|
قرار است انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی ۱۲ اسفند ماه پیش رو – یعنی کمتر از ۲ ماه دیگر در صورتی که اتفاق خاصی صورت نگیرد – برگزار شود، گرچه باتوجه به مجموعه شرایط حاکم بر منطقه و ارزیابی همه جانبه از مخاصمات بین المللی و تقابل جوئیهای موجود ممکن است به کلی منتفی و امکان وقوع و برگزاری نیابد ولی به هر حال چنانچه اتفاق افتد به مثابه بازی مضحکی است که قادر نخواهد بود مشارکت عمومی مردم به ویژه در شهرهای بزرگ و پر جمعیت که کمتر از مناسبات قبیلهای، قومی، خویشی و تعصبات محلی و منطقهای متاثر هستند را جلب کند، نمایشی بدون حس رقابت و همانند مسابقه فوتبالی که اعلام شده است، داور مسابقه میتواند به نفع هرکدام از تیمهایی که تشخیص میدهد گل بزند یا در صورت مصلحت و البته پس از اعمال مرحله استصواب و دست چین کردن افراد گلهای زده شده را نیز اعلام نکند، پاسخ به این پرسش که برگزاری چنین بازی مضحکی از سوی حکومت اسلامی برای چه و به چه دلیل انجام میگیرد موضوع طولانی بحث دیگری است که پرداختن به آن در این برهه اولویت ندارد و در این مطلب موردنظر نیست، تنها نکتهای که شاید کمتر گفته شده یا میشود تسویه حساب نهایی برای به زیر کشیدن و در نهایت انهدام، دستگیری یا به زانو در آوردن گروه انحرافی منتسب به احمدینژاد است که به خاطر زیادهروی یا زباندرازی در مقابل سیاست بالا دستیها صورت میگیرد، کسانی که خود بستر و زمینه لازم برای انتخاب شدن که نه! بلکه انتصاب ایشان (که در ابتدا بسیار مخلص و مرید مینمود) را فراهم ساختند.
به هر حال با اعلام برگزاری این انتخابات و شیوه برگزاری توسط حکومت اسلامی، نسبت به تعیین تکلیف صریح و روشن با طیف گسترده اصلاحطلبان اعم از آن دسته که در درون حکومت و یا کنار آن هستند تا اصلاحطلبان معطوف به قدرت که فقط التزام نظری به ولایت فقیه را نمیپذیرند ولی اعلام کردهاند که التزام عملی را رعایت میکنند یا آن دسته که خواستار بدون تنازل قانون اساسی هستند و یا طیفی که اصلاحطلبان مقابله جو به شمار میآیند به تدریج موضوع عدم مشارکت این طیف گسترده – که شاید همگی آنان را بتوان در لایههای مختلف جنبش سبز جستجو کرد – به زبانها و بیانهای مختلف اعلام شد و در پی آن، اطلاعیهها و اعلامیههایی از سوی بخش عمده و اساسی مخالفان و معترضان خارج از کشور گاه به صورت انفرادی و گاه مشترک و متحدانه بعضاً در قالب جریان سیاسی مبنی بر تحریم انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی صادر و در سایتهای خبری انعکاس وسیعی یافت. محدود کردن مخالفتها به تحریم، نقشی که حکومت برای مخالفان تعریف میکند گرچه همگان میدانند که این انتخابات به عنوان اولین انتخابات سراسری بعد از خرداد ۱۳۸۸ (انتخابات ریاست جمهوری) دارای ویژگیهای متفاوتی است ولی نوع اعلام و برگزاری آن حتی در میان طرفداران سنتی و عرفی حکومت جذبه ندارد و هیجانی ایجاد نمیکند زیرا آنها از یک سو رهنمود گرفته و میگیرند که به جریان انحرافی یعنی دار و دسته احمدینژاد رای ندهند، کاندیداهای آنان را در نقاط دور افتاده شناسایی کنند و به زیر بکشند و از جانب دیگر به یاد میآورند که برای انتخاب همین احمدینژاد در دور دوم ریاست جمهوری چه رهنمودهایی از سوی مقامات بالا دست دریافت کردند، به جز عده اندکی از اقشار پایین دست که به خاطر کثرت عائله از رقم نسبتاً مناسب یارانهها برخوردار شدند،گمان نمیرود کسی از نیروهای گوش به فرمان به کاندیداهای منتسب به ایشان رای دهد، رقابت میان دو جریان اصولگرای درون قدرت نیز هیچ مفهوم و معنایی برای مردم عادی در مناطق دور دست روستایی تا شهرهای کوچک ندارد، فاکتور تعیینکننده در این مناطق، قومیت، طایفه، قبیله، تعصبات محلی و منطقهای و رقابتهای شخصی است که دایره و عرصه نفوذ بسیار محدودی یافته است طیف اشخاص رانتجو، رانت خوار و برخوردار از شعاع منفعت رسانی این افراد و در همین عرصه نیز نسبت به گذشته بسیار کم و ناچیز شده است زیرا سفرهها به خاطر گسترده شدن دامنه فساد کوچکتر شدهاند! این رقابت در جوامع شهری و پرجمعیت به ویژه شهرهایی چون، تهران، اصفهان، شیراز، تبریز، ارومیه،... و به طور کلی برای مردم آسیب دیده از انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۸۸ که هنوز با کمترین مطالبه خود در جستجوی رأیشان هستند هم حس نمیشود در واقع، حس و نظر اکثریت مردم در جوامع شهری عدم مشارکت، تحریم و حتی تبلیغات مخالف برای هرگونه انتخاباتی از این دست و بدین شیوه است. این وضعیت را، پیش از هر نیروی مخالف، معترض یا برانداز،خودحکومت اسلامی به خوبی میداند، حکومت اسلامی آگاه است که بعد از خرداد ۱۳۸۸، از سوی هیچ نهاد یا ارگان حکومتی و حتی مجلس اقدامی برای جلب رضایت و دلجویی آن دسته که به هر حال باور داشتند رای آنان احصاء نشده است انجام نگرفته بلکه به شدت مورد توهین، تحقیر، اذیت و آزاد، زندان و قس علیهذا... نیز قرار گرفتهاند زندگی روزمره مردم بهبود نیافته و با گرانی و تورم ۳۰ تا ۴۰ درصدی مواجه شدهاند، بیکاری جوانان بیداد میکند و صدها مساله مهم دیگر، حال گمان میشود که از این تعداد (به قول حکومت ۱۴ میلیون نفر) یا میزان اعتراض و انتقاد آنان کاسته شده است؟ اگر فرضیه تقلب – که بسیاری، حتی در درون حکومت با ایما و اشاره و در محتوای بیان و گفتار و مواضع به آن پرداختند درست باشد تعداد کسانی که به شدت از حکومت دور شدهاند چقدر است؟ باید یادآور شد که ۲۰ درصد از مجموعه کسانی که واجد شرایط رأی دادن بودند اصولاً در انتخابات خرداد ۸۸ شرکت نکردند آیا نمیتوان حداقل نیمی از آنان را به این عنوان که اساساً ماهیت انتخابات در این نظام را نمیپذیرند در مقابل کلیت نظام اسلامی جستجو کرد؟ اگر با دقت و حوصله، همین آمار یعنی معترضان و مخالفان و مجموعه جمعیتی که رای ندادهاند را جمع کنیم و حتی فرض کنیم که طی نزدیک به 20 ماه گذشته نیز به تعداد آنان اضافه نشده است با چه وضعیتی مواجه میشویم؟ آیا آنچه در حال وقوع است و نام انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی را یدک میکشد در بطن خود با تحریمی گسترده و همه جانبه – حداقل 55 درصد واجدین شرایط رای دادن – مواجه نیست؟! آیا نمیتوان اندیشید که حکومت اسلامی خود میداند با چه تحریم گسترده ناخوانده و نانوشتهای مواجه است و با این فرض، برگزاری چنین انتخاباتی با ویژگیهای گفته شده پای میفشارد؟ گرچه تشریح این واقعیت ضرورت اتخاذ مواضع و صدور اعلامیههایی مبنی بر عدم مشارکت و یا تحریک را نفی نمیکند، ولی انتظار مردم آسیب دیده در شرایط کنونی را نیز برآورده نمیسازد. طبعاً، نیروهای اپوزیسیون، با هر نوع نگرش و اهدافی نباید کودکانه فریاد شادی سر دهند که بر سر موضوعی برای اولین بار به وحدت رویه و عمل رسیدهاند و در این مقطع حساس و سرنوشتساز سرگرم تاکتیکی سوخته و ناکارآمد شوند که به دلایل مختلف حکومت اسلامی مصّر است مجموعه مخالفتهای عیناً موجود از سوی تمام طیفهای غیر خودی اعم از اصلاحطلبان و غیره را معطوف به آن نماید. از سوی دیگر باید پرسید این تحریم انتخاباتی در چه کشوری و با چه موقعیتی در عرصه دیپلماسی جهانی مواجه است؟ اینک همگان، از مخالف و موافق میپذیرند که حکومت اسلامی، خواهی نخواهی به دلایل نوع نگرش و شیوه اعمال سیاست داخلی و خارجی به برآمدی شاخص و بارز در عرصه دیپلماسی جهانی بدل شده است و موضوع و مسائل این نظام حکومتی تنها بحث مقابله با نیروهای سیاسی مخالف در داخل و خارج نیست بلکه مجموعهای از مقابلهجوئیهای خطرناک دو سویه از جانب نظام اسلامی و کشورهای مخالف دامنگیر سرزمین ما شده است که البته فراتر از مخالفت، اختلاف دیدگاه و یا تضاد منافع در این یا آن عرصه دیپلماسی یا جغرافیای حساس سیاسی با جمهوری اسلامی است. آنچه که بخش عمدهای از دیپلماسی جهان در تقابل با جمهوری اسلامی بیان میکند و برایش اقدامات عملی تدارک دیده است به شرح ذیل است: شاخصهایی که هرکدام به نسبت موجودیت و حیات حکومت را تهدید میکند ۱ – حمله نظامی جبههای از شرق و غرب و جنوب با اتکا به کشورهای هم پیمان غرب ۲ - حمله نظامی محدود هوایی آمریکا و اسرائیل به منظور انهدام زیرساختها و مراکز هستهای ۳ – حمله نظامی در تنگه هرمز به منظور انهدام توان نیروی دریایی سپاه و ارتش در خلیج فارس ۴ – تحریم بانک مرکزی و گسترش آن به کلیه فعالیتهای انتقال پول و ارزهای خارجی ۵ – تحریم نفتی و گسترش دامنه آن برای کاهش قدرت اقتصادی حکومت و جلب اعتراض مردم ۶ – همبستگی جامعه جهانی در قالب نهادها و تشکلهای مختلف مردم نهاد در تقابل با حکومت اسلامی ۷ – همسویی و تحریم دیپلماتیک و مقابله سیاسی با هدف حذف دیپلماسی جمهوری اسلامی در منطقه و ژئوپلیتیکهای حساس ۸ – تحریم افراد و اشخاص موثر در اقتصاد و سیاستهای هستهای و غیر آن ۹ – جبهه جهانی طرفداران حقوق بشر و پروندههای تشیکل شده مبنی بر نقض آشکار و فاحش حقوق بشر توسط حکومت اسلامی ۱۰ – اعتراضهای یکباره و پیش بینی نشده و جنبشهای مردمی به دلیل تنگناهای غیر قابل تصور اقتصادی، بیکاری، گرانی و کمبود کالاهای ضروری ۱۱ – بحران اقتصادی همه جانبه و اعتراضات عمومی اقشار متوسط و سرمایهگذاران خرد و کلان ملی ۱۲ – گسترش دامنه شکاف نیروهای درون نظام و مقابله جوئی هرکدام برای دستیابی به سکوهای اول قدرت ۱۳ – تحریم انتخابات مجلس به عنوان تکانهای برای ارتقا سطح جنبش اعتراضی مردم حال در چنین موقعیتی، به نظر نمیرسد که حکومت اسلامی لامحاله ترجیح دهد با فرض عملی بودن یا نبودن شقوق فوق طیف وسیع نیروهای مخالف را به جای توجه به یکی از بندهای سیزده گانه که خطرات جدیتری درپی دارد به سمت تحریم انتخاباتی سوق دهد که به مراتب کم هزینهتر است و آنان را با این فرض که «یک همبستگی عمومی در قالب تحریم میتواند بستر جنبشهای اعتراضی و گسترده مردم را فراهم سازد» دلخوش گرداند؟ آیا حکومت با این شیوه نمیخواهد صحنه نبرد و یا بازی را در جایی تعیین کند که دست بالا را دارد و با تجارب بسیاری که کسب کرده علاوه بر اینکه اشخاص و افراد دلخواه را از صندوق بیرون میآورد با تبلیغات گسترده و انحصاری وانمود کند که از پایگاه وسیعی برخوردار است و اگر اعتراض و حرکتی هم از سوی مردم صورت گرفت به شدت سرکوب و پنهان کند و در عرصههای دیگر نیز همچون همبستگی بین المللی و اصل دفاع از حقوق شهروند و یا رعایت حقوق بشر و حتی موضوع هستهای، به این دلیل که مردم به طور گسترده در انتخابات شرکت کردهاند حرف خود را پیش ببرد و همه آنچه که میخواهد را به دست آورد؟ نیروهای تحریمکننده یا کسانی که عدم مشارکت خود را اعلام کردهاند چگونه میتوانند خلاف گفتههای حکومت اسلامی را ثابت کنند؟ مگر اثبات تقلب مورد ادعای مخالفان امکانپذیر بود؟ گرچه همگان میدانستند ولی امکان اثبات حقوقی آن از نظر قوانین موجود نه در داخل و نه برای مجامع بین المللی امکانپذیر نبود، به عبارت دیگر حکومت اسلامی به جهانیان اعلام میکند مشاهده کنید؛ به رغم تحریم گسترده ما قادر شدیم مثلاً ۶۰ درصد مردم را به پای صندوقهای رأی بکشانیم. دستیابی به آرزوهای بزرگ با سادگی خیال گرچه قصد ندارم به نقد محتوای مصادیق اطلاعیههای صادر شده جریانات سیاسی در این باب بپردازم ولی برای مستند کردن این بحث، به ناگزیر اشارهای میکنم به اطلاعیه «گروههای نه گانه» که مینویسد: «این تحریمها جلوههای جنبش اجتماعی و جنبش اعتراض سراسری را پرنمودتر میکند و تلاش حکومت برای بهرهگیری از رای شما، جهت مشروعیت به سیاستهایی که کشور را به فاجعه سوق میدهد را خنثی میسازد» محتوا و مضمون این اطلاعیه و سایر اطلاعیهها به گونهای است که گویا با همین اقدام از سوی مردم خطر جنگ به عنوان سیاست ماجراجویانه حکومت کاهش مییابد، تحریمها لغو میشود، حکومت اسلامی نیز که تاکنون پی نبرده است از جانب مردم حمایت نمیشود به یکباره عقبنشینی میکند و خلاصه داستان مردم و حکومت به خیر و خوشی تمام میشود، باید گفت چه موفقیت بزرگی و آن هم به این سادگی!... ولی اینگونه نیست اگر اتفاقی در بیرون رخ ندهد این انتخابات در کمال سرکوب و حبس نفسها انجام میگیرد و حکومت، متناسب با روانشناسی طرفداران سنتی و عرفی حکومت و بعضاً وزن جناحها و همچنین بخشی از مردم عادی، آمار و ارقامی چیدمان شده اعلام خواهد کرد، اگر اعتراضی از سوی کاندیداهای منطقهای و محلی صورت گیرد سرکوب و تطمیع میشود (چون که ماهیتاً سلامتی وجود ندارد) و بعد از آن یک راهپیمایی سراسری در تمامی شهرها و روستاها به عنوان شکرانه موفقیت در انتخابات مجلس به رغم توطئههای جهانی انجام میگیرد و از آن اتفاقاتی که در اعلامیهها پیش بینی شده صورت نمیگیرد زیرا که چشم اسفندیار حکومت اسلامی تحریم انتخابات نیست! شاید اگر توام با تحریم، درخواست مصّرانه برای نظارت بین المللی مطرح میشد میتوانست در این بازی ماهرانه حکومت نقشی محسوستر ایفا کرد. ناکارآمدی تحریم در شرایط کنونی و وضعیت مخمصهآمیز حکومت اسلامی فرض کنیم که این تحریم در یک اجماع ملی محسوس یا نامحسوس حاصل شد و ۸۰ درصد مردم در این انتخابات تحت عنوان «مشارکت نمیکنیم» یا «تحریم کردهایم» شرکت نکنند پرسش اول این است؛ چه اتفاقی برای حکومت اسلامی که اصولاً به آرا و مشارکت مردم اعتقاد و اتکا ندارد خواهد افتاد؟ عوامل موثر و قابل اتکا در حکومت برای اعمال قدرت بر مردمی که آنان را نمیخواهند کدام است و این نظام با اتکا به چه چیز حضوری گستاخانه درجامعه جهانی دارد؟ پرسش دیگر اینکه، حداقل طی 6، 7 سال گذشته، حکومت با اتکا به مشارکت مردم و جلب آرا و نظر آنان حکمرانی و امور مملکت را – به هر حال – اداره نموده است؟ چرا اپوزیسیونی که خود را محدود به تحریم میکند به ناگریز با حکومت اسلامی هم سو میشود؟ تردیدی نیست که تحریم انتخابات باید اعلام شود ولی تنها گام کوچکی است که در پیوستن با سایر اقدامات میتواند موثر و کارآمد شود. آیا انتخابات را تحریم کنیم و در عین حال از همبستگی با دیپلماسی جامعه جهانی و مجموعه اقداماتی که دول غربی متأثر از جوامع و ملتهای خود در مقابله جوئی با جمهوری اسلامی در دست انجام دارند دوری کنیم؟ آیا این همان چیزی نیست که حکومت اسلامی آرزو دارد اپوزیسیون در ورطه آن گرفتار و محدود شود؟! بالاخره اپوزیسیون دست خالی هم که معنی ندارد باید حس وطن پرستی، ایران دوستی و ضد امپریالیستی هرکدام را به ترتب و به نسبت جایگاهی که دارند برانگیخت و میدان تحریم انتخابات را برایشان باز کرد که مبادا از پتانسیلها و عناصر مثبت دیپلماسی جهان برای مقابله جوئی بهرهگیری نمایند و درخواست نظارت از سوی نهادهای بین المللی کنند زیرا متهم به وطن فروشی و عدم استقلال خواهی میشوند! نویسندگان بسیاری به صورت منفرد برای گریز از اقدامات موثر دیپلماسی جهانی در مقابله با نظام اسلامی دست به قلم برده و با ارائه شرح مفصلی از اقدامات اعتراضی، اعتصابی و مقابله جویانه برای مردم ایران و صدور دستورالعملهای متعدد، آرزوهای مثبت و دلنشین خود را در کنار شقوق نابودکننده این دیپلماسی جهانی قرار میدهند و میگویند کدام بهتر است تا مگر خود را از هرگونه همراهی، همسویی و استفاده منطقی از مسئولیت حمایت جامعه جهانی در قالب دول و کشورها و یا نهادهای بین المللی مبرا و منزه نمایند! ایشان با ترسیم خیالی صحنههایی دهشتانگیز از حمله نظامی گسترده و وسیع جبههای و پیشبینی نابودی میلیونها نفر در جنگی که وقوعش فرضی محال است سناریونویسی میکنند. همه این دیدگاهها تقریباً نزدیک به هم هستند، یکی از این مقالات با عنوان «در صورت جنگ کنار جمهوری اسلامی قرار نمیگیریم» از آقای مهرداد درویشپور را بر میگزینیم، وی به تشریح این عدم قرار گرفتن خود در کنار حکومت میپردازد و سه سناریو را تعریف میکند: «سناریوی اول این است که جمهوری اسلامی به شدت مردم را سرکوب میکند، به بمب اتمی دست مییابد و در نتیجه جامعه جهانی را به تمکین وا میدارد (امکان وقوع چنین سناریویی هست) در سناریوی دوم میگوید: «جنگ آمریکا و اسرائیل نابودی تمامی زیرساختها و از بین رفتن ایران و آوارگی دهها میلیون نفر ایرانی را در پی دارد» (که البته امکان وقوع آن به این صورت گسترده و جبههای بسیار کم است) و سناریوی سوم که بسیار جالب است لیست بلند بالایی از تکالیف مردم ایران است که همه خوشبختیهای ایشان را یکجا، با سرقفلی و دربست در آن گنجانده است مانند عقبنشینی حکومت در عرصه داخلی و بین المللی، دست برداشتن از ماجراجویی هستهای، گسترش مبارزات مردم (البته این سومی را باید اول میگفتند) پایان بخشیدن به استبداد دینی، تغییر قانون اساسی، برگزاری انتخابات آزاد، صلح، دمکراسی، امنیت ملی، اقتصاد شکوفا و... وی در آخر جمعبندی میکند که سناریوی اول مطلوب جمهوری اسلامی، سناریوی دوم مطلوب اسرائیل و نومحافظهکاران آمریکا و سناریوی سوم مطلوب مردم است و میپرسد؛ «حالا بچههای اپوزیسیون کدامیک بهتر است؟ شما کدام را باید فریاد بزنید؟» واقعاً خیلی مضحک است! آیا احمقی هست بگوید سناریوی اول و دوم خوبند؟! سناریوی سوم هم که آرزوست نه راه حل و نه آنچه که در این شرایط قابل تحقق باشد، ایشان به عنوان نمونه و برای مبرا کردن خود مقالهای دیگری نوشته که نقل قولهای بسیاری از وی و ازسوی رسانههای حکومت اسلامی که برای گفتههایش کف زدهاند را آورده و میگوید خب اینگونه نیست! با حرف، خود را از حکومت اسلامی جدا میکند! این هم یک جور حضور سیاسی است! به هر حال ذکر این تمثیل برای آن بود که سیاست و حرکت سیاسی واقعبینانه باید براساس آنچه که ممکن است وقوع یابد تنظیم شود، آرزو بر هیچ کسی عیب نیست چه پیر و چه جوان، ولی نمیتوان چین ارزیابی کرد که با تحریم به فلان یا بهمان دستاورد میرسیم! این تاکتیک سوخته را در حد خود ارزیابی کنیم و توقع بیشتری نداشته باشیم تا مگر به واقعیت دیپلماسی عیناً موجود (خوب یا بد) در عرصه جهانی که میتواند تقاطع منافع مشترک با نیروهای مخالف داشته باشد بیشتر فکر کنیم. نظر شما؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد |
|