دیگر تمام شد
دیگر آن شب رو به یخبندان سکوت
آب می شود
اینجا
شروع صبح من است
چشمم به روی رازقی دیوار کاهگلی
سرخاب می زند
اندام پر زتمنای رزهای قرمز وحشی
لرزه ی پر هوسی برلبان سرو می افشاند
همه جا عطر تو است
که مرا می خواند
تپش دلهره را
از پشت نم نم باران می شنوم
روی گونه ی چراغ لب ایوان
اشکی از شوق نشسته
چوب پنجره دستم را می بوسد
لب من
عشق را
به تمامی نفسهایی که عطر تو را می بویند
بوسه می زند
خورشید
پیراهنی از گنجه اش در می آورد
پُر از پولکهای درشت و براق
و به تن می پوشد
و نسیم بر او می خندد
چه برازنده ی اوست
*
عطر تو
روی تمام انتظار آینه
لایه ای می سازد
جلوی آینه می ایستم
و نشانی از قلب
که در آن شب تو به دستم دادی
روی موهای پریشان دل خود می آویزم
ابر فریاد زنان
خبر آمدنت را به همه می گوید
و من با لبخندی پر از لمس لبت
با انگشت به روی عطر آینه می نویسم
عمر من
می آید
فرودین 90
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد