|
این نوشتار؛ دوازدهمین گفتار از مجموعه "دگرگونی در توازن قوای طبقاتی و سیاسی جامعه ایران" است. در گفتار نخست؛ از بایستگی شناخت درست ترکیب و ویژگیهای طبقات اجتماعی و گروههای سیاسی موجود هر جامعه، برای تعیین استراتژی و خط مشی بازیگران اجتماعی موثر آن جامعه، سخن گفتیم. در گفتار دوم به بررسی بورژوازی مدرن یا صنعتی ایران، و دگرگونی جایگاه آن در سالهای پس از انقلاب ۵۷ پرداختیم. در گفتار سوم، ساختار و ترکیب بورژوازی تجاری ایران، و دگرگونی جایگاه آن از سالهای ۱٣۵٨ تاکنون بررسی شد. در گفتار چهارم؛ به بررسی ساختار کنونی و جایگاه اجتماعی طبقه متوسط جدید، در جامعه پرداختیم. در گفتار پنجم؛ به گونهای گذرا؛ جایگاه سیاسی و تاریخی طبقه کارگر ایران را بررسی کردیم. در گفتار ششم؛ به نقش و جایگاه طبقه کارگر؛ در ساختار طبقاتی کنونی کشور پرداختیم و بر دوری گزینی از رویکرد قدسی به طبقات اجتماعی، تأکید کردیم. در گفتار هفتم؛ به نقش و جایگاه کشاورزان و دهقانان در ساختار طبقاتی کنونی پرداختیم، و نقش و جایگاه آن را به نفع "کارگران" کشاورزی؛ رو به کاهش ارزیابی کردیم. در گفتار هشتم؛ نگاهی گذرا داشتیم به نقش وجایگاه تاریخی و کنونی نهاد دولت؛ و کارکنان دولت کنونی؛ در ساختار طبقاتی و اجتماعی ایران. در گفتار نهم، به گونه ای فشرده؛ نقش جایگاه دولت جمهوری اسلامی در اقتصاد ایران را بررسی کردیم. در گفتار دهم؛ به بررسی کوتاه نقش و جایگاه افراد تهیدست و بی طبقه، در ساختار اقتصادی و اجتماعی کشور پرداختیم. در گفتار یازدهم؛ نگاهی داشتیم به نقش و جایگاه روشنفکری و روشنفکران ایرانی. در این گفتار یعنی گفتار دوازدهم؛ نگاهی خواهیم داشت به نقش و جایگاه جوانان و دانشجویان، در ساختار اجتماعی کشور.
۱. آنچه گذشت: یکم) ساختار اقتصادی و طبقاتی جامعه ایران؛ ساختاری سرمایه محور است. در گذر ٣۰ سال گذشته، تغییرات چشمگیری در ساختار و ترکیب سرمایه، خصلت کالایی جامعه، تقویت بنیانهای تولیدی و صنعتی، و مکانیزاسیون ابزار تولید؛ ایجاد شده است. دوم) چیستی سرمایه سالارانه این نظام اقتصادی؛ ژرفتر از سالهای پیش از انقلاب شده است. اما از نظر مالکیتی؛ بخش خصوصی رشدی نایکنواخت داشته و در مجموع؛ این بخش دست پایین در مالکیت سرمایه را دارد. سوم) بورژوازی تجاری در این سالها، به شدت رشد کرده، اما در ترکیب مالکیتی آن؛ دگرگونیهایی پدید آمده است. سرمایه این بورژوازی؛ بیشتر متعلق به بخش خصوصی و سرمایه داران بزرگ تجاری است؛ در حالی که در تولید و صنایع، سرمایه بیشتر حالت خرده مالکی و کوچک دارد. قشری به نام بورژوازی تجاری نوظهور؛ در ٣۰ سال گذشته، قدرت زیادی در اقتصاد و سیاست به چنگ آورده است. چهارم) طبقه متوسط جدید؛ طبقه ای موثر و مهم در ساختار اقتصادی و طبقاتی کنونی کشور است. این طبقه، طبقه ای بالنده است که در آینده ممکن است طبقه کارگر را درخود، هضم کند. بخش عمده این طبقه که تکنوکراتها و بوروکراتها، اجزای اصلی آن را تشکیل میدهند، هم اکنون به رویارویی جدی با حکومت کنونی رسیده و در هنگامه نهایی؛ نیرویی پرشمار و موثر در تعیین سرنوشت آن خواهد بود. پنجم) در گذر ۷۰ سال گذشته؛ کمونیستهای ایران؛ نگاهی شیفته وار به طبقه کارگر داشته و آن را همچون پدیدهای قدسی میپنداشته اند. چنین رویکردی؛ چشمداشتی نابجا از این طبقه اجتماعی ایجاد کرده، که اکنون، باید اصلاح شود. ششم) در سالیان گذشته، از نقش و جایگاه طبقه کارگر در دگرگونیهای اجتماعی کاسته، و بر نقش و جایگاه اجتماعی طبقه متوسط جدید، افزوده شده است. به جز هنگامه ی انقلاب ۵۷؛ از سال ۱٣٣۲ تا کنون؛ طبقه کارگر ایران؛ حضوری چشمگیر و گسترده در دگرگونیهای اجتماعی کشور نداشته است. گرچه نقش اجتماعی این طبقه در دگرگونیهای احتمالی آینده ایران هنوز برجسته است؛ اما تأثیر آن، بیشتر از تأثیر مجموع دیگر طبقات و گروههای اجتماعی نخواهد بود. هفتم) نقش و جایگاه کشاورزان و دهقانان با مفهوم تاریخی آن؛ در ساختار اقتصادی کشور رو به کاستی است؛ و روند تولید محصولات کشاورزی در آینده؛ به سوی چیرگی روابط سرمایه دارانه است. در این فرایند؛ کارگران کشاورزی صنعتی، جایگزین کشاورزان و دهقانان با مفهوم کنونی آن خواهند شد و از کل کارکنان این بخش نیز کاسته خواهد شد. هشتم) نهاد دولت در ایران؛ از روزگاران پیش؛ نهادی نسبتاً متمرکز و قدرتمند بوده است. این نهاد اجتماعی؛ در گوهر خویش؛ نهادی گیتیایی، و با نهادهای یزدان سالار ناسازگار است. صرفنظر از اینکه چه کسی رئیس دولت باشد؛ روز به روز بر این ناسازگاری؛ افزوده خواهد شد. با اینهمه؛ این پدیده؛ چیزی از واپسگرایی و خودکامگی دولت کنونی؛ نمیکاهد. نهم) دولت و دیگر نهادهای وابسته به حکومت؛ هم از نظر مدیریتی و هم از نظر مالکیتی؛ نقشی تعیین کننده در اقتصاد کشور دارند. این نقش؛ به ویژه در ده سال گذشته؛ آسیبهایی جدی بر اقتصاد ملی وارد ساخته است. چیرگی بورژوازی تجاری نوظهور بر دولت، علت بنیادین این ویرانگری، بوده است. دهم) افراد بی طبقه؛ آسیب پذیرترین بخش جمعیت کشور، و به راستی؛ قربانیان اصلی ناکارآمددی نظام اقتصادی/ اجتماعی کنونی به شمار میروند. این افراد؛ رفتار اجتماعی غیرقابل پیش بینی دارند، و در هرحال؛ احتمال واکنش خشونت بار آنها به وضع موجود؛ زیاد است. یازدهم) روشنفکران بخش بسیار موثری از جمعیت هر جامعه ی مدرن هستند که نه برپایه جایگاه در مناسبات تولیدی و اقتصادی، بلکه برپایه نقش خود در شکل گیری یا دگرگونی در هستی شناسی، فرهنگ و آگاهی اجتماعی انسان، تعریف میشوند. یعنی؛ روشنفکری یک "کارکرد" اجتماعی است نه یک "طبقه" اجتماعی؛ و به فرایندِ تبدیل عوام به گروه های سازمان یافته ی مردان و زنانِ دارای آگاهی اجتماعی؛ کمک میکند. ۲. جوانان و دانشجویان جوانان نیز همانند روشنفکران، نقشی جدی و مهم در زندگی هر جامعه بازی میکنند. جوانان نیز یک طبقۀ اجتماعی به شمار نمیروند بلکه هریک از افراد این گروه؛ میتواند ریشه در هر یک از طبقات اجتماعی داشته باشد. هر "جوان": در دوره ای از عمر خود که جوان به شمار میرود؛ همهنگام در یک یا چند گروه مرجع همچون ورزشکاران، جوانان، دانشجویان و مانند آن قرار میگیرد. در اینجا، برخی از این کارکردها را درمورد جوانان کنونی ایران؛ به گونه ای فشرده، بررسی خواهیم کرد. یکم) جوانان گرچه نتیجه تفصیلی سرشماری نفوس و مسکن سال 1390مرکز آمار ایران، هنوز منتشر نشده است؛ اما گفته میشود که از سال 1390، ترکیب سنی جمعیت ایران رو به پیری گذاشته است. با اینهمه؛ برپایۀ اطلاعات مرکز آمار ایران، در سال ١٣٨٥بيشترين سهم جمعيت با کمی بیش از 9 میلیون نفر یعنی حدود 13درسد جمعیت؛ در گروه سني ٢٤-20 سال جای داشته اند. اگر گروههای سني 19-15 سال و 29-25 سال را نیز به این شمار بیفزاییم؛ آنگاه جمعیت 29-15 ساله ی کشوردر سال 1385، حدود 25 میلیون نفر یعنی 36درسد از کل جمعیت کشور بوده که بیش از 70درصد آنها در شهرها زندگی میکنند. بخش بزرگی از این جمعیت پرشمار و پر انرژی به خانوادههای طبقه ی متوسط جدید یعنی تکنوکراتها، بوروکراتها، و کارگران صنعتی وابسته است. برپایه ی مشاهدات میدانی؛ در گذر 33 سال گذشته؛ وابستگی جوانان به هرگونه ایدئولوژی و سنت، کاهش یافته است. منظور از این سخن؛ گسست فلسفی جوانان با دین؛ نیست. از دیرباز نیز؛ توجه جوانان به فلسفه، چشمگیر نبوده است. اما آنچه امروز بسیار برجسته می نماید؛ بی تفاوتی چشمگیر جوانان به دین و سنت است. آمار و یا پژوهش قابل اتکایی از این گرایش دردست نیست، اما مشاهدات میدانی و دلواپسی حکومت از بی توجهی جوانان به دین؛ این موضوع را آشکار میسازد. با همه هزینه ای که حکومت برای تبلیغ دین در بین جوانان میکند؛ اما پرسشهایی مانند اینکه "... نظر شما در رابطه با اينكه عدهاي معتقد هستند جوانان از ارزشهاي ديني فاصله گرفتهاند، چيست؟"1 که در فارس نیوز روز 01/08/87 منتشر شده است؛ دل واپسی روز مقامات حکومتی است. گلایه ی آنها از تهاجم فرهنگی، جمع کردن ماهواره ها از خانه های مردم و مانند آن؛ این روند را نشان میدهد. پاسخ "حسن علي اكبري؛ يكي از اساتيد دانشگاه امام حسين" به این پرسش فارس نیوز اینست که "... اين موضوع را قبول ندارم، مطالعاتي كه انجام شده چنين موضوعي را نشان نميدهد به اين دليل كه رويشها خيلي بيشتر از ريزشها بوده است ......". اما این پاسخ، با واقعیتهای جامعه سازگار نیست. او میگوید" ممكن است در گروه خاصي يا اقشار خاصي از جامعه به طور خاص ارزشهاي اسلامي در ميانشان كمرنگتر شده باشد يا شتاب لازم را نداشته باشد، اما اين موضوع را نميتوان به كل جامعه تعميم داد". چنین گفتمانی؛ در سایتهای حکومتی به فراوانی دیده میشود. سطح سواد دانشگاهی، و آشنایی جوانان ایران با جهان مدرن و کشورهای غربی و گرایش آنها به فرهنگ و موسیقی غرب؛ و درمواردی هماهنگ ساختن نمودهای فرهنگ غرب با فرهنگ ایرانی در 33 سال گذشته؛ بسی افزایش یافته است. در همین دوره زمانی؛ گونه ای میهن دوستی گیرم کم ژرفا نیز؛ در بسیاری از جوانان به ویژه افراد وابسته به طبقه متوسط جدید؛ گسترش یافته است. گرایشهای میهنی این بخش از جمعیت کشور را میتوان در انواع بیانیه ها و تلاش آنها در پاسداری از آثار باستانی کشو،ر و استفاده از نمادهای باستانی دید. همهنگام؛ به دلیل سختگیریهای حکومتی و تیرگی چشم انداز زندگی آینده در بسیاری از این جوانان؛ نوعی ناخرسندی از فضای اجتماعی موجود، و خواست چشمگیر مهاجرت از کشور ایجاد شده است. فزون بر شمار چشمگیر جوانانی که در چند سال گذشته از کشور بیرون رفته اند؛ هم اکنون فرزندان بسیاری از تکنوکراتها و بوروکراتهای وابسته به حکومت؛ به گونه قانونی؛ در بیرون از کشور تحصیل و یا زندگی میکنند. جوانان؛ بخش اصلی شرکت کنندگان در تظاهرات پس از انتخابات 22 خرداد 88 را تشکیل میدادند؛ که برپایه شکل ظاهری و سابقه زندگی جان باختگان جنبش سبز؛ خاستگاه طبقاتی بیشتر آنها؛ طبقه متوسط جدید بوده است. از حدود 50 سال پیش؛ دیدگاههای تجدد ستیز آل احمد و همگنان او؛ زیر پوشش ستیز با "غرب زدگی" در جامعه پخش شد. از همان هنگام؛ کسانی این دیدگاه را "عرب زدگی" نامیدند. تا جایی که به یاد می آورم؛ در همان سالها؛ دست کم یک مقاله مفصل با نام "غرب زدگی یا عرب زدگی؟"؛ در انتقاد از دیدگاههای آل احمد درمجله "نگین" منتشر شده بود. اما متاسفانه همانگونه در آستانه انقلاب 57 کسی به هشدارهای برخی روشنفکران ایرانی پیرامون چیستی جمهوری اسلامی توجه نکرد؛ در همه آن سالها و تا کنون نیر کمتر کسی به چنین هشداری توجه کرده است. در همه این سالها؛ "غرب ستیزی" به "استعمار ستیزی" تعبیر شده و حتی روشنفکرانی نیز به هر دلیل؛ در برابر آن سپر انداخته اند. اما اکنون چنین به نظر می رسد که این پارادایم در میان بخش بزرگی از جوانان ایرانی؛ به ویژه وابستگان به طبقه متوسط جدید؛ در حال دگرگون شدن است. فراگیری این گرایش تا جایی است که دختر مهدی کلهر مشاور رئیس جمهوری در اعتراض به دیدگاههای پدرش به غرب پناهنده میشود. در مهرماه سال 1390؛ فرج الله سلحشور کارگردان هوادار حکومت و سازنده فیلم یوسف پیامبر با اشاره به برخی صحبتها درباره حضور آنجلینا جولی در ایران و بازی در یک فیلم سینمایی گفته بود: "هنرپیشه های زن ایران خودشان یک پا آنجلیانا جولی هستند و سینمای ایران باید هم برای ادامه فعالیت خود فاحشه بین المللی بیاورد. ... سینمای ایران فاحشه خانه است، مگر صبح تا شب عکس های هنرمندان چاپ نمی شود. وقتی زنهای ما افتخارشان این است که عکس های خود را به صورت نیمه عریان در اینترنت بگذارند، یعنی خودشان یک پا آنجلینا جولی هستند.... سینمای ما ماهیتی غربی، صهیونیستی و اومانیستی دارد. این ماهیت با اینکه بگوییم اسلام اسلام درست نمی شود، باید ماهیت تغییر کند حال شمقدری باشد یا حتی ضرغامی و سیف الله داد باشد. هر کسی را در این پست گذاشتند نتوانست سینمای ایران را درست کند......".2 سلحشور؛ ناسازگاری فزاینده گرایشهای فکری جوانان ایرانی با فرهنگ حکومتی را به خوبی درک کرده و درستی این درک؛ به زودی روشن می شود. آنگاه که زینب سلحشور دختر او؛ دیگاههای پدرش را نادرست میخواند و کمی پس از آن؛ ناسازگاری دیدگاه پدر و دختر؛ خود را در اظهار نظر پیرامون فیلم جدایی نادر از سیمین؛ آشکار میسازد. پدر؛ دخترش را "پیرو بت هالیودی (آنجلینا جولی)"، میخواند. ناسازگاری فرهنگی و اندیشگی بسیاری از جوانان خانواده های حکومتی با پدران یا مادران خود را؛ میتوان یکی از چالشهای جدی فرمانروایان کنونی ایران؛ به شمار آورد. گرچه جوانان وابسته به خانواده های تهیدست جامعه، خواست های اجتماعی و سیاسی کم تری دارند؛ اما آن ها، طعم تلخ فقر و فلاکت را بیش از دیگران چشیده اند. این تلخی فقر، نیروی شورشگری پیشبینی و کنترل نشدنی بسیاری را در وجود این گروه انباشته کرده است. این انرژی فشرده؛ در درازمدت؛ ممکن همچون بشکه ی باروتی باشد برای انفجاری سهمگین. این گروه از جوانان؛ در همه پهنه های اجتماعی؛ از محیط های کار بگیر تا محیط های ورزشی و ورزش پر طرفدار فوتبال؛ حضور دارند. هر حضور جوانان در مسابقات بزرگ استادیومهای ورزشی؛ میتواند به یک شورش تبدیل شود که ریشه آن؛ بیش از هر جا در ناخرسندی جمعیت جوان کشور نهفته است. ولو آنکه این ناخرسندی؛ خود را در رفتار قومگرایانه جوانان آذربایجانی و جانبداری از تیم "تراختور" نشان دهد. دوم) دانشجویان دانشجو؛ یکی دیگر از شکلهای بروز اجتماعی جمعیت جوانان است. دانشجویان ایرانی از هنگام اعزام به خارج از کشور برای تحصیل در زمان رضاشاه، و نخستین روز پدیداری دانشگاه تهران در سال 1313، همچون یک نیروی سیاسی کارساز و رزمنده؛ پای به میدان گذارند. این کارکرد به درون کشور محدود نبود بلکه دانشجویان ایرانی برون مرزی هم با پایه گذاری سازمانهایی مانند کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی خارج از کشور در سالهای پس از کودتای 28 مرداد 1332 تا انقلاب بهمن 57، در این نبرد شرکت داشتند. در همه سالهای حکومت پهلوی به ویژه پس از شهریور 1320، دانشجویان درون مرزی و دانشجویان ایرانی برون مرز، با حکومت در ستیز بودند و در این نبرد؛ شماری چشمگیر از آنها زندانی، کشته یا اعدام شدند. رویداد 16 آذر سال 1332 که در آن 3 تن از دانشجویان دانشگاه تهران به دست مأمورین دولتی کشته شدند و از آن سال تا کنون به نام روز دانشجو شناخته میشود، نمونهای از این کنش اجتماعی است که نقشی چشمگیر در آگاهی مردم و واژگونی نظام شاهنشاهی داشت. تا پیش از انقلاب بهمن 57، نیروهای چپ مارکسیستی، بخش چیره ی کنشگران دانشجویی و زندانیان سیاسی زندانها را تشکیل میدادند. بیدرنگ پس از پیروزی انقلاب، بیشتر دانشجویان چپ و سازمان مجاهدین خلق، دفاتری را در دانشگاهها ایجاد کردند و به تبلیغ دیدگاههای خود پرداختند. همهنگام، دانشجویان مذهبی مبارز عضو انجمنهای اسلامی داخل و خارج کشور؛ با تأیید و پشتیبانی حکومت جدید، ضمن ستیز با دانشجویان چپ گرا، پستهای کلیدی دولتی را در اختیار گرفتند. دانشجویان و فارغ التحصیلان دانشگاه صنعتی شریف و دانشگاه تهران، بیشترین سهم را از پستهای دولتی به ویژه در بخش صنعت به دست آوردند. در آن هنگام؛ دانشگاه به یکی از مراکز رویارویی انقلابیون پیروز و انقلابیون ناکام از دستیابی به قدرت سیاسی تبدیل شد. در آغاز، به دلیل نوپا بودن حاکمیت جدید و ضعف نسبی قدرت آن، با نیروهای مخالف با تحمل نسبی برخورد میشد. اما اندک اندک؛ صحنه نبرد تغییر کرد. در روزهای پایانی فروردین ماه سال ۱۳۵۹، شورای انقلاب با تأیید آیتاله خمینی؛ به گروههای سیاسی فعال در دانشگاهها، برای تخلیهٔ دفترهای خود در دانشگاهها، مهلتی سه روزه داد. درپی آن؛ درگیری و خشونت در دانشگاهها شدت گرفت. چندین نفر کشته و تعداد زیادی نیز مجروح شدند. این رویداد، سرآغاز "انقلاب فرهنگی" به شمار می رود که تعطیلی دانشگاهها به مدت بیشتر از دو سال و اخراج سدها تن از استادان و هزاران تن از دانشجویان دگراندیش، چپگرا و لیبرال را در پی داشت. پیام آیتاله خمینی تظاهراتی را در دانشگاهها علیه تشکلهای دانشجویی مخالف جریان حاکم به همراه داشت. "اولین حرکت مهم در ۲۱ فروردین ۱۳۵۹در دانشگاه تبریز انجام شد و با تصرف تمامی اتاقهای تشکلهای مزبور به پایان رسید... در پی اطلاعیه شورای انقلاب، در این روز درگیریهای گستردهای میان انجمنهای اسلامی و دیگر گروههای سیاسی در مراکز آموزش عالی در تهران، شیراز، مشهد، بابلسر، کرج و جهرم رخ داد. در تهران خشونت بارترین درگیریها در دانشگاه تربیت معلم روی داد که اعضای انجمن اسلامی پس از ساعتها درگیری موفق شدند به کمک نمازگزاران نماز جمعه، دانشگاه را تحت کنترل خود درآورند. پس از دو روز درگیریهای خشونت آمیز در دانشگاهها که منجر به مجروح شدن ۳۰۰ نفر در دانشگاه شیراز و ۳۵۶ نفر در دانشگاه مشهد شد ... در روز اول اردیبهشت که پایان مهلت شورای انقلاب بود، خشونتها به ویژه در دانشگاه تهران به اوج رسید و پس از آن که به گزارش روزنامه کیهان، ۳۴۹ نفر زخمی و ۳ تن کشته شدند، دانشجویان پیشگام وابسته به سازمان چریکهای فدایی خلق به عنوان بزرگترین گروه مقاومت کننده، تخلیهٔ دفتر خود در دانشگاه تهران را پذیرفتند... ".3 میتوان گفت که چیرگی حوزه بر دانشگاه؛ یکی از آرزوهای دیرین اسلامگرایان ایرانی بوده است. با تبدیل دانشگاه تهران به "مصلی" و ستاد فرماندهی اسلامگرایان؛ آنها تا حدی به این آرزوی خود رسیده اند. پس از انقلاب فرهنگی، شمار زیادی از دانشجویان و استادان گیتیایی، به اصطلاح پاکسازی شدند و نتوانستند به دانشگاه باز گردند. شمار بسیاری نیز در رویدادهای سال 1367در زندانها اعدام شدند. در خرداد ماه 1359، به دستور رهبر انقلاب، ستاد انقلاب فرهنگی با هدف "اسلامی کردن جو دانشگاهها و تغییر برنامههای آموزشی" آن تشکیل شد. شعاری که هر چند گاه یک بار؛ دو باره علم میشود. این ستاد که اعضای جهاد دانشگاهی در آن نقشی فعال داشتند، بعدها به شورای عالی انقلاب فرهنگی تبدیل شد. تغییر محتوای درسی رشتههای علوم انسانی و پاکسازی آن از فرهنگ غربی، از جهت گیریهای اصلی انقلاب فرهنگی بود. با بازگشایی تدریجی دانشگاهها از بهار سال 1361، در تاریخ ۲۷ آذرماه ۱۳۶۱، دانشگاهها و موسسات آموزش عالی کشور پس از ۳۰ ماه تعطیلی مجدداً بازگشایی شد. این روز در تقویم جمهوری اسلامی ایران، روز وحدت حوزه و دانشگاه نام گرفتهاست. کمی پیش از آغاز انقلاب فرهنگی، در تاریخ 13 آبان 1358، سفارت آمریکا توسط گروهی از دانشجویان که به دانشجویان پیرو خط امام شهرت یافتند تسخیر، و 66 دیپلمات آمریکایی گروگان دانشجویان شدند. "دانشجویان منتخب از دانشگاههای شریف، پلی تکنیک، ملی و تهران گردهم آمدند تا در یک حرکت هماهنگ به سوی ساختمان سفارت آمریکا در تهران حرکت کنند. ساعت ۱۰ صبح، دانشجویان با سر دادن شعار الله اکبر به طرف سفارتخانه حرکت کردند و قفل و زنجیرهای در را با آهنبر بریدند و به راحتی به حیاط سفارت وارد شدند ... .. مجلس هیئتی را تعیین کرد و مذاکرات با میانجی گری دولت وقت الجزایر بین ایران و آمریکا آغاز شد که منجر به امضای بیانیه های الجزایر شد. گروگان ها نیز یک روز پس از روی کار آمدن رییس جمهور جدید آمریکا (ریگان) و شکست جیمی کارتر در انتخابات آزاد شدند..".4 درست 444 روز پس از تسخیر سفارت و بازداشت کارکنان آن، در ۳۰ دی ۱۳۵۹ پس از توافق دو کشور و پذیرش اعلامیه الجزایر از سوی دولت آمریکا، گروگانهای آمریکایی آزاد شدند. ستیز با آمریکا، پارادایم چیره بر همه ی انقلابیون ایران پس از سال 1332 بوده است. با اینهمه، اقدام حدود 500 نفر از دانشجویان پیرو خط امام در 13 آبان 58، پیامدی ماندگار و بسیار زیانبار بر سرنوشت و تاریخ سیاسی و اقتصادی کشور داشت و هنوز هم دارد. اما این کار؛ زمینه را آماده ساخت تا حدود ۴۰۰ دانشجوي مسلمان پيرو خط امام دانشگاههاي تهران؛ حدود 30 سال؛ بیشتر پستهای کلیدی سیاسی و اقتصادی کشور را در دستان خود نگهدارند. قدرتی که به بهای بیرون راندن هزاران انقلابی مارکسیست و مجاهد از پهنه اقتصاد و سیاست کشور؛ کمک به زمینه سازی هشت سال جنگ ویرانگر بین ایران و عراق؛ و نسل کشی هزاران مخالف سیاسی در خیابانها و زندانها؛ به دست آمد. در سالهای پس از انقلاب فرهنگی و تسخیر سفارت آمریکا؛ و فرمانروایی دانشجویان مسلمان پیشین بر کشور؛ دگرگونیهای بسیاری هم در جنبش دانشجویی کشور و هم در ترکیب و سرنوشت دانشجویان مسلمان پیرو خط امام و دیگر دانشجویان مذهبی آن روزها پدید آمد. در "شهريور سال 58 در پي ديدار انجمنهاي اسلامي دانشجويان با حضرت امام خميني(ره) و توصيه ايشان به تحكيم وحدت، نمايندگان انجمنهاي اسلامي دانشجويان، اتحاديه انجمنهاي اسلامي دانشجويان دانشگاههاي سراسر كشور را به دفتر تحكيم وحدت تغيير نام دادند..".5 "... در بهار ۱۳۵۹ همۀ گروههای مسلمان فعال در دانشگاهها، بطور جدیتر به فکر ایجاد تشکیلات منسجمی افتادند. این گروهها در ابتدا شامل دو گروه کلی بودند. عدهای که تمایل به سازمان مجاهدین خلق داشتند که خودشان را تحت عنوان سازمان دانشجویان مسلمان سامان دادند و گروهی دیگر که به آیتالله خمینی نزدیکتر بودند و انجمنهای اسلامی را احیا کردند. این گروهها البته بصورت پراکنده و در دانشگاههای مختلف بصورت جداگانه بودند....".6 "... نقش اين انجمنها را در فرآيند انقلاب فرهنگي، تعطيلي دانشگاهها و سپس گزينش دانشجويان سابق براي ورود به دانشگاهها نبايد از نظر دور داشت... پس از فوت امام، دانشجوياني كه زماني خود را چپ خط امام ميخواندند، اينك به دنبال يك عنوان مشترك ديگر ميگشتند تا بلكه بتوانند هويت خويشتن را بازسازي نمايند. اين برهه، برههاياست كه دفتر تحكيم وحدت با انفعال شديد فكري و سردرگمي تئوريك و با تأكيد بر آنچه ميراث بهجا مانده از امام ميخواند رو به روست. ...".7 با فرمانروا شدن اسلامگرایی در دانشگاه و چیرگی جهاد دانشگاهی و انجمنهای اسلامی؛ گرایش مارکسیستی و سکولار دانشجویان در این سالها به شدت سرکوب و کمرنگ شد. اما از سال 1376 به بعد و با رشد گرایشهای اصلاح طلبی، سکولار، و تا اندازه کمی مارکسیستی؛ جنبش دانشجویی ضد حکومتی؛ تا اندزه چشمگیری رشد کرده است. نقش دانشجویان در جنبش سبز از خرداد 88 به این سو نیز، چشمگیر بوده است. اینهمه؛ نگرانی حکومت جمهوری اسلامی را آنچنان برانگیخته که نیروهای بسیجی را در همه ی دانشگاهها به شدت تقویت کرده است. تسخیر دانشگاه آزاد و خارج ساختن از دست اصلاح طلبان و اصولگرایان نزدیک به مؤتلفه؛ بازنشسته کردن استادان ناهمسو؛ و تلاش جناح های حکومتی در به دست گرفتن همه اهرمهای قدرت در دانشگاهها؛ نشانی است از دگرگونی در گرایشهای اندیشگی دانشجویان؛ و نگرانی از گرم شدن دوباره خون این نیروی سرما زده. این تلاش حکومت؛ حتی اگر بتواند از تظاهرات هم پیشگیری کند؛ نمیتواند 4 میلیون جوان نوگرا را با خود "همسو"؛ و یا حتی "بیطرف" سازد. از گروه کم شمار بسیجی ها و برخی مدیران ارشد و حکومتی دانشگاهها که بگذریم، اکنون میتوان گفت که دانشگاهها؛ به رویارویی جدی با حکومت کنونی رسیده اند. شاید هنوز نتوانیم و یا نخواهیم از چیرگی گرایش گیتیایی و سکولار بر جوانان و دانشگاهیان سخن بگوییم؛ اما بر رشد چشمگیر این گرایش هم؛ نمیتوان چشم بست. سوم) جایگاه جمعیت شناسی دانشجویان متاسفانه؛ با آشفتگیهای اداری و اطلاعاتی کنونی در دانشگاهها؛ دسترسی به آمار و اطلاعات درست از شمار دانشجویان کشور؛ شدنی نیست. هم اکنون؛ شمار دانشجویان کشور؛ تا حدود 4 میلیون و 100 هزار نفر اعلام شده است. اگر بخواهیم کمی از آشفتگیهای آماری کنونی خود را رها سازیم؛ باید در سال 1387 که دسترسی به اطلاعات به دشواری امروز نبود؛ متوقف شویم. در سال تحصيلي ٨٧- ١٣٨٦، شمار کل دانشجويان داخل کشور حدود ٣ ميليون و ٣٩٢ هزار نفر بودهاست که حدود 43درصد آنها را زنان تشکیل میدادند. اگر حدود 552 هزار نفر دانش آموزان دورۀ پیش دانشگاهی را نیز به این شمار بیفزاییم، کل آن به حدود 4 میلیون نفر میرسد. با توجه به کمرنگ شدن نسبی مرزهای طبقات اجتماعی به ویژه در بین مزد و حقوق بگیران؛ میتوان گفت که گروه اجتماعی دانشجویان، ترکیب طبقاتی خاصی ندارد و از همۀ اقشار و طبقات در آن حضور دارند. اکنون دانشگاهها در سراسر کشور پراکندهاند و دانشگاه آزاد که به تنهایی بیش از 40 درسد دانشجویان کشور را در خود جای میدهد، در بیشتر شهرهای بزرگ و کوچک کشور شعبه دارد. گرچه فرهنگ و سنتهای مبارزات سیاسی این دانشگاه به اندازه ی دانشگاههای دولتی نیست، اما این دانشگاه نیز؛ گونه ای فرهنگ مدرن را با خود به این شهرها برده است. از سال 1376، با دگرگونی نسبی سپهر سیاسی دانشگاهها و کل کشور، جنبش اعتراضی دانشجویان دو باره بالا گرفت. این جنبش، پس از سال 1384 تا کنون همواره در بسیاری از دانشگاههای کشور حتی در برخی واحدهای دانشگاه آزاد رو به رشد بوده است. در این مدت و در جریان تظاهرات خیابانی و درون دانشگاهی جنبش سبز؛ شماری از دانشجویان دستگیر و زندانی شده، و یا جان باخته اند، که نام آنها در رسانه های گوناگون، اعلام شده است. در اعتراضات دانشجویی پس از سال 1388؛ حضور دانشجویان دانشگاه آزاد نیز چشمگیر بود. امروز جوانان و دانشجویان کشور؛ حتی اگر امکان اظهار نظر را نیابند؛ در رویارویی جدی با حاکمیت کنونی قرار گرفته اند. این پنداشت هم که گویا این رویارویی تنها به جریان احمدی نژادی و به اصطلاح کودتای اتتخاباتی او محدود است؛ چیزی بیش از یک خوش خیالی نخواهد بود. پیروز باشیم 6 فروردین 1391 1 - فارس نیوز، 01/08/87 2 - تابناک؛ 23 مهر 1390، کد خبر: ۱۹۷۰۸۰ 3 - دانشنامۀ ویکیپدیا، فارسی، انقلاب فرهنگی ایران 4 - سایت فرارو، 13/8/86 5 - مصاحبه، فارس نیوز، 1/7/86 6 - ویکیپدیا، فارسی، دفتر تحکیم وحدت 7 - هانیه نعمت الهی، همشهری، 13/8/83 نظر شما؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد |
|