالفان زنده است. آنانیکه با مستمسک قرار دادن ژول فرری(13)، از دولت مردان وسیاستگذ اران فرانسوی و طرفدار لائیسته(1895 ـ 1832) و حامی گسترش تمدن از طریق گسترش قدرت جغرافیائی(استعمار)، بر این عقیده اند که الجزایر قبل از ورود اروپائیان( فرانسویان) خالی از سکنه و یا بومیان پراکنده در کوهستانها بود. و ورود فرانسویان باعث توسعه و زایش توسعه و تمدن جدید شد. در آنسوی مدیترانه و مخالفان با این نگاه ، معتقدند که مردم الجزایر از همان روز های نخست ورود استعمارگران به مقاومت پرداختند . بر اساس داده های آماری از هنگام ورود فرانسویان به الجزایر در 1830 تا زمان استقلال در 1962 بیش از یک میلیون و سی و دوهزار نفر در همه دوران مقاومت کشته شدند. این مخالفان اما عدم توسعه یافتگی اقتصادی، سیاسی و جامعه مدنی کنونی را حاصل تبانی استعمار نو و حمایت از قدرت گیری حاکمیت تک حزبی در راس قدرت الجزایر میدانند. به طریق اولی آنچه که امروزه میتوان از کمبود توسعه سیاسی و اقتصادی و جنگهای داخلی و کودتا های پی در پی و نسل کشی در قاره آفریقا اشاره کرد ، چیزی جز ادامه همان اندیشه برتر نظام گسترش خواه سرمایه داری نیست. " نظم نوین جهانی ضامن آزادیهای دموکراتیک" .!!!!! . جنگ خیر و شر و گسترش "دموکراسی" دولت جرج بوش. جهانی سازی در ادامه خود در قیاس جهانی در حال شکلگیری آپارتاید اجتماعی و طبقاتیست که همانا ادامه استعمار ملغی شده میباشد. منطقا یک ارتباط تنگا تنگ بین سرمایه داری و استعمار وجود دارد که بر پایه تاراج و استثمار انسان از انسان بنا شدند. از زمان هجوم اسپانیا و پرتغال به امریکای جنوبی و لاتین و سپس فرانسه، انگلیس و هلند و بلژیک و آلمان در آفریقا ،آسیا و خاورمیانه. دستیابی به منابع طبیعی و کارگران ارزان قیمت.

جای تاسف اینکه روشنفکران لیبرال با نادیده گرفتن این نابسامانی حاصل از جهانی سازی را که منجر به" استثمار انسان از انسان" میشودرا با جهان رواگرائی که احترام به کرامت انسا نیت ا ست اشتباه میگیرند. گردانندگان بازارهای جهانی بورس ، فعالیتهای مالی را به "آ ئینی" از ایدئولوژی جهانی سازی فرارویاندند. خنده داری قضیه اما از اینجا سرچشمه میگیرد که در گذشته نزدیک، سرمایه داران هر ندای همبستگی بین المللی در مبارزه علیه استثمار را به بی وطنی متهم میکردند. امروزه اما سرمایه از جهان وطنی سخن میگوید و چپ را به درخود فرورفتن متهم میکند. با توجه به تغییرات ژرف اجتماعی و طبقاتی، بخشی از نیروهای حامی و رای دهنده به چپ به سمت نیرو های راست افراطی و تبعیض نژادی روی آوردند. دلنگران کننده تر اما اینست که پشت سر ایدئولوژی جهانی سازی در واقع فرادستی یک کشور که علیرغم سکولار بودنش، اهرمهای بسیار مذهبی و شعار " میهن پرستانه" ایالات متحده آمریکا پنهان میباشد.

چگونه جهانی سازی( غیر جهانی سازی) در راستای برنامه های رهائی بخش

این سوال که چه پروژه ای برای رهائی بخشی از جهانی سازی و یا غیر جهانی سازی وجود دارد، حاکی از آنست که احزاب چپ ،همچنین انجمنها و جنبشهای مدنی و سندیکائی در مقابل این موضوع عمده قرار دارند و از خود میپرسند که در برابر بحران فزاینده سرمایه داری و بویژه در شکل کنونی اش ـ مالی و جهانی شده چه آلترناتیوی وجود دارد؟ این سوال بویژه برای احزاب سوسیالیست و سوسیال دموکراتهای اروپائی که با بحران برنامه ای روبرو هستند برجسته تر شد. برای نمونه در اکتبر سال 2011 در انتخابات درون حزبی برای کاندیدای ریاست جمهوری شش کاندیدا در حزب سوسیالیست خود را کاندیدا نمودند. یکی از آنها ایده "غیر جهانی سازی" را که پیش از این در بخشی از اندیشه پردازن جامعه مورد بحث بود، از نگاه یک مسئول سیاسی مطرح و اتفاقا و به دور از انتظار در هنگام رای گیری حزبی رای سوم را آورد . باز شدن این بحث در جامعه و بین جنبشهای "آلترموند دیالیست"، باین سوال منتهی شد که به راستی چه جوابی برای بحران مهلک سرمایه داری متاثر از جهانی سازی وجود دارد؟ آنچه که از مباحثات بر میآید حاکی از آنست که انتقا ل مکان بنگاههای تولید به سمت کشورهای فاقد مقررات کاری و دستمزد بسیار پائین، بیکاری مزمن در کشورهای پیشرفته غربی و ناپایدار مشاغل را نه به بمثابه نتایج و عملکرد سرمایه داری جهانی شده بلکه بمثابه حاصل و نتایج خود "جهانی سازی" ارزیابی میکند . به طریق اولی این ایده بر میگردد به موضوع " آزاد سازی همه جانبه و در وهله نخست آزادی مبادلات کالاها و خدمات و گردش سرمایه" .

علاوه بر این، بقول فردریک لوردون (14) ، این ایده را می توان به عنوان یک بازگشت "در آزادسازی کلی تعریف کرد که: بر پایه اتخاذ تدابیر اساسی، اولین و مهم ترین اقدام اینست که بازار کالاها و خدمات و گردش سرمایه که منجر به ا ارزش اضافی و سود شرکتها میشوند به کشور مبداء برگردند ". شاید بتوان گفت که این همان برگشت به ایده دولت ـ ملت بعنوان بیان حاکمیت ملی است که تلاش دارد تا طرح باز سازی و باز صنعتی کردن در قلمرو کشور و استقرار مجدد موانع گمرکی بر رو برخی از کالاها و بستن مالیات بر فعالیتهای مالی را در برنامه دارد.

بنابراین ، این ایده " غیر جهانی سازی" در درجه اول بر پایه نقد قاطع بر ایده " آزادی مبادلات " و "مقررات زدائی" نئولیبرالیستی که متهم به نقض حقوق های اجتماعی و زیست محیطی میباشد، بنا شده است. این ایده همچنین به دنبال افشای اسطوره " خوشبختی و شادی بخشی" جهانی شدن ، میباشد که مدعی بوحود آوردن امکانات توسعه کشورهای جنوب بوده است. بنابراین در نهایت این "جهانی شدن "، بیان کننده تبلور نگرانیهای مردم در قبال خود "جهانی سازی"و یا اتحادیه اروپا میباشد. با این حال شکلگیری بدیل جهانی سازی مبتنی بر داشتن یک همسوئی فکری میباشد. مثلا نباید مقررات زائی را در مقابل مبارزه برای ایجاد شغل قرار داد. بر عکس همه جریانهای چپ ـ سندیکاها ، انجمنها و احزاب ـ که معترض تهاجم نئولیبرالیسم هستند، باید بطور مشترک مبارزات خود را برای مقررات زائی بازارها و همکاریهای مشترک در حمایت از اکولوژی و دستاوردهای اجتماعی بکار برده و آنرا بمثابه راه جدیدی در حمایت از تولید و علیه استثمار کشاورزان در آفریقا و اروپا و دیگر نقاط جهان باجرا در آورند. بنابراین یکی از اقدامات مثبت همکاری مشترک در اینست که انتقاد از سرمایه داری مالی جهانی شده را نه تنها باید به طور مستقل انجام داد ، بلکه باید قادر بود تا در مواجهه با نیروهای راست که بیش از پیش بسمت راست افراطی و اقتدارگرا میروند و تلاش در تفرقه طبقات استثمار شده در جامعه و در سطح جهان را دارند، متحدانه حول تحلیل طبقاتی گردهم آیند. البته آنها نباید خود را در ارائه راه حل سیاست حمایتی از تولیدات داخلی در برابر کشورهای دیگر به عنوان "دشمنان" قلمداد کنند ، بلکه باید در پیدایش و تدوین حقوق و خواسته های نوین برای مزد بگیران و کارگران ، جوانان و همه اقشار در سراسر جهان اقدام نمایند. اینکار البته بدان معنی نیست که باید خود را به پشت مرزها کشاند. بلکه ضروریست در راستای تسخیر قدرت سیاسی در برابر قدرت اقتصادی و بکمک دموکراسی و بنای جمهوری نوینی که همه شهروندان را در همه سطوح تصمیم گیری شرکت دهد به حاکمیت ملی مردمی فرارویاند. در این راستا باید نسبت نوینی از سرمایه / کار و خروج از نئولیبرالیسم و سیاست حداکثر بهره وری را تدوین نمود. نه تنها باید به بازسازی صنایع در مناطق اقدام نمود بلکه باید تغییر توازن نیروها در صحن و نوع فعالیت شرکت در راستا و نظرداشت حفظ زیست محیطی در برنامه خود گنجاند. با این حال، ظهور مفهوم "غیرجهانی سازی " می تواند به مرکز و قلب بحث های عمومی ایده طرح بدیل(آلترناتیو) در برابر ما فوق لیبرالیسم جهانی سازی که پایان تاریخ جهان را از آنِ خود میداند، وارد شود. فراسیسکو فوکویاما منادی پا یان تاریخ اینک به کمک بخشی از " چپ " ها آمده است. این طیف از "چپ "ها در گذشته آنقدر در برگشت ناپذیری روند تاریخی سوسیالیستی بطور دگماتیک پیش رفته بودند که هر گونه حرکت رهائی بخشی را بناچار در سمتگیری سوسیالیستی ارزیابی میکردند !!! امروزه اما با فروپاشی بلوک شرق به همان استنتاج جبری تاریخی رسیدند که فوکویاما رسید. پایان تاریخ و تسلط سرمایه داری جهانی و بویژه نئولیبرالیسم؟!!!. ا ین دوستان " چپ" مبارزه علیه جمهوری اسلامی را به هر قیمت توجیه میکنند. مقوله نقض حقوق بشر با ابعاد بیسابقه در تاریخ سیاه ح.ا.ا. را مستمسک قرار داده و مبارزه علیه آنرا با همسوشد با "جهانی سازی " یکی میداند. در حالیکه در نظام ارتجاعی ایران نه تنها فرهنگ سیاسی دیکتاتوری و اقتدارگرا در جامعه حاکم است بلکه از نظر اقتصادی هم با تلفیق ابزارهای اقتصادی اسلامی و رانت خواری و لیبرالیستی و مافیائی ، دولتی ، شبه دولتی ، خصوصی سازی (بازی ) و .. خود حلقه ای از روند جهانی سازی را تشکیل میدهد. لازمست از اقتصاد کاریکاتوری کوبا و کره شمالی که این دوستان در مباحث پیش میکشند ،برای صرفه جوئی وقت اجتناب نمود. زیرا خود بحث جداگانه ایست.

بنابراین، یک پروژه رهایی بخش باید در یک روند عمومی نگاشته شود. امروزه چالشی بزرگ در برابر چپ تحول خواه اجتماعی قرار دارد : کسب قدرت لزوما همراه با کارمبارزاتی و جنبش های اجتماعی در همه موسسات و در تمام سطوح( محلی، ملی ومنطقه ای و جهانی ). درسی که هم اکنون می توان از مبارزات مختلف دریونان، مصر و اسپانیا و دیگر کشورها آموخت.

پایان دادن به دایره بحث بی پایان آلترموندیالیزاسیون

ابتدا باید در "غیر جهانی سازی" یک انقطاع سمتگیری استراتژیک و بازسازی را دید.

همانطوریکه در پاراگراف قبلی در باره انتخابات درون حزبی در حزب سوسیالیست فرانسه برای نامزدی ریاست جمهوری فرانسه ، یکی از نامزدهای این حزب موضوع "غیر جهانی سازی" را مطرح و دور از انتظار حدود 17 درصد آرا را جذ ب نمود. این آرا از درون حزبی که مرکز ثقل آن بر سوسیال لیبرال نهفته است تا اندازه ای دامنه بحث تا کنونی در جامعه و دیگر جنبش های اجتماعی جهانی را گسترده تر نمود. این جد لها فقط یک نبرد سیاسی ـ لغوی نبود بلکه همچنین آنرا میتوان در میراث بُعد فرهنگ سیاسی و مبارزاتی فرانسه یافت. بسیاری از احزاب چپ اما این بیان نامزد حزب سوسیالیست را نخواستند جدی بگیرند. هر چند خود او هم هوشمندانه حد و مرز خود را با دیگران مشخص نموده بود. علاوه بر این، در بعضی از محافل انجمن های مدعی " آلترموندیالیست" آنرا یک " رقیب جدید غیر جهانی سازی" با آرم جدید ارزیابی کرده و از آن واهمه داشتند. البته زمینه اینگونه بحثها در فرانسه از چند سال پیش آغاز شده بود. از جمله میتوان به این کتابها اشاره کرد:حاکمیت نوین جهانی از ژُرژ کورم( 15)، "غیر جهانی سازی" از ژاک ساپیر( 16) و کتاب آقای آرنو مون بور ـ کاندید ای مورد بحث ـ با عنوان به " غیر جهانی سازی رای دهید"(17 ). البته این دو نویسنده آخری طرح و برداشت خود را از والدم بللو، از چهره های شناخته شده در فوروم اجتماعی جهانی(18 ) برگرفتند. و بحث در این موضوع از سال 1996 در مجله مانیئیر(19) شماره 32 از انتشارات لوموند دیپلماتیک پرداخته شده بود ، اما آنزمان در سایه فراگیر شدن واژه گلوبالیزاسیون در محافل بین المللی ، گلوبالیزاسیون را مترادف با انترناسیونالیزاسیون میدانستند. اما امروزه با تدقیق به اهداف و برداشتها از آن ، مورد مناقشه قرار گرفته و در مقابل گلوبالیزاسیون از " غیر جهانی شدن" استفاده میشود. ( قرمز در پانوشت آورده شود)

در محکومیت جهانی سازی لیبرالی

قدر مسلم وارد شدن بحث " غیر جهانی سازی" در شرایط بحران همه جانبه سیستمیک( بحران ماهیتی نظام سرمایه داری)، نمیتوانست با واکنش طرفداران جهانی سازی لیبرالی مواجه نشود. برا ی نمونه آقای پاسکال لامی، رئیس سازمان تجارت جهانی و عضو حزب سوسیالیست فرانسه و آقای خوزه بارروزو ، رئیس کمیسیون اتحادی اروپا و دیگر اقتصاددانان جهانی سازی لیبرالی ، " غیر جهانی سازی" را " چرند" و ارتجاعی" ارزیابی کردند. البته رفتن این افراد به خط نخست جبهه با " زبان مشترک" بیان کننده عمق نگرانی آنان از اعتراضات جهانی نسبت به : مشروعیت زدائی از نظم سرمایه داری نئو لیبرالی ا ست. نمونه این اعتراضات را میتوان از جنبش های " بر آشفتگان" در اروپا و آمریکا نام برد. جهت آشنائی افکار عمومی و محقق کردن یک سیاست واقعی آلترناتیو و منسجم برای ارائه یک الگوی نوین ( پارادیگم) این مشروعیت زدائی شرط لازمست. و این هم تا عریان شدن " گفتمان قاطع لیبرالی" باید ادامه داده شود. صرف گفتن قطع ادامه سیاست کنونی در احزاب حاکم هم نمیتواند با استقبال عمومی رای دهندگان مواجه شود.همانطوریکه در اسپانیا دیدیم ، علیرغم پیشرفت حزب متحد کمونیست اسپانیا ( 20) و عدم شرکت وسیع ، رای دهندگان در انتخاب بین ریاضت کمتر ـ حزب سوسیالیست کارگری و ریاضت بیشتر، حزب راست برنده انتخابات شد.

دراین شرایط بحران زده لازمست بیان "غیر جهانی سازی " از زبان بخشی از سوسیال دموکراسی فرانسه را به " فال نیک " گرفته و آنرا بمثابه لنگرگاهی در گسترش طرح " غیر جهانی سازی" و در توسعه و تقویت آن در بین احزاب سوسیالیست و سوسیال دموکراسی اهتمام ورزید شود. بنابراین، به جای پروند سازی این جریانات و ابهام گوئی و جا یگزینی دیگر مفاهیم بهتر است این پویائی و دینامیک بوجود آمده تعمیق و گسترش یابد.

اتهامات ناروا

اولین اتهام ناروا بر ایده " غیر جهانی سازی " اینست که کوشندگان را متهم میکنند که مخواهند مبارزات برای بهبود اجتماعی جهانی و تغییرات آب و هوا، مبارزات علیه بیماریها همه گیر، مبارزات علیه بازار بورس مواداولیه و محصولات کشاورزی و غیره را به محدوده و مرزهای ملی کاهش دهند. با این اتهام میخواهند " جهانی سازی" را با " بین المللی سازی" در یک ردیف قرار دهند. در " جهانی سازی لیبرالی" موئلفهای اقتصادی در یک مجموعه و سبدی که در ماورای مرزها، در منطقه نامحدود و نامحصور و خارج از خشکی ودور از ساحل" آف شور" قرار دارند. این موئلفها عبارتند از کارپردازان مالی، فراملی و سازمانها و نهادهای چند جانبه در خدمت آنها. مانند : صندوق بین المللی پول، بانک جهانی، سازمان تجارت جهانی، سازمان همکاری توسعه اقتصادی، کمیسیون اروپا، بانک مرکزی اروپا و غیره. وجه مشترک همه این نهاد اینست که بدور از دسترس کنترل دموکراتیک هستند و هرگونه اشکال حاکمیت مردمی را به صفر میرسانند. مثلا همین مثلث بانک مرکزی اروپا ـ صندوق بین المللی پول ـ کمیسیون اروپا ، در آتن ، لیسبون و رم دولتهای مورد دلخواه خود را بدون مراجعه به آرای عمومی در راس امور قرار دادند. این عمل یک الگوی کوچک از الیگارشی د ر سطح جهان میباشد. در حالیکه " بین المللی سازی" حد اقل از نظر اصولی حامل ارزشهای تعاونی( کوپراسیون) و همبستگی است که مشروعیت قدرت آ ن میتواند از طریق هیئت های نمایندگی در حاکمیت ملی اعطا شده و یا در صورت کاستی، توسط تصمیم جمعی از آنها سلب شود. در آینده ای قابل پیش بینی همه این مجمع های سیاسی ، این ملتها هستند که بر سرنوشت خود غالب میشوند.

دومین اتهام بر ایده " غیر جهانی سازی" بطور غیر منتظره از طرف بعضی از مسئولین و فعالین "آلترموندیالیست" منتسب به " آ تک" (21 ) در ژوئن 2011 ، وارد شده است که " غیر جهانی سازی" را یک " طرح سطحی و ساده لوحانه" ارزیابی کردند. این موضعگیری از جانب آنها که خود را " آلترموندیالیست " میدانند بسیار حیرت انگیز است زیرا ظهور و رویش ایده " غیر جهانی سازی" را رقیب خود میدانند و گردهمآئی در حال فروکش " آلترموندیالیست" را در پی سالها انتقاد برای انتقاد و عدم ارائه برنامه بدیل را کتمان میکنند. این موضعگیری اما متعاقبا در یک همایش برگزارشده در نوامبر 2011 با همکاری بنیاد "کوپرنیک " و" آتک" با عنوان " غیر جهانی سازی\ آلترموندیالیسم "به عقب نشینی آنها منتهی شد. این عقبگرد ناشی از درک درست آنها بود . زیرا " آلترموندیالیست " در ردیف " غیر جهانی سازی" ثبت نشده است. بنابر تعریف گرفته شده از فرهنگ لغت " آلترموندیالیست" ، میگوید که : " آلترموندیالیست در برگیرنده مجموعه ای از ابتکارات و طرح های پیشنهادی هستند که " از همدیگر بطور متقابل حمایت میکنند اما هر گز بطور رسمی در تلاش به هم پیوستن و یا در یک ساختار سفت و سخت سازمانی متبلور نمیشوند. به ویژه از آنجایی که اجزای مختلف جنبش آلترموندیالیست خود را پیش از هر چیز در فرهنگ و منش نقادی و مخا لف قدرت تعریف میکنند تا برای کسب قدرت. در حالیکه " غیر جهانی سازی " در پی کسب قدرت واجرای برنامه خود میباشد. بنابراین " غیر جهانی سازی" از یک سو میتواند با پیشنهادات " آلترموندیالیست" که در انتقاد از اعمال قدرت است، هم صدا باشد و در گردهمآئی گوناگون از جمله فوروم اجتماعی جهانی با هم عمل کنند.

از سوی دیگر ،" غیرجهانی سازی" گذر و پا گذاشتن به عمل است و خود را در چارچوب یک بیانیه برای احقاق حقوق در مجامع محدود نمیکند. اما به روشنی در تلاش برای دستیابی به اهدافش میباشد. بدون این چشم انداز جنبش " آلترموندیالیست" محکوم به دور خود چرخیدن است و در ادامه کار به یک فولکلور تبدیل خواهد شد.

اقدامات در " غیر جهانی سازی"

طیف وسیعی از اقدامات "غیر جهانی سازی" بطور بالقوه همچون پیشنهادات " آلترموندیالیست ها" بسیار متنوع میباشد. از یک سو مرکز محورها ی اقداماتش ، شکستن ستونهای نئو لیبرالیسم که عبارتند از آزادی مبادلات کا لاها و گردش سرمایه ها ، میباشد. و از سوی دیگر به عنوان یک ابزار حاکمیت مردمی، لازمست تا گردش فعالیت اقتصادی و مالی را در همه سطوح تحت کنترل در آید. در اختیار گرفتن بانک ها، بسته شدن اماکن امن فرار مالیاتی (بهشت ما لیاتی)، مالیات بر معاملات مالی در بازارهای بورس ، تدابیر لازم علیه دامپینگ اجتماعی، مالیاتی و اکولوژی و غیره از اهم کارهائی هستند که باید صورت گیرند اما این اقدامات نباید به همیجا ختم شوند. در واقع، قبل از هر چیز " غیر جهانی سازی " را باید بعنوان یک سمتگیری گسست استراتژیکی و از نوبنا نهادن ساختارهای اقتصادی ارزیابی کرد : توقف عقب نشینی از تهاجم جهانی سازی لیبرالی، حمله گام به گام به ساختارها جهت ساختمان جامعه ای " دیگر". بنا براین باید به محتوای شعار و صد در صد خوشبینانه " آلترموندیالیست" یعنی " جهانی دیگر ممکن است" ، عمل کرد.

یک رادیکالیسم توهم آمیز؟

" غیر جهانی سازی" میتواند بیان کننده نیاز به اخذ تدابیر رادیکال علیه جهانی سازی کنونی باشد. با این حال،این تدابیر باید بطور دقیق در برگیرنده ساختمان دنیا ی دیگری از اشتراکات و همبستگی باشند. در غیر اینصورت یک سر درگمی در بین "جهانی سازی" کنونی و دیگر اشکال " جهانی سازی" که احتمالا در آینده میتوانند شکل بگیرند، بوجود خواهد آمد. بنابراین باید قبل از هرچیز پایه های ساختمان دنیای دیگر را فراهم آورد و آن هم به یاری جنبش رهائی بخش از زیر نیروهای فرادستی بر جامعه در همه سطوح محلی و جهانی ، با روشهای همکاری و مساعد ت نوین در همه سطوح از نهادها.

رهایی از "جهانی سازی "سرمایه داری

برای رهائی بخشی، باید علیه جهانی سازی سرمایه داری و لیبرالیسم ، علیه تسلط ویرانگر بازارهای مالی، شرکتهای چند ملیتی، علیه به رقابت آوردن مزد بگیران در سراسر جهان، بیکاری انبوه و اشتغال ناپایدار، فردگرایی ، پسروی از ارزشهای همبستگی ، انحصارات فرهنگی، درگیری های بین المللی و علیه همه گونه بنیادگرایی مذهبی و فرقه گرائی مبارزه نمود. بطور قطع این رهائی بخشی باید در برگیرنده حاکمیت ملی همه ملتها و در عین حال عمیقا دموکراتیک و همراه با همکاری انترناسیونالیستی بین همه ملتها باشد. این هم منوط بر آنستکه پایه های ساختمان نوین در سطح ملی، منطقه ای مانند اتحادیه اروپا، بین منطقه ای (اروپا ـ مدیترانه) و همچنین در جهان گذاشته شوند. این شامل نهادهای پیشرفته جدید کنترل بازارهای جهانی و حتی آغاز گذار از بازارها ، ایجاد سرویسهای جدید خدماتی، تعاونی و همکاری و اشتراک، قدرت های سیاسی جدید از محلی تا جهانی میشوند. اگر ما قوانین سازمان تجارت جهانی را به زیر سئوال میبریم ، نه برای حذف آنست بلکه ما خواهان تدوین قوانینی بر پایه همکاری و روابط متقابل،پرداخت غرامت و حفاظت مشروع، بر پائی یک سازمان جهانی کنترل مشترک بازرگانی با همکاری و توسعه مشترک میباشیم . براثر اینگونه مبارزات، ایده دفاع مشروع از حقوق اجتماعی دربرابر آندسته از کشورهای صادر کننده با دستمزد کم وکمبود ویا نبود بیمه اجتماعی( دامپینگ) ، عدم پایبندی به معیارهای حمایت از زیست محیطی را در راستای رقابتی بودن اعمال میکنند، در حال پیشرفت است. کما اینکه این ایده بین کشورهای اروپائی و دیگر کشورها ی مورد بحث که با اتحادیه اروپا تجارت میکنند، در حال پیشرفت میباشد. این ایده حتی در چارچوب دموکراتیزه کردن سازمان ملل متحد هم شامل میشود. چالش درقبال آب و هوا هم مسئله ایست که درابعاد جهانی قرار دارد. پویژه پروتکل توکیو، علی رغم تفاوتهای نظری ، خواهان تصویب مقررات مشترک حفاظت از زیست محیطی در ابعاد جهانی بود. در نهایت نیاز به همکاری در بخش خدمات عمومی در همه کشورها، حتی درایجاد نهادهای حفاظت از اموال عمومی مشترک برای بشریت نظیر آب، موادغذائی، بهداشت و فرهنگ پیشرفت میکنند. این پیشرفتها در نهادهای مختلف مرتبط با سازمان ملل متحد هم مشهود میباشند.

"جهانی سازی" ، " جهانی شدن" ،" مقررات زدائی" یک جنگ لفظی یا فلسفی هستند؟

جالب توجه اینکه ، طرفداران سیستم سرمایه داری تاکنون توانستند بخشی از نبرد خود را که منجر به از بین بردن مقررات و ساختارهای اقتصادی بر جای مانده بعد از جنگ جهانی را از آنِ خود کنند و پیدایش سیستم جدید را با نام های زیبنده " جهانی سازی"، "جهانی شدن" و یا " مقررات زدائی" ، در اذهان گسترش دهند. آیا به راستی میتوان با این واژه های حامل ارزشهای مثبت مخالف بود؟ مبارزه ایدئولوژیک ما همچنین از بین کلمات و واژه ها گذر خواهد کرد و ابن هم در واقع به ما بر میگردد تا تعریف جدیدی از تکامل و فرا گشت این تظام سرمایه داری ارائه دهیم : قانون جنگل، قانون قویترها یا هرج و مرج( آنارشی) نئولیبرالی. بد تر از آنکه بعضی ها این بر گشت به عقب را بعنوان مدرن جا میزنند. این هم چیزی جز کلاهبرداری باورنکردنی نیست.زیر این ایدئولوژی ، تلاش به بازگشت به سرمایه داری وحشی قرن قبل یعنی به قبل از دستاوردهای بزرگ اجتماعی، دارد.

به هر طریق، این میل به بازگشت سرمایه داری بر روال قانونمند ی در طبیعت، انکار همه آنچه که بشریت انجام میدهد، میباشد : رها کردن فرایند تمدن زائی یا آنکه تلاش برای خوشبختی مشترک و همبستگی. اما آنچه در پیشِ روی ما وجود دارد، مبارزه علیه محاسبات خود خواهانه فردگرائی و حرص و ولع میباشد. برخی از اقتصاددانان داروینیستی منادی این ایده هستند که یک " مجموعه ای ازخودخواهی گرائی" از سر خیرخواها نه، منطبق بر منافع عمومی میباشد و دست های نامرئی مصا لحه جو مراقب بازار هستند تا شعار" آزادی عمل" و " آزادی عبور" را ترویج دهند. البته این منادیان در شرایط کنونی بحرا ن ذاتی سرمایه داری" سیستمیک" یک نبرد در اثبات نظر خود را از دست دادند . آنها اما هنوز جنگ را نباخته اند.

" دنیای دیگر ی" ممکن است

مسئله مرکزی در عصر ما برای پایه گذاری ساختمانی دیگر در برابر نیروهای مسلط و فرادست و بحرانهای موجود ، در این نهفته نیست که سر در لاک خود فرو برده و یا کم وبیش به هویت طلبی روی آوریم. هر چند احترام به هویت واصالت و فرهنگ دیگران ضروریست . اما نیاز به کسب قدرت در راستای اهداف مشترک و بجای برخورد و روبروی هم قرار دادن هویتهاست. این هم مربوط میشود به در اختیار گرفتن زندگی اجتماعی هر یک از افراد ، زن و مرد از سطح محلی تا جهانی، با همکاری یکدیگر و در راستای حرکت به سوی یک تمدن نوینی از همبستگی و اشتراک همه بشریت.

کسی که خود را در نحله فکری چپ میداند و به هر دلیل و از سر تنبلی روشنفکری و کناره گیری در قبال هر نوع مسئولیت " اجتناب ناپذیر" و یا ازسر فرصت طلبی انسانها را به همسو شدن وزش باد می طلبد و از جواب دادن به علت "ها" شانه خالی میکند ،میگوید برای بیان " حقیقت" لازم به " شجاعت" است وحقیقت هم کنکاش در فرهنگ لغت "لیبرالی" میباشد. برای این عده " بکار بردن کلمات راست برای جلب راست و تهی کردن چپ ، شبیه آنست که با یک لباس عاریتی که چهار سانتیمتر کوچکتر است به مهمانی بروید. هیچگونه شانسی برای خوشگذراندن وجود ندارد زیرا احساس خفگی میکنید.

دیکتاتور در پشت دموکراسی ظاهری. توماس جفرسون نویسنده بیانیه استقلال ایالات متحده آمریکا، همراه با جان آ دامز وبنجامین فرانکلین اعلام داشتند که : ما حقایق زیر را بمثابه یک قطعییت اعلام میداریم:
همه انسانها برابر خلق شده اند. همه آنها در ایجاد حقوق مسلم خود واقف هستند. این حقوق عبارتند از: حق زندگی،آزادی و جستجوی خوشبختی . دولت ها از بین مردانی(زنان) تشکیل شدند تا اجرای این حقوق را تضمین کرده و قدرت خود را ناشی از رضایت مردم میدانند . هر زمان که هر شکلی از دولتها به عامل مخرب این حقوق تبدیل شوند،خلق حق دارد برای تغییر و یا لغو آن و تاسیس دولت جدید اقدام نماید. پایه و شکل این دولت بر اصولی است که بنظرش بسیار مناسبتر و تامین کننده امنیت و خوشبختی اش میباشد.

حسن نادری
14 آوریل 2012 \ 26 فروردین 1391.

1 – GLOBALIZATION. 2- MONDIALISATION – GLOBALISATION. 3- ALTERMONDIALISTE.

4- DEGLOBALISATION --- DEGLOBALIZATION. 5- DEMONDIALISATION

6- GUY SORMAN ; SUR LIBERALISME. 7- GEORGES BERNANOS : la bataille et combat

8 – IGNACE RAMONET, Géopolitique du chaos, éd. Galilee. 9- ALAIN MINC

10- ALVIN& HEIDI TOFFLER. The Third Wave. Revolutionary Wealt

11- TOSHIKO FUKU. 12-JOSEPH STIGLITZ, LA GRANDE DESILLUSION .13- JULES FERRY.

14- FREDERIC LORDON. 15 GEORGES CORM, Le Nouveau Gouvernement du monde.

16-JACQUES SAPIR, La Démondialisation. 17- ARNAUD MONTEBOURG, Votez pour la Démondialisation, préfacé par Emmanuel Todd. 18- Walden Bello, Deglobalization : Ideas for a New World Economy (Zed Books, Londres, 2002).

19- « Et maintenant… démondialiser pour internationaliser » (Manière de voir n° 32, 1996)

20 – IZQUIERA UNIDA. 21 – ATTAC.


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد