logo





«سده» و راز وارگی های آن ...

دوشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۰ - ۳۰ ژانويه ۲۰۱۲

پيرايه يغمايی



آنان که ما را به نماز خوف وا می دارند،
هر گز نمی دانند
که در درازنای اين شب قيرگون
در درون يکايک ما
آتشگاه سده ای برپاست

فلب من سده ای است فروزان
قلب تو نيز،
و قلب او ...

اکنون بيا
تا در برودت هراسناک اين شامگاه زمستانی،
گهواره ی بامداد راستين را
ديگر باره
به جنبش آوريم
و لالايی آتشناک سده را
باز آنچنان واگويه کنيم
که خورشيد بيدار شود
بالا بلند
سرکش
و فروزان .... *

در ميان عناصر چهارگانه- آتش ، آب ، خاک و باد – آتش از دير باز در ميان آرياييان اعتبار ديگری داشته است. در صحنه ی اوستا آتش فرزند اهورامزدا و سپندار مذ ( = زمين ) است از اين رو ايرانيان باستان آن را هميشه فروزان می داشتند و نشانه ی اهورايی اش می دانستند و شعله اش را نماد فروغ ازلی می شمردند و آتشکده های هميشه روشن برای آنان به منزله ی محراب پيروان مزديسنا بود. آنان بر اين باور بودند که هستی با وجود آتش است که می تواند ادامه يابد.

ايرانيان باستان عقيده داشتند که شادی از بخشش های اهورايی و اندوه از پديده های اهريمنی است. آنان غم را نمی شناختند و حتا در سوگ کسی نيز به اندوه نمی نشستند و شيون و زاری را گناهی بس برزگ می شمردند. از اين رو می کوشيدند تا هميشه شاد باشند و در هر فرصتی جشنی سزاوار می آراستند و با گرد هم آيی به شادمانی و سرور می پرداختند. در ميان اين جشن ها سه جشن زمستانی - جشن يلدا ، جشن چهار شنبه سوری و جشن سده - که آتش در آنها نقشی اساسی داشت و آتش افروزی از مراسم بنيانی انها بود، از اعتبار ديگری برخوردار بود. و باز در ميان اين سه جشن، جشن سده گرامی تر بود، چرا که ريشه ی آن با جشن با پيدايش آتش پيوندی تنگاتنگ داشت

از ديدگاه اسطوره شناسی پيدايش آتش به هوشنگ شاه که يکی از شاهان پيشدادی است، منسوب می شود. به روايت فردوسی روزی هوشنگ شاه به شکار می رود و بر سر راه خود ماری سياه رنگ و تيره تن می بيند. وی که نخستين بار است که اين موجود عجيب را رؤيت می کند ، می هراسد و برای کشتن او سنگی به سويش پرتاب می نمايد. مار می گريزد ، اما سنگ به سنگی ديگر می خورد و از برخورد دو سنگ با يکديگر جرقه ای می جهد و آتش زاده می شود :

يکی روز شاه جهان سوی کوه
گذر کرد با چند کس هم گروه

پديد آمد از دور چيزی دراز
سيه رنگ و تيره تن و تيز تاز

دو چشم ازِ بر ِ سر چو دو چشمه خون
ز دود دهانش جهان تيره گون

نگه کرد هوشنگ باهوش و سنگ
گرفتش يکی سنگ و شد تيز چنگ

به زور کيانی رهانيد دست
جهانسوز مار از جهانجو ی جست

بر آمد به سنگ گران ، سنگ خرد
همان و همين سنگ بشکست گُرد

فروغی پديد آمد از هر دو سنگ
دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ

نشد مار کشته ، وليکن ز راز
ازين طبع سنگ آتش آمد فراز

هوشنگ به شکرانه ی پيدايش آتش، به نيايش اهورا مزدا می نشيند و از آن پس آن را جاويدان و فروزان می دارد و فروغ اهورايی اش می نامد و مردم را به پرستش آن فرا می خواند و به جشن و شادمانی می پردازد و نام آن جشن را سده می گذارد .

جهاندار پيش جهان آفرين
نيايش همی کرد و خواند آفرين

که او را فروغی چنين هديه داد
همين آتش آنگاه قبله نهاد

بگفتا فروغی است اين ايزدی
پرستيد بايد اگر بخردی

شب آمد، برافروخت آتش چو کوه
همان شاه در گرد او با گروه

يکی جشن کرد آن شب و باده خورد
سده نام آن جشن فرخنده کرد

ز هوشنگ ماند اين سده يادگار
بسی باد چون او دگر شهريار !

در اين اسطوره، دو عامل متضاد روبروی هم قرار می گيرند: آتش و مار.
نيروی اهريمنی مار که مظهرمرگ و زيانکاری و اصلا ًهم ريشه ی مرگ است و نماد تاريکی و آشفتگی است(1). و نيروی اهورايی آتش که نماد روشنايی و گرمای هستی است.
ابوريحان بيرونی درباره ی پيدايش سده باور ديگری دارد. وی اصلا ً واژه ی سده را برگرفته از عدد سد (=صد/100) می داند و می گويد:
« ... سده گويند يعنی صد و آن يادگار اردشير، پسر بابکان است و درعلت و سبب اين جشن گفته اند که هرگاه روز هاو شب ها را جداگانه بشمارند تا نوروز، سد شبانه روز به دست آيد و برخی گفته اند در اين روز زادگان کيو مرث، پدر نخستين درست سد(صد) تن شدند و يکی از خود را به همه پادشاه گردانيدند.» (2)
گرديزی هم در «زين الاخبار» می گويد:«.... در اين روز شمار فرزندان آدم ابوالبشر به سد ( = صد ) رسيد.»(3)
بنا بر تفسير«کتاب بی اسم( کتابی از قرن پنجم)» هم واژه ی سده برگرفته از عدد سد (صد) است. در اين تفسير آمده: «... سده معرّف سدمين روز زمستان از تقويم کهن است. »
بايد دانست که در اين تقويم سال به دو بخش نامساوی تقسيم می شده است: فصل گرم از اول فروردين تا پايان مهر ماه و فصل سرد از اول آبان ماه تا پايان اسفند ماه و درست دهم بهمن (جشن سده ) ميانه ی زمستان است و در آن سرما به اوج خود می رسد و در اين روز درست سد (صد ) روز از زمستان گذشته است.
زنده ياد دکتر مهرداد بهار در مورد سده بر اين باور است که واژه ی سده (= SADA ) به معنای پيدايی و آشکار شدن است ک در فارسی باستان (SADAK ) و در فارسی ميانه ( SADAG ) بوده و واژه ی عربی «سذق» و «نوسذق» از آن آمده است. وی می گويد بنا بر باور ايرانيان باستان، خورشيد در شب يلدا تولد دوباره ای را می آغازد و به همين مناسبت ايرانيان روز دهم بهمن ماه (سده) را که اين نوزاد چهل روزه می شود، جشن می گيرند. چنانکه آنان در دهم دی ماه هم – يعنی دهمين روز تولد خورشيد - جشنی کم و بيش مشابه با سده داشته اند که اکنون منسوخ شده است.
مهرداد بهار اضافه می کند که « و اصلا ً در ميان ايرانيان رسم بوده که برای نوزاد ده روزه و نوزاد چهل روزه جشن بگيرند و هنوز هم در بسياری از شهر های ايران اين رسم را ادامه می دهند. البته تا آنجا که از اساطير و متون ايران باستان بر می آيد، «سده» از جمله آيينی هايی نبوده که در ايران باستان رسميتی داشته باشد. در اوستا و نوشته های پهلوی نيز ذکری از آن نرفته، ولی می توان باور کرد که خود آيينی بس کهن است.(4)

اما در مورد افروختن آتش در اين شب، کتاب های التفهيم و آثار الباقيه نظر مشترکی دارند و می گويند:
« ... و سبب آتش کردن و برداشتن آن است که بيوراسب ( = ضحاک) توزيع کرده بود بر مملکت خويش دو مرد هر روزی تا مغز شان بر آن دو ريش نهادندی که بر کتف های او برآمده بود و او را وزيری بود نامش «ارماييل» نيکدل و نيک کردار، از آن دو تن يکی را زنده يله کردی و پنهان او را به دماوند فرستادی. چون افريدون او را بگرفت سرزنش کرد و اين ارماييل گفت توانايی من آن بود که از دو کشته يکی را برهاندمی و جمله ی ايشان از پس کوه اند. پس با وی استواران فرستاد تا بدعوی او نگرند و او ( ارماييل ) کسی را پيش فرستاد و بفرمود تا هر کسی بر بام خانه ی خويش آتش افروزد، زيرا که شب بود و خواست تا بسياری ايشان پديد آيد.»
«مری بويس» MARY BOYCE) ) شرق شناس که مطالعات گسترده ای در ادبيات و فرهنگ کهن کيش زردشتی دارد ، در مورد آتش افروختن در جشن « سده» می گويد :
« جشن سده که با کيش زردشتی همخوانی دارد، ظاهرا ً در آغاز جشن آتش بوده (در ميان ملت های ديگر نيز وجود دارد ) که در ميانه ی زمستان به اين نيت برگزار می شود تا نيرو های سرما و تاريکی را عقب زده، خورشيد را مدد دهد تا دوباره نيرومند شود. يکی از هدف های اين جشن گرم کردن آب ها بوده تا ديو يخبندان نتواند آب ها را منجمد کرده و دنيا را در چنگال مرگ آور خود بفشارد.» (5)

برگزاری جشن سده

برگزاری جشن سده را می توان به سه دوره ی تاريخی تقسيم کرد :
1 – دوره ی پيش از اسلام 2 – دوره ی بعد از اسلام 3 – دوره ی کنونی
در مورد جشن سده پيش از اسلام بايد گفت که اگر چه فردوسی آن را به زمان پادشاهی هوشنگ نسبت می دهد و ابو ريحان بيرونی به فريدون. اما رسمی شدن جشن سده به زمان اردشير بابکان مقرر می شود. ولی بطور کلی در هيچيک از اسناد تاريخی به چگونگی شيوه ی جشن اشاره ای نشده است.
در مورد جشن سده بعد از اسلام هم هر چند مورخانی چون «بيرونی»، «بيهقی»، «گرديزی»، «مسکويه» از شيوه ی جشن در دوران پادشاهی غزنويان و سلجوقيان و خوارزمشاهيان و آل زيار و تا دوران مغول بسيار نوشته اند. حتا داستان مرگ «مرد آويج» را نيز نقل کرده اند (که جشن سده ی باشکوهی ترتيب داد بود و در پايان جشن به دست مخالفان خود به قتل رسيد) اما اخباری که در زمينه ی برگزاری اين جشن داده اند، مانند هر آگاهی ديگر مربوط به دربار پادشاهان و اميران است و از آيين های عامه ی مردم و شيوه ی برگزاری سده در ميان آنان گزارشی باز نمانده است.
اخبار موجود از اين دوره نشانگر آن است که جشن سده در آن زمان با شکوه تمام برگزار می شده و حتا شاعرانی چون عنصری،فرخی، منوچهری، عسجدی در توصيف چگونگی و چون و چندی آتش آن داد سخن داده و نيز از پرندگان و جانورانی که به آتش می انداختند، ياد کرده اند که به دو گزارش در اين زمينه اشاره می شود:
گزارش نخست آثار الباقيه ؛ صفحه ی 351:
«... آتش افروزند تا شر آن «جهنم» بر طرف گردد و گياه خوشبو تبخير میکنند، تا مضرات آن را برطرف کنند. در خانه ی ملوک رسم شده که آتش بيافروزند و چون شعله ور گردد، جانوران وحشی را به آتش می اندازند و مرغ ها در شعله ی آن می پرانند و در کناراين آتش می نشينند و به لهو و لعب مشغول می شوند.»

گزارش دوم تاريخ بيهقی صفحه ی 571 و 572:
«... امير ( سلطان مسعود غزنوی) فرمود تا سراپرده بر راه مرو بزدند بر سه فرسنگی لشگرگاه و سده نزديک بود. اشتران سلطانی را، و از آن همه لشکر به صحرا بردند و گز (6)کشيدن گرفتند تا سده کرده آيد و پس از آن حرکت کرده آيد و گز می آوردند و در صحرايی که جوی آب بزرگ بود، پر از برف می افکندند تا به بالای قلعتی برآمد و چارطاق ها بساختند از چوب ، سخت بلند و آن را به گز بياکندند و گز ديگر جمع کردند که سخت بسيار بود و بالای کوهی بر آمده و اَله (عقاب) بسيار و کبوتر. و سده فراز آمد. نخست شب امير بر لب آن جوی آب که شراعی زده بودند، بنشست و نديمان و مطربان بيامدند و آتش به هيزم زدند و پس از آن شنودم که قريب ده فرسنگ فروغ آن آتش بديده بودند، و کبوتران نفط (نفت) اندود بگذاشتند و ددان برف اندود آتش زده دويدن گرفتند و چنان سده ای بود که ديگر آنچنان نديده بودم و آن به خرّمی به پايان آمد.»
البته بايد اشاره کرد رسم هايی از چون سوزاندن کبوتران و پرندگان و جانوران که در حضور شاهان انجام می گرفته، به هيچ روی بر اساس آيين زردشتی نيست، چرا که آتش نزد آنان بسيار گرامی است و در همه ی کتاب های آيينی زردشتيان در مورد پاکيزه نگاهداشتن و نيالودن آتش به آنان سفارش بسيار شده و هم در اوستا، بخش گاتها آمده است: «... ای مزدا نفرين تو به کسانی باد که با آموزش خود مردم را از کردار نيک رويگردان می سازند و به کسانی که جانوران را با فرياد شادمانه قربانی می نمايند.»



جشن سده در دوران کنونی:

اما جشن سده در دوران کنونی به نام های «جشن سده» يا «سده سوزی» به صورت پراکنده در بعضی شهر ها و روستاها ی ايران در دهم بهمن ماه برگزار می شود. در مازندران، لرستان، سيستان و بلوچستان ، کشاورزان و روستاييان و چوپان ها نزديک غروب ِ يکی از روز های زمستان روی پشت بام ، دامنه ی کوه يا کنار کشتزار و چراگاه آتش می افروزند و بنا بر سنتی ديرين پيرامون آن گرد می آيند، بی آنکه نام جشن سده بر آن نهند.
اما در کرمان و بيشتر شهرهای آن استان جشن سده يا سده سوزی با شکوه تمام برگزار می شود. در ميان چادر نشينان بافت سيرجان سده سوزی چوپانی برگزار می شود. در يکی از روستاهای جيرفت ( آبادی بلوک از دهستان اسماعيلی)، شب دهم بهمن آتش بزرگی به نام آتش سده، با چهل شاخه از درختان هرس شده ی باغ به نشانه ی چهل روز ( چله ی بزرگ ) در ميدان ده بر می افروزند و از روی آن می پرند و می خوانند :
سده سده ی دهقانی/چهل کنده ی سوزانی/ هنوز گويی زمستانی
موبد اردشير آذر گشسب در کتاب مراسم مذهبی و آداب زردشتيان می گويد:
«... اين رسم از ديرباز در کرمان بر جای مانده و تا آنجا که پيران سالخورده از نياکان خود به ياد دارند ، همه ساله در روز دهم بهمن ماه برگزار می شود.»
صادق هدايت در کتاب نيرنگستان می گويد :
« سده جشنی است که هنوز زردشتيان کرمان به يادگار جمشيد و عادات ايرانيان باستان می گيرند و برای اين کار موقوفاتی در کرمان اختصاص داده اند. پنجاه روز پيش از جشن نوروز خروار ها بوته و هيزم «درمنه» (7) در گبر محله (باغچه ی بوداغ آباد ) گرد می آورند. جنب اين باغچه خانه ای است مسجد مانند و موبدان موبد از اعيان شهر و حتا از خارجه ها دعوت شايانی می کند. در اين مجلس شراب و شيرينی و ميوه ی زيادی چيده می شود و اول غروب آفتاب دو مؤبد، دو لاله( نوعی چراغ پايه دار که شمع در آن می گذارند/فرهنگ معين) روشن می کنند و بوته ها را با آن آتش می زنند و سرود مخصوصی می خوانند. هنگامی که آتش زبانه می کشد، همه ی مهمانان که بيش از چندين هزار نفر می شوند با فرياد های شادی دور آتش می گردند و اين را می خوانند:
(صد به سده، سی به گله/ پنجاه به نوروز، ها بله) و شراب می نوشند و ميان هلهله ی شادی، جشن تمام می شود. در کرمان همه ی مردم منتظر سده سوزی هستند و اهميت فلاحتی برايشان دارد چون بعد از آن اول بذر افشانی و کشت و کار برزگران است. اين عادت در بعضی از شهر های خراسان هم هنوز وجود دارد.»(8)
دکتر محمود روح الامينی نيز گزارش گسترده ای درباره ی برگزاری سده سوزی در کرمان دارد که به اختصار از آن ياد می کنيم ، وی می گويد :
«جشن و آيين سده سوزی فقط در کرمان است که رسمی عمومی است. همگانی بودن اين آيين در ميان همه ی قشر های اجتماعی کرمان و دلبستگی و توجه صميمانه ی همه ی آنان در شرکت در اين آيين نشانگر پيشينه ی کهنسال و ديرپای آن است در اين روز همه ی مردم شهر، اعم از زردشتی، يهودی ، مسيحی و مسلمان، ثروتمند و فقير، کارمند و کاسب در آن شرکت می کنند و در واقع می توان آن را جشن کرمان ناميد. در قديم محل جشن در يک فرسنگی شمال شهر کرمان، بعد از ويرانه های محله ی قديم زردشتيان، معروف به «محله ی گبری» در زمين های کشاورزی بود. در اين محل تنها يک باغ معروف به باغچه ی «بداق آباد» با ديوار های بلند و دو دستگاه ساختمان وجود داشت که مراسم سده سوزی روبروی در ِ اين باغ، در زمين های کشاورزی برگزار می گرديد. مالکان از اينکه سده سوزی روی زمين های کشاورزی آنان انجام می گرفت، استقبال می کردند زيرا نه تنها آن را زيان آور نمی دانستند، بلکه
خاکستر ی را که از آن بجا می ماند، برای کشاورزی مفيد می شمردند.
امروزه «باغچه ی بداق آباد» و زمين های کشاورزی اطراف آن به خانه و دکان تبديل شده و تنها قطعه زمين بزرگی باقی مانده که برای سده سوزی از آن استفاده می شود. خيابان کنار اين زمين نيز به خيابان سده معروف است.
سده سوزی در کرمان غروب روز دهم بهمن ماه برگزار می شود، اما کرمانی ها از چند روز قبل در تدارک آن هستند. از اول بهمن عموم باغداران و مالکان – هر يک به قدر همت و به نسبت ثروت خود – چند بار هيزم را که از بيابان ها و کوهپايه های اطراف فراهم شده، به محل جشن می آورند. دست فروشان نيز تا روز نهم بهمن محل گستردن بساط خود را معين می کنند.
پيش تر ها که سده سوزی در فضای باز انجام می شد، مردم از بعد از ظهر بلند در اطراف محل افروختن آتش به صورت گروهی فرش می انداختند و تا فرارسيدن ساعت موعود خود را با گفتگو و ديدار يکديگر و نوشيدن چای و خوردن آجيل سرگرم می کردند. اما اين روز ها فقط چند ساعت پيش از سده سوزی در خيابان سده اجتماع می کنند.
روز دهم بهمن چهره ی شهر عوض می شود. مغازه ها زودتر بسته می شود. چند ساعت قبل از افروختن آتش زنان زردشتی در آشپز خانه ی بزرگ باغ «بداق آباد» آش سيرو (9) می پزند. گرد همايی خانواده ها در ايوان باغ و خوردن آش سيرو و آجيل بخشی از مراسم جشن است. فروشندگان دوره گرد در کنار ميوه و آشاميدنی در بساط خود، حتما ً بايد آجيل ( تخمه، پسته، مغز بادام و فندق) را هم داشته باشند.
افزون بر مردم شهر، مردم ديگر هم از حومه و شهر های نزديک برای شرکت در سده سوزی می آيند. برزگران هنگام شرکت در مراسم حتا اگريک شاخه هيزم هم شده برای خرمن سده می آورند تا با رضای خاطر مشتی از خاکستر سده را به همراه ببرند و برای شگون و برکت در کشتزار خود بپاشند.(در سده سوزی سال 1362 روزنامه ها و ديگر رسانه های گروهی شمار شرکت کنندگان جشن را بيش از ده هزار نفر اعلام نمودند.»
سده خرمن بزرگی است به قطر 14 متر و به بلندی 5 تا 6 متر که در جلوی در ِ باغ بداق آباد از قبل آماده شده.
نزديک غروب دو مؤبد، لاله به دست با لباس سفيد که پوشاک رسمی روحانيان زردشتی به هنگام اجرای آيين های دينی است، ظاهر می شوند و زمزمه کنان به خرمن سده نزديک می گردند و از سمت راست سه بار گرد آن می گردند. سپس اين خرمن هيزم را با شعله ی لاله ها – که روشنی آنها از آتشی است که از آتشکده آورده شده – از چهار سو آتش می زنند. شعله های آتش، فروزان و سرکش به آسمان کشيده می شود و همراه آن هلهله و شادمانی مردم در فضا می پيچد و همه جا سر شار از شور و هيجان می گردد.
پس از ساعت ها که شعله ها فرو کش می کنند. مردم بويژه جوان تر ها از روی بوته های آتش می پرند. در قديم اسب سواران زودتر از مردم خود را به آتش می زدند و هنر نمايی می کردند.
در آخرين ساعت پايانی جشن که آتش به خاکستر می نشيند، مردم پس از گذراندن يک بعد از ظهر شور انگيز و درخشان به خانه های خود باز می گردند. رسم است که کشاورزان مقداری از خاکستر سده را به نشانه ی پايان گرفتن سرمای زمستان به کشتزارهای خود می برند و می گويند که در اين شب ستاره ی گرما به زمين درود می فرستد.
اينک با آرزوی شادمانی جشن سده برای تمامی ايرانيان نوشتار را با قطعه شعری در اين زمينه از زنده ياد حبيب يغمايی به پايان می بريم:

سده جشنی است خرّم و فيروز
مانده پنجاه روز تا نوروز

دهمين روز از مه بهمن
آتش جشن می شود روشن

در زمانی که شاه بُد هوشنگ
رفت روزی به صيد شير و پلنگ

ديد ماری بزرگ بر سر ِ راه
دست بر سنگ برد شاهنشاه

سنگ بر دست و مار بر سر ِ سنگ
خيره رايی بود فسون و درنگ

مار بگريخت وز تباهی رست
سنگ بر سنگ خورد و برقی جسن

به گياهان خشک برق افتاد
آتشی بر فروخت جنبش باد

شاه از اين کشف شادمانی کرد
پس بر آتش نگاهبانی کرد

آتش از آن زمان فروزان ماند
يادگار از شهان ايران ماند

رسم اين است از زمان کهن
دهمين روز از مه بهمن

جمع گردند جمله ی مردم
بر فرازند کوهی از هيزم

هيمه از دشت و کوهسار آرند
پشته بر روی پشته بگذارند

گرد آن خلق بر کشند رده
همزبان در سرود جشن سده

پش بر آن هيمه ها زنند آتش
پایکوبان و شاد و خرّ م و خوش

شعله سر بر کشد به دامن ماه
آسمان می شود ز دود سياه

تافته چهر آفتاب شود
مرغ اگر پر زند کباب شود

از زمان های فرخ پيشين
سده را بوده است اين آيين!

____________________
* شعر واره ی سرآغاز از نگارنده ی مقاله است.

پانوشت ها:

1 – مار (= ماره MARE ) در سانسکريت به معنای ميراننده و کشنده است و با کلمه ی اوستايی ميريا MAIRYA به معنی زيانکار و تباه کننده هم ريشه است .(فرهنگ دهخدا)
2 - التفهيم/نشر انجمن آثار ملی/صفحه ی 257
3- زين الاخبار/نشر دنيای کتاب/صفحه ی 525
4 - جستاری چند در فرهنگ ايران/ انتشارات فکر روز/صفحه ی 235 و 236 و 225
5 - تاريخ کيش زردشت/ترجمه ی همايون صنعتی زاده/ انتشارات توس/صفحه ی 241
6– گز، از درختان گرمسيری و ويژه ی شوره زارهاست.در فارس،کرمان، زابل و کنار رود ارس فراوان تر از ساير مناطق ايران است .دربنادر جنوب بويژه در بوشهر درخت عمده محسوب ميشود. مقاومت آن در برابر کم آبی بسيار است، خيلی خوب جست می دهد و روشنايی پسند است.
7 - درمنه (با فتح دال و ميم) گياهي است خودرو با ساقه راست و محكم و برگ های ريز و بريده كه در بيابان ها می رويد. از بوته اش جاروب درست می كنند يا در تنورها و كوره ها می سوزانند، شيره اش خاصيت طبی بسيار دارد و نامش اصلا ً مشتق از کلمه ی درمان است. (دهخدا)
8 - نيرنگستان/صفحه ی 120 و 121

مأخذ :
1 - آيين ها و جشن های کهن در ايران امروز/محمود روح الامينی/انتشارات آگاه/تهران زمستان 1376
2 - ترانه و ترانه سرايی در ايران/محمد – احمد پناهی ( پناهی سمنانی)/انتشارات سروش/تهران 1376
3 - سرنوشت / مجموعه ی اشعار حبيب يغمايی
4 - شاهنامه ی فردوسی
5 –نيرنگستان، فرهنگ عاميانه ی مردم ايران /صادق هدايت/ نشر چشمه/ تهران/ چاپ سوم پاييز 1379
6 - ماهنامه ی چيستا/ سال اول/شماره ی 6 ( بهمن ماه 1360 )/مقدمه ای برای بهمنگان و سده/دکتر پرويز رجبی/ ص 710

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد