logo





عریان چون زیبا

شنبه ۱ بهمن ۱۳۹۰ - ۲۱ ژانويه ۲۰۱۲

مسعود دلیجانی

masouddelijani.jpg
به یاد آر!
که من و تو
پنهان از دیدگانی در کار
که بادام های فرو ریخته را
از بن سبزه های در هم
جستجوگر بودند
با ترد بو سه هایی مملو
عطر پیوند را
از دهان عشق نوشیدیم.

در آن صبحدم
که سیلان حیات
گلبرگهای گلی سرخ فام را
تکانه ای می داد
" تا بال زیستن بگشایند "

و شمیم وحشی گلهای سرخ گون
موزون!
چون نسیمی آرام
که بر سطح بی نوسان برکه می لغزد
می آمد
تا با گلبوسه هایی نرم
عطر نشاط را
بر گونه های کار بنشاند

و تو در حال بویش گلی گمنام
با حیرتی مبهوت
که مژگان را
بر پلکهای گشوده می خشکاند
گفتی:
- چه جوشش غریبی است
این رویش!
رویشی در خویش و بسط یابنده
که چون چشمه ای جوشان
از درون خویش می جوشد
و دریغا
که در هاله ای از ابهام
تا ابد ناگشوده خواهد ماند.

و من با دیده ای که می خندید
و با نگاهی که بر نگاهت
به مهر می خندید
گفتم:
- درون پیچیده ای دارد
چون رقص گیسوانت در باد
با سرشت مواجی
در هم شونده و باز شونده

و اگر چه نه آیینه وار
لیک هیاهوی درونی خویش را می تابد.

هیاهویی به شور آمیخته
که از خواهشی لعل گون
بر لبهای عشق
بوسه ها می چیند
تا چون حلقهء پیوندی
در زنجیره ای بی گسست
که تمامی تاریخ را می پوید
جاودانگی را در تداومی روینده
به بار بنشیند

تداومی روینده
آری!
برخاسته از بنیانی پیچیده
که از گرمای اعجاز دستانی کاونده
به سادگی می گراید
"و دمبدم از تیرگی ابهام می گریزد."

و تو در سایه نگاهی مسرور
نشسته بر دیدگانی ز ذوق پرورده
که از شاخسار طرب
زیبایی محض می چیند
گفتی:
- درون پیچیده ای دارد
پیچان در مهی غلیظ
که دمبدم رقیق خواهد شد
لیک
گرعاشقانه بنگری
عریان است
چون رقص گیسوان در باد!

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد