سر را،
ميان دو دست گرفته
و شرمنده ام از آن،
که امروز،
دورم ز غزه و غزاويان،
اين خلق بی پناه!
و چنين در امان،
از بمب و گاز فسفر
و خون و جنايت و بيداد جانيان
* *
شرم بشر ز حد و حدودش،
گذشته است!
اينک،
سکوت تو و من هم
جنايت است!
ديگر وجود من،
در زهرخند و خفتن
و دستی بدست فشردن،
جنايت است!
* * *
کو غزه و زندان بمب ها
تا چون هزاران فلسطينی،
من
خون و دود شوم
تا شرم زندگی،
ز وجودم فنا شود!
شرمنده ام،
شرمنده زآن که نام خود،
انسان نهاده ام.
استر -۲۶ ديماه ۱۳۸۷
برابر ۱۶ژانويه ۲۰۰۹
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد