در این نوشتار به دو "نگرش" در حزب مشروطه ایران(لیبرال دمکرات) پرداخته ام. این دو نگرش، تاریخی به درازای تاریخ حزب دارد. نگرش اول با وفاداری به منشور حزب و بر محور اولویت های آن که توسط زنده یاد داریوش همایون تدوین و تا زمان درگذشتش،نمایندگی شده است و نگرش دوم که با اولویت قرار دادن "پادشاه"، نه تنها منشور حزب را بطور اساسی زیر سوال می برد بلکه استراتژی مبارزه او را پذیرفته و بی توجه به منشور حزب، راه خود می رود. نگرش وفادار به آن را "منشور پادشاهی" نامیده ام و رویکردهای این دو "منشور" را به "رهبری و آلترناتیو سازی در خارج"؛ "فدرالیسم" و "واکنش در رابطه با حمله نظامی" نشان داده ام. تا زمانی که داریوش همایون بین ما بود نگرش اول و وفاداری به منشور حزب دست بالا را در ادبیات حزبی داشت. از کنگره هفتم مرحله تازه ای از چالش های این دو دیدگاه آغاز گشت و رو به فزونی نهاد. این نوشتار محدود به نکته ها و اسنادی است که انتشار بیرونی یافته است و به فاصله بین کنگره هفتم تا درگذشت رایزن حزب؛ بسنده کرده است. بررسی از آن زمان "تاکنون" می ماند که زمانش فرا برسد
تاریخ حزب مشروطه ایران(لیبرال دمکرات) تاریخ زایش یک حزب لیبرال دمکرات از یک حزب سلطنت طلب است. اما این زایش به پایان نرسیده است و کم نیستند فرزندانی که مرده به دنیا آمده اند. اینک حزب به "لحظه حقیقت" خود فرا رسیده است. کنگره هشتم "لحظه حقیقت" حزب و رایزن بود. "لحظه حقیقت" کنونی در همان راستا ، مهم تر و سرنوشت ساز است. آن چه "حقیقت حزب" است نشان داده خواهد شد. این حزب دو راه بیشتر ندارد. راه اول: بیرون آمدن بخش قسم خورده به ماندن در گذشته ها و "مقدس گرایی ها" که پیشنیاز ادامه تکاملی حزب است؛ یا راه دوم: واگذاری منشور ترقیخواهانه، لیبرال دمکرات ـ با شکل نظام پادشاهی ـ ؛ و برگشت به هژده سال پیش خود، به آغوش سرد سلطنت طلبان و اتمی شدن مانند آنها. بطور قطع، راه دوم راهی است برای از بین بردن شانس پذیرش پادشاهی لیبرال دمکرات از طرف مردم ایران. راه دیگری وجود ندارد. زمان پذیرش رهبری کاریزماتیک سپری شده است.
بعد از درگذشت رایزن حزب، "طبیعی" بود کسانی که با "منشوری" دیگر سازگارتر بودند بخواهند با سرعت هر چه بیشتر مسیر حزب را دگرگون و دلخواه بگردانند. اما این "طبیعی"؛ نادرست نیز هست. هر گروهی حق دارد منشورش را مطابق نگرش خود تعریف کند ولی نمی تواند و نباید منشوری را که در عمل برانداخته است در نظر و برابر عامه بر افرازد.
یک : چرا عده ای با قطعنامه کنگره هشتم مخالفت کردند؟
بررسی چالش های حزب از کنگره هفتم تا درگذشت زنده یاد داریوش همایون از اهمیت خاصی برخوردار است. در این کنگره افزودن عبارت "دمکراسی لیبرال" به نام حزب که بارها و بارها در ادبیات حزبی آمده بود چالش مهمی بود. بخشی از حزب، در برابر افزودن این عبارت بسختی ایستادند. گفته می شد مفهوم لیبرال دمکراسی در کشورهای مختلف، یکسان نیست و حزب را در شناساندن خود، با مشکل روبرو خواهد کرد. اما مهم تر از آن در مورد "آینده حزب" نگران بودند که " معلوم نیست اینگونه تغییرات کجا می خواهد متوقف شود و تا کجا باید باصطلاح پیش برویم" اما بخش دیگر حزب، بر مفهوم یگانه آن در هر کشوری پای می فشرد و معتقد بود هدف حزب ایران و مردم ایران است و حزب با نامیدن خود به آنچه که ماهیت منشورش است قدم مهمی در شناسایی خود برخواهد داشت و زمان آن فرا رسیده حزبی به روشنی و با همین نام، در پهنه سیاست ایران در برابر چیرگی گفتمان ملی ـ مذهبی و چپ، پدیدار شود
طرح تغییر نام حزب با اکثریت قاطع آرا رد شد. راهی جز توافق بر سر آوردن عبارت "لیبرال دمکراسی" در متن منشور باقی نماند.
توافق صورت گرفته بر مبنای دو "خوانش" از منشور حزب؛ یا بهتر است گفته شود بر مبنای دو نگرش و "دو منشور" بود. این به دوش کنگره هشتم بود تا به خوش بینان نشان دهد مخالفت ها در کنگره هفتم از چه جنمی بوده اند.
چالش کنگره هشتم و پافشاری بر مخالفت با افزودن "لیبرال دمکرات" به نام حزب، نشان دهنده ادامه روندهای کنگره هفتم است. موفقیت حزب، در نامیدن خود به نامی که محتوی منشورش بود قدم بلندی بود که حزب برداشت. اما شیرینی این موفقیت عمر درازی نداشت. مخالفت ها با مضمون قطعنامه کنگره هشتم تلخکامی بدنبال آورد. یک بار دیگر "منشور دوم" یادآور می شد از مرزهای "ممنوع" و "مقدس" عبور شده است.
برای درک بهتر حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) و سیر حرکت و مواضع آن در آینده، بررسی چالش ها بر سر قطعنامه کنگره هشتم حائز اهمیت است. در این کنگره دو موضع گیری مورد اعتراض قرار گرفت :
الف : در بند سوم قطعنامه کنگره هشتم آمده است: "... ما در برابر حمله به ایران بیطرف نخواهیم ماند .. و اولویت حزب بیش از هر چیز دفاع از موجودیت و یگانگی ملی و یکپارچگی سرزمینی است و حزب برای دفاع از ایران در کنار هر حکومتی از جمله موقتا" جمهوری اسلامی خواهد ایستاد:
ب : "... ما به همه دست و پا زدنهای کسانی که در بیرون خواب رهبری مبارزات مردم ایران را میبینند نه میگوئیم و وظیفهای جز قرار دادن خود در خدمت مبارزه مردمی ــ مبارزهای که همه ابعاد آن را در نظر میگیریم و پیوسته خود را در متن آن میگذاریم ــ برای حزب نمیشناسیم".
توضیح الف : بند سه قطعنامه هشتم به مفهوم؛ همان است که در قطعنامه آنتورپن به تصویب رسیده بود. بند پنجم قطعنامه آنتورپن چنین است:
ما به موجب اصل اول منشور حزب که بارها در ادبیات و مواضع رسمی بر آن تاکید شده است از "استقلال و تمامیت ارضی و یگانگی ملی ایران" که "برای ما از همه بالا تر است" "به هر قیمت و در هر وضعی دفاع می کنیم" و از هم اکنون برای هیچ کس جای تردید نمی گذاریم که درصورت جنگ و تجزیه ایران جای ما موقتا در کنار همه نیرو هائی ــ صرفنظر از پیشینه آنان ــ خواهد بود که بهر دلیل از یکپارچگی و یگانگی ملی ایران دفاع می کنند. اول این کشور را نگاه خواهیم داشت و سپس پیکار خود را با رژیمی که مسئول همه تیره روزی های ماست از سر خواهیم گرفت. ما رهائی ایران و دمکراسی و حقوق بشر را زیر سایه بمب افکن های امریکائی نمی خواهیم. جمهوری اسلامی رفتنی است ولی ایران برگشتنی نخواهد بود"
روشن است بند سه قطعنامه کنگره هشتم و بند پنجم قطعنامه آنتورپن هر دو به یک نکته اشاره دارند و بر اساس مهم ترین بند منشور حزب؛ و بر مبنای ناسیونالیسم دفاعی تدوین شده اند. آن چه در این قطعنامه ها برای دوستان آزار دهنده بوده است عبارتی است که رویکرد یک حزب ناسیونالیست لیبرال دمکرات را در برابر حمله نظامی روشن کرده است. بین ابراز مخالفت با حمله نظامی در اعلامیه های گروه های مختلف، با مواضع حزب در این مورد فرسنگ ها فاصله است و این یکی از تفاوت های "دو منشور" است. به تازگی از طرف معترضان به قطعنامه هشتم گفته می شود آن موضع گیری مربوط به آن زمان بوده است! و اینک شرایط تغییر یافته است! در نادرستی این اظهار نظر همین بس است که به منشور حزب برگردند و آن را دوباره بخوانند. اما برای روشن شدن این که چرا و چگونه عده ای که ظاهرا" خود را ناسیونالیست می نامند به این آسانی به منشور حزب پشت می کنند، لازم است به بخش دیگر قطعنامه بپردازم .
توضیح ب : بنظر می رسد ترجیع بند همه اختلافات در همین جاست : "ما به همه دست و پا زدنهای کسانی که در بیرون خواب رهبری مبارزات مردم ایران را میبینند نه میگوئیم..."
مخالفت و آزردگی با این گونه عبارت ها؛ تاریخی به وسعت تاریخ حزب دارد. هم از شکل عبارت و هم از دست رد زدن به تلاش های ایجاد "شوراهای رهبری" و مانندهای آن. چگونه می توان اعتقاد داشت "پادشاهی همه چیز است" ولی در برابر مواضعی به این روشنی در مخالفت با استراتژی "رهبر سازی" در بیرون از کشور واکنش نشان نداد؟
اعتراض های گفتاری و نوشتاری آن زمان، نشان دهنده رشد تضاد اصلی حزب است. ایستادگی هایی که از کنگره هفتم در مخالفت با افزودن عبارت "دمکراسی لیبرال" به مقدمه منشور شکل گرفته بود و می رفت مساله ساز شود، در کنگره هشتم به شکل مخالفت با افزودن عبارت "لیبرال دمکرات" به نام حزب شکل گرفت و سپس خود را در مخالفت با دو موضعگیری یاد شده از قطعنامه هشتم سازمان داد. من بر این باورم که "جنبش سبز" و جدایی قطعی گفتمان ایرانیان از گفتمان های گذشته عامل اساسی در تشدید جهت گیری های متفاوت در سازمان های مختلف از جمله حزب ما بوده است. با فروکش موقتی این جنبش، تلاشهای سی ساله بخشی از ایرانیان خارج کشور بالا گرفت. "رهبری طلبی" و "عقب نماندن از قدرت" دوباره در دستور کار قرار گرفت.
وارث پادشاهی پهلوی از سال ها پیش بر تشکیل شورای رهبری پای فشرده و بارها "پرچم" را برداشته است. من در اینجا نمی خواهم به بررسی این استراتژی خطرناک و نادرست که از طرف بسیاری دنبال می شود بپردازم. ولی حزبی که به استقلال خود اهمیت می دهد و پادشاهی را برای ایران و نه ایران را برای پادشاهی می خواهد؛ ناچار است در برابر استراتژی های خطرناک و نادرست بایستد.
تلاش هایی که برای سازماندهی و گسترده کردن مخالفت ها بعد از کنگره هشتم و آوردن فشار به حزب گردید؛ هم نشان دهنده اراده این جریان برای برطرف کردن موانع حزبی برای آلترناتیو سازی خارج کشور بوده است و هم نشان دهنده درجه وفاداری(؟) به منشور حزب .
مواضع قطعنامه، با توجه به سیاست رسمی حزب از پیش از انتخابات 1388 یعنی پشتیبانی از جنبش سبز و جلوگیری از تکه تکه شدن آن از طرف مخالفان بیرون، و رهبری سازی و رهبر سازی در بیرون ایران و با افزایش نگرانی ها به موازات بالا گرفتن موج حمله نظامی به ایران و تعهد حزب به مهم ترین بند منشور خود و به دفاع از ایران در برابر تجزیه و حمله نظامی و بر اساس منشور؛ بلی، بخوبی پیداست مواضع اتخاذ شده در قطعنامه کنگره هشتم اصولی و لازم بوده است و هرگونه موضع گیری بینابینی و "مصلحت اندیشانه" به کشیدن دیوار بین حزب و منشور خود منجر می گشت.
آن چه دوستان معترض میخواستند و افزون بر آن؛ رفع و رجوع هایی که در برابر امتیازی که به سازمان های قومی با عباراتی نظیر "فدرالیسم گزینه ای دمکراتیک است" یا به "همه پرسی گذاشتن فدرالیسم" می کردند نشان داد کوشش معترضان نه در جهت منشور حزب بلکه سوی هم خوانی با استراتژی شاهزاده بوده است. در این راهی که دوستان انتخاب کرده اند، هم می شود فدرالیسم را در افکار عمومی جا انداخت و به رای گذاشت؛ هم میتوان برای رهبری تراشی در خارج کشور کوشید؛ هم پیش شرط های سازمان های قومی تجزیه طلب را لبیک گفت و برای جلب رضایتشان امتیاز های خطرناک داد؛ هم میتوان اعلام کرد با حمله نظامی مخالفیم ولی در دفاع از ایران در کنار نیرویی که بدفاع از تمامیت ارضی ـ بهر دلیل ـ بایستد نمی ایستیم زیرا زمانه فرق کرده است و می شود تا آنجا پیش رفت و نوشت آنهایی که بر این مواضع پافشاری می کنند؛ کهنه اندیش و غرب ستیزند و از تبار آل احمد و شریعتی. بلی؛ گویا شرایط فرق کرده است!
بخش پایانی : بخشی از حزب با پذیرش استراتژی خطرناک وارث پادشاهی پهلوی به بهای فاصله گیری از منشور و با استراتژی تشکیل کنگره یا شورای رهبری از ترکیب همه رنگ مخالفان؛ می رود در راه خطرناکی گام بگذارد. برای این کار مجبور است طناب ها و زنجیرهایی که منشور و قطعنامه های حزب به دست و پای حزب بسته است باز کند که کار ساده ای نیست و برای آن بهای سنگینی باید بپردازد. از نظر ساختاری هم نمی توان امیدی به یک حزب "پادشاهی همه چیز است" بست. "اتمی" شدن سرشت اینگونه "سازمان" هاست که نفی سازمان یا حزب است. اما اگر سروران بر پیمودن چنین راهی اصرار دارند صلاح مملکت خویش خسروان دانند
اما یک نکته : من در این نگاه گذرا به دو "نگرش" یا "دو منشور" متمرکز شدم. برای روشن کردن بحث چاره ای نبود ولی بی تردید همگی هموندان حزبی را نمی توان با مرز مشخصی به این یا آن گروه تقسیم کرد. طیف های مختلفی وجود دارد که این بخش بندی را ناممکن می کند. اما می توان گفت هر کسی در نهایت مجبور خواهد شد انتخاب خودش را بکند.
9/12/2011
نظرات خوانندگان:
فرسنگ ها تا واقع بینی سیاسی فاصله وجود دارد. احمد الهیاری 2011-12-11 18:07:35
|
اخیرا حزب مشروطه خواهان اعلامیه ای به خاطر ١٦ آذر منتشر کرد. همینطور ، آقای رضا پهلوی هم امسال در سایت خود، برای ١٦ آذر اعلامیه صادر نمودند.
بنظر من اگر این فعالان سیاسی نتوانند در باره ی واقعه ی مهمی چون ١٦ آذر هیچ یک از جنبه های ملی ، تاریخی ، سیاسی ،فرهنگی و حقوق بشری موضوع را در نظر بگیرند و تلاش کنند هر چه «میل » دارند در باره ی ١٦ آذر بنویسند. تو گوئی، ١٦ آذر فاقد مختصات زمانی و مکانی بوده ست . این برخورد اصولا در صحنه ی سیاسی حکایت از شائبه های خاصی خواهد نمودو لاجرم سئوال انگیز خواهند بود. در رقابت سیاسی مدرن نیروهای چپ و راست و میانه باید مواضع خود را ابراز تا مخاطبان آنها بتوانند از بین آنها سیاست های مورد نظر خود را انتخاب نمایند. حزب مشروطه اگر پای بند به چنین قواعد بازی می باشد باید بتواند در باره ی ١٦ آذر توضیح دهد ؛ جدا از اینکه آنرا محکوم یا تائید مینماید. چنین برخورد با حوادث تاریخی ایران نشان میدهد که فرسنگ ها تا واقع بینی سیاسی فاصله وجود دارد. عین اعلامیه منتشر شده برای تائید این ادعا چنین می باشد:
==========================
اعلامیه حزب مشروطه ایران -۱۶ آذر ماه روز دانشجو
اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
چهارشنبه ۱۶ آذر ۱٣۹۰ - ۷ دسامبر ۲۰۱۱
کینه و دشمنی روحانییون با دانشگاه، فضائی که فکر آزاد و پرسشگری را پرورش و در وجود انسان نهادینه میکند و دانشجویانی که در آن فضا رشد کرده و بارور میشوند، کار امروز و دیروز نیست. به اولین روزهای تاسیس دانشگاه مدرن در دوران رضا شاه کبیر و و مدارس جدید در ایران و بسیار قبل از آن به صدر مشروطه و تلاشهای ناکام زنده یاد رشدیه برای احداث مدارس جدید و تدریس الفبا به سبک نوین بر میگردد.
روحانییون و علمای اسلام به درستی دریافته بودند که فضای آزاداندیشی و علم مدرن پایههای تسلطشان بر مردم، که بر هیچ چیز جز جهل و خرافه استوار نبوده و نیست را از بین خواهد برد. جای شگفتی نیست که آنان با روی کار آمدن جمهوریاسلامی و تسلطشان بر کشور هیچ فرصتی را برای تبدیل دانشگاه به حوزه و مطیع کردن دانشجو از دست نداده باشند. آخوندهای حاکم و ذوب شدگان در ولایتشان در این سیوسه سال از هیچ تلاشی برای نشان دادن دشمنی دیرنهشان با فضای دانشگاه و ذهن پرسشگر و پویای دانشجو فروگذار نکردهاند.
زمانی دانشگاه را به بهانه انقلابفرهنگی بستند و استادان و دانشجویان آزاداندیش و مستقل را اخراج کردند و زمانی با وارد کردن دانشجویان مکتبی سعی در ایجاد خفقان در دانشگاه داشتند. ولی فضای دانشگاه به مرور کار خود را کرد. به گواه تاریخ بسیاری از همان دانشجویان مکتبی به بزرگترین و شجاعترین چالشگران نظام اسلامی بدل شدند.
حال نیز رژیم واپسگرای اسلامی که هنوز گیج ضرباتی است که جنبش سبز و اعتراض میلیونی مردم ایران به پایههای آن وارد کرده است از سوئی با زندانی کردن و ستارهدار کردن بسیاری از دانشجویان که به حق آنان را یکی از سردمداران جنبش سبز میداند و صحبت از حذف و محدود کردن علومانسانی از دروس دانشگاهها به خیال خود سعی در کنترل و مهار دانشگاه و دانشجویان دارد و از سوئی با فرستادن ارازل و اوباش ذوب شده در ولایت و حمله وحشیانه و غارت شرمآور به سفارت بریتانیا به نام دانشجویان سعی در تداعی این دروغ که دانشجویان ولایتمدارند و گوش به فرمان.
اما شکاف بین نظام ریشه در حوزههای تاریکاندیش علمیه داشته با دانشگاه و دانشجو، با فضای آزاد و ذهن و اندیشه پویا و پرسشگر، بنیادیتر از آن است که به این سادگیها برطرف و یا بر آن پوشش گذاشته شود.
در سالروز شانزدهم آذر ماه ،روز دانشجو، بر همه ایرانیان و مخصوصا دانشجویان در داخل و خارج از ایران است که با بزرگداشت هر چه با شکوهتر این روز به پیروزی اجتنابناپذیر آزاداندیشی و پویائی کمک کنند.
در این شرایط حساس شکست سکوت حاکم بر کشور، هر چند این سکوت موقتی باشد، و رساندن ندای آزادیخواهانه ملتی آزاده به جهانیان وظیفه هر ایرانی است که نباید از زیر آن شانه خالی کند.
شانزده آذر ماه ایرانیان، در هر کجا که باشند و به هر وسیله که بتوانند، در کنار دانشجویان، تمام قد برای آزادی اندیشه و فضای باز در برابر جمهوری تاریکاندیش و سیاه اسلامی خواهند ایستاد.
روز دانشجو بر همه دانشجویان آزاداندیش و مبارز و اساتید محترم دانشگاههای ایران و بر ملتی که چشم امید به آنان، و نه به ملایان و ذوبشدگان در ولایت جهل و جنون، دارند گرامیباد.
پاینده ایران
زنده باد ملت ایران
حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات)
http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=42245
|
من همان سلطنتطلبم بهمن زاهدی 2011-12-11 14:10:59
|
دورود بر شما آقای موبدی گرامی،
نوشتهاید: حزب دو راه بیشتر ندارد.
راه سومی هم وجود دارد که در آخر این مطلب عرض خواهم کرد ولی اول به نوشته شما میپردازم.
نوشتهاید:
راه اول: بیرون آمدن بخش قسم خورده به ماندن در گذشتهها و "مقدسگراییها" که پیشنیاز ادامه تکاملی حزب است؛
در تمام مدتی که در این حزب فعالیت کردهام (هژده سال گذشته)، حزب هر روزه پیشرفت بیشتری کرده است و با آیندنگری شادروان داریوش همایون هر روزه به تکامل فکری خود افزوده است. اگر به این صورت نمیبود شما حق داشتید. از خود تعریف کردن کار ما نیست ولی حزب نه تنها در درون خود تکامل یافته است بلکه اپوزیسون را هم با عملکردهای خود به چالش کشیده است. اپوزیسیون دموکراتیخواه ایران تحت تاثیر اندیشههای حزب از آن جهانگرائی بیبندبار مارکسیستی و اسلامی دوباره به ملیگرائی و ایراندوستی گرایش پیدا کرده است. قسمخوردگی ما تنها برای آزادی ایران از چنگال فاشیسم مذهبی میباشد که با طبع کسانی در خارج از حزب که برای بقای جمهوریاسلامی کوشا هستند همخوانی ندارد. ما برای سرنگونی جمهوریاسلامی قسم خوردهایم اگر این ننگ است، من به این ننگم افتخار میکنم.
نوشتهاید:
یا راه دوم: واگذاری منشور ترقیخواهانه، لیبرال دمکرات ـ با شکل نظام پادشاهی ـ ؛ و برگشت به هژده سال پیش خود، به آغوش سرد سلطنتطلبان و اتمی شدن مانند آنها.
شاهزاده خود یک شخص لیبرالدموکرات به معنای واقعی آن میباشد و خواهان برقراری لیبرال دموکراسی در آینده ایران میباشد. این منشور ترقیخواه را همان افرادی نوشتهاند و در کنگرههای حزب به تصویب رساندهاند که شما آنان را سلطنتطلبان مینامید. از سال 1379 که اعلامیه جهانی حقوقبشر را مورد بحث قرار دادیم و به منشور حزب وارد کردیم، حزب خود را پایبند به این امر کرد که باید به موجودیت انسان احترام گذاشت. در آن کنگره (اورنج کانتری) در سال 1379 من پیشنهاد دهنده این موضوع به کنگره بودم. در آن کنگره اگثریت اعضای کنگره با این پیشنهاد موافقت کردند و این نشان دهنده نهادینه بودن آزادمنشی در حزب است. از آن زمان به بعد بود که گفتمان حقوق بشری در اپوزیسون ایران رواج گرفت و خوشبختانه با بوجود آمدن جنبش سبز در ایران هم نهادینه شد.
نوشتهاید:
اما این زایش به پایان نرسیده است و کم نیستند فرزندانی که مرده به دنیا آمدهاند.
حق با شماست افرادی در حزب به فکر این افتادهاند که سرنگونی جمهوریاسلامی را از منشور حذف کرده و با اصلاحطلبان جمهوریاسلامی شروع به همکاری کنند. این همان فرزندانی هستند که مرده به دنیا آمدهاند و اندیشههای آقای همایون را هنوز درک نکردهاند. ما از اصلاحطلبان در مبارزهشان با رژیم پشتیبانی کردهایم ولی برای همکاری با آنان از اصول خود فاصله نخواهیم گرفت.
(به عقيده ما سرنگونی رژيم جمهوریاسلامی نخستين مرحله پيکار است. مرحله دوم که به همان اندازه اهميت دارد ساختن يک جامعه نوين ايرانی است که تنها با مشارکت همه مردم و گرايش های گوناگون ميسر خواهد بود. منشور حزب)
راه سوم
امروز در این حزب سلطنتطلبی باقی نمانده است. اگر به پادشاهی تاکید داریم به این علت است که در طیف جمهوریخواه ایران آزادمنشانی که بتوانند ایران بعد از جمهوریاسلامی را به یک جامعه مدنی برساند هنوز پرورش نیافتهاند. هنوز جمهوریخواهی یعنی مخالفت با خاندان پهلوی و نه جمهوریخواهی که در اروپا و امریکا متداول است. سازمانهای که خود را جمهوریخواه مینامند نتوانستهاند با گذشتههای آرمانگرایانه خود فاصله بگیرند و به فکر جهانگرائیهای خود از نوع جمهوریاسلامی هستند. (هنوز هم هر ساله ترور چند سرباز وظیفه را جشن میگیرند و کُشتن نا بهحق چندین زندانی در تپههای اوین را عزا میگیرند)
پادشاهی برای ما بازگرداندن نظام پیشین به ایران نیست بلکه راه حلی برای فردای ایران است تا به دموکراسیلیبرال برسیم. چه گروهی و سازمانی و یا حزب سیاسی را شما میشناسید که برای آینده ایران لیبرالدموکراسی را پیشنهاد کرده باشد و به کثرتگرائی که یکی از پیشزمینههای آن میباشد اعتقاد داشته باشد!
در این حزب فراکسیونی در اقلیت توانست با کوشش خود به اکثریت برسد و همچنین هیچ قطعنامهای در این حزب تاکنون نتوانسته است با توافق تمامی اعضا به تصویب برسد همیشه اقلیتی با قطعنامههای حزب مخالفت کردهاند و خواهند کرد، چون ما مطلقگرا نیستیم. این عرف حزبی ما میباشد که به جامعه ایرانی هم پیشنهاد میکنیم. اگر اینها را شما سلطنتطلبی مینامید، من همان سلطنتطلبم
ارادتمند
بهمن زاهدی
|
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد