سر چشمه های ِ جهان را
نوشیده ام
تا رودخانه ای گردم
روان
بر بستری ِ تشنه.
بگو بسویت روان میشوم.
کلمات را می جویم
واژه گانی را که در هوا
پر پر میزنند
از برای ِ آنکه شعری بگویم.
بگو که ترا بسرایم.
میدانم
که خشکسالی ِ جهان نزدیک ست
بگذار در پستانهایت روان شوم.
بگو که پستانهایت آبشخورِ خشکسالی ِ جهانند
در پشتِ پنجرهِ فردا.
چون رودخانه ای
که سرچشمه های ِ جهان را
نوشیده است
بگذار بسویت روان شوم.
برلین2007. 1. 15
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد