logo





ناتوانی نظام اسلامی در برابر يک جنبش همگانی

جمعه ۲۵ آذر ۱۳۹۰ - ۱۶ دسامبر ۲۰۱۱

فرهاد یزدی

ارزیابی بدون وقفه از نظام اسلامی و نشان دادن آسیب پذیری آن که توانمندی جنبش سبز را آشکار می کند، ضرورتی دائمی‌ست. بدون تردید در یک رویارویی همگانی، در سطح سال 88، رژیم دیگر قادر به ایستادگی نخواهد بود.
گفتگوی تلاش با فرهاد یزدی

تلاش ـ مطابق تحليلی که اخيراً در مجله گاردين آمده که با بخشی از احتمالاتی که شما داده ايد همسو است، نوعی "جنگ" به صورت اقدامات تروريستی و حمله نظامی به پايگاه و مراکزی در ايران آغاز شده است. عکس العمل برخی از مقامات دولتی و سپاهی اين است که اين اقدامات به قصد تحريک خامنه‌ای و پيرامونی‌هايش خواهد بود. آيا می‌خواهند رژيم را با عنوان "آغازگر جنگ" وادار به عکس‌العملی نظامی کنند؟

فرهاد يزدی : واقعیت این است که تنش میان نظام اسلامی و غرب و متحدینش در منطقه به ویژه اسرائیل و عربستان، چنديست که سخت بالا گرفته است. حوادث هفته‌های گذشته می توانند بخشی يا تمامی تصادفی یا از پيش برنامه ریزی انجام شده باشند، اما در پيامدهائی که داشته و يا نتايجی که به بار خواهند آورد، تفاوتی ندارند. این رخدادها به بحران موجود افزوده است. پس از انفجار در پایگاه سپاه در ملارد و اصفهان که ضربه ای بر اعتماد و اعتبار سپاه بود، سقوط و دست یابی به هواپیمای جاسوسی آمریکا با تکنيک بسیار پیشرفته آن، که به نظر می رسد با اقدام سپاه (با یا بدون همیاری روسیه و چین؟) صورت گرفت، این آسیب را بر سپاه تا حدودی جبران کرده باشد. حمله به سفارت انگلستان که شواهد نشان می‌دهند، توسط محافلی از گروه های متعدد مدعی قدرت در نظام انجام گرفته باشد، همراه با دو واقعه نظامی مهم فوق و سپس اعلام دستگیری تعدادی به نام "جاسوس" در ایران، سطح تنش را هر چه بالاتر برده است. پافشاری حکومت تندروی اسرائیل با همسوئی و همدستی عربستان و متحدینش در خلیج فارس، بر وضع و اِعمال تحریم‌های "فلج کننده" مانند تحریم بانک مرکزی و یا کاهش خرید نفت از ایران رژیم را در گودالی که خود کنده است، هر چه بيشتر فرو می‌برند و بر نابسامانی اقتصادی و مالی افزوده و کشور را نيزبا تهدید جدی روبرو می‌کنند. اسرائیل در تهدیدهای خود حتا پا را از این نیز فراتر گذارده و همه جا شايعه‌ی حمله ی نظامی به ایران را، حتا بدون اطلاع قبلی به آمریکا، می‌پراکند. در چنین شرایط حساس و پر تنشی، که هر طرف، اقدامات طرف مقابل را با سوءظن بسیار دنبال می کند، یک جرقه ی عمدی و یا سهوی، می تواند به جنگی کامل و ناخواسته (دستکم از دید ایران و غرب) با عواقبی بسيار شوم، منجر گردد.

بدون تردید، برخی از حلقه های تندرو در دولت اسرائیل، عربستان و حتا نظام اسلامی از این پیش آمد استقبال می کنند. سخنگوی وزارت خارجه نظام ـ که اظهارات او را باید به حساب سپاه گذاشت ـ آشکارا به نظرات تند برخی از "دوستان" در این مورد اشاره می کند. بخش حاکم کنونی بر سپاه، در حالی که نمی تواند به سادگی از مواضع هميشگی تهاجمی و ضد غربی خود دست بردارد، زيرا بدان به عنوان ابزاری برای سرکوب مخالفان داخلی و استقرار و نگه‌داری وضعيت شبه حکومت نظامی در کشور نياز دارد، اما از يک درگیری مستقیم نظامی با غرب و اسرائیل نیز پرهيز می‌کند. بنابراين به نظر نمی رسد که استفاده از نظریه ی آغاز "نبرد محدود" که با واکنشی از سوی غرب همراه شود و موجب بسيج ملت به پشتيبانی از نظام به نام آمادگی برای پدافند در برابر حمله ی خارجی باشد تا بتوانند از آن به عنوان تثبيت دوباره نظام اسلامی بهره‌مند شوند، در میان فرماندهان سپاه هواداران تعیین کننده ای داشته باشد. زيرا بيش از همه خودِ سپاه به خوبی از فرجام زهر آگین هر نوع درگیری نظامی برای دستگاه خود و همچنين ایران آگاه است و می‌داند که کوچکترين درگيری نظامی در چهارچوب کنترل شده‌ی "نبرد محدود" نخواهد ماند و خيلی زود به جنگی فراگیر ختم خواهد شد. سپاه همچنین خوب آگاه است که هر چند ملت ايران از موضع دفاع از کشور(مانند حمله ی عراق به ايران) به دور نظام و برای مقابله با تجاوز قدرت خارجی حلقه خواهند زد، اما اگر در چشم همين ملت حکومت مهاجم و آغازگر جنگ شناخته شود، واکنش به ميزان گسترده‌ای خاموشی خواهد بود. زيرا ـ با توجه به تاريخ و تجربه دویست ساله کشور ـ ناسیونالیسم ملت ایران، برخلاف جوهره‌ی تهاجمی نظام اسلامی، همواره پدافندی بوده است.

بنابراين تا هنگامی که قدرت های خارجی دست به حمله ی آشکار نظامی نزده اند، نظام اسلامی ترجیح می‌دهد، اين "جنگ پنهان" در صورتی که به عنوان عاملی بازدارنده در برابر يک درگيری نظامی گسترده عمل کند، همچنان ادامه يابد.

تلاش ـ فرض بر ادامه روش حکومت در پنهان ساختن اين چهره از واقعيت‌های در حال رخ دادن ـ اقدامات نظامی بيگانگان در ايران ـ و اصرار دردروغ گفتن به مردم، پيامدهای خطرناک چنين اقداماتی چه خواهد بود، آيا رژيم به اين ترتيب آسان تر تغيير روش خواهد داد يا زودتر سرنگون خواهد شد؟ پيامد احتمالی چون از هم پاشيدن "اقتدار مرکزی" يا خلأ قدرت چه ميزان است؟

فرهاد يزدی ـ برای بقای کشور و امنیت ملی، "نبرد پنهانی" که بنا به طبیعت خود محدود نیز خواهد بود، بر جنگ آشکار که اجباراً فراگیر است، همانند تن دادن به يک بيماری مهلک اما همراه با اميد به درمان در مقايسه با مرگ ناگهانی است. هيچ ترديدی نيست که کمتر کسی خواستار دخالت خارجی در امور داخلی کشور خويش و یا مدافع وضع تحریم‌های سخت عليه ملت خود است، اما اگر پیامدهای فاجعه آور جنگ را با تمام ابعادش در نظر داشته باشيم، می‌پذيريم گزينش "جنگ پنهانی" توسط جبهه‌ی گسترده جهانی، همچون تحريم‌ها، فرصتی است در برابر نابودی ناگهانی کشور در يک جنگ کامل.

و اما در اين نقطه و در وضعيت کنونی و با توجه به جبهه‌ای که در درازای این سال ها با حضور کشورهای قدرتمند جهان علیه نظام اسلامی و به تبع آن ایران شکل گرفته است، صفبندی دشمنانه‌ای که تمامی آن قابل پرهيز بوده است، تکيه بر بحث‌های اخلاقی و يا پيش کشيدن موضوعات حقوقی در سطح بين‌المللی آن هم برای نظامی که خود همیشه در رده نخست لگدمال‌کنندگان حقوق جهانی و حقوق فردی در کشور خود بوده و در افکار و انظار جهانی جز هراس و بی‌اعتمادی نيافريده است، راه به جایی نخواهد برد،. با وجودی که پس از جنگ دوم جهانی و فروپاشی کمونیسم، عامل زور، کارآیی خود را تا اندازه‌ی زیادی از دست داده است، اما برای حفظ منافع يک کشور و امنيت و حتا بقای آن هنوز قدرت اقتصادی و نظامی، در جهان بسیار تعیین کننده است. منافع ملی ایران وارد شدن به زورآزمایی و مسابقه تسلیحاتی با قدرت های بسیار بزرگ تر نظامی و اقتصادی، را ایجاب نمی کند.

شايد اين "جنگ پنهانی" که در درجه نخست ناتوانی دستگاه دفاعی و امنيتی کشور در برابر بيگانگان را از هر نظر به نمايش می‌گذارد، دستکم هنوز فرصتی را برای درک عميق‌تر واقعیت‌هائی در مورد ایران و جهان، فراهم نمايد. با نگاهی به منطقه و ایران می توان به روشنی ديد که:

الف – در منطقه حساس خلیج فارس، ایران با جمعیت هفتاد و پنج میلیون نفر، با طولانی ترین ساحل دریایی در جنوب کشور، سابقه دراز تاریخی استقلال (در اوج دوران استعمار تنها سه کشور ایران، ترکیه – عثمانی و افغانستان در جهان اسلامی استقلالی، هرچند ظاهری، داشتند) با زبان، مذهب و فرهنگی متفاوت از مردمان منطقه خاورميانه عربی، با مردمی برخوردار از سواد و خلاقيت، بالقوه از بزرگ ترین قدرت‌های منطقه می باشد. اگر بر اين مشخصات منابع بزرگ نفت و گاز - که با اعلام کشف منابع جدید گاز در دریای مازندران، ميزان ذخایر تخمينی ایران تا مقدار زیادی افزایش خواهد یافت ـ را بی‌افزائيم، آنگاه متوجه خواهيم شد که چرا در اثر سياست‌های نابخردانه و تحريک آميز جمهوری اسلامی، این کشور برای قدرت های جهانی و همسایگان به عنوان يک کشور خطرناک جلوه می کند. بنابر اين پی‌ می‌بريم که چرا از چند سال گذشته هوادران تجزیه ایران و تلاش در راه آن در میان قدرت های جهانی افزایش یافته است. مدت‌هاست که سرمایه گذاری قدرت های منطقه و خارجی در ایجاد هسته‌های اولیه برای تبلیغ و تجهیز آنها به نام رهائی "ملت های" ایران با همکاری بخشی از گروه های "ایرانی" به طور گسترده ای آغاز شده و ادامه دارد. کار به جائی رسيده که حتا آران زیر نام جمهوری آذربایجان نیز برخاک ایران ادعا دارد! جنگ چه در ابعاد داخلی و یا با حمله ی خارجی، شرایط مناسب را برای وارد کردن ضربه نهائی تجزیه و تکه پاره کردن کشور فراهم خواهد کرد.

ب – یکی از نتایج قیام اعراب در منطقه، قدرت یابی احزاب و گروه های اسلامی سنی بوده است. به نظر می رسد که کمربندی مذهبی و سنی در جهان عرب در حال شکل گیری است. نتیجه انتخابات در مصر یک حکومت فاسد و وابسته به خارج اما به هر حال سکولار را با امکان تشکیل یک حکومت اسلامی روبرو خواهد کرد. سقوط حکومت علوی در سوریه، به احتمال بسیار به تشکيل حکومتی اسلامی و سنی در آن سرزمین منجر خواهد شد. افزوده شدن اين دو کشور به حلقه سرزمین های بسیار ثروتمند عرب خلیج فارس و دریای عمان، پايه‌های جبهه‌ی ضد ایرانی – با سابقه 1400 ساله – و ضد شیعی – با سابقه 500 ساله – قدرتمند، پرجمعیت و ثروتمند استحکام خواهد يافت. این جبهه امروز در ازای اعطای پایگاه هوایی، دریایی و مراکز لجستیکی به قدرت های خارجی، خود را زیر چتر حمایت نظامی بی‌همتای غرب می‌بيند. همزمان و به موازات اين تحولات، در دو کشور همسایه ایران جنگ داخلی ده ساله و هشت ساله در جریان است. پاکستان فقير و متعصب در همسایگی دارای جنگ افزار هسته ایست. ایران از هر سو در محاصره قدرت های بالقوه مساله آفرین قرار دارد.

فرمان روایان پلید و ناتوان رژیم اسلامی بدون در نظر گرفتن منافع و توان ملی ایران، بدون توجه به این خطرات خانمان سوز تنها در رؤیای حفظ چند روز بیش تر قدرت خود، هستند. شاید این "نبرد پنهان، شرایطی را آماده کند که نیروهای مسلح ایران – بیش از آن که زیادی دیر شود یا به سخن دیگر پیش از فروپاشی اقتدار مرکزی – با پیوستن به ملت، کشور را نجات دهند.

تلاش ـ با برداشتی از نوشته آقای هيمن سيدی بر همين سايت؛ هر بار با اوج گيری خطر حمله نظامی به ايران اراده‌ی ايرانيان برای تغيير وضعيت سياسی کشور به فلج می کشد و آنان را (عده ای شادمان و پايکوب و عده ای نگران و پريشان) با اين پندار که در برابر عنصر قدرتمند وتعيين کننده‌ای چون حمله نظامی به ايران، هيچ کاری از دستشان ساخته نيست، به انتظار و بی‌عملی محض می‌کشاند، آيا اين تصوير غم‌انگيز و نااميد کننده همه واقعيت است؟

فرهاد يزدی : این تصویر وضع را به درستی ترسیم کرده است. ترس از حمله خارجی، امکان فروپاشی اقتدار مرکزی و درگیری جنگ داخلی با پیامدهای هولناک آن، مانع از آن گردید که در وقایع سال 88 ملت یک بار برای همیشه، طومار جمهوری اسلامی را درهم تند. اما این جنبش آزادی خواهی ایران به هيچ روی پويائی خود را از دست نداده و در حال تکامل دایمی است. این نکته را نباید از یاد برد که عليرغم آرامش ظاهری به دنبال سرکوب گسترده تظاهرات میلیونی و مخالفین در ایران، در دوسال و نیم گذشته نظام اسلامی هر روز ناتوان تر و هم زمان بر صفوف هواداران جنبش سبز افزوده شده است. امروز "رهبر" نظام وسیله ی دیگر مدعیان قدرت، به طور آشکار به سخره گرفته می شود. برای وی هيچ اعتباری در چشم کسانی که جامه‌ی دينی بر تن دارند، نمانده است. مشروعیت او و نظام به طور کلی بر باد رفته و برای ماندن بر قدرت باید به اسلحه سپاه تکیه کند. اتحاد تاکتیکی او و سپاه نیز گذاراست.

برپا ماندن این تصویر ناتوانی، در برابر یک اقدام تعیین کننده، هم موقتی است. آسیب پذیری نظام و به دنبال آن کاهش هزینه‌ی سقوط رژیم بیش از هر زمان دیگری شده است. در مدت دو سال و اندی گذشته اين رونديست که دنبال شده است. نیروهای مسلح، هر چه می گذرد، بيشتر به اين نتيجه می رسند که نه تنها رژیم اسلامی نجات دادنی نیست، بلکه ادامه ی آن تهدیدی است جدی عليه امنیت ملی کشور. نظام اسلامی دیگر تاب مقابله با یک خیزش همگانی را ندارد، به شرط آن که ملت این اطمینان را داشته باشد که تهدید هولناک تر ـ لاجرم هزينه سنگين ـ دیگری وجود ندارد. ایران مجبور است که یا به سوی مردم سالاری و استواری اراده ملی حرکت کرده و یا راه ویرانی و نابودی را در پیش گیرد. ادامه این نظام، که خطر حمله نظامی و درگيری جنگ داخلی را با خود حمل می کند، ما را هر روز به راه دوم نزدیک تر می کند. درک و قبول این برداشت هر روز در جامعه ایران بیش تر استوار می گردد. این پویایی، راه نجات ایران است.

تلاش ـ در آستانه‌ی خاتمه مهلت ثبت نام برای انتخابات مجلس اسلامی، در نوشته‌ها و نظراتی که از درون می‌آيند، سعی می‌شود ـ با اين که تقريباً همه‌ی آنها بر تحريم گسترده اين انتخابات از سوی مردم اتفاق نظر دارند ـ تحريکات بين المللی از سوی جناح خامنه‌ای و حواشی‌اش را بر بستر جنگ قدرت، دعوا بر سر اختلاس‌و فساد و انتخابات در پيش جا سازی گردد. در اين مطالب ظاهراً سخنی از آن چه در عمل در حال رخ دادن است و در بالا به آن اشاره شد، ديده نمی‌شود. آيا نتيجه جنگ قدرت ميان خامنه ای و دارو دسته و احمدی نژاد، تعيين کننده همه چيز حتا سرنوشت بين‌المللی کشور است؟ آيا اين همان بی‌عملی و فلج اراده نيست؟

فرهاد يزدی : جنگ قدرت، میان رهبر و رئیس جمهور رژیم و همچنین میان دیگر مراکز متعدد مدعیان، مدت هاست که در عمل به مراحل نهایی خود رسیده است. تمام این گروه ها تلاش دارند که مسایل کشور و از جمله فساد بی سابقه فردی و جمعی و در ابعادی که شاید در جهان همتا نداشته باشند، را به گردن گروه مخالف بی اندازند. این جنگ، دیوان سالاری کشور را به مرحله ی فلج رسانده است. نمونه روشن آن مساله اختلاس بزرگ در جریان است که دو طرف اصلی یعنی رهبر و رئیس جمهور نظام تلاش دارند آن را به گردن دیگری اندازند. حتا رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس که باید ناظر بر اقدامات و برنامه های امنیت کلان کشور باشد، و خودش یکی از متهمان اصلی در این ماجراست، به طور آشکار اعلان کرده که از نظر وی، متهم اصلی باید اعدام گردد! شايد با اين ژست تلاش می کند، بیش از این نام سردمداران فاسد نظام فاش نشود. نمونه مهم تر، سفر اخیر وزیر اطلاعات نظام اسلامی به عربستان سعودی و ملاقات با جانشین امیر آن کشور و وزیر اطلاعات سعودی بوده است. بنا به گفته برخی از روزنامه های ایران این سفر از جانب "حاکمیت" و نه "دولت" انجام گرفته. همچنين واکنش های ضدو نقیض مسئولين در برابر استقرار موشک های ناتو در ترکیه در خور توجه است.

اما مدتی است که جنگ بزرگ تری در داخل سپاه و رژیم در گرفته که در اثر آن حالت موازنه کنونی نمی تواند مدت زیادی ادامه يابد. جنگ قدرتی از یک سو میان "واقع گرایان" که با در نظر گرفتن وضعیت داخلی ایران و تحولات در منطقه، نیاز به تغییر روش را درک کرده اند و از سوی دیگر با "محافظه کاران" که خواستار ادامه ی سیاست های سی و اندی سال گذشته می باشند. نتیجه ی این جنگ تا مقدار زیاد آینده ایران را ـ از يک سو از زاويه احتمال درگير شدن جنگ داخلی يا رفتن به سوی مردم سالاری و از سوی ديگر خطر حمله ی نظامی خارجی با مقدمات شدت‌گيری تنش بيشتر یا ثبات نسبی در منطقه ـ روشن خواهد کرد. نتیجه ی این جنگ، تکلیف همه ی مراکز قدرت و از طريق آن میان رهبر و رئیس جمهور را نیز روشن خواهد کرد. در میان اين نهادها، ارتش - با کم وبیش سیصد هزار نفر زیر پرچم – درچشم ملت نهادیست مردمی. این نهاد را، با توجه به فاکت های قابل استناد، از جمله؛ وظیفه ای که در این مدت به دوش داشته، يعنی حفظ امنيت کشور، انظباط و منطق نظامی حاکم برآن و دور ماندن از سیاست و آلودگی های رژیم اسلامی، باید در صف نيروهای "واقع گرا" به حساب آورد. به سخن دیگر در رو در روئی با مشکلات قادر به ارزيابی درست توان کشور که - پایه ی آن ملت است، بوده و قادرست در راه منافع ملی گام بردارد. اما، در کانون نظام، شاید بیش از هر نهاد دیگری، در سپاه ـ با یک سدوپنجاه عضو - نتیجه ی این جنگ تعیین کننده تر باشد. نهادهای دیگر رژیم در اثر تضاد و درگيری دائمی و چند جانبه درونی نظام اسلامی، بیش از آن ناتوان شده اند که به توانند به عنوان نيروی چالش‌گر جدی در برابر سپاه به حساب آيند. حال اگر در سپاه، هواداران تندروی با پشتیبانی فاسدین مالی، دست بالا را يابند، بخش بزرگتری از سپاه چه در بدنه و چه در رده فرماندهان، به متحد بالقوه ملت و ارتش بدل خواهند شد. هر چند بخش تندرو به تنهایی، و بدون بخشی که گرايش به دفاع از کشور و مردم دارد، قادر نخواهد بود رژیم را پابرجا نگاه دارد، اما قادر خواهد بود کشور را به آستانه جنگ داخلی و یا با دادن بهانه به قدرت های خارج، شرایط حمله نظامی به ایران را فراهم کند.

این تحولات تعیین کننده و مهم در کانون رژیم در حال شکل گیریست. اما این گفته بدان معنا نیست که جنبش سبز تنها باید، به اميد جريان خودبخودی تحولات، با بردباری در انتظار نتیجه ی مورد نظر در سکون به سر برد. نمایش مخالفت و نشان دادن بیزاری از داخل و خارج کشور، روشن کردن فجایع، جنایت، فساد، نقاط ضعف و از همه بالاتر انگشت تأکيد گذاشتن بر تهدیدی که نظام اسلامی بر امنیت ملی ایران وارد می آورد، فشار بر رژیم را دایمی نگاه می دارد. ارزیابی بدون وقفه از نظام اسلامی و نشان دادن آسیب پذیری آن که توانمندی جنبش سبز را آشکار می کند، ضرورتی دائمی‌ست. بدون تردید در یک رویارویی همگانی، در سطح سال 88، رژیم دیگر قادر به ایستادگی نخواهد بود.

تلاش ـ می‌دانيم؛ مسئوليت اصلی وخيم‌تر شدن اوضاع بر عهده خامنه‌ای است که قدرت قانونی را دارد. سپاه چون در عمل قدرت نظامی و مالی را دارد و نمی‌تواند دست آلوده به سرکوب خود را پاک نشان دهد، ، بار اين مسئوليت را بر دوش می‌کشد. علاوه بر اين فرماندهان و افراد تعيين‌کننده‌ و دانشمندان خادمش، همراه با امنيت کشور، سيبل متحرک اقدامات نظامی ـ تروريستی بيگانگان هستند. در اين ميان احمدی‌نژاد و اطرافيانش چه سهمی دارند؟ صيادان همدلی و حمايت "مردم" و ماهيگيران رودخانه‌ی گل‌آلودی به نام ايران؟ آيا او "قهرمان" مبارزه با ولايت فقيه است؟

فرهاد يزدی : این برداشت درستی است که امنیت کشور همراه با خادمین سپاه – چه نظامی و چه غیر نظامی آن – در این برهه هدف اقدامات نظامی و تروریستی هستند و با ادامه حکومت اسلامی هم کشور و هم شخص آنان هدف باقی خواهند ماند. این گروه همراه با ارتش بار نگاهداری و پاسداری از ایران را به عهده دارند. این درست همان قشریست که "واقع گرایی" ـ یعنی خطر ادامه ی نظام اسلامی، هم برای سپاه و هم برای ایران - در ميان آن باید جا افتاده و توان خود را در سپاه تثبیت کند. دزدان و مفسدین، بدون تردید در رویارویی با نخستین تهدید جدی، میدان را خالی خواهند کرد.

تناقض و تضاد دائمی ميان منافع برخاسته از قدرت در نظام اسلامی، ایجاد کننده تنش میان رهبر و رئیس جمهور و همچنين به وجود آورنده دیگر مراکز قدرت می باشد. تا هنگامی که خمینی زنده بود، قدرت برتر او اجازه به وجود آمدن رقیب را نمی داد و اگر فرد و یا گروهی سربرمی داشت، به سرعت از میان برداشته می‌شد. اما بعد از وی این وضعیت به تدریج تغییر کرد. هر سه رئیس جمهور دوران خامنه ای، با او مشگل داشته اند. از آن میان شخصیت مهاجم، قدرت طلب و نامتعادل رئیس جمهور کنونی، هرگونه امکان پرده پوشی و انکار اختلافات که همه آن در نهایت بر سر قدرت بوده است، را از میان برد. دو عامل، ایجاد برخورد فراگیر میان آن دو را گریز ناپذیر کرد: نخست انباشته شدن شکست های متعدد نظام اسلامی همراه با تحقیر دایم ملت در درازای سی سال حکومت بر ایران که عاملی مهم در وقایع سال 88 بود، آن هم درست در زمانی که رهبر نظام براین خيال بود که بالاخره توانسته تمامی ميدان را از رقبای داخلی خالی کند. عامل دوم، جهت گیری رهبر نظام در به گردن گرفتن نتیجه انتخابات و وقایع پس از آن که نمایانگر خودبزرگ بینی غالب بر شخصیت وی بوده است. احمدی نژاد و دارودسته اش بر این باور بودند که رهبر نظام بدون پرداخت هزینه‌ای بس گزاف که می تواند حتا باعث درهم پیچیدن طومار نظام اسلامی گردد، مجبور به تحمل او شده و در برابر دردست گرفتن گام به گام قدرت کامل به دست رئيس جمهور، همچون شاهدی بی‌عمل، ساکت خواهد ماند. اما هیچ خودکامه‌ای با رضایت، قدرت را از دست نداده است. بنابراين نتیجه ی برخاسته از برخورد میان این دو گروه که هیچ يک دغدغه ایران را در سرندارند، تنها تشدید جنگ قدرت در داخل نظام و فراز سپاه پاسداران و تبديل آن به قدرت تعیین کننده در داخل رژیم بوده است.

تلاش ـ در اين ميان غرب و متحدين جهانی و منطقه‌ای آن چه می‌خواهند؟ چرا موضع‌گيری‌های پوزش گرانه برخی مسئولين کشور توسط آنها ناشنيده گرفته می‌شود؟ آيا واقعاً ناشنيده گرفته می‌شود؟

فرهاد يزدی : غرب که در مراحل نهایی ترک نیروی نظامی خود از عراق و مرحله آغازین ترک نیروی نظامی از افغانستان است، خواستار برقراری ثبات در منطقه از مصر گرفته تا پاکستان و از یمن تا مرزهای شمال ایران، می باشد. پس از تجربه پاکستان، غرب عزم راسخ دارد که اجازه ندهد کشوری دیگری به این جنگ افزار در منطقه دست یابد، تا چه رسد به نظام اسلامی که سابقه دراز دشمنی با غرب را در انبان دارد. مبارزه با تهدید بر منابع نفتی و خطوط کشتیرانی برای رساندن آزاد انرژی، به تمامی گیتی، یک الزام و نياز حياتی برای همه ی کشورهای جهان است. این تنها غرب نیست که به واردات نفت نیاز دارد. کمابیش تمام کشورها - منهای معدودی ـ نمی توانند انرژی مورد نیاز را در داخل چهار دیواری خود تامین کنند. و به عنوان نکته نهایی باید از ضرورت حفظ امنیت اسرائیل سخن گفت. به هر دلیلی، امروز غرب اجازه تهدید جدی بر امنیت اسرائیل را نخواهد داد و با تمام توان از جمله کاربرد نظامی، با آن برخورد خواهد کرد. ایران - و نه جمهوری اسلامی -، نمی تواند با هیچ یک از این خواسته های غرب، مخالفت اصولی چه بر پایه ی منافع و چه برپایه ی امنیت ملی خود، داشته باشد. ایران – ونه جمهوری اسلامی – و غرب متحد طبیعی یک دیگرند. اما اگر، قدرتی در منطقه منافع حیاتی غرب را به خطر اندازد – که با نگاه به منافع ایران آن را تنها می توان ماجراجویی نامید – هر نتیجه ای حتا حمله نظامی و تجزیه، محتمل است.

از این رو غرب از ابتدا و تا کنون خواهان گفتگو با رژیم اسلامی بوده است. اما يک گفتگو برای تحقق، افزون بر دستور کار، نيازمند دو طرف است. در رژیم اسلامی هنوز معلوم نیست که گفتگو کننده کيست، و با چه اعتباری می تواند با غرب و یا هر قدرت خارجی به توافقی رسد که در درازای زمان به تواند پابرجا بماند. رهبر رژیم با نشان دادن عدم شجاعت لازم در موارد ضروری، عهد شکنی دایمی و اتخاذ موضع تند ضد غربی – که آن هم مصرف داخلی داشته و برای حفظ خود در قدرت لازم می داند – نمی تواند طرف گفتگو باشد. رئیس جمهور و حتا افرادی که ممکن است مورد اعتماد غرب هم باشند، به عذر نداشتن اعتبار، گفتار و حتا تعهدات آنان وزنی ندارد. غرب آموخته است که گفتگو برای نظام اسلامی، تنها یک بهانه برای خرید وقت است. اما نه غرب و نه جنبش سبز نمی توانند اصل گفتگو را محکوم نمایند. جريان داشتن مذاکرات و گفتگو ميان جمهوری اسلامی و غرب حتا اگر هنوز نتيجه محسوس ديگری ببار نياورد، اما احتمال حمله ی نظامی را نیز کاهش میدهد.

منبع: http://www.talashonline.com/

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد