logo





نگاهی به تحولات منطقه، به بهانۀ سالگرد بهار عربی

جمعی از هواداران سازمان فدائیان خلق ایران- اکثریت (داخل کشور)

يکشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۰ - ۲۲ ژانويه ۲۰۱۲

تا کنون نیروهای مخالف و ارتجاعی قویتر و منسجم تر از نیروهای تحول طلب و آزادی خواه عمل کرده اند. با این همه نیروهای ترقی خواه و آزادی طلب همانگونه که در جریان انقلاب شاهد بودیم، اگر بتوانند نیروی عظیم مردمی را با خود همراه سازند و متشکل کنند، می توانند کارهای بس سترگی را به سرانجام رسانند که برداشتن رژیم مبارک در مقایسه با آن بساند قطره ای در برابر دریاست. رهائی از دیکتاتوری تنها زمانی می تواند به دموکراسی مردمی منتهی شود که مبارزات مردمی سازماندهی و تداوم یابند.
در دفاع از سوسیالیسم(38)
جمعی از هواداران سازمان فدائیان خلق ایران- اکثریت (داخل کشور)
نگاهی به تحولات منطقه، به بهانۀ سالگرد بهار عربی

مقدمه
یک سال از شروع جنبش های مردمی موسوم به بهار عربی در منطقۀ خاورمیانۀ و شمال آفریقا گذشت. در سالگرد تحولات رخ داده راحت تر می توان ماهیت آنها را آنالیز کرد، چرا که در روزهای اولیه و در جوی آکنده از شور و هیجان، امکان بررسی منطقی و واقع بینانه بسی دشوار می نمود. شروع جنبشی چنین عظیم و مردمی در پی سالها رکود و رخوت، برخی تحلیل گران و فعالین سیاسی را چنان به وجد آورد که نتوانستند رویکردی واقع بینانه به این تحولات داشته باشند. برخی تحلیل های واقع بینانه هم در شور و هیاهوی جنبش چنان رنگ باخت که توجه زیادی را به خود جلب نکرد. اما نگاهی به اتفاقات یک سال گذشته در شرایطی که بعضی از نکات مبهم آن روشن گردیده، دیگر نمی توان صدای روشنگرانه میلیون ها انسان مدافع دموکراسی، حقوق بشر و عدالت اجتماعی را زیر هجمه¬ای از شعارهای پوپولیستی و روشنفکرمآبانه به سکوت واداشت یا نادیده گرفت.

اوضاع منطقه و جهان
این انقلاب ها در شرایطی اتفاق می افتد که تلاش غارتگرانه کشورهای امپریالیستی تحت نام مبارزه با تروریسم، که اساساً کشورهای عربی و اسلامی را جهت گیری کرده روز به روز شدت می یابد، پس از جنگ جهانی دوم موقعیت آمریکا در منطقه و کل خاورمیانه در شکننده ترین وضعیت خود قرار دارد، مخالفت با جنگ در داخل آمریکا بالاست، اوضاع اقتصادی کشورهای امپریالیستی رو به وخامت گذاشته، جهانی سازی سرمایه داری و سیاست های نئولیبرالی برای انباشت غارت گرانه به بزرگ ترین بحران اقتصاد سرمایه داری در هشتاد سال گذشته انجامیده، ارزش دلار بشدت سقوط کرده، تضادهای درونی امپریالیستها برای بدست آوردن منابع طبیعی و انرژی و تقسیم جهان و چپاول گری شدت یافته، کنترل منابع طبیعی به بزرگ ترین انگیزه کشورهای امپریالیستی برای جنگ افروزی تبدیل شده، سیاست های امپریالیسم بشدت با جنگ در هم تنیده شده و کشورهای امپریالیستی بدنبال باز تعریف حوزۀ نفوذ خود و تقسیم جهان هستند. از طرفی دیگر قدرت های اقتصادی دیگری چون هند، برزیل، ترکیه و ... سر برون آورده اند که در حال تسخیر بازارهای جهانی اند، فشار چین بر آمریکا بشدت افزایش یافته و این کشور جهان سومی دیروز به دومین قدرت اقتصادی و اولین صادر کنندۀ جهان تبدیل شده است. چین با ثروت انبوهی که انباشته آمریکا را در چالشی جدی گرفتار ساخته، در حالی که رشد اقتصادی کشورهای سرمایه داری اروپا و آمریکا سالهاست که در حد صفر مانده، کشورهای تازه سر برآورده نرخ رشد بالایی دارند و کشور چین چندین سال پیاپی نرخ رشد دو رقمی را تجربه می¬کند. جهان سرمایه داری در نبرد مرگ و زندگی درگیر شده است.

شکل تحولات
شکل تحولات در منطقه "انفجار آمیز بود". در کشورهای عربی غیر نفتی با اهمیت استراتژیک مساعدترین فضا برای انقلابات وجود داشت و این کشورها در مرکز انقلاب ها قرار داشتند. اما کشورهای عربی نفتی و دولت های عربی حاشیه نیز از این موج به دور نبودند، یا به عبارتی صحیح¬تر هیچ کشوری در منطقه از دامنه تأثیر آن در امان نماند. البته هر کشوری شرایط خاص خود را داشت. انقلابات عربی تأثیری جهانی دارند، چرا که در خاورمیانه و در منطقه ای مهم و حساس رخ می دهند. منطقه ای که از طریق منابع نفت و گاز و بواسطۀ اسرائیل با قلب نظام جهان سرمایه داری و مهم تر از همه با آمریکا گره خورده اند، از این منظر می¬توان تحولات منطقه را انقلابی جهانی نامید.
انقلاب های اخیر دارای مشخصه های منحصر بفردی نیز هستند، مشخصه های که از هر کشوری به کشوری دیگر تفاوت می کند. علیرغم آن، این انقلاب ها شباهت¬های غیر قابل انکاری با تمامی انقلاب های جهانی علیه استبداد و دیکتاتوری، استعمار و استثمار، تحقیر و بی عدالتی در دو قرن گذشته داشته اند. انقلاب های اخیر تلاشی توده ای برای کسب آزادی، عدالت اجتماعی و علیه دیکتاتوری ها حاکم و برضد سلطه و مداخلات امپریالیستی و برای پیشرفت اجتماعی است. این انقلاب ها به لحاظ مضمون وجه مشترکی با جنبش های ضد نئولیبرالیستی در سایر نقاط جهان دارند. همچنین از نکات بارز و مشخصه های منحصر بفرد آن نسبت به حرکت های قبلی در کشورهای عربی، می توان به حضور گستردۀ زنان و نقش تعیین کنندۀ جوانان اشاره نمود.
انقلاب های منطقه را شاید بتوان به دو دسته تقسیم نمود: دستۀ اول؛ انقلاب هایی که بدون درخواست حمایت از کشورهای امپریالیستی و آمریکا و تنها با اتکاء به توان توده ای در برابر نیروهای ارتجاعی و مستبد حاکم ایستادند. در این کشورها کشورهای امپریالیستی و متحدینش در برابر انقلاب های مردمی صف آرایی کرده و تنها زمانی که از بقای رژیم دست نشانده و مورد حمایت شان نا امید شدند، مزورانه به انقلاب روی خوش نشان دادند. مصر و تونس و یمن و بحرین از آن جمله اند. دستۀ دوم؛ مربوط به کشورهایی مانند لیبی و سوریه می شود که نیروهای داخلی از انگیزش اکثریت جامعه در مخالفت با رژیم بازمانده و از کشورهای خارجی و بخصوص آمریکا و دیگر کشورهای عضو ناتو، درخواست کمک و مداخله نمودند. در این کشورها بخش عمده ای از جامعه و بعضاً اکثریت مردم از همراهی با معترضین خودداری کردند. در لیبی خاستگاه قبیله ای و در سوریه تعلقات قومی و مذهبی و البته در هر دو به مقداری تمایلات سیاسی مؤجد این عدم همراهی بود.

دلایل بروز جنبش ها
محرک اصلی حرکت های صورت گرفته را بایستی در درون کشورهای منطقه جستجو کرد، با این همه نمی توان تأثیر گستردۀ و غیر قابل انکار عوامل خارجی را از نظر دور داشت. ورود نسل جدیدی از جوانان و روشنفکران به عرصۀ مبارزه که طی سالیان سال به انحاء مختلف تحقیر شده و بی عدالتی را تجربه کرده بودند، نسلی مأیوس و دلسرد از اصلاح وضع حاکم، نسلی که دیگر نمی خواست به روال گذشته و مانند نسل پیشین زندگی کند، نسلی که شاهد تأثیرات مخرب بحران های ناشی از سیاست های "درهای باز" اقتصادی و نئولیبرالیسم و اداره اقتصاد براساس دستورالعمل صندوق بین المللی پول و بانک جهانی بود، نسلی که دروغ بودن وعده های کارپردازان نظم نوین جهانی و طرفداران نظام نئولیبرالی برای زندگی بهتر و قابل تحمل تر را با پوست و گوشت خود احساس می کرد، نسلی که شکاف طبقاتی و قطبی شدن ثروت را نظاره گر بود.
بر بستر چنین درکی از اوضاع سیاسی و اقتصادی، اکثریت آن جماعت خاموش به قصد تغییر وضع حاکم به اعتراض برخاستند. این عزم عمومی وقتی با بحران جهانی تظام سرمایه داری، با بحرانی که اروپا و آمریکا را درنوردیده و میلیونها کارگر و مزدبگیر را در این کشورها به خیابانها کشانده بود، همراه شد. قدرتی مضاعف پیدا کرد. انقلاب های منطقه و جنبش ضد سرمایه داری اروپا و آمریکا و شرق دور، در واقع شورشی علیه نظام جهانی موجود است.

دست آورد جنبش ها
بزرگ ترین دست آورد جنبش های اخیر آن بود که نشان داد، اگر؛ حرکت های مردمی با مشارکت گسترده و هماهنگی قشرهای مختلف اجتماعی همراه بوده، بر خواست خود پایداری نماید، همبستگی و همدلی نیروهای آزادی خواه و مترقی را با خود داشته باشد، طبقۀ کارگر و زحمتکشان جامعه را با خود همراه سازد، می تواند سرکوب گرترین دیکتاتوری هایی متکی بر نیروهای نظامی هستند را نیز به تسلیم وا داشته و راه پیروزی انقلاب های اجتماعی باز نماید. واضح است، حذف متحدی مانند مبارک برای آمریکا به این راحتی قابل پذیرش نبود، ولی همانگونه که شاهد بودیم در زیر فشار اعتراضات توده ای آمریکا ناگزیر از قطع حمایتش از مبارک و دیگر دیکتاتورها شد و ارتش های حامی دیکتاتوری در برابر جنبش عظیم توده ای مجبور از تسلیم شدند.
این انقلاب ها بار دیگر نشان داد، قدرت های حاکم کانون اصلی خشونت و قهر سازمان یافته اند، در نقطۀ مقابل این مردم هستند که معمولاً بدنبال استفاده از روش های مسالمت آمیز می باشند. تئوریسین های نئولیبرالی سالیان سال در تبیین خشونت، انقلاب را معادل خشونت و در نفی خشونت تنها راه تحول را برای معترضین ضدسرمایه داری و ضدسلطه، مبارزات مسالمت آمیز و اصلاح طلبی می دانستند، آنان آگاهانه نمی خواهند به مردم و مبارزین آزادی خواه و عدالت طلب بگویند که اصلاح طلبی و مبارزۀ مسالمت آمیز دو مقولۀ جدا از هم اند. اولی، ایدئولوژی محافظه کاری سیاسی و اجتماعی است که با ایجاد اصلاحاتی، بر حفظ ساختارهای نظام سیاسی و اجتماعی حاکم تأکید دارد، در حالی که دومی رویکردی است در شکل مبارزه. آنها کتمان می کنند که انتخاب شیوه ها و اشکال مبارزه بیش از آنکه به مردم و نیروهای سیاسی مخالف برگردد به قدرت حاکم و نحوۀ برخورد حکومت مربوط می شود. امری که معمولاً در تفاسیر این تئوریسین ها مغفول می ماند. همین تئوریسین ها وقتی لازم شود، برای سرنگونی دولت های نامطلوب خود در استفاده از خشونت و سلاح درنگ نمی کنند. دیدیم که دیروز آنها در لیبی برای اجتناب از خشونت مبارزۀ مسلحانه را مجاز شمردند و امروز برای سوریه نیز همان نسخه را تجویز می کنند!!!
علیرغم تمامی نکات مثبت و منفی و فراز و نشیب ها، خلق های منطقه در رهایی از سرکوب و استبداد و در مبارزه با سلطۀ امپریالیستی موفقیت هائی بدست آورده اند که بدون تردید اوضاع منطقه به پیش از سال 2011 بازنخواهد گشت.

اهداف امپریالیستی از مداخله در تحولات منطقه
برای نظام سرمایه داری هدف انباشت سرمایه است. خواه این انباشت از طریق نظام استبدادی تأمین شود و خواه از طریق لیبرال دموکراسی. طنز تلخ حقوق بشری آنکه ریاست کمیسیون ناظر بر توافقات اتحادیۀ عرب با سوریه را به ژنرال "مصطفی الدابی" سپرده اند که خود متهم به نقض حقوق بشر و نسل کشی در دارفور سودان است. براستی وقتی ناقضان حقوق بشر و نافیان دمکراسی، مدافعین سینه چاک حقوق بشر و دمکراسی می شوند، نبایستی در نیت آنان شک نمود؟
کسی باور نخواهد کرد که قصد کشورهای غربی از لشکرکشی به لیبی دفاع از حقوق بشر بود. نقض حقوق بشر و سرکوب وحشیانۀ مخالفین توسط رژیم قذافی تنها بهانه ای برای حمله به لیبی شد. البته آنها برای هر جنگی بهانه ای خواهند یافت، حقوق بشر، تولید سلاح هسته ای، محورت شرارت، تأمین امنیت ملی، مبارزه با تروریسم و صدها بهانۀ دیگر. کشتار دهها هزار نفر از مردم لیبی و نابودی تمامی زیرساخت های این کشور به بهانۀ خلاصی از دست رژیم جنایتکار قذافی و در واقع برای تسلط بر منابع نفتی این کشور، شادی را از مردم لیبی ستاند و جایی برای تبریک و شادباش به مردم لیبی نگذاشت، تبریک را باید به ناتو و جنایتکاران جنگی گفت.
اگر جنگ های سرمایه داری در گذشته برای گسترش بازار مصرف بود، اینک جنگ ها برای کنترل منابع طبیعی و انرژی است و انقلاب مردم لیبی قربانی این استراتژی شد. اگر کشورهای سرمایه داری در دوران جنگ سرد و در مبارزه با کشورهای سوسیالیستی و نیروهای انقلابی در کشورهای پیرامونی با بنیادگرایان اسلامی ائتلاف نمودند، اینک برای کنترل انقلاب های عربی به ائتلاف با اسلام گرایان معتدل روی آورده اند. هر چند که در مقایسه با دمکرات های رادیکال، ائتلاف با بنیادگرایان نیز می تواند مجدداً در دستور کار آنان قرار گیرد. چرا که امروز کنترل بر منابع طبیعی، خصوصاً منابع انرژی اهمیتی حیاتی برای امپریالیسم دارد. برای سرمایه داری هدف وسیله را توجیه می کند، رژیم عربستان که واپسگراتر و مرتجع تر از آن در منطقه و جهان نمی توان یافت، بدلیل نقش تعیین کننده اش در انتقال نفت به کشورهای سرمایه داری و بدلیل آنکه متحدی دیرینه و کارگزاری صادق برای سرمایه داری جهانی است، بخاطر نقض حقوق بشر و سرکوب آزادی هیچگاه مورد پرسش قرار نمی گیرد.
مداخلۀ لجام گسیختۀ کشورهای امپریالیستی برای تسلط بر منابع نفتی و بدست گرفتن مدیریت آن، درگیری هایی را در بین متفقین جهان سرمایه داری بوجود خواهد آورد. ولی مهم ترین پی آمد سلطه طلبی امپریالیستی، اوج گیری بنیادگرایی اسلامی مدافع بازار و حامی نئولیبرالیسم در منطقه خواهد بود. غول جادویی که از این چراغ بیرون خواهد آمد، به این راحتی سرجای اولش باز نخواهد گشت. در صورت تحقق چنین سناریویی حوادثی تلخ و نامیمون برای بشریت و علیه دمکراسی و عدالت اجتماعی در منطقه شکل خواهد گرفت.
آنها که برای گسترش سلطۀ خود، قبلاً در یوگسلاوی، افغانستان، عراق و لیبی مداخله نموده اند، اینک مقدمات مداخله در سوریه را تدارک می بینند. فردا هم لبنان، ایران، کره شمالی و کوبا در دستور کار قرار خواهد گرفت. شاید بعد از سوریه ایران. آنها که برای خلاصی از دست رژیم های دیکتاتوری قذافی و اسد، مداخلۀ بشردوستانۀ!!! ناتو و کشورهای سرمایه داری را مجاز می شمارند، چه دلیلی برای عدم همراهی با کشورهای امپریالیستی در جنگ احتمالی آنها علیه رژیم بغایت ارتجاعی و دیکتاتور جمهوری اسلامی خواهند داشت؟ آنها چگونه می توانند این تناقض فاحش در رویکردهایشان را توجیه کنند؟ به احتمال قریب به یقین اینان در صورت وقوع جنگ، پیشاپیش نیروهای ناتو و بعنوان صف شکن در خدمت آنها قرار خواهند گرفت.

رویکردهای امپریالیستی
انتظار اینکه کشورهای امپریالیستی در قبال تحولات منطقه مداخله نکنند و موضعی بی طرفانه اتخاذ نمایند، انتظاری غیر معقول خواهد بود. طبیعی است که آنها در تحولات منطقه ای که برای آنها استراتژیک محسوب می شود و جایگاه مهمی در استراتژی امنیتی شان دارد، مداخله نمایند. این نه برای توجیه حضور آنان، بلکه ناشی از شناخت ما از خوی سلطه طلبی آنهاست. همانگونه که در تحولات منطقه نیز شاهد بودیم، استفاده از زور نقش مهمی در مداخلات امپریالیستی دارد، البته مطابق با شرایط خاص هر کشور و اوضاع جهانی شیوه های مختلفی نیز بکار گرفته می شود. آمریکا و دیگر کشورهای سرمایه داری اروپا برای کنترل تحولات منطقه و بهره برداری از شرایط بوجود آمده مطابق منافع و اهداف استراتژیک شان در این تحولات نیز مداخله نمودند.
در مصر، آمریکا و هم پیمانانش برای حمایت از رژیمی که بیش از چهار دهه سرسختانه از منافع آنها در منطقه و در جمع کشورهای عربی دفاع نموده بود، در آغاز حرکت های اعتراضی و در قبال سرکوب معترضین توسط پلیس سیاست سکوت را پیشه کردند، با تعمیق و گسترش مبارزات آنها فهمیدند که امکان حفظ رژیم بشکل موجود غیر ممکن است، لذا برای مصادره انقلاب مردم مصر و انحراف آن، ارتش را وارد عرصه کارزار نمودند. ارتش با اعلام بیطرفی و قطع حمایت از مبارک نشان داد که مبارک برای حفظ منافع آمریکا قربانی خواهد شد. ارتش با غیر قانونی کردن اعتصابات کارگری سعی کرد از پیوستن کارگران به انقلاب ممانعت و با تخلیه میدان التحریر از جوانان انقلابی با توسل به زور، از رادیکالیزه شدن انقلاب مردم مصر جلوگیری نماید. همزمان مذاکرات گسترده ای هم با سران جریان ارتجاعی اخوان المسلمین برای سپردن سکان جامعه بدانها پیش برده شد و برای عملی کردن آن با برگزاری انتخابات زودرس پارلمانی و سلب امکان تبلیغی از نیروهای چپ و رادیکال و همچنین دیگر نیروهای سکولار و دمکرات، شرایط را برای پیروزی اسلام گرایان فراهم ساختند. اخوان المسلمین که در رژیم پیشین نبز قوه قضائیه، وزارت آموزش و پرورش و رادیو تلویزیون را در اختیار داشت، توانست بر امواج انقلاب سوارگشته و میوه چین انقلاب شود.
سناریو مصر برای انقلاب تونس نیز پیچیده شد. اما به دلیل حضور سکولاریزم نیم بندی از دوران بورقیبه، شرایط برای نیروهای چپ و دمکرات بهتر از مصر خواهد بود. با این همه نباید خطر حمایت و تقویت اسلام گرایان را در این کشور از نظر دور داشت. سیاست آمریکا و همپیمانانش در ناتو روی کار آوردن حکومت های اسلامی از نوع ترکیه و پاکستان در منطقه است. چرا که اسلام گرایان مشکلی در اجرای سیاست های نئولیبرالی نداشته و کارگزاری قابل اطمینان محسوب می شوند. سناریو محتمل برای مصر اسلام پاکستانی است، دولتی اسلامی به پشتوانۀ ارتشی مقتدر و مذهبی. اما در تونس احتمالاً مدل ترکیه بهتر جواب خواهد داد. دولتی اسلامی به پشتوانۀ ارتشی لائیک، البته نه مقتدر در مقایسه با ارتش ترکیه.
در بحرین بواسطه حضور ناوگان پنجم آمریکا، احتمال تغییر و قدرت گیری اسلام گرایان شیعی که ارتباطی نیز با ایران دارند، به نفع آمریکا نبود. از این رو در شرایطی که سرکوب قذافی آگراندیسمان و حتی کشته شدگان تهاجم ناتو به حساب قذافی گذاشته می شد، نادیده گرفتن سرکوب معترضین و تأیید لشکرکشی عربستان در بحرین برای حفظ رژیم استبدادی حاکم از وجود معیارهای دوگانه حکایت می کند. این معیارهای دوگانه به وضوح نشان داد که هدف اصلی آنها برخلاف ادعایشان نه دمکراسی و حقوق بشر، بلکه تأمین منافع اقتصادی و استراتژیک جهان سرمایه داری و حفظ سرکرده گی آمریکا در میان دول سرمایه داری است.
لیبی سرزمینی بود که در آن ایدئولوژی "پرهیز از خشونت در مبارزه علیه قدرت های حاکم" رنگ باخت. در اینکه رژیم قذافی رژیمی سرکوب گر و ارتجاعی بود، شکی نیست. ولی سرهنگ قذافی بواسطۀ اقدامات رفاهی که طی چهل و دو سال حکومتش به اجراء گذاشته و همچنین بدلیل سیاست های نوچه پروری و مزدور سازی اش، طرفدارانی داشت که تعداد آنها در بین جمعیت شش میلیونی لیبی کمتر از معترضین مستقر در بنغازی نبود. احتمال سرنگونی رژیم قذافی از طریق اعتراضات توده ای و با همان سرعتی که" بن علی" و "مبارک" سقوط کردند، وجود نداشت. انقلاب مردم لیبی، که مردم تحت تأثیر تحولات مصر و تونس به خیابان ها آمده بودند در حال اوج گیری بود که از دو سوی مورد تهاجم قرار گرفت. از یک سوی رژیم قذافی به سرکوب گستردۀ اعتراضات برخاست و از دیگر سوی بخشی از نیروهای معارض که از سوی کشورهای امپریالیستی حمایت می شدند به سرعت مسلح شدند. اعزام مستشاران نظامی ناتو که 12 نفر از آن با هلی کوپتری در اوایل فروردین ماه در بنغازی و اتفاقاً توسط همین معترضین دسنگیر شدند، نشان داد که آمریکا و هم پیمانانش نمی خواهند به همکاری با قذافی، متحد تازه رام شده شان که همواره غیر قابل پیش بینی است، ادامه دهند. چرا که شخصیت قذافی بگونه ای بود که خیلی راحت می توانست جبهۀ خود را عوض کند. چین متحد احتمالی لیبی برای سالهای آینده با حضور دهها کارشناس، تکنسین و کارگرش در این کشور زنگ خطر را برای آمریکایی به صدا درآورده بود و آمریکا نمی خواست منافع استراتژیکش را بازیچۀ قذافی نماید.
پس از حوادث 11 سپتامبر 2001 و اعلام دکترین بوش مبنی بر این که "هر کس که با ما نیست با تروریست هاست"، این دکترین ارتجاعی و امپریالیستی بحشی از نیروهای سیاسی را درجهان مرعوب و بخشی دیگر را نیز به لحاظ فکری مقهور تئوریسین های خود ساخت. بطوریکه هرگاه کسی در تقبیح اقدام جنایتکارانۀ آمریکا و ناتو در حمله به لیبی برآمد و جنایت های روا داشته شده در حق مردم این کشور را واگویی نمود و یا پرده از علل حمله به زیر ساخت های این کشور و نابودی آنها سخنی به میان آورد، با سیل اتهامات و تهاجمات تبلیغی هوادارن نظم نوین جهانی روبرو گشت. تقبیح و افشای تجاوزات امپریالیستی چه ارتباطی به تأیید و همسوئی با رژیم جنایتکار قذافی دارد؟ رژیمی که از چندین سال پیش با اجرای سیاست های تعدیل ساختاری تحمیلی صندوق بین المللی پول، دست ها را به علامت تسلیم در مقابل غرب و نهادهای سلطۀ مالی آن بالا برد، رژیمی که در طول حیاتش آزادی های سیاسی و مدنی را از مردم این کشور سلب و تمامی تشکل های سیاسی را غیر قانونی کرد. کمونیست ها هیچگاه فراموش نخواهند کرد که قذافی دبیر اول حزب کمونیست سودان را از آسمان لیبی پایین کشید و تحویل رژیم جنایتکار جعفر نمیری داد، تا اعدام شود. سرکوب های چهل و دو سالۀ رژیم قذافی و ستیز او با آزادی و دمکراسی، دلیلی برای حمایت او توسط نیروهای آزادی خواه و عدالت طلب باقی نگذاشته. حمایت از رژیم قذافی و همنوعان وی در حقیقت تمکین به دکترین بوش است. ما نه دلیلی برای حمایت از امپریالیسم آمریکا داریم و نه توجیهی برای همگامی با تروریست های بنیاد گرای اسلامی، نه از سلطه دفاع می کنیم و نه از دیکتاتوری. صدای ما، صدای سومی است که هم زمان دست رد بر سینۀ امپریالیسم و مرتجعین مخالف آن می زند. از دیدگاه ما هر دوی آنها ارتجاعی و مبارزه علیه هر دوی آنها ضرورتی اجتناب ناپذیر بشمار می رود.
در سوریه نیز اگر شرایط جهانی و منطقه ای اجازه دهد و اگر مخالفین رژیم بشار اسد بتوانند شرایط مورد نظر غرب را فراهم سازند، نسخۀ لیبی را برای این کشور نیز پیچیده اند. نسخه ای که لازمۀ اجرایی کردن آن؛ تظاهرات مخالفین، سرکوب آنها توسط رژیم، بمباران تبلیغاتی و بزرگ نمائی سرکوب های صورت گرفته، غلو در قدرت و توان اپوزیسیون، تسلیح بخشی از نیروهای مخالف، تسلط بر بخشی از خاک کشور در مجاورت کشورهای ترکیه و اردن و یا در مجاورت دریا توسط مخالفین، برقراری محدودۀ پرواز ممنوع، تسلیح هرچه بیشتر مخالفین در این منطقه و نهایتاً مداخلۀ مستقیم ناتو و نیروهای نظامی هم پیمانش می باشد. بی آنکه بخواهیم حق مردم سوریه را در داشتن نظامی دمکراتیک نفی کنیم و از نبود آزادی های سیاسی و مدنی در این کشور دفاع کنیم، ظاهراً اوضاع در سوریه بسان لیبی پیش نمی رود و شرایط زیاد باب میل آمریکا و کشورهای عضو پیمان ناتو و رژیم های ارتجاعی عربی نیست.
اکثر مردم سوریه شامل اعضا و دوستدارن حزب بعث، علویان، شیعیان، مسیحیان و بخش بزرگی از کردها به جبهۀ مخالفان که تحت نفوذ اخوان المسلمین و بنیادگرایان سنی قرار دارد نپیوسته اند، هر چند رژیم حاکم را نیز مطلوب خود نمی دانند. بیشتر اعتراضات در شهرها و مناطقی متمرکز شده است، که تجربۀ تلخی از سرکوب های دوران حکومت "حافظ اسد" دارند. چشم انداز قایل پیش بینی برای سوریه اجرای اصلاحاتی گسترده در ساختارهای حکومتی و کنار گذاشتن نظام عملاً تک حزبی حاکم به رهبری حزب بعث و عبور از جمهوری وراثتی است. اصلاحاتی که امکان حضور مخالفین در پارلمان و حکومت را فراهم خواهد ساخت. چنین تغییری باب میل آمریکا و مرتجعین عربی که مصرانه خواهان سقوط رژیم بشار اسد به بهانۀ نقض حقوق بشر و نفی آزادی های سیاسی در این کشورند، نیست، کشورهایی همچون قطر، امارات و عربستان. چرا که اهتزار پرچم دمکراسی رادیکال در منطقه برای منافع آمریکا مهلک خواهد بود. جالب است که در اکثر کشورهای عربی مخالف سوریه، کمترین نشانی از دمکراسی و رعایت حقوق بشر به چشم نمی خورد. هیچ یک از آنها حتی پارلمانی شبیه پارلمان نیم بند سوریه را هم ندارند. در این کشورها و اکثر کشورهای عربی مخالف سوریه، زنان از کمترین حقوقی نیز برخوردار نیستند. نه حق رأی دارند، نه حق انتخاب شدن، حتی در بعضی از این کشورهای مدعی، زنان نمی توانند رانندگی کنند و بدون همراهی محارم ذکورشان از خانه خارج شوند.

تهدیدها
انقلاب های عربی هنوز شکل نهایی خود را نیافته، رویدادهای آینده نشان خواهد داد که سمت گیری این انقلاب ها به کدامین سو خواهد بود، بسوی تکوین و تعمیق یا در جهت ایستایی و شکست. مدافعین و مخالفین انقلاب نبردی سرنوشت ساز را در ماههای آینده رقم خواهند زد. در اردوی انقلاب کارگران و زحمتکشان، بخش بزرگی از اقشار میانی و روشنفکران، نیروهای انقلابی، احزاب چپ، رادیکال و دمکرات قرار دارند. در جبهۀ مقابل کشورهای امپریالیستی، مرتجعین و مستبدین رانده شده از قدرت، سرمایه داری وابسته، سران و فرماندهان ارتش و پلیس، نخبگان مدافع نظام نئولیبرالی، زمینداران، بنیادگراین اسلامی و سلفی ها (در مصر و یمن و لیبی)، مدافعین اسلام سیاسی مانند اخوان المسلمین (در مصر و سوریه)، حزب التحریر (در تونس)، اردوی ضد انقلاب را تشکل می دهند. به همان اندازه که نیروهای ضد انقلاب منسجم و برنامه ریزی شده حرکت می کند، متأسفانه نیروهای انقلابی تاکنون متشتت، فاقد برنامه و بدون رهبری بوده اند. اینکه دگرگونی هایی خاورمیانه تا کجا ادامه خواهد یافت و آیا به انقلابی تمام عیار فرا خواهد روئید؟ و یا در نیمه راه شکست خورده و از راه باز خواهد ماند؟ را حوادثی رقم خواهند زد که پس از فروکش کردن گرد و غبار ناشی از خیزش های مردمی رخ می دهند.
در شرایط فعلی انقلاب از زوایای متعددی تهدید می شود، از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره نمود:
1- نا مشخص بودن اهداف انقلاب،
2- متشتت بودن نیروهای انقلاب،
3- تهدید مستقیم کشورهای امپریالیستی تحت عنوان مداخلات بشر دوستانه،
4- تهدید بنیادگرایان اسلامی،
5- ضعف عمومی نیروهای ترقی خواه،
6- حفظ ساختار نظام سیاسی و انجام اصلاحاتی صرفاً در رأس ساختار،
7- استمرار برنامه های نئولیبرالی در عرصه اقتصاد،
8- خطر ربوده شدن آن توسط ضدانقلاب داخلی، ارتجاع منطقه ای و یا قدرت های بین المللی،

وظایف مردم و نیروهای ترقی خواه
تا کنون نیروهای مخالف و ارتجاعی قویتر و منسجم تر از نیروهای تحول طلب و آزادی خواه عمل کرده اند. با این همه نیروهای ترقی خواه و آزادی طلب همانگونه که در جریان انقلاب شاهد بودیم، اگر بتوانند نیروی عظیم مردمی را با خود همراه سازند و متشکل کنند، می توانند کارهای بس سترگی را به سرانجام رسانند که برداشتن رژیم مبارک در مقایسه با آن بساند قطره ای در برابر دریاست. رهائی از دیکتاتوری تنها زمانی می تواند به دموکراسی مردمی منتهی شود که مبارزات مردمی سازماندهی و تداوم یابند.
نیروهای آزادی خواه و مترقی نبایستی فراموش کنند، اینک که اگر امپریالیسم در برابر فشار توده های مردم گامی عقب نشسته، بدنبال راه هایی برای مهار انقلاب و هدایت آن در راستای نظم نوین جهانی است. اگر آنها تعلل کنند و نخواهند قاطعانه عمل نمایند، انقلاب توسط کسانی که انگل وار بدنبال غصب ثمرۀ مبارزات مردم هستند، شکست خواهد خورد. و ثروت طبیعی کشورهای منطقه بیش از قبل میان شرکت های انحصاری و دولت های سرمایه داری تقسیم خواهد شد.
انقلاب های منطقه تیر خلاصی بود، بر ذهنیتی که انقلاب را نفی می کرد. بایستی با ارتقای جنبش های مردمی آن را به انقلابی تمام عیار فرا رویانید و به پیروزی رساند. رمز پیروزی انقلاب در همگانی شدن ثروت طبیعی، انتقال قدرت به مردم، پیاده کردن اقتصاد با برنامه ریزی مرکزی و نظارت مردمی، تملک ابزار تولید توسط مردم نهفته است. احزاب مترقی و نیروهای انقلابی اگر می خواهند در شکل دادن خاورمیانه نوین نقش داشته باشند بایستی:
1- اهداف انقلاب را مشخص کنند،
2- نیروهای خود و توده های مردم را حول اهداف انقلاب متشکل نمایند،
3- فراتر از حذف نظام های سیاسی غیر دمکراتیک، رهائی از سلطۀ دیکتاتوری، رهائی از سلطه قدرت های خارجی، دوری از سیاست های نئولیبرالی را پیگیرانه پیش برند.
4- برای نیل به اهداف خود به قدرت های امپریالیستی متکی نشوند،
5- با نیروهای ضد انقلاب و بورژوازی تحت مدیریت کشورهای امپریالیستی ائتلاف نکنند،
6- با هشیاری در مقابل مداخله، جنگ، خرابکاری، کارشکنی، توقف خیزش انقلابی، مبارزات ضد امپریالیستی را تقویت کنند،
7- پیوند همه جانبه با نیروهای مدافع صلح، دموکراسی، حقوق بشر، عدالت اجتماعی و توسعه در منطقه و جهان
8- مبارزه علیه صهیونیسم،

سخن آخر
بشریت هنوز فراموش ننموده که چندین قرن حکومت بریتانیا از قِبَلِ برده داری سود برد و هیچ کشوری در مقایسه با آنها مرتکب جرم و جنایت در حق برده ها نشد. دو قرن پیش با تصویب قانون ضد برده داری در مجلس عوام این کشور، انگلستان به یکباره حامی بردگان شد!!! و با تصویب آن دریاها و اقیانوس ها به جولانگاه کشتی های توپدار بریتانیایی تبدیل گردید، نظامیانی که برای کشف کشتی های حامل برده تمامی مراودات دریایی را کنترل و درپی شکارچیان برده تا اعماق قارۀ سیاه لشکرکشی کردند. عملیات انسان دوستانه ای! که پایه های امپراتوری بریتانیا را مستحکم و حوزۀ نفوذ آن را از مشرق تا مغرب گیتی گسترش داد، بطوریکه آفتاب هیچگاه در مستعمرات بریتانیا غروب نمی نمود.
اینک تاریخ بگونه ای دیگر تکرار می شود. در هفتاد سال گذشته هیچ کشوری به اندازۀ ایالات متحدۀ آمریکا مرتکب نقض حقوق بشر و نفی دمکراسی نشده است، اکثر رژیم های دیکتاوری و ناقض حقوق بشر در جهان از حمایت آمریکا بهرمند بوده و یا مستقیماً توسط این کشور و عموماً با کودتا سرکار آمده اند. دیکتاتوری های نظامی آمریکای لاتین که با سرکوب مردم و ساقط نمودن دولت های منتخب مردم دهها سال در حیاط خلوت آمریکا حکومت کردند، کشتار دهها هزار انسان در بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی، حمایت از نظامیانی که با کشتار صدهها هزار انقلابی و کمونیست اندونزیایی دولت طرفدار آمریکا را در این کشور به قدرت رساندند، کشتار میلیون ها ویت کنگی که برای استقلال کشورشان می جنگیدند، ساقط کردن حکومت ملی دکتر مصدق با کودتای آمریکایی، مداخله در عراق که تا کنون به کشتار و مرگ حدوداً یک میلیون انسان انجامیده، حمایت از جنایتکارن افغانی و بنیادگرایان اسلامی در این کشور، تجهیز مزدوران نیکاراگوئی برای خرابکاری علیه انقلاب ساندنیستها، طراحی بیش از پنجاه عملیات تروریستی برای ترور فیدل کاسترو، شکنجۀ بازداشتیان در زندان گوانتانامو، بگرام و دیگر زندانهای مخفی آمریکایی در سراسر جهان و صدها مورد دیگر.
حقوق بشر و دمکراسی آن متاعی است که امروز ناقضان و نافیانش هم مجبور به دفاع از آن شده اند. نبایستی اجازه داد ناقضان حقوق بشر و نافیان دمکراسی، مرتجعین و امپریالیست ها، جنایتکارانی که حیات شان سرشار از جنایت علیه بشریت و نقض فاحش حقوق بشر و جنایت جنگی است، مدافع دمکراسی و حقوق بشر شده و برای گسترش سلطۀ خویش علیه "مینی ناقضان حقوق بشر" اقامۀ دعوا کنند.! اگر باور داریم صلح، دمکراسی، حقوق بشر، عدالت اجتماعی و پیشرفت اجتماعیدر پیوند با یکدیگر و در گرو مبارزات ضد امپریالیستی، آزادیخواهانه و عدالت طلبانه است، پس نبایستی اجازه دهیم پرچم دمکراسی خواهی و دفاع از حقوق بشر بدست نافیان و ناقضانش بیافتد. بیائید ضمن تعمیق مبارزات ضد امپریالیستی فاصلۀ خود را با مرتجعین و مستبدین مخالف آمریکا حفظ کنیم. بیائید افکار عمومی جهان را متوجه رژیم های استبدادی و ناقض حقوق بشری مانند عربستان و حاکمان شورای خلیج فارس و دیگر مستبدین مورد حمایت آمریکا نموده و تغییر آنها را به خواستی جهانی فرا رویانیم. بیائید پرچم دمکراسی خواهی و دفاع از حقوق بشر را برافراشته تر نموده و با افشای سیاست های مزورانۀ امپریالیست ها و مرتجعین مستبد، آنها را در سوء استفاده از خواستهای برحق مردم ناکام بگذاریم.


جمعی از هواداران سازمان فدائیان خلق ایران- اکثریت (داخل کشور)
2/11/1390

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد