logo





پس از من......

دوشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۰ - ۱۹ مارس ۲۰۱۲

جهان آزاد

بهار دیگری از راه می آید
و می پوشد زمین پیراهنی از گل
نهال نورس گیلاس
به روی سبزه ها می ایستد در خرمنی ازگل
وباموج نسیم صبح می رقصد
درخت ارغوان، با دامنی ازگل
صبا می گسترد در کوهساران فرش ایرانی
شقایق می پرد از خواب سنگین زمستانی
و بر سر می نهد فانوس سرخ و روشنی از گل

مگر شیخ اجل سعدی
قراری با نسیم مهربان دارد
که صحن خانه عطر بوستان دارد
و بام ودر، گلستان است و میدان،
برزنی ازگل؟

هلا ای غنچه های نورس شاداب
هلا ای کوهسار خفته درمهتاب
هلا آلاله های سرخ صحرایی
هلا ای باغ سر سبز تماشایی
هلا ای سهره های شاد
هلا گنجشکهای سرخوش وآزاد
مرا این نو بهار دلگشا شاید
بهار آخرین باشد
و دیدار و قرارم با شما شاید
که دیدار و قرار آخرین باشد

دریغی نیست اما،
نازنینانم
دریغی نیست
که این ناپایداری، عمرما را، رسم وآیین است
اگر تلخ است چون حنظل،
وگر چون شهد شیرین است؛
روال زندگی این است
و فرجامش غنودن زیر خاک سرد و سنگین است
دریغی نست،
دریغی نیست رفتن، با زلال نور پیوستن
و نا پیدا شدن در لحظه های روشن هستن؛
دریغی نیست،
ازین محنت سرا رخت سفر بستن
و از دام بلا جستن

پس از من صبح خواهد ماند
پس از من شام خواهد ماند
پس از من گردش ایام خواهد
سرود باربد، چنگ نکیسا، نغمه ی خیام،
خواهد ماند
پس از من سرزمین دیرسال من
ز چنگ دشمنان آزاد خواهد شد
و زندان اوین را، نام
" دژِاسلامیِ بیداد " خواهد شد

پس از من آرمانم را که آزادی است
جوانی بر ستیغ برفی البرز خواهد کوفت
و دستی از شکاف صد هزاران آستین، ناگاه
به بنیاد پلیدی، گرز خواهد کوفت

دگر ازبیم گرگ و کوسه و تمساح
زنی بهر جوانش سخت دلواپس نخواهد ماند
دگر بر بام میهن سایه ی کرکس نخواهد ماند
و در دلشوره ی تعزیر دیگر، کس نخواهد ماند

نه نقش روبه و کفتار
نه عکس دیو بردیوار

پس از من بی گمان در بامدادی سبز
زخواب تلخ و سنگین میهنم بیدار خواهد شد
زمین از آشتی سرشار خواهد شد
ودر آرامگاه حافظ شیراز
ظفر با صبر، گرم بوسه دیدار خواهد شد

پس از من نیز
بلور آب، در جوباره های دامن البرز
سرودی نرم خواهد خواند
و باد صبحگاهان عطر" اوجی " را
به سوی دشتهای سبز خواهد راند

پس از من دختری با چشم سبز و موی خرمایی
کبوترهای چاهی را
کنار حوض میدان دانه خواهد داد
و نرمای نسیم کوه
هزاران بوسه بربال و پروانه خواهد داد

بهار دیگری از راه می آید
و می پوشد زمین پیراهنی از گل
نهال نورس گیلاس
به روی سبزه ها می ایستد در خرمنی ازگل
تو پیدا می شوی از دور با پیراهنی رنگین
و در دستان گرمت شاخه ا ی زنبق
صدایم در زمین سرد می پیچد:
زنی از گل!

ششم اسفند 1390
25 فوریه 2012

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد