" ... نیروهای ارتش آلمان علیرغم برخی مقاومتهای محلی پیروزمندانه به سمت ورشو ..."
آقای براون صدای رادیو را کم میکند.
خانم ویتمن : این فاشیستها از کجا آمدند؟ ما آنها را ندیدیم!
آقای براون : هم چشم داشتیم هم گوش ...
آقای برشت : اما آنهارا بکار نگرفتیم!
آقای براون : من خود را مسول بقدرت رسیدن فاشیستها نمیدانم!
آقای برشت : خب، هیچ قطره آبی در سیلی که روان میشود خود را مسول نمیداند!
خانم ویتمن : اما چگونه چنین شد؟
آقای برشت : همیشه همین طور بوده است. آنوقت ما نمیخواستیم آنها را ببینیم ، حالا آنها نمیخواهند ما را ببینند!
آقای براون : مردم باید متحد شوند . یک اتحاد واقعی لازم است.
خانم ویتمن : یک اتحاد واقعی؟
آقای براون : آری ، وقتی که مردم تفاوتها و اختلافاتشان را کنار میگذارند.
آقای برشت : خیر! اتحاد واقعی هنگامی است که مردم اختلافاتشان را کنار بگذارند اما تفاوتهایشان را حفظ کنند!
خانم ویتمن : اینهمه اتحاد ، تفرقه و جدایی ...
آقای برشت : البته ترس میتواند ما را بهم نزدیک و توهمها دور سازد.
آقای براون : میدانم پیروزیم ، چون حقانیت داریم!
آقای برشت : ما هنوز پراکنده ایم. برای پیروزی حقانیت کافی نیست!
صدای آژیر....
" او تو دیکس - آلمان"