آقای برشت : هوای این اتاق خفه است.
آقای براون : این اتاق برای ما کوچک است!
آقای برشت : در اتاق بزرگ هم هوا خفه میشود.
آقای براون : پس چارهای نیست.
آقای برشت : هست ! ما به هوای تازه احتیاج داریم!
آقای براون : به این هوا عادت دارم!... یکروز میخواستم دنیا را عوض کنم.
آقای برشت : هنوز هم میخواهم - اما نه به تنهایی.
آقای براون : بیا بنشین و با من یک فنجان قهوه بخور.
آقای برشت بطرف پنجره میرود.