logo





جورج فريدمان

ايران، ايالات متحده و تنگه هرمز

برگردان – مجيد سيادت

يکشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۰ - ۲۹ ژانويه ۲۰۱۲

tangeye-hormoz.jpg
ما خود را در شرايطی می يابيم که هيچ کدام از دو طرف نمی خواهند طرف مقابل را وادار به اقدامات افراطی کنند و هيچ کدام در شرايطی نيستند که به تفاهم وسيعتری با طرف مقابل دست يابند. اين نکته، شرايط حاضر را خطرناک می کند. وقتی که صحبت بر سر مسائل اساسی مطرح است، هر کدام از طرفين می توانند ، اگر در گوشه قرار بگيرند ، به طرف مقابل آسيب اساسی وارد کنند و هيچ کدام از طرفين در موقعيتی نيستند که به توافق وسيعی دست يابند . يک بازی شطرنج طولانی به راه می افتد. در اين بازی شطرنج، احتمالات سوئ محاسبه، بلوفی که طرف مقابل به اشتباه به معنای يک اقدام می بيند، بسيار واقعی هستند.
استراتفور – 17 ژانويه 2012

گزارش شده است که در هفته گذشته ايالات متحده از طريق چند واسطه نامه ای به ايران فرستاد و به تهران اخطار کرد که بستن تنگه هرمز از نظر امريکا عبور از يک خط قرمز شمرده می شود. در همين هفته يک شيميست وابسته به برنامه اتمی ايران در تهران به قتل رسيد. در آنکارا، سخنگوی پارلمان ايران، علی لاريجانی، با مقامات ترکيه ملاقات کرده و فحوای کلامش اشاره به نرمش در مذاکرات مربوط به برنامه اتمی ايران دارد.

در اين هفته يک جابجائی برنامه ريزی شده ناوهای هواپيمابر امريکا در خاورميانه در شرف وقوع است. اين پتانسيل وجود دارد که سه گروه ضربتی نيروهای دريائی در منطقه عملياتی ناوگان پنجم ايالات متحده قرار بگيرند و يک گروه چهارم هم که در ژاپن مسنقر است در فاصله يک هفته ای انتقال به اين منطقه واقع شود. طی هفته آينده، ژنرال مايکل دمپسی، رئيس ستاد مشترک (ارتش امريکا)، برای ملاقت با مقامات عاليرتبه اسرائيل به آن کشور سفر می کند. ايران هم يک دور جديد رزمايش در خليج فارس را برای ماه فوريه برنامه ريزی می کند که روی تاکتيکهای نامتعارف نيروی دريائی سپاه برای بستن تنگه هرمز تمرکزمی کند.

در حالی که تنشها در خليج فارس رو به افزايش دارند بحران مالی اروپا هم با پائين آوردن رتبه اعتبار مالی فرانسه ادامه دارد . در همين حال چين تقلا می کند که سطح صادراتش راعليرغم ضعف اقتصادی مشتريان عمده اش در شرايطی حفظ کند که تورم، مخارج صادرات چين را همچنان افزايش می دهند.

تغييرات پايه ای در چگونگی عملکرد اروپا و چين، ونتايج دراز مدت آنان، نماينده تحولات نظام مند عمده در سيستم بين المللی هستند. با تمام اينها در آينده بلافصل ما، ديناميک ايران و امريکا پتانسيل جدی ترين بازتابها برای جهان را داراست.

ديناميک ايران – امريکا

رشد تنش در منطقه غير قابل انتظار نبود. همانطور که بارها گفته ايم، حمله امريکا به عراق و تصميم بعدی برای تخليه عراق خلائ قدرت عظيمی را ايجاد کرد که ايران بدان نياز داشت – و قادر بود پرکند. ايران و عراق در سالهای دهه 80 ميلادی درگير جنگی بی رحمانه شدند که منجر به تلفات قريب يک مليون ايرانی شد. منافع ملی پايه ای ايران حکم می کنند که مطمئن شود هيچ رژيم عراقی ای که قادر به تهديد امنيت ملی ايران باشد نتواند دوباره ظهور کند. حمله امريکا به عراق و تخليه بعدی عراق ، فرصتی به ايران داد که امنيت مرزهای غربيش را تامين کند، فر صتی که ايران نمی تواند از دست بدهد.

اگر ايران به نفوذ برتر در عراق دست بيابد – من منظورم تبديل عراق به يک کشور دنباله رو و وابسته نيست – چند چيز اتفاق می افتند. مهمترين اتفاق اينست که موقعيت شبه جزيره عربستان دستخوش تغيير می شود. ايران – در روی کاغذ – بزرگترين نيروی متعارف (غير اتمی) کشورهای منطقه خليج فارس را داراست. اگر نيروهای خارجی در صحنه نباشند اين نيروی روی کاغذ آنقدرها هم بی اهميت نيست. نيروهای نظامی کشورهای شبه جزيره عرب، در حالی که از زاويه تکنولوژيک پيشرفته هستند بسيار کوچکتر بوده و فاقد نيروی انسانی متعهد و ايده ئولوژيکی ای مشابه ارتش ايران هستند .

اما قدرت نظامی ايران بيشتر يک زمينه است و نه موتور قدرت ايران. توان عمليات پنهانی و نفوذ ايران است که به ايران اهميت می بخشند. توان اطلاعاتی مخفی ايران کاملا خوب است. ايران چند دهه را برای برپاکردن اتحادهای سياسی به وسائل گوناگون – و نه تنها شيوه های شيطانی – صرف کرده است. ايرانيها در ميان شيعيان کار کرده اند، ولی نه فقط محدود به شيعيان، و شبکه ای از نفوذ در طيفی از طبقات، و گروههای مذهبی و ملی فراهم آورده اند. و بطور سيستماتيک اتحادها و روابطی را با چهره های مهم برای مقابله با قدرت آشکار ايالات متحده بنا کرده اند. حالا که قدرت نظامی امريکا عراق را ترک می کند، اين روابط ايرانيان هرچه بيشتر ارزشمند می شوند.

خروج نيروهای ايالات متحده تاثيرروانی عميقی در ميان نخبگان سياسی خليج فارس داشته است. از زمان افول قدرت بريتانيا پس از جنگ جهانی دوم، ايالات متحده محافظ نخبگان شبه جزيره عربستان و تداوم جريان نفت از منطقه بوده است. همچنان که در واکنش امريکا نسبت به حمله 1990عراق به کويت ديده شد، قدرت نظامی بنياد اين ضمانت بوده است. ايالات متحده هنوز هم دارای نيروی نظامی چشمگيری در خليج فارس می باشد و نيروهای هوائی و دريائی امريکا می توانند با هر گونه تحريکات علنی ايران به خوبی مقابله کنند.

اما ايرانی ها به اين شيوه عمل نمی کنند. عليرغم هياهوی آنان، سياستهايشان محتاطانه هستند. منظور اين نيست که آنها منفعلانه عمل می کنند. منظور اينست که آنها از اقداماتی با ريسک زياد احتراز می کنند. آنها با تکيه به توان وارتباطهای پوشيده شان عمل می کنند. اين ارتباطها اکنون در فضائی جريان دارند که بسياری رهبران واقع بين عرب شاهد ند ايالات متحده ضعيفتر، و کمتر قابل پيش بينی شده، و ايران قوی تر می شود. اين موضوع زمينه مساعدی برای متحدين ايران فراهم می سازد که رژيمهای منطقه را برای کنار آمدن با ايران تحت فشار قرار دهند.

زاويه سوريه

وقايع سوريه اين وضعيت را پيچيده می کنند. سقوط رژيم بشارالاسد، رئيس جمهور سوريه، که ادعا شده بود به زودی اتفاق می افتد، ديرتر از آنکه بسياری در غرب تصور می کردند "نزديک به وقوع" از آب در آمده است. در عين حال انزوای رژيم الاسد توسط غرب – و مهمتر ازآن توسط کشورهای عربی - شرايطی را به وجود آورده که اين رژيم بيش از هر زمان ديگری وابسته به ايران شده است.

اگر رژيم الاسد - ويا رژيم سوريه بدون الاسد – جان سالم بدر ببرد، در نتيجه آن ايران نفوذ عظيمی در سوريه و همچنين در حزب الله لبنان بدست خواهد آورد. روند جاری وقايع در عراق به همراه سرپا ماندن يک رژيم علوی (شيعی) در سوريه يک منطقه نفوذ ايرانی را به وجود می آورد که از غرب افغانستان تا مديترانه امتداد دارد. اين اتفاقات نماينده يک تحول اساسی در توازن قوای منطقه ای بوده که احتمالا به بازتعريف روابط ايران و شبه جزيره عربستان بيانجامد. اين تحول به وضوح به نفع ايران است. معذلک اين تحول به نفع ايالات متحده نيست.

ايالات متحده کوشيده است که با سياستی دو جانبه از اين پيشامد جلوگيری کند. از يک طرف، در يک کامپين مخفيانه درگير شده است که هدفش سابوتاژ و ترور در فعاليتهای هسته ای ايران است. از جنبه علنی، يک برنامه تحريمها عليه ايران را به راه انداخته که در آخرين قدم صادرات نفت ايران را هدف قرار داده است. معذلک اين آخرين قدم با چالشهای متعددی روبروست.

ژاپن، دومين خريدار نفت خام ايران، پشتيبانی خودش از تحريمها را اعلام کرده است ولی هيچ برنامه مشخصی برای پائين آوردن خريدهايش ارائه نداده است. چين و هندوستان، که به ترتيب خريداران شماره 1 و 3 نفت خام ايران هستند، عليرغم افزايش فشارهای ايالات متحده به خريدهای خود از ايران ادامه خواهند داد. عليرغم سفر وزيرخزانه داری، تيموتی گايتنر، به چين، چينی ها حاضر به کاربرد تحريم نيستند و روسها هم، حتی اگر اعلام موافقت با برقراری تحريم بکنند، حاضر به اجرای آن نخواهند بود. ترکيه مايل به ايجاد برخورد با ايران نيست و کوشش می کند عليرغم تحريمها به مثابه يک کانال تجارتی حياتی برای ايران باقی بماند. در همين حال، در حالی که به نظر می رسد اروپائيها آماده اند در تحريمهای شکننده تر نفتی شرکت کنند، تا کنون مشارکت در اين مورد را به تاخير انداخته اند وچه از نظر سياسی و چه از زوايای ديگر، اماده شرکت در عمليات نظامی عليه ايران نيستند. بحران اقتصادی اروپا ريشه يک بحران سياسی است که بنابراين حتی اگر اروپا می توانست وزنه نظامی قابل ملاحظه ای به ميدان آورد، که بطور کلی فاقد آنست،در هر حال هرگونه عمليات مشترک و هماهنگ بعيد می بود.

از اين زاويه ايالات متحده هم قدرت چندانی برای اقدام نظامی ندارد. تهاجم نظامی به ايران که جای بحث ندارد. با توجه به نيروهای قابل دسترس امريکا، جغرافيای کوهستانی ايرانی، کشوری با جمعيت هفتاد مليون، تصرف مستقيم کشور را غير ممکن می کند.

گزينه عمليات هوائی عليه ايران وجود دارند اما اين عمليات نمی توانند به تاسيسات هسته ای محدود شوند. ايران هنوز سلاحهای هسته ای ندارد. در حالی که سلاحهای هسته ای مسئله را پيچيده تر می کنند، خود مسئله بدون وجود آن سلاحها هم همچنان وجود دارد. مرکز ثقل قدرت ايران، قدرت نسبی نيروهای غير اتمی اش در منطقه هستند. بدون آن نيروها،ماتريکس روانی به هم می ريزد و ايران کمتر قادر خواهد بود که قدرت پنهانش را به کار بگيرد.

نبرد هوائی عليه نيروهای متعارف ايران، بازی در صحنه (ممتاز) قدرت نظامی امريکاست ولی دو مشکل دارد. اولا اين نبردی طولانی است که برای ماهها ادامه خواهد داشت. توانهای ايران وسيع و پراکنده هستند. همچنانکه در عمليات "طوفان صحرا" و کوسووو عليه دشمنان ضعيفتری مشاهده شد، اينگونه عمليات به زمان زيادی نياز دارند و تاثير پذيری آنها هم تضمين شده نيست. ثانيا ايرانی ها هم پاتک هائی دارند. البته يکی از آنها تنگه هرمز است. دومين آنها کاربرد نيروهای عمليات ويژه و متحدين آنها در داخل و خارج منطقه برای اجرای عمليات تروريستی هستند. يک نبرد هوائی درازمدت در کنار حملات تروريستی عدم اعتماد به قدرت ايالات متحده در ميان متحدينش را بيشتر – نه کمتر – می کند. تازه اين سئوال هم هست که آيا امريکا می تواند پشتيبانی سياسی متحدين ائتلافيش و حتی پشتيبانی سياسی داخلی در خود ايالات متحده را حفظ کند.

گزينه عمليات پنهان

ايالت متحده و اسرائيل گزينه عمليات پنهان را هم دارا هستند. آنها دارای شبکه هائی از نفوذ با توانائی های عالی در منطقه هستند . آنها علنا گفته اند که از اين امکانات هم برای جلوگيری از دستيابی ايران به سلاحهای هسته ای، بدون دست يازی به جنگ آشکار، استفاده خواهند کرد. حدس می زنيم، هرچند مدرکی نداريم، که ترور هفته گذشته شيميست ايرانی ای که وابسته به برنامه هسته ای کشور بود، يا کار امريکا و يا اسرائيل و يا هم ترکيبی از اين دو بود. نه تنها يک دانشمند را از صحنه حذف کرد بلکه ناامنی و ضعف روحی را به ميان کسانی که در اين برنامه کار می کنند سرايت داد. اين عمليات همچنين، به مردم منطقه نشان داد که ايالات متحده و اسرائيل هم گزينه هائی در داخل ايران در اختيار دارند.

به طور کلی، تمايل ايالات متحده برای پشتيبانی از يک جنبش ضد رژيم ايرانی به شکست انجاميده است. تهران، در سال 2009 ، نشان داد که که می تواند تظاهرکنندگان را سرکوب کند و روشن بود که تظاهرکنندگان از پشتيبانی وسيع مورد نياز برای مقاومت عليه اين سرکوب برخوردار نبودند. هر چند از سال 1979 ايالات متحده کوشيده است که از ناراضيان داخلی پشتيبانی کند ولی موفق نشده خطر قابل ملاحظه ای برای رژيم روحانيون به وجود آورد. به اين دليل عمليات پنهان عليه برنامه هسته ای هدف گيری شده اند و اميد دارند که شايد موفقيت در اين زمينه به بخشهای ديگر، بخشهائی که اهميت قابل ملاحظه بيشتری دارند سرايت کند.

مدتهاست که ما می گوئيم ايران " گزينه هسته ای" خودش را دارد، منظورمان چشم انداز بستن تنگه هرمز بود که تقريبا 35% نفت خام حمل دريائی و يا 20% نفت فروش رفته شده جهانی هر روز از آن عبور می کند. البته اين کار به خود آنها هم ضرر می زند. اما اگر نتوانستند جلوی يک نبرد پنهان و يا يک نبرد هوائی را بگيرند ممکن است اين گزينه را انتخاب کنند. با در نظر گرفتن شکنندگی اقتصاد جهانی، قطع موقت جريان نفت و يا قطع گاه به گاه آن می تواند به سرعت به يک بحران اقتصادی بين المللی بيانجامد.

ايالات متحده نمی خواهد شاهد چنين واقعه ای باشد. اقدامات ايالات متحده بسيار محتاطانه خواهند بود، مگر اينکه با درجه اطمينان بالائی از اينکه می تواند از چنين انقطاع (جريان نفت ) جلوگيری کند، چيزی که تضمين آن بسيار مشکل است. ايالات متحده هم چنين، اسرائيل را هم (از اقدامات يک جانبه) باز خواهد داشت. اسرائيل ممکن است توان آن را داشته باشد که چند تاسيسات هسته ای را بزند ولی نيروی آن را ندارد که برنامه هسته ای ايران را کاملا حذف کند چه برسد به اينکه بتواند با نيروهای متعارف ايران درگير شود وبا نتايج اين چنين حمله ای هم در تنگه هرمز سرو کله بزند. تنها ايالات متحده قادر به اجرای همه اين برنامه هاست که با توجه به نتايج احتمالی چنين اقدامی، امريکا هم به سختی حاضر به چنين اقدامی است.

بنابراين ايالات متحده به تحريمها و عمليات پنهانی ادامه خواهد داد همچنان که ايران هم به پرورش قدرت پنهانی خود در عراق و منطقه ادامه خواهد داد. هرکدام از طرفين خواهند کوشيد که منطقه را قانع کنند که قدرت آنها در طی يک سال قدرت غالب خواهد بود. منطقه (خاورميانه) نسبت به هر دو طرف مشکوک است ولی بايد با يکی از دو طرف سرکند و يا هم با يک زورآزمائی اراده ها، چشم اندازی نگران کننده، درگير شود. هر کدام از طرفين می کوشد که قدرت خود را به خاطر تاثيرات روانی آن، بزرگتر نمايش دهد ولی از خط قرمزی عبور نکند که طرف مقابل را وادار به اتخاذ اقدامات افراطی می کند. ايران امادگی خود را برای کوشش جهت بستن تنگه هرمز و توليد سلاحهای هسته ای اعلام می کند ولی از خط قرمز عبور نمی کند، تنگه هرمز را در عمل نمی بندد و يک وسيله هسته ای را آزمايش نمی کند. ايالات متحده ايران را زير فشار می گذارد و نيروهايش را جابجا می کند ولی از خط قرمز، شروع عمليات نظامی، عبور نمی کند. بنابراين هر دو طرف از جرقه زدن به عمليات غير قابل قبول طرف مقابل احتراز می کنند.

از زاويه ايالات متحده، مشکل در اينست که ادامه وضع موجود در نهايت عليه او عمل می کنند. اگر رژيم الاسد جان به در برد و اگر اوضاع عراق به همان نحوی که تا کنون سير کرده تحول پيدا کنند، آنگاه ايران يک واقعيت جديد را در منطقه تعريف کرده است. ايالات متحده جمع متحدان وسيع و موثری را در منطقه ندارد، مخصوصا اگر قرار باشد آنها را برای جنگ به دور هم جمع کند. ايالات متحده تنها اسرائيل را دارد و اسرائيل هم همانند ايالات متحده نسبت به عمليات مستقيم نظامی دل خوشی ندارد. اسرائيل مايل نيست شاهد کوششهای شکست خورده باشد و نمی خواهد شاهد ناآرامی بيشتر در جهان عرب باشد. عليرغم هياهويش، اسرائيل دست ضعيفی در اين بازی دارد. تنها امتياز دست امريکا اينست که قوی تر است ولی آن هم به عبارتی نسبی.

جلوگيری از بسط دايره نفوذ ايران برای ايالات متحده يک مقوله اساسی است. برای جلوگيری از بسط نفوذ ايران، عراق صحنه مشکلی است. بنابراين در حال حاضر سوريه کليد مسئله است. الاسد ضعيف به نظر می رسد و تعويض او با يک دولت سنی دايره نفوذ ايران را ضعيف می کند – اما آن نفوذ را از بين نمی برد. اين چنين واقعه ای برای ايران يک شکست خواهد بود و اين همان چيزی است که ايالات متحده بشدت بدان نياز دارد. مسئله در اينست که ايالات متحده نبايد به عنوان عامل مستقيم تغيير رژيم در سوريه ديده شود در حالی که رژيم الاسد به آن حد ضعفی که ادعا شده ضعيف نيست. با تمام اينها، سوريه نقطه ايست که ايالات متحده می تواند از بسط نفوذ ايران ، بدون عبور از خط قرمز ايران، جلوگيری کند.

ماحصل طبيعی شرايطی مشابه، که در آن نه ايران و نه ايالات متحده نمی توانند از خط قرمز ديگری عبور کنند، چرا که نتايج آن برای هر کدام از طرفين بزرگتر از تحمل آنان هست،نوعی از مذاکره برای همزيستی درازمدت تر خواهد بود. اگر ايده ئولوژی را کنار بگذاريم، يعنی ايالات متحده با يکی از اعضای "محور شرارت" مذاکره کند و يا ايران با "شيطان بزرگ" مذاکره کند، باز هم ارائه به و اقناع جامعه خودی برايشان مشکل خواهد بود. مسئله در اينست که مشکل است ببينيم هر کدام از طرفين چه چيزی را برای عرضه به طرف مقابل در دست دارند. آنچه که ايران می خواهد، موقعيت برتر در منطقه و تجديد تعريف چگونگی تقسيم و تسهيم درآمدهای نفتی است، امری که ايالات متحده را به ايران وابسته می کند. آنچه که ايالات متحده می خواهد، ايرانی هست که به ساختن دايره نفوذ نمی پردازد و به داخل مرزهای خودش بسنده می کند. اين امر به معنای کنارگذاشتن فرصتی تاريخی برای تامين خواستهای ديرينه ايران است.

ما خود را در شرايطی می يابيم که هيچ کدام از دو طرف نمی خواهند طرف مقابل را وادار به اقدامات افراطی کنند و هيچ کدام در شرايطی نيستند که به تفاهم وسيعتری با طرف مقابل دست يابند. اين نکته، شرايط حاضر را خطرناک می کند. وقتی که صحبت بر سر مسائل اساسی مطرح است، هر کدام از طرفين می توانند ، اگر در گوشه قرار بگيرند ، به طرف مقابل آسيب اساسی وارد کنند و هيچ کدام از طرفين در موقعيتی نيستند که به توافق وسيعی دست يابند . يک بازی شطرنج طولانی به راه می افتد. در اين بازی شطرنج، احتمالات سوئ محاسبه، بلوفی که طرف مقابل به اشتباه به معنای يک اقدام می بيند، بسيار واقعی هستند.

اروپا و چين دارند شيوه عملکرد دنيا را بازتعريف می کنند. اما قلمروهای بزرگ هم به نفت نياز دارند. همچنان که آدمی در زمانی گفت، نفت فراوانی از تنگه هرمز می گذرد. ايران ممکن است بتواند يا نتواند تنگه را ببندد و اين موضوع به اروپا و چين شکل ديگری می دهد. بنابراين سال نو همان جا شروع شد که انتظار داشتيم. در تنگه هرمز.

برگردان – مجيد سيادت

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد