logo





شعر، بخش پنجم

دوشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۰ - ۰۲ ژانويه ۲۰۱۲

محمد احمدیان

Mohammad
شعر، بخش پنجم
انتشار بعدی اوایل اوریل ۲۰۱۲

برگزیده اشعار ۲۰۰۰-۱۹۹۹


معمولا

او تنها آن جا نشسته بود
مرا به قهوه دعوت کرد
من هنوز غذا نخورده بودم
گفتم
من قبل از غذا قهوه نمی نوشم
حقیقت هم داشت
من معمولا قبل از غذا قهوه نمی نوشم

او دوست مرا به قهوه دعوت کرد
او تازه غذا خورده بود
او گفت
من بعد از غذا قهوه نمی نوشم
حقیقت هم داشت
او معمولا بعد از غذا قهوه نمی نوشد

او هم معمولا تنها بود.


یک ماهی

من یک ماهی بودم
و در یک برکه شنا می کردم
برکه مرد
من با آن مردم
وبه شکل یک پرنده درآمدم
و به یک دریاچه مهاجرت کردم
آن جا دوباره به شکل یک ماهی درآمدم
و به شنا کردن ادامه دادم

من یک ماهی بودم
و در یک دریاچه شنا می کردم
دریاچه مرد
من با آن مردم
و به شکل یک پرنده درآمدم
و به یک دریا مهاجرت کردم
آن جا دوباره به شکل یک ماهی درآمدم
و به شنا کردن ادامه دادم

من یک ماهی هستم
در یک برکه شنا می کنم
و در یک دریا شنا می کنم.


چیپس سیب زمینی

ما یک بار با هم روبرو شدیم
و با هم سر صحبت را باز نکردیم

از آن زمان او در رویای من ظاهر می شود
در رویا هم با هم سر صحبت را باز نمی کنیم

به تازگی در مترو نشسته بودم
و چیپس سیب زمینی می خوردم
او روی صندلی مقابل من ظاهر شد
به او یک چیپس سیب زمینی تعارف کردم
او لبخند زد

این کار را باید قبلا می کردم!



سلام!

سلام!
سلام!

یک بوسه
یک بوسه

یک یک دوم بوسه
یک یک دوم بوسه

یک یک چهارم بوسه
یک یک چهارم بوسه

یک یک هشتم بوسه
یک یک هشتم بوسه

یک بوسه خدا حافظی
یک بوسه خدا حافظی

خدا حافظ!
خدا حافظ!


اکثریت مردم

چنان چه اکثریت مردم
رنج یک دیکتاتور را بر خود هموار کنند
من نیز رنج او را بر خود هموار می کنم

چنان چه اکثریت مردم
برای اصلاحات وارد عمل شوند
من نیز برای اصلاحات وارد عمل می شوم

چنان چه اکثریت مردم
برای انقلاب وارد عمل شوند
من نیز برای انقلاب وارد عمل می شوم

آدم می تواند فکر کند، من یک فرصت طلب می باشم
من یک فرصت طلب نیستم
چنان چه اکثریت مردم
از روی فرصت طلبی برای چیزی وارد عمل شوند
من با آن ها مخالفت خواهم کرد.


شعر اول

با یکدیگر روبرو شدیم
او پاکت سیگار را از جیب پیراهن من درآورد
و سیگاری آتش کرد

راحت آغاز شد
من شعری در باره آن نوشتم

شعرم را به سختی بیاد می آورم
او را نیز

و هنوز سیگار می کشم
و شعر می نویسم.


در پرانتز

پرانتز باز
یک عشق

فراموش کردم پرانتز را ببندم
عشقی دیگر
عشقی دیگر
عشقی دیگر

پرانتز ها را می بندم
تنها یک عشق باقی می ماند

پرانتز بسته.


جای خالی کسی

برای او می نوشتم
او رفت
برای خویش می نویسم
تا جای خالی او را پر کنم

جای خالی او پرشدنی نیست
برای دیگری می نویسم
در دیگری نیز جای خالی کسی هست

در او نیز جای خالی کسی بود
برای او نیز می نویسم.


برایم ناگوار بود

برایم ناگوار بود تولدم را جشن بگیرم
از مادرم تقاضا کردم مرا دوباره بزاید
اما این بار بدون مشارکت پدرم
او مرا زایید

حالا تولدم را جشن می گیرم
پدرم را نیز به جشن تولدم دعوت می کنم.

محمد احمدیان
http://www.sherwabishtar.blogspot.com/
mohammadahmadijan@gmx.de

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد