logo





چگونه ...؟

چهار شنبه ۱۴ دی ۱۳۹۰ - ۰۴ ژانويه ۲۰۱۲

آزاده بی پروا

a-biparva.jpg
چگونه لحظه های ناب را جوانه زد !؟
وقتی ریشه ی امید
به روی خارهای منتظر
برای ریختن خون ثانیه ها
نشسته است
چگونه باید آرمید
وقتی
دلشوره ی ریگ های بیابان هم
به انتها نمی رسد

چگونه اشک نریخت
وقتی
دست های داس ِ کینه توز
لطافت ها را سر می بُرَد
و به دامان زمین می ریزد
امّا
ابرهای دل چرکین
چکمه های سیاهشان را
بر دهان زمین می فشارند
تا پادزهرِ سکوت سمّی را
فاش نکند
جنگل هم دیشب
لال شد
و چشمان درختان
زین بعد
رنگ ماه به خود نخواهد دید !

مُردن ِ پروانه را دیگر
شگفتی نیست
_نه پرواز ,
نه جَستن _
پشت کوتاهترین حصارها نشسته ایم
پاها
به پَست ترین ارتفاع خود
رسیده اند
صدای کشیدن ِ زنجیری , هر شب
خشتهای دیوار را
می لرزاند
تا صبح
که آسمان ِ شب
باز هم با صد هزار ستاره بر دوشش
به پشت ِ میله های کوه می رسد!

چگونه لحظه های ناب را جوانه زد !؟
وقتی ریشه ی امید
به روی خارهای منتظر
برای ریختن خون ثانیه ها
نشسته است
و باغچه , احساسش را
با حسرت به دندان می گَزَد

سیلی محکم باد
بر گوش تجربه های گردان ِ آسیاب
تنها
سر سبزی بیشتر مزرعه است
غرور آسیابان
نشکستنی ست

چگونه اینهمه را
می توان تاب آورد؟

وقتی

رگ برگها بُریده شده اند
و دیگر
ساقه را
مَجالی نیست !

یازدهم دی ماه 1390

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد