logo





اندیشیدن فلسفی
واندیشیدن الهی – عرفانی

معرفی کتاب

پنجشنبه ۲۴ فروردين ۱۳۹۱ - ۱۲ آپريل ۲۰۱۲

رضا اغنمی

اندیشیدن فلسفی
واندیشیدن الهی – عرفانی
محمدرضا فشاهی
نشرباران چاپ دوم ۲۰۱۰ – ۱۳۸۹

پیشگفتار فشرده، نشانه هایی از زمینه متن را در اختیار خواننده قرار می دهد. همین پیشگفتار با توضیح ساده و زبان روانش وجوه افتراق « اندیشه ی یونانی» ، «اندیشه ی سامی» ، «شناخت عقلی» ، «شناخت تجربی» و ... ذوق مطالعه را دو چندان می کند.

«خدای یونانی یا خدای فیلسوفان و دانشوران»

نخستین فصل این دفتر با خدایان آغاز میشود . با اشاره به سخن برتراندراسل، از«تسلط حیرت انگیز پاسکال بر الهیات»، و از تأسف و اندوه او مبنی براین که او «قوه ی مفکره ی عالی ریاضی اش را قربانی الهیات و عرفان نمود» سخن می گوید. به اعتقاد پاسکال خدا شناسائی ازطریق قلب احساس میشود و نه ازراه عقل، « این قلب است که آفریدگاررا احساس میکند و نه عقل. معنا و مفهوم ایمان نیزهمین است. خدائی که برقلب آشکار می گردد و نه برعقل.» دامنـۀ بحث را گسترش می دهد. در سنجش آرای فلاسفه یونان وسامی با تآملی درآرای ابن سینا و فارابی و ابن رشد و ... می گوید:
« متفکران اسلامی ... فلسفیذن آزادانه را برخویشتن حرام نموده و راه را برتفکر آزاد و منقد و آزادی تفکر وانتقاد بسته اند.»
حکم تحریم اندیشه آزاد، ازسوی متفکران اسلامی همراه با عقوبت های سنگین، بذر وحشت و بیم و هراس را در دل جامعه میکارد. آزاد اندیش، از بیم و هراسِ دار و داروغه سکوت میکند و به زیرزمین پناه میبرد. فکر کردن رنگ میبازد. نیندیشیدن، سستی، انفعال وعافیت طلبی رواج پیدا میکند. میل به سربه راهی راحت جان میشود. بوعلی سینای لاادری، در اثر فشار و تهدید به حکم تکفیر، زمانی که از زندان میرهد، به فرهنگ جاری حاکمان وقت تمکین میکند. و آرای گذشته خود را کنار میگذارد.
فشاهی، که با تاریخِ وسرگذشت فرهنگِ ادیان و مآلاَ با سابقۀ اجتماعی – سیاسی کشور آشناست یادآور میشود که : «فلسفه و الهیات دومقوله ی جداگانه و مستقل میباشند، «زیرا چنان که اسپی نوزا به درستی می گفت فلسفه بر"تعقل" استوار گردیده و الهیات بر"تعبد".» خواننده را به گذشته های دور و دراز میبرد. اززمانه ی تساهل و تسامح میگوید. از دورانی که مردم با همه باورهای مذهبی وخدایان گوناگون همدیگر را تحمل میکردند. بی خدایان در کنار خدا پرستان و کافران و دینداران باهم میزیستند، تحمیل عقیده وپیروی از خدای برگزیدۀ حکومت ها مطرح نبود.
«"خدای عقل" یونانیان و خدای قلب "سامیان" تا زمان فتح مصر درقرن چهارم قبل ازمیلاد به دست اسکندر، هریک جداگانه به زندگی خویش ادامه میدادند. با ایجاد دانشگاه اسکندریه توسط یونانیان، این بندر به چهارراه فرهنگ جهانی مبدل گردید و فرهنگ های یونانی و ایرانی و یهودی وکلدانی و آشوری و مصری باهم در آمیختند.» و چندی بعد، در برخورد یا همجوشی فرهنگ های مکتب اسکندریه، "با راه یافتن آثار متفکران مسلمان" «خدائی که نیمی یونانی و نیمی سامی بود پا به عرصه ی وجود نهاد». این تحول را میتوان انگیزه اصلی و سرآغازاختلاف های خونین ادیان ابراهیمی خواند که درجنگ های صلیبی، ذاتِ ویرانگرش را به نمایش گذاشت.
و ازآنجا یی که اندیشه ی فلاسفه نتوانسته، معضل خدایان – اختلاف خدای یونانی و خدای سامی را – حل کند، نویسنده با توسل به نظریه کانت میگوید: «خداوند اندیشیدنی است و نه اثبات کردنی.»

بخش سامیان با خدای ابراهیم

فشاهی، آرای فیلسوفان صاحب نظر را درباره وحی مطرح میکند. از قول فروید که «خود فرزند قوم یهود بود در"کتاب موسی انسان یکتاپرستی" اظهارداشته که برخلاف پندار همگان، اندیشه ی وجود یک خدای واحد، اندیشه ای مصری است و نه عبرانی.»
اسپی نوزا با آوردن ویژگیهای خدا و شرح مراحل نشانه های وحی، سرانجام به این نتیجه میرسد که: پیامبری به معنای دارا بودن تفکر برترنیست، بلکه به معنای "دارا بودن تخیل تیز و چالاک است.»
ازدیدگاه پاسکال پیامبری و وحی ... برابر با پیشگویی نیز میباشد. به گفته او وحی درخواب اتفاق می افتد. و به عنوان مثال ازکتاب دانیال نبی ... نمونه می آورد: "خداوند آنچه را که در آخرالزمان روی خواهد داد درخواب برشما مکشوف نموده است...»
متفکران اسلام نیز هریک به نوعی، مقوله ی وحی را درفصل خواب یا "رؤیا" روایت میکنند. ازقول عایشه آخرین همسر رسول خدا آمده است که «وحی های نازل شده برپیامبر، جملگی درخواب روی داده و رؤیای حقیقی بوده است.» محمد غزالی اما برخلاف فارابی و ابن سینا و دیگران «وحی را امری یکسره غیرعقلی، بسیار برتر ازعقل، وخارج از حیطه ی قدرت بشر می داند. ... ایمان به نبوت آن است که آدمی به عالمی وراء عالم عقل وبه مرحله ی بالاتر ازمرحله خرد اعتراف نماید ...»
اما، پیامبراسلام، روایت نخستین وحی را که با رنج های هولناک روحی توأم بوده، آرایش صحنه های نزول وحی را با بیان موشکافانه، وهرآنچه برسرشان آمده روایت میکنند. حضرت میفرمایند: «هنگامی که خواب بودم، دیدم جبرئیل پارچه ای از ابریشم رنگین، که درآن کتابی (یا نامه ای) بود به نزد من آورده گفت: بخوان! گفتم چه بخوانم؟ جبرئیل مرا گرفته چنان فشاری سخت داد، که پنداشتم مرگم فرا رسیده. سپس مرا رها ساخته گفت بخوان ...» درپی تکرار دوباره جبرئیل میگوید بخوان به نام خدایی که آفریننده عالم است. ... آن خدایی که بشررا علم نوشتن به قلم آموخت. ... هنگامی که این آیات را خواندم جبرئیل برفت. من از خواب بیدارگشتم و دیدم، گویا درقلبم کتابی نقش بسته. پس ازغار بیرون آمدم. تا به میانه کوه رسیدم. آنگاه آوازی بالای سرم شنیدم که می گفت: ای محمد تو پیامبرخدا هستی ومن جبرئیل می باشم. من سرخویش را بلند کردم دیدم که جبرئیل به شکل مردی است که هردو پای خود را جفت کرده، ودرسمت افق ایستاده است. ...» صص53– 54

خدای عارفان و وحدت جویان

فصل سوم اثر، همانگونه که از سرفصلش پیداست گشت وگذار دربین خدایان گوناگون است. نویسنده با توجه به سرگذشت خونبار و اندوهناک عرفا، درگذشته های دور و نزدیک، اشاره ای دارد به "کوره راهها و دام های فراوانتراز منابع" که از نظرگاه برخی متفکرین، حالت صرع که هر ازگاهی عارض انسان می شود و رفتن حضرت رسول اکرم به حالت غش واغماء، نشانه های وحی را قوت می بخشد که قابل تأمل است. مکث فشاهی و اختصاص فصلی زیرعنوان: «خدای داستایوسکی .پیامبران روس» را به دقت باید مطالعه کرد. نشاندن دو غول همعصر روس – لئون تولستوی و داستایوسکی – مقابل هم با عقیده های متضاد، یکی «جانب "انسان طاغی" که جوهر مسیحیت را باید در مهرورزی به همنوع جستجو نمود» و آن دیگری «داستایوسکی و پیروان او"شر و رنج" را بعنوان یک مسئله روحانی تلقی می کرد»، بررسی حالت های جسمانی و روحی آن دو، البته از تولستوی دربارۀ صرع چیزی گفته نشده، اما داستایوسکی که مبتلا به آن مرض بوده، و به تأثیر از حالت های روحی پیامبر اسلام : "به شیوه ای غیرمستقیم مدعی پیامبری [می] گردد"، یادداشت های به جا مانده از حالت های صرع او و گواهی شاهدان امین، درمقاله ای که با عنوان "پیامبر صامت" توسط ادیب نامدار روس دمیتری مِرژکوفسکی، نوشته شد، مسائل تازه ای را مطرح میکند.
اندیشه کشی ونابودی افکار مخالف، ازابزارهای سرکوب وخفقان کهن است که توسط جباران زمان درسراسر تاریخ به کارگرفته شده است. زندان اسلام، آرای ابن سینا را تغییر میدهد . و زندان مسیحیت داستایوسکی را. «داستایوسکی این انقلابی محکوم به اعمال شاقه درسیبری، پس ازتوبه، به سخنگوی روشنفکران وابسته به کلیسای متحجر روس و استبداد تزاری مبدل گردید.» درهمان حال، تولستوی به سبب انتشار اناجیل، «ازسوی شورای عالی روحانیون کلیسای ارتودوکس روسیه تکفیرگردید. » ص 68.
گفتن دارد که علاقمندی داستایوسکی به زندگی حضرت محمد، و مهمترداستان معراج، و شیفتگی او به سخنان عایشه درباره وحی و حالت های روحی رسول خدا، به ویژه (صرع) این عقیده را درنظرش قوت میبخشد که برای خود رسالتی قائل شود. اما اینکه به قول فشاهی ازدیدگاه داستایوسکی، «میان قداست و معلولیت رابطه ای تنگاتنگ وجود دارد. برای دست یافتن به مقام ومرتبه ی یک "قدیس" باید "معلول" بود و قله ی بلند و پر شکوه این معلولیت چیزی نیست جز صرع و بحرانهای آن. » میباید این نظریه به دقت ازدیدگاه علمی شکافته شود، که صاحب این قلم را توان توضیح آن نیست؛ اما همین قدر بگویم که اگر تعبیر داستایوسکی درست بوده باشد، هزاران مصروع درکره خاکی را باید صاحب رسالت شناخت برای پیامبری!
اینکه فشاهی می نویسد:
«واما درمورد ادعای داستایوسکی و شخصیت های او درباره ی اینهمانی "وحی" و "صرع" به نظر می آید که مسئولیت ما به عنوان «دوستدار ادبیات و فلسفه و علوم انسانی دراینجا پایان پذیرفته، درحالیکه مسئولیت داستایوسکی و پیروان او تازه آغاز گردیده است» بازماندن بحث وجدل را توضیح میدهد.
اضافه کنم که این فصل ازخواندنی ترین فصل های کتاب است همچنین زیرنویس های دوبرگی با اطلاعات بسیارمفید. نویسنده با موشکافی و زبان ساده، دگرگونی های روانی و روحی داستایوسکی را به خواننده منتقل میکند.

جایی میان کعبه و شوش ویونان و اسکندریه

فشاهی با اشاره به " ردپای سه خدا" دراسلام و روایت «"نظریه فارابی وابن سینا پیرامون خلقت"، " تأثیر عظیم مزداپرستی برفرهنگ یهودی – مسیحی" را مطرح میکند. گوشه هایی از افکار و نظریۀ زرتشت را به روایت از (اوستا، یشتها، فروردین یشت، پاره 129 – 128 ) درباره آفریدگار و فرشتگان و معاد و روز داوری یاداورمیشود. "بدکاران و نیکوکاران، هردو درآخرت کیفر و پاداش می یابند. بدکاران ذوب میشوند. به شکل فلزگداخته درمیآیند. اما نیکوکاران از مرحله ی امتحان عبور می کنند و حرارتی که به بدنهای آنها می رسد، حرارتی است درحد گرمی شیرتازه دوشیده ... پل صراط معرب یا تازی برگردانیده ی کلمات "چینوات یا چینود" است فردوس نیز تازی گردانیده ی پردیس به باغ بهشت است ... کلمه ی جهنم نیز که در زبان عرب و فرهنگ اسلامی یافت میشود از کلمه ی عبری گهینوم (به معنای دره ی ... که درنزدیکی اورشلیم قرارداشته) اخذ گردیده و یهودیان نیز آن را ازمزداپرستان و افسانه های بابلی و آشوری نظیر عشتار (با ایشتار) وام گرفته بودند.» فشاهی، با چنین دستمایه ی محکم ، نگاه مسلط دانشمندان غرب درقرن هفدهم را به باد انتقاد میگیرد ومینویسد: «طبق این نظریه، تاریخ انسانی همواره صحنه ی نبرد خلق های یونانی و اروپایی ومسیحی ازیک سو و ملل وحشی یا بربرها یعنی ایرانیان و سایرآسیائیان ازسوی دیگر بوده است. وتمدن درخشان انسانی، زاده ی پیروزی و تفوق "تمدن" بر"توحش" یا پیروزی یونانی برایرانی است"»
دیدگاه پژوهشگر، متوجه آلمانی هاست و اشاره اش به آنها دربین اروپائیان، شنیدنی ست.«آلمانیها با لافزنیهای ویژه ی خویش، قهرمان این نظریه بوده اند؛ ازهگل گرفته تا هوسرل وهایدگر وماکس وبر و غیره. ماکس وبر حتی تا انجا پیش رفته که نه تنها برتری اروپایی برآسیایی درتمام زمینه ها – از معماری و فلسفه و علوم طبیعی و علوم دقیقه و موسیقی و هنرگرفته تا الهیات و سیاست – تأکید می ورزد، بلکه این برتری را "ذاتی" و "موروثی" می داند و آن را میراث زیست شناسانه نام می نهد.» سپس با اشاره ای کوتاه به آرای هریک از این نظریه پردازان، مینویسد:
« دراین میان کارل یاسپرس درزمره معدود آلمانیهایی قرار دارد که با نجابت و سخاوتی قابل تحسین، تمدن بشری را نه حاصل یک قاره و یک کشور (اروپا و یونان) بلکه فرزند مشترک اروپا و آسیا می داند...»
واینکه تمدن انسانی « در فاصله ی قرن های هشتم تا دوم قبل ازمیلاد بنیاد گردیده ... ». ظهور زرتشت در ایران، بودا درهند، هومر و پارمنید و سقراط و افلاطون و ارسطو دریونان، کنفوسیوس و لائوتسه درچین وپیامبران بنی اسرائیل درخاور میانه بوده است.»

از کدام آخرالزمان سخن میگوئیم ؟

نویسنده، این فصل را با رودررویی با غرب، آغاز میکند وبا یادآوری از « تفکر قرآنی» و « تفکرآل احمد» سخن میگوید:
«مسئولیت اشتباه درفهم «مکاشفه» و « آخرالزمان» متوجه آل احمد است و نه متوجه آیات قرآنی ... ... رودررویی «غرب زدگی» و «شرق زدگی»، نه ابتکار استاد او «احمد فردید» است و نه ابتکار آل احمد و سایر روشنفکران مسلمان. این اندیشه، نخست یک قرن قبل از تولد آل احمد یعنی از1820 به بعد درروسیه پا به عرصه وجود گذاشت و تاسال 1917 به حیات خویش ادامه داد. »
فشاهی به نکتۀ جالبی اشاره کرده است که جای تأمل دارد :
«حتی هنگام [ی] که اندیشه های آل احمد درقرن بیستم را با اندیشه های هم میهنان او درقرن نوزدهم یعنی آخوندزاده و کرمانی قیاس می کنیم، چاره ای جز کرنش دربرابر آن دو آزاده ی قرن نوزدهم نداریم. با این همه آل احمد آنها را به هزل و طنز «حضرات منتسکیوهای وطنی» خوانده است.»
تأمل روی این نظریۀ هوشمندانۀ فشاهی مرا به حوزه ای میکشاند که قطعا ارتباطی به بررسی فوق ندارد اما دررابطه با شخص مورد اشارۀ ایشان گفتنش ضروری ست.

گذشته ها با آرزوهای بربادرفته درمنظر خیال جان میگیرد. دهه چهل. آن سال های پرالتهاب با آمال جوشان در دلهای پر درد، که انتشار «غرب زدگی» جنجال برانگیز آل احمد اکثر جوانانِ جستجوگررا افسون کرده بود. انبوهی ساده دلِ عطشانِ دانستن ویادگرفتن با ذوق وشوق معصومانه، میپنداشتند غربزدگی موهبتی ست برای علاج زخم های کهنه و تاریخی ما که نویسندۀ مطرح روزگار آن را مستند کرده است. شگفت اینکه بین آن همه مدعیان نوخواهی و علمای روشنفکری یک برخورد جدی با غربزدگی شد و آن نقدی بود که داریوش آشوری نوشت وعده ای را علیه خود شوراند. طولی نکشید که تب شعارها فرو نشست. دهه بعد اسلام فقاهتی از راه رسید. عقده های مسموم وخونین هزارساله را درسراسر وطن پراکندند و ملتی را عزادار کردند. ساده دلان ازفریب بزرگ به خود آمدند و بار دگر این گفتۀ آن روز آل احمد را مرورکردند، تازه متوجه شدند که غربزدگی، فارغ از ندای یک مسلمان متحجر، اوج فلاکت و سخافت اندیشمند فکری زمانۀ ما را توضیح میدهد :
«من نعش آن بزرگواررا برسر دار همچون پرچمی میبینم که به علامت استیلای غربزدگی ... بربام سرای این مملکت افراشته شد.»
به قول بهروز خرم نویسندۀ کتاب با ارزشِ «جلال و آلِ احمد»: «هیچ علامتی، هیچ سندی، هیچ احتمالی نبود که اعدام شیخ فضل الله با اشارۀ استعمارگران صورت گرفته باشد.» معلوم نیست آل احمد با همه ادعای آزاد اندیشی این سخنان یاوه را برای چه منظوری گفته است؟! اگر از منظر یک وجدان سالم و پاکیزه اوضاع کشور زیر ذره بین نقد قرارگیرد، « نعش آن بزرگواری را که به چوبه دار پرچم استعمار بدانیم که به علامت شکست انقلاب و استیلای استعمار بربام سرای این مملکت افراشته شد، پیکر ثقة الاسلام است نه نعش شیخ فضل الله. ... که
بعنوان تبهکاری که قتل انقلابیون و مردم بیگناه را با کلام و اورادش میسر ساخته بود به چوبه دار اعدام بستند.» صص 462 – 464 کتاب جلال و آل احمد

به اعتقاد فشاهی، لشکرکشی ناپلئون به روسیه سبب «گشایش درهای روسیه به سوی غرب» است. بر این باور درست، آفریده ی بزرگ تولستوی، شاهکار کم نظیر جهانی "جنگ وصلح" در ادبیات روس، نشانی از دستاورد تازۀ این گشایش عنوان میشود. فشاهی، دراین افق تازه گشوده شده مکثی میکند. مخاطبین خود را با چهره ها و آثارفکری روشنفکران زمانه که در ادبیات روس شکوفا هستند آشنا میکند. فارغ از موافق و مخالف برخورد افکار آنها را توضیح میدهد. با اطمینان مینویسد:
«راهرو یا دالان بلند و پرشکوهی که به چهره های روشنفکران روس دراین دوران اختصاص یافته هنوز در اروپای غربی و آسیا وآمریکا ناشناخته مانده است.»
دراین گشت و گذار نویسنده خوانندگان را با افکاربیشتر متفکران قرن نوزدهم روسیه آشنا میکند بنیادگرایان و نوگرایان را مقابل هم مینشاند. اندیشه ها را به چالش میگیرد. برخورد اندیشه ها، افکار و آمال مدعیان را به نمایش میگذارد. با تحسین از «دانش فلسفی و مذهبی و عرفانی گوگول و داستایوسکی و تورگینف» و به ویژه از تولستوی با عنوان «تولستوی فیلسوف» نام میبرد.

آخرین فصل کتاب:
با ستان شناسیِ فلسفیِ نظریه یِ (فقیه – شهریار)

از آتن تا اورشلیم خواندنی ترین بخش این فصل است. روایتِ آغازینش نظر خواننده را جلب میکند.
«شک نیست که سامیان، و درمیان آنها عبرانیان، درتکوین وتحول "حکومت خداسالارانه" – نقش اساسی را ایفا نموده اند. آنها بوده اند که اصل "خداوند – قانونگذار" سامی را درمقابل اصل انسان – قانونگذار" یونانی قرار داده اند.»
واز این جاست که فلسفه الهیات سیاسی میشود. فکر واندیشه های انسان زمینی، آسمانی میشود. با فکرانسان در زمین خاکی، آفرینش خدای آسمانی شکل میگیرد . وارد تاریخ میشود. "خداوند قانونگذار" دراشکال گوناگون با آفریده های دلخواهش فصل تازه ای میگشاید "خلق برگزیده" و "ارض موعود" و "قیامت و معاد" ... با عناوین خدایی، و امتیازات ویژه پا به عرصۀ هستی میگذارند. در جدال دگرگونی هایِ رو به کمال زندگی اقوام، جنگ مذاهب و همگی با ادعای خداشناسی و ستایش "خداوند یکتا"، خون هزاران انسان بیگناه را درمسلخ " خداوند یکتا " قربانی میکنند.
درادامۀ چنین جدال خونین ویرانگراست که اسپینوزا درقرن هفدهم در 24 سالگی برعلیه نظم حاکم قد علم کرده تکفیر میشود. چرا که گفته است :
«ازانجا که انسانها برابرند هیچ فردی حق آن را ندارند که درباره معنای متن مقدس به جای و یا برای فردی دیگر تصمیم بگیرد.» همو پیامبری را در "قدرت تخیل" میداند. بعنوان مثال میگوید : «سلیمان که خردمند ترین بود، فاقد قریحه ی پیامبری بوده است، درحالی که یک بانوی ساده به نام هاجر که خادمه ی ابراهیم بوده، ازاین قریجه برخورداربوده است.» غوغا بپا میشود و نظام بنیادگرائی با تکان شدید پایه های فرتوت مردسالاری را میلرزاند. با این حال، بذر "برابری زن و مرد" درفرهنگ اروپا پاشیده میشود.

فشاهی ازقول اسپینوزا آثار بنیادی «فلسفه الهیات و حکومت خداسالارانه» را به دقت میشکافد.
«یکی از ناگوارترین عوارض عصر موسی، درهم ریختن یا یکی دانستن فلسفه و الهیات بوده است. وسامیان با خلطِ فلسفه والهیات، دیانت و سیاست وخردمندی و پیامبری، درگمراهی انسانها نقش بزرگی ایفا نموده اند»
اختلافات ریشه دار بین ادیان و کشتارهای بی امان امروزی در سطح جهان، ازاثرات شوم همان بدعت های منحوس گذشته است که با حضور خدای ظاهراَ یکتا، در سه دین معتبر – یهودی ومسیحی و اسلام – درچهره های گوناگون جهان را به آتش کشیده است.
اندک تأمل در جنگ های پراکنده درسطح جهان، نشان میدهد که سالهاست جنگ های صلیبی راه افتاده. با همان ویرانگریهای خونین گذشته. این بار اما با شیوه های تازه؛ همخوان با جهان مدرن درپوششی کاملا نو..
گفتن دارد که طبق به نظریه ی فروید، پیدایش خدای واحد در «مصر درقرن 14 قبل ازمیلاد یعنی دردوران سلسله ی هیجدهم فراعنه ...» بوده است «هنگامی که موسی رهبری یهودیان را در هنگام مهاجرت ازمصر به دست گرفت، آن اندیشه و آن خدارا به خویش و خلق یهود منتسب نمود.» صص 55 - 156
فروید، قوانین مقدس یهود، حتی موضوع "ختان" (ختنه) را از آئین های مقدس فراعنه میداند. همان طوری که سنگسار زانی و زانیه از بدعت های ننگین یهودیت که به اسلام منتقل شده است .

برگ های پایانی کتاب، نگاه فشاهی به تاریخ ایران است :
«از دیدگاه فلسفه ی سیاسی تاریخ و سیاست ایران از آغاز تا کنون همواره (خداسالارانه) بوده است ... به عبارت بهتر، سیاست و جامعه ایران همواره سیاست و جامعه ای "بسته" بوده و با سیاست "جامعه ی باز" فاصله ای بسیار داشته و دارد.» ص 185
وبرآمدن حکومت استبدادی فقاهتی، برای مهار اندیشه ها!
کتاب به پایان میرسد
با آرزوی موفقیت نویسنده کتاب با پژوهش های مفید و پربارش.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد