در هفته های اخیر افشا و برملا شدنِ فروش اسلحه ی ساختِ سوئد به عربستان سعودی، مسئولینِ دولتِ سوئد و ارگان های مسئول را به تناقض گوئی هائی واداشته و این امر خود نگرانی های جدّی و اکیدی را در میان اقشار گوناگونِ جامعه ی سوئد برانگیخته است.
کشوری که ادعای دموکراسی و حقوقِ بشر را سرنمونِ سُلوک و رفتار سیاستِ بین المللیِ خود معرفی می کند؛ با تجارتِ تکنولوژی مرگ و در اختیار گذاشتنِ این فن آوری در دست و دامنِ یکی از شوم ترین دیکتاتوری های خاورمیانه و حوزه ی خلیج فارس، دو روئی و تزویرِ دموکراسی و حقوقِ بشرِ ادعائی را بشیوه ای مُشمئز کننده بنمایش گذاشته است.
این موضوع بطور گسترده در جامعه سوئد بازتاب یافته و مورد بحث و جدل قرار گرفته و عکس العمل های متفاوتی را ببار آورده است. حزب سبزها و حزب چپ، مخالف فروش اسلحه به دیکتاتورها و بویژه به عربستان سعودی اند. حزب دست راستی مودرات ها که با همیاری سه حزب دست راستی دیگر، تا کنون در دو دوره انتخاباتِ پارلمانی (از سال 2006) دولت را در دست دارد، بی هیچ گونه تردیدی فروش اسلحه به عربستان سعودی را تأیید می کند. حزب سوسیال دموکرات های سوئد نیز فروش اسلحه به عربستان سعودی را تأیید می کند.
در دور انتخاباتِ پارلمانی 2010 حزبی فاشیستی به پارلمانِ سوئد راه یافت بنام دموکرات های سوئد با علامتِ اختصاری ( اس ــ د ). این حزب نیز در کنار حزبِ مودرات ها و حزب سوسیال دموکرات ها فروش اسلحه به عربستان سعودی را تأیید می کند.
مقاله مانیفستِ ضد فاشیستی پس از ورودِ این حزبِ فاشیستی به پارلمانِ سوئد نوشته شده و زمینه و ساز و کارِ این امر را بررسی می کند.
مانیفستِ ضد فاشیست
سیاهه ی روزگار ما
انتخاباتِ سپتامبر 2010 با ورود حزبی فاشیستی به پارلمان سوئد، برگی دیگربرسیاهه ی روزگارِ ما افزود. زایشِ این گونه تراژدی ها در گُستره ی شعورِ مدرنِ اروپا، بحرانِ تمدن کالائی و خِردِ ابزاری، پیشینه ای پُرشور دارد. خواستِ بندگی ی رَمه وارِ عوام الناس همگام با خشم و خشونتی نژادپرستانه و جاری در سطح وعمقِ جامعه ی متوهِم، بربریّتِ متمدن را به نمایش درآورده است. گام ها و فاصله گذاری های برگه ی نُتِ سمفونی ی افلاس زمانه ما را غریزه ی تسلط به اجرا درمی آورد. از زهدانِ این تمدنِ کالائی، گوئی چیزی جُز نفرت زاده نمی شود. عقلانیتِ عقل باخته هنگام انتخاب سرشتِ خام را گُزین کرد.
منطقِ بازی شطرنجِ پارلمانِ سوئد، مناسبات سوداگرانه ی حزب های سیاسی که خود را وکیل و وصی و قیّم جامعه می دانند، ناتوانی های سیاسی ــ فرهنگی و اخلاقیاتِ بشر دوستانه ی حزبِ فرتوتِ سوسیال ــ دموکرات های سوئد و حزب های مشابه و رقیب، بدانجا رسید که امیالِ ناهنجار و روان های رنجور و پریشانِ گردآمده در حزبِ نئو ــ نازیستی ی ( اس ـ د ) به حقِ رأی مردم دستبِرد زنند و راه رسیدن و تکیه زدن بر کُرسی های پارلمانِ سوئد را برای نمایندگانِ این حزب هموار سازند. این تنها رهیافتِ بُن بستِ فرهنگِ سیاسی ی مُنحطِ بورژوا ــ لیبرال، بربریّت را مشروعیتی قانونی بخشید. دستمایه ی سیاست مَدارانِ فاجعه آفرینِ پارلمان نشین، تُهی از سرشتِ انسانی و نتیجه ی رأی گیری هائی براساسِ رأی انسانِ جُدا مانده از خویش. رأی گیری هائی که ابزاری است برای پنهان کردن ورشکستگی های سیاسی، پارلمانتاریسم و دولتِ غیر اجتماعی شده.
جوشَن مَنشی ی إگوئیسمِ فرهنگِ مسلط در جامعه ی امروزِ سوئد دراین سمفونی ی افلاس و بی اعتباری نقشِ شیپورزنِ اوَل را بعهده داشته است. انسدادِ عاطفی ــ مَنشی، فرایندِ ذهنی ــ روانی ی سُلطه، فراافکنی ی انگیزه های ناگهانی و مهییجِ ناخودآگاه ، هر یک به نوبه ی خود سازوبرگی سازگار با این هم نوازی ی عُسرت فراهم آورده است.
جوشَن مَنشی و سلسله مراتبِ قُدرت، مرکز ثقلِ ستیزِ اجتماعی را تا گُستره ی اقلیمِ روانی ــ معرفتی و سلوکِ هر فرد پیش می رانَد. ترس و لرزها هندسه و پهنه ی این ستیز را می آرایند. مَنظری رقّت انگیز که شایسته ی انسانِ امروز نیست. انزجارِ روان های رنجور و پریشان از زندگی ی امروزِ خود و دغدغه های فردای شان این منظرِ تیره فام را ترسیم می کُنَد.
معرفتی واپسگرا چشم دوخته بر سراب ِ جامعه و فردانیّتی پاک سازی شده ، زمینگیرِ جمودِ فکری، آنگاه که در برابر موقعیّتِ اجتماعی ــ فرهنگی ی نوپدید قرار می گیرد، و تنها با یک محاسبه ی ساده ی سرانگشتی تصمیم می گیرد در امورِ سیاسی، یعنی در امر عمومی مُداخله کُنَد؛ به همان سان که در گُستره ی ایمانِ دینی، مجموعه ای از تصورات و سلوکی را پیشه می کُنَد نشان دهنده ی عدم گُسست از بندِ ناف جهان بینی های منسوخ. در این پیچشِ تاریخی ــ معرفتی، تاریک اندیشی ی دینی خود را بازتولید می کُنَد.
خاک و خون و خانواده، حلقه های جوشَنِ اساطیری ی مُدرن، رانه های مُخربِ این انسداد را تشکیل می دهند. برای آن ها که به تازگی سرازخویش برون آورده و خود را درون اقلیمِ امنِ جوشَن اساطیریِ مُدرن بازیافته اند، هرآنچه و هرکس که خارج از این جوشن یافت شود، شیطانی، نفرت انگیز و رُعب آور؛ سزاوارِ تحقیر است. ترس و نفرت از بیگانه، نژادپرستی، ملّت پرستی، نابُردباری، ترسِ پرخاشگرانه چونان مَنشی رو به گسترش در جامعه ای مُدرن، حکایت از آن دارد که سازوکارهای فرهنگِ کُهن گرای دهقانی ــ زراعی و تاریک اندیشی ی مذهبی، هنوز با لجاجتی ویژه و درخورِ همین فرهنگ به زندگی ی خود ادامه می دهد.
زرّادخانه ی دُگماتیسم پیامبرانِ فریب را گُستاخانه به بازارِ سیاست گسیل می کُنَد با انباشتِ تحقیر بمثابه دستمایه و سرمایه ی رسالتی که ارمغانِ رستگاری و نجات را منحصرأ برای بخشی از جامعه با ویژه گی های نژادی به همراه دارد و ناگزیر مجازاتِ و پاکسازی دیگران بمثابه ادامه ی ضروری ی این منطقِ واپسگرا. تحقیر زیرِ پوسته ی فرهیخته ی دموکراسی ی بازاری و سرایت دادنِ نشئه ای تخدیر کننده از لذّتی شرورانه و تخمیر شده در میان اقشار و لایه هائی از جامعه، آماده ی بلعیدنِ دیگری. در جامعه ای که به زعمی دورانِ روشنگری را پُشت سر گذاشته، فرهنگِ دینی تبارنامه ی خود را لجوجانه و کینه ورز یادآوری می کُنَد. در بارگاه قُدوسیّتِ تمدنِ کالا همه یکسان اند امّا فقط بعضی ها رستگار می شوند. توهمِ احساسِ تعلق داشتن به این " بعضی ها " همان نشئه ی تخدیرکننده و شرارت ویژه است که ترورهای کورِ لیزری ــ بمثابه پیش درآمدی بر فاجعه ــ یکی از نشانه های ظهور آن است. عقلانیّتِ ابزار بین در تنگنای سُلطه ی سیاسی ــ اقتصادی ی رو به زوال، درهای کوره های آدم سوزی را دوباره باز می کُنَد. آتش سوزی های عمدی در مناطق مسکونی ی مهاجران و پناهجویان، بدون این که تحقیقاتِ ادعائی ی دستگاه های ایمنی و امنیتی به نتیجه ای برسد، نمونه ای از این شرارتِ تخمیر شده را به نمایش می گذارد.
روانِ پارانوئیک، احساس گُناهی را باخود حمل می کُنَد که چِفت و بَست های قدرت را مستحکم تر می کند و انتقام ضعف، ناکامی ها و حقارت کشیدن های خود را از مردمانی ضعیف تر از خود می کشد. این مَنش در درازنای تاریخ دموکراسی ی بورژوا ــ لیبرال، زیر چترِ آزادی های واهی به خوبی یاد گرفته که چه گونه نقشِ قُربانی و شهید را هم بازی کُند. در آرایشِ هندسه ی مُسطحِ ذهنیّتِ روانِ پارانوئیک، قربانی و شهید به هیئتِ حوزه و خاکجای مقدسی متبلور می شود که موردِ تجاوزِ بیگانگان قرار گرفته و امکاناتِ کار، زندگی و خوشبختی ی فردِ زائیده شده در این خاکجای، با حضورِ دیگری و نفوذ فرهنگِ بیگانگان، تباه و آلوده شده است. ابرازات و ترشُحاتِ فکری ی دولتمردان و دولتزنانِ سوئدی، دانمارکی و آلمانی در این چند ماهه ی گذشته در مورد مهاجران، پناهجویان و کوچ گران؛ نمایشی از این سینه زنی برای این شهیدِ زنده، خاکجای مقدّسِ، اروپای مُدرن، اروپای لیبرال، اروپای مظلوم و معصوم است.
فاشیسم اروپائی، همچون شبحی سرگردان در گشت و گذارِ گُذرِ زمان، از موسولینی تا سرکوزی، زنجیره ای بهم بافته از ایده ها و عملکردهای نفرت انگیز در این بخشِ جغرافیائی از کُره ی خاکی است، که مُرده ریگ اش برای بشرّیت بس زیانبار، جبران ناپذیر و دردناک، ذهن و زبان را آزار می دهد.
شبحِ احساسِ گُناه، مالیخولیای عظمت طلبی، همزادِ شبحِ فاشیسم، در لاکِ حفاظتی ی خود، مُرده ریگِ فرهنگی کُهن در آمیزشی عجولانه با مدرنیزاسیون و صنعتی شدن، فرزندی چموش تحویلِ پارلمان سوئد داده است که در نمایشی پوپولیستی و چندش آور، لباس روستائیانِ دویست سیصد سال پیش را نیز به تن می کُنَد. بده و بستان ها و مغازله های پارلمانی بمثابه روش کار و شیوه ای آزموده شده در فرهنگِ سیاسی ی بورژوا ــ لیبرال بستر مناسبی است برای تن دادن به امیالِ ناهنجار.
سرکوبِ رانه های زندگی بر اثر جسمِ ماشینی شده در کار؛ شعارِ اخلاقی ی سیاستمدارانِ فاجعه آفرینی است که کابینه و پارلمان شان چیزی جُز یک شرکتِ خصوصی نیست.
کابینه ی دست راستی به سرکرده گی ی حزبِ مودرات ها از همان دور انتخاباتِ سالِ 2006 به موعظه ی کیشِ کار پرداخت و بیماران و از کارافتاده گان را با تهدید و قطعِ بیمه های بیماری و بیکاری، در لیستِ سیاه تبه کاران، کلاهبرداران و فاسدانِ جامعه قرارداد. این امر بطور آشکار و شرم آوری یادآورِ سلوکِ فاشیست های سال های بیست و سی سده ی گذشته است و در جامعه و در زمانی صورت می گیرد که شهروندان و کارگران حق بیمه بیماری و بیکاری ی خود را بسیار بیشتر از آنچه که بتوان به تصور آورد به خزینه ی عمومی پرداخت کرده اند. دستآویزِ دیگری که این رژیم در پیش گرفت صرفه جوئی بود. صرفه جوئی کردنِ همه چیز بدانجا رسید که در انطباق با ضرورت های مکانیسمِ سود و سودآوری حتی کار را نیز صرفه جوئی کردند. در این میان بوروکراسی ی سندیکائی ( إل ـ او ) با شعارِ گفت و گو و دیالوگ میان استثمار کنندگان و استثمار شوندگان، دموکراسی ی کالائی را با دستکشِ آهنین به خورد شهروندان می دهَد. دموکراسی ی کالائی که با نوساناتِ بازارِ بورس تنظیم می شود. جبّاریت، فساد و تباهی ی بوروکراسی ی واگیر بمثابه تمدنی از مُهملات، زهرابه ی خود را دررگ و پی جامعه ی مَلال در بسته بندی های شیک ، با استفاده از آخرین دستآوردهای آکادمیک در زمینه ی آمارگیری و عرضه و راهبُردهای توتالیتر، تزریق میکُنَد. امروزه دیگر تنها وظیفه ی تکه پاره های بجای مانده از دولتِ رفاه ملی سوئد، آرشیو کردنِ غم یادهای طرح و بُرشِ اجتماعی ی مشهور به مُدلِ سوئدی است. در کنار این وظیفه ی ملی، یک وظیفه ی ضد ملی ی دیگر نیز باقی مانده و آن هم اداره کردنِ بیکاری است.
شِگفت نیست که امروزه فرمانفرمائی ی سیاستِ سوداگرانه و سودپرستی بر ذهن و زبانِ جامعه ی گرفتار در چنبره ی خِردِ ابزاری، بدینجا رسیده که انسان و طبیعت را از گوهر تُهی می سازد، جدائی ی میانِ انسان و طبیعت، جدائی ی میان انسان و همنوعش و جدائی ی میان انسان و خودش را رسمِ زمانه ی افسار گسیخته ای کرده است که پشت سرِ تکنولوژی مرگ و سرمایه داری سیاره ای پناه گرفته و کیل و پیمانه ی سنجشِ ارج و ارزشِ آدمی را برابر با لئیمانه ترین آزمندی های انسانی تبدیل شده به ماشین، پائین می کشد.
تعادلِ مستمرِ جوامعِ سرد در بستر فرهنگی ــ تاریخی ی استبدادِ بوروکراتیکِ نوعِ اسکاندیناویائی و همزمان خود بزرگ بینی روان های پریشان و رنجور؛ استراتژی ها و تاکتیک های مغشوش صفحه ی شطرنجِ دگردیسی های کالائی در بستر فرهنگی ــ اجتماعی ی هذیانِ مدعی ی جدال با هذیان؛ کهنه پرستیی مجهز به آخرین دستآوردهای تکنیک در بسترِ سازو کارهای روانیی تلاش و تلواسه ای کورمال برای خروج از درخودماندگی؛ تلاش های بی بار و ثمرِ بیرون جهیدن از مدارِ بسته ی منظومه ی الهیاتِ بازار بورس وتاکتیک های سرد و گرمِ مابینِ کُرسی های مخملینِ پارلمانِ سوئد، اینها و بسترهای بیشمارِ دیگر، بُرشی از واقعییت بحرانی وغم انگیز جامعه ی امروز سوئد را به نمایش می گذارد.
امروزه جایگاه و شرایطِ زندگانی ی کوچ گران، پناهجویان، طردشُده گان و خلع ید شده گان در منظومه ی سرمایه داری سیاره ای، و بطور خلاصه آوارگان جهانی،که بدلایل استبداد سیاسی، شرایط زیست محیطی، جنگ ها و بسیاری نابسامانی های دیگرِ منطقه ای ــ اقلیمی، بُنه کَن راهیِ ی کشورهای صنعتی شده اند، یادآور خلع ید شدگانِ انباشت بَدوی سرمایه است. تاریخ دوبار تکرار می شود، هر دو بار فاجعه بار است.
در جهانی که به گُرگ ها وانهاده شده؛ لَختی و رُکودِ جنبشِ پرولتری ناتوان از بازشناختنِ خود، ناتوان از رها کردنِ خود از بندِ بندگی، بدلیلِ ناتوانی در انتقاد رادیکال از کار بمثابه عاملِ اساسی و اصلی ی از خود بیگانگی و با خود بیگانگی، تسلط و کنترلِ بوروکراسی ی سندیکائی بر هرگونه حرکتِ کوچک و بزرگِ جنبشِ کارگری، سوکنامه ای تیره در برابرِ آدمی می گسترانَد. شهروندان ، کوچ گران و خانه بدوشانی از همه نوع وجنس درگیرِ مبارزه ای نومیدانه بمنظور بقائی روز به روز، منظری است نابسامان وسندِ ورشکسته گی و افلاس لیبرالیسمِ بازار. بوروکراسی ی سندیکائی ای که تماس ملموس خود را با واقعیّتِ زندگی ی کارگران و بی کاران از دست داده است، سدّ و مانعی جدّی بر سرِ راه تغییراتِ ضروری جامعه ایجاد کرده است. جامعه ای که در آن کارگران و بی کاران دسته دسته به ایستگاه های اشیاء دور ریختنی منتقل می شوند. بروشنی پیداست که انگل واره گی ی اقتصادی که قماربازی های بازارِ بورس خط مشی آن را تعیین می کُنَد آبُشخور مناسبی برای شیادی های سندیکائی ی (إل ــ او) فراهم آورده است.
بربریّتِ مشروعیّت یافته و گردنکشی ی فاشیست هائی که مقعدهای شان بر کُرسی های پارلمانِ سوئد دوخته شده؛ وقاحتی دریده، اسیرِ مذکر بودنِ خود، دَدمنشنی ی نیاکانی ی جانورانِ شکاری و طعمه جو، اینبار مسلح به ابزارِ قانون گُذاری، سیمای مَسخِ دموکراسی ی پارلمانی را نشانه گُذاری می کُنَد. در کنارِ این کژخیم سرای، گِتوهای محافظت شده ی ثروتمندانِ برخوردار از همه ی امکانات رفاهی در برابر گِتوهای حاشیه ای مهاجرنشینِ رها شُده به حالِ خود، آبشخور بزه کاری و مَلال، بی مِهری و تحقیر.
بیدادِ یأس و خود ویرانگری، نابسامانی ی خزنده ی دیالکتیکِ رنج در این إقلیمِ یغما زده؛ همه یکسر سیاهه ی روزگار ما را بس طولانی کرده است.
اقتصادی که در آن پولِ غیراجتماعی شده کاربُردی جُز خودش ندارد؛ پولِ مِرده ای که در مدار بسته ی بازارِ بورس به شیوه ای اضطراری همزمان باید هم نقش غذای انرژی زا و هم مدفوعاتِ بدنه ی اقتصادی ی بازارِ آزاد را ایفا کُنَد، رانه های مُخربِ بُت واره های لیبرالیسم را به نمایش گذاشته است. دام های جنون زده ی دامداری های صنعتی، تغذیه شده از فضولاتِ خود، سال ها پیش زنگِ خطری را به صدا درآوردند که کمتر کسی می توانست ابعادِ ناپیدای آن را پیش بینی یا تصور کُنَد. سیاست مدارانِ فاجعه آفرینِ پارلمان نشین سال های متوالی با نشخوارِ قی شده های خود تحتِ عنوان بحث و بررسی ی زمینه های رفُرم و پیشرفت اجتماعی، فرصت های بیشمارِ پیشرفت اجتماعی را تلف کرده و به انحراف کشانیده اند تا آنجا که دنبال کردن و زیر نظر گرفتنِ بحث ها، مشاجرات، حرکات و سلوک این نمایندگان، چه از نزدیک و چه از کانالِ رسانه ها، یادآورِ نعره های جنون زده ی دام های دامداری های صنعتی است. نعره هائی از اعماق زجر. غوغای بازار بورس، نعره های دام های دامداری های صنعتی و پارلمانِ سوئد، مثلثِ مسخ و استحاله ی پارلمانتاریسم، محیط زیست و دیکتاتوری کالائی ی دورانِ ما را با کِلکِ زرّینِ گُه، استفراغ و شکوفه زدن ها ترسیم می کُنَد. مسخی که عکس برگردانِ مسخِ خُدا است. خُدائی که خود در هیچ کُجا نیست امّا بنده گان و پیامبرانش با دریده گی و درّنده گی ی ویژه ی خود در همه جا حضور دارند. پارلمانتاریسم و دیکتاتوری کالائی که همه جا حضور دارد امّا هیچ کس حاضر نیست مسئولیتِ نتایجِ فاجعه بار و سرسامِ آن را به عُهده بگیرد.
آنچه که تا کنون برشمرده شد، تنها اشاره به شاخه های پیاپی و گوناگونِ سیلابی است که پایه های دولتِ رفاهِ سوئد را از بیخ و بُن برکنده است. سرچشمه ی این سیلاب، یا به تعبیری بهتر، سرچشمه های این سیلاب، در شیّادی و دروغِ بزرگی است بنامِ پارلمانتاریسمِ بورژوائی که حقِ دموکراسی با کاربُردِ مستقیم را از شهروندانِ سوئدی دزدیده است. شهروندانی که امتیازاتِ اجتماعی را با مبارزات طولانی از سرمایه داری ستانده اند. امروزه کابینه های گوناگون خدماتِ همگانی را در پروژه های خصوصی سازی در اختیارِ مطامعِ سیری ناپذیرِ شرکت های خصوصی قرار می دهند. پروژه های خصوصی سازی که با زد و بندها و مناسبات مافیائی پیاده می شوند. ترس و لرزِ شهروندان از خطرِ بیکار شُدن، پرداختِ چندین و چند باره ی مالیات های مستقیم و غیر مستقیم از درآمدِ ناچیزِ ماهیانه ی خود، زندگی ی قِسطی، خوشباشی ی مصرفی، توّهُم انتخابِ آزاد، خلاصه شُدنِ هرچیز و هرکس در یک قیمت گُذاری بازار، و به حاشیه راندنِ ارزش ها. این همه، فاصله گذاری های ناهمگونِ برگه ها ی نُتِ سمفونی ی افلاس.
وجه دیگری از جامعه ای که آماسِ ترشُحات زهرابه های بوروکراسی و ممنوعیّت های گوناگون، رگ و پی اش را بی حس کرده است، این است که تاریخ اقتصاد را تاریخ انسان ها جا می زنَد. خودکُشی ی تدریجی ی امپراطوری کالائی، پایانِ تاریخی ی سرمایه است نه پایانِ تاریخ انسان و جوامعِ انسانی. تمدنِ کالائی ی در حالِ افول، به بُن بست رسیدنِ جبّاریّتِ مِبادله ی آزاد، ایدئولوژی ورم کرده در پارلمان ، چشم اندازِ آخرالزمانی بمثابه رهیافت، همه در یک تعریض و کنایه ی فولکلوریک خلاصه می شود که: از کوزه همان برون تراوَد که دراوست.
بی خانمانان، پناهجویان، بیکاران، از کارافتادگان، کوچ گران، مادرانِ تنها با مسؤلیتِ نگهداری، تغذیه و تربیتِ فرزندان، پدرانِ تنها با مسؤلیتِ نگهداری، تغذیه و تربیتِ فرزندان، دانشجویان و دانش آموزان، خُردسالانِ مهد کودکی، ژنده پوشان، طرد شدگان، سالمندانِ تنگدست، مهاجران، همجنس گرایان، دوجنسییتی ها، نویسندگان، هنرمندان، روزنامه نگاران و روسپیانِ زن و مرد، همگی همراه با اردوگاه عظیمِ دیگر محرومانِ جامعه ی سوئد؛ کسانی هستند که از نتایج شرم آورِ انتخاباتِ اخیر زیان می بینند. وزشِ بادی که توفان می کارَد هُشدار میدهد. خوش گفت آن پیرِ فرزانه، نیمای ما : " ... کاین کُهنه دستگاه تغییرمی کُند ".
عبدالعلی رحیم خانی (گلی) ــ شاعر
hamonraha@gmail.com
استکهلم.نوامبر2010