|
مجمع عمومی سازمان ملل متحد در ۴۲۹ قطعنامه اسرائيل را محکوم کرده است که در ۳۲۱ مورد آن اسرائيل را سرزنش جدی هم کرده است. و شورای امنيت سازمان ملل ۱۳۱ بار اسرائيل را محکوم کرده است که در ۸۸ قطعنامه اسرائيل به شدت سرزنش شده است و اين در حالی ست که آمريکا ۴۰ قطعنامه ای را که در محکوميت اسرائيل نقش موثری داشته وتو کرده است. مقايسه با محکوميت ايران توسط شورای امنيت با تمام فشار آمريکا و عدم محبوبيت جهانی ايران نشان می دهد که در تمام اين موارد جنايت چنان انکارناپذير بوده که تمام نفوذ اسرائيل در اروپا و حمايت بی قيد و شرط آمريکا از اسرائيل هم نتوانسته جلو صدور اين قطعنامه ها را بگيرد. | |
هر زمان سخن از جناياتی که در فلسطين و اسرائيل صورت می گيرد پيش می آيد بلافاصله دامنه سخن به تاريخ و عمل ها و عکس العمل ها کشيده می شود و در نتيجه بحث ها بی نتيجه می ماند و طرفين بر سر موضع خود پايدار می مانند. اين شيوه برخورد در موقع داوری در مورد جنايات چند ايراد اساسی دارد.
الف ـ هر طرف تاريخ را از آنجايی که مطلوبش است شروع می کند و مابقی حوادث را سلسله و عمل ها و عکس العمل هايی ناگزير به آنها نشان ميدهد. در اين سلسله علت و معلول ها هم هر سوی به صورت گزينشی حوادث مورد نظر خود را بزرگتر و اعمال خلاف جبهه مورد نظر خود را کم اهميت تر نشان می دهد.
ب ـ به دليل گرفتاری های زندگی، اطلاعاتی که مربوط به زندگی شخصی افراد نيست به زودی از خاطره ها پاک می شود، لذا در اين مباحث با آنکه فرد می داند که مخالفش با ارائه نادرست مدارک حاضران را فريب می دهد، اما وی اطلاعات دقيق و مستند لازم برای مقابله را در حافظه ندارد.در صنعت خبر گفته می شود که عمر هر خبر در حافظه مردم حداکثر چند روز بيشتر نيست و در اين مورد بويژه اگر شما ساکن فلسطين يا اسرائيل نباشيد. کافيست از هر ايرانی حتی در مورد اتفاقات مهم کشورش در همين دو سه دهه گذشته سئوال کنيد تا متوجه اين امر شويد. از جمله سال پايان جنگ، سال سقوط هواپيمای مسافربری ايران توسط آمريکايی ها، زمان انفجار دفتر جمهوری اسلامی، زمان حمله به کوی دانشگاه.
ج ـ اين مسايل کاملا مورد توجه سياستمداران است، لذا با سياست "ماهی گرفتن از آب گل آلود" اذهان مردم را مشوش می کنند و چون می دانند زمان بحث هر جلسه ای محدود است، لذا هرگز محکوم نخواهند شد. هم چنين يقين دارند در هر بحثی عده ای طرفدار آنان خواهند شد.
به همين سبب داوری بسياری از ما در مورد اسرائيل و فلسطين موضعی است و بسته به آنکه چه خبری را با چه شدتی شنيده باشيم، برای چند روز به اين سوی يا آن سوی دعوا گرايش پيدا می کنيم. يا در اوج خود از موضع گيری می پرهيزيم که مد روز آنست که فرد نشان دهد که بی طرف است و منصف و کسی را محکوم نمی کند، زيرا هر موضع گيری هزينه خود را دارد. نيروهای حاکم نيز همه جا با تشويق بی طرفی به نشان روشنفکری و انصاف از فرادستی خود پايداری می کنند.
اين نوشتار می کوشد نشان دهد معيارهايی برای داوری در حق اعمال اسرائيل نسبت به فلسطينيان وجود دارد که: يک، معيارها جهان شمول هستند. دو، معيارها فرا ارزشی و فرا تاريخی هستند و درستی آنان ارتباطی به اين يا آن حادثه و عمل و عکس العمل ها ندارد. سه، انجام اين اعمال از سوی هر گروهی با هر ادعا و بهانه ای هر چقدر هم بهانه درستی باشد محکوم است، همان استدلال هايی که مبنای پذيرش حقوق بشر و کنوانسيون های ژنو و غيره می باشد.
با توجه به اين مقدمات به چند معيار اشاره می کنيم که نشان می دهد روند کلی عمل دولت اسرائيل بر نقض حقوق بشر، ياغی گری نسبت به قوانين بين المللی و انجام جناياتی پی گير است که وجدان هيچ بشر آگاهی حاضر به قبول آن يا سکوت در برابر آن نيست.
۱ـ سازمان ملل ـ همانگونه که می دانيد اين سازمان پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفت تا مانع فاجعه ی ديگری از قبيل دو جنگ جهانی شود و با همه نواقص خود معتبرترين مرجع بين المللی برای داوری در مورد دولت ها و نيروهای سياسی است و محکوميت يک بار يک کشور از سوی آن کافيست که اعتبار آن را در جهان مخدوش کند و مخالفان هر حکومت با استناد به آن ادعای خود را در مورد خلافکار بودن آن حکومت ثابت کنند.
اين محکوميت ها به آسانی به دست نمی آيد و ايرانيان فعال سياسی می دانند که برای محکوميت ايران پس از سالها تلاش و با وجود نامحبوب بودن دولت ايران در جهان دست آوردها چقدر محدود بوده است.
قطعنامه های محکوميت نيز از دو منبع در سازمان ملل صادر می شود يکی مجمع عمومی، ديگری شورای امنيت. در مجمع عمومی کليه کشورهای جهان با حق مساوی رای می دهند و کشوری حق وتو يا امتياز خاصی ندارد و در حقيقت محکوم شدن از سوی آن يعنی محکوميت از نظر تمام کشورهای جهان... شورای امنيت مرکب از پانزده عضو است که ۵ عضو ثابت آن که پنج کشور نيرومند جهان هستند حق وتو دارند و با آنکه مصوبات آن بر مبنای رای اکثريت است اما اگر حتی ۱۴ عضو به نفع يک مصوبه رای دهند، يک کشور توانمند می تواند آن را لغو کند. بدين سان اگر قطعنامه های مجمع عمومی نشان داوری های اخلاقی و وجدانی جهان است، قطعنامه های شورای امنيت بيانگر عملکرد قدرت در سطح جهان می باشد، لذا علاوه بر آنکه اعضای غير ثابت حکم به محکوميت می دهند، بلکه قدرت های بزرگ هم يکپارچه بر اين خلاف کاری مهر تاييد می زنند و ما در مورد ايران شاهد بوديم که چه مقدار رسيدن به اين توافق مشکل است و محکوميت وقتی به دست می آيد که ديگر برای هيچ يک از پنج کشور نيرومند جهان نيز دفاع از آن کشور ممکن نباشد و يا مقرون به صرفه نباشد.
رقم محکوميت اسرائيل از سوی هر دو اين مجموعه در حد غيرقابل باوری است و هيچ کشوری در دنيا حتی به اندازه يک دهم آن هم محکوم نشده است. بی توجهی اسرائيل به تمامی اين قطعنامه ها سبب شده که بسياری از دولت های فاسد و جنايتکار جهان نگران اين محکوميت ها نباشند، زيرا اگر پس از اين همه محکوميت هنوز اسرائيل در صحنه سياست جهان فعال است ديگر چه کسی بايد از محکوميت جناياتش در جهان نگران باشد.
مجمع عمومی سازمان ملل متحد در ۴۲۹ قطعنامه اسرائيل را محکوم کرده است که در ۳۲۱ مورد آن اسرائيل را سرزنش جدی هم کرده است. و شورای امنيت سازمان ملل ۱۳۱ بار اسرائيل را محکوم کرده است که در ۸۸ قطعنامه اسرائيل به شدت سرزنش شده است و اين در حالی ست که آمريکا ۴۰ قطعنامه ای را که در محکوميت اسرائيل نقش موثری داشته وتو کرده است. مقايسه با محکوميت ايران توسط شورای امنيت با تمام فشار آمريکا و عدم محبوبيت جهانی ايران نشان می دهد که در تمام اين موارد جنايت چنان انکارناپذير بوده که تمام نفوذ اسرائيل در اروپا و حمايت بی قيد و شرط آمريکا از اسرائيل هم نتوانسته جلو صدور اين قطعنامه ها را بگيرد. کافی است به دو نمونه از اين قطعنامه ها اشاره شود.
الف ـ قطعنامه سال ۲۰۰۲ در مورد حمله آگاهانه به دفتر سازمان ملل و انبار مواد غذايی سازمان ملل برای کمک به مردم فقير فلسطين که در آن جمعی از کارمندان سازمان ملل کشته شدند. ساختمانی که سالها در منطقه "بيت لحيه" در دست سازمان ملل بود و همگان از چگونگی آن اطلاع داشتند چه رسد به اسرائيل که نقشه هر خانه در اين منطقه را به دست دارد.
ب ـ بمباران مرکز سازمان ملل در سال ۲۰۰۶ در جنوب لبنان و قتل کارمندان سازمان ملل در آن، در حالی که به دليل تجربه پيشين اين بار سه روز پيوسته مقامات سازمان ملل به اسرائيل در مورد محل آن ساختمان و تعلق آن به سازمان ملل هشدار می دادند و نوار اين هشدارها توسط خبرگزاری های جهان پخش می شد و پرچم های سازمان ملل همه جا بر فراز ساختمان نصب شده بود.
۲ـ محکوميت پيوسته اسرائيل از سوی تمامی سازمان های حقوق بشر سراسر جهان حتی سازمانهای مدافع حقوق بشر در اسرائيل که از اواسط ۱۹۸۰ ايجاد شدند. هم چنين محکوميت آن در جلسات ساليانه سازمان بهداشت جهانی و سازمان بين المللی کار در سالهای ۲۰۰۵ و پس از آن، دادگاه بين المللی لاهه در سال ۲۰۰۴.
پاسخ اسرائيل در همه اين موارد چنين است:
الف ـ جهان دشمن اسرائيل است. اين ادعا خود بهترين نشان خلاف کار بودن شديد يک دولت است، زيرا ما شاهديم که اجماع جهانی بر سر محکوميت يک کشور بسيار مشکل است؛ حتی عمليات سودان در دارفور، محکوميت صرب ها در بالکان، محکوميت رژيم پينوشه در شيلی و حتی رژيم نژادپرست گذشته آفريقای جنوبی.
ب ـ توطئه کشورهای اسلامی و اينکه اين کشورها مخالف تشکيل دولت يهودی اسرائيل هستند که بر فرض صحت اين ادعا و بر فرض محال يکپارچگی همه کشورهای اسلامی و بر فرض ناديده گرفتن نفوذ آمريکا بر بيشتر رهبران دست نشانده آن در اين کشورها باز تنها ۵۵کشور اسلامی در جهان وجود دارد، در حالی که در تقريبا تمام قطعنامه های مجمع عمومی سازمان ملل عليه اسرائيل ۱۷۰ کشور از حدود ۱۸۰ کشور جهان به تصويب قطعنامه رای داده اند و رای مخالف معمولا هميشه از جانب آمريکا به تنهايی و گاه به همراه يکی دو کشور کوچک دست نشانده آن بوده است. و انگلستان هم در موارد بسياری به همراه چند کشور ديگر در رای گيری شرکت نکرده اند.
سالهای اخير و بويژه در مجامع ايرانی، و يا مخالفان سرسخت حکومت ايران هم صحبت از دست پنهان جمهوری اسلامی ايران می کنند، بی آنکه گفته باشند که محبوبيت اين حکومت در اين مجمع چنان است که سال گذشته يک نامزد عضويت در "شورای امنيت سازمان ملل" با همه تلاش جمهوری اسلامی و باج ها و ميهمانی هايی که داد ۲۵ رای آورد، در حالی که کشور دوم که انتخاب هم نشد بيش از ۱۵۰ رای آورد.
۳ـ سياست کشتار بی گناهان: اسرائيل تنها کشوری است در جهان که آشکارا اعلام ميکند که ما هر جا دشمنان خود را بيابيم آنان را می کشيم و در اين مورد اهميتی نمی دهيم که چقدر انسان بی گناه هم در آن ساختمان يا خيابان کشته می شوند. همچنين اگر از هر نقطه ای به سوی اسرائيل موشک پرتاب شود ما آن مجموعه را بر سر ساکنان آن خراب می کنيم حتی اگر اين محل بيمارستان، مدرسه يا مسجد باشد و يا اگر ما ساختمانی را متعلق به دشمن خود بدانيم مثلا بر آن شويم که مسجدی متعلق به حماس است آن مسجد را بمباران می کنيم بی آنکه نگران آن باشيم که ۵ دختر خانواده ای که خانه شان در همسايگی آن مسجد است کشته شوند و بالاخره کافيست يک نفر عضو حماس يا هر گروه مخالف ما باشد در آن صورت برای ما کشتن تمام اعضای خانواده او و خانواده های همسايه شان مجاز است.
گفتنی است که اين سياست را نه در زمان حمله به غزه، و ديگر مناطق فلسطينی نشين يا جنوب لبنان اجرا می کند، بلکه در تمام اين سالها به طور معمول انجام می دهد از جمله در ماه نوامبر ۲۰۰۸ به تصور آنکه دو جنگجوی فلسطينی از کنار خانه ای به نظاميان اسرائيل تيراندازی کرده اند آن خانه را بمباران کرد و ۱۳ عضو خانواده را که در اين مورد هيچ نقشی نداشتند قتل عام کرد و بعد هم که معلوم شد کل تصور اوليه تيراندازی هم نادرست بوده به آسانی از کنار آن گذشت.
اين استدلال دو مشکل اساسی در جهان ايجاد می کند:
الف ـ با چنين استدلالی ديگر هيچ دولتی را نمی توان خلاف کار و جنايت کار خواند، زيرا هيچ نيروی نظامی ای بدون دليل و بهانه دست به حمله و کشتار نمی زند. با اين استدلال چگونه صدام را می توان در کشتار شيعيان عراق محکوم کرد، زيرا آنها به يک کاروان نظامی معمولی حمله نکرده، که به اسکورت رياست جمهوری مملکت حمله کرده بودند و با آنکه صدام تصادفا از مهلکه جان به در برده بود چند تن از ياران و نزديکان او در اين ماجرا کشته شده بودند. در دارفور هم دولت سودان مردم را به دليل وجود ياغيان در ميان آنان بيرحمانه قتل عام می کند. کشتار صرب ها در بوسنيا و غيره همه تابع اين توجيه می شود. و اين در حالی است که در فرانسه هر سال مراسمی در روستايی برپا می شود که سربازان نازی مردم آن روستا را به جرم آنکه افرادی از آن روستا به سوی کاروان نظامی آنان تيراندازی کرده بودند، به گلوله بستند. همه اميد اين مراسم آنست که ديگر با اين توجيهات دولتی، نيروی نظامی، مردم بی گناه را نکشد.
ب ـ با چنين استدلالی ديگر کل مسئله حقوق بشر و مصونيت مردم بی گناه در جهان بی معنی می شود، از جمله اگر يک تروريست در ساختمانی پناه گرفت و از آنجا تيراندازی کرد پس می شود تمام آن ساختمان را با سرنشينانش يکجا نابود کرد. يا اگر تيراندازی هواپيمايی را ربود تمام هواپيما و سرنشينانش را می توان منفجر کرد. ديگر صليب سرخ و آمبولانس های منطقه جنگی و بيمارستانها مصونيت ندارند و اگر تيراندازی در کنار خانه شما سنگر گرفت اين وظيفه شما است که آن تيرانداز را بکشيد والا دولت شما و خانواده شما را نابود می کند و يا اگر يک عضو خانواده شما عضو يک سازمان سياسی و حتی تروريستی شد بايد بدانيد که از آن پس خون همه شما حلال است، و تنها راه نجات شما کشتن آن عضو خانواده يا نه تنها گزارش آن فرد به مقامات امنيتی است، بلکه همکاری با دولتيان در کشتن آن عضو خانواده در محلی دور از خانه و خانواده شما است.
ترفندهای تبليغاتی اسرائيل
ممکن است گفته شود که اگر جنايات دولت اسرائيل اين چنين آشکار است پس چگونه جمعيت وسيعی از مردم در جهان بويژه در آمريکا يا از اسرائيل طرفداری می کنند يا اکثر آنان با اسرائيل تفاهم دارند و جنايات آنان را عکس العملی ناگزير برای حفظ هويت خود می دانند.
اينجا است که بايد به مهارت و حتی هنر فوق العاده اسرائيل و سازمانهای يهودی حامی آن اعتراف کرد که چگونه با ترفندهای استادانه بنابر ضرب المثل معروف، گنجشک را رنگ کرده به اسم قناری می فروشند. نمونه ای چند از اين ترفندها:
۱ـ اتهام يهودی ستيزی: اسرائيل هر مخالف خود را بلافاصله "ضديهود" می خواند و اين کالای فريبنده را بسياری از جهانيان می خرند، زيرا مردم از طريق صدها فيلم و هزاران مقاله و کتاب و سخنرانی در مورد فاجعه هولوکاست از ظلمی که بر اين قوم رفته آگاه شده اند. اين نيرنگ را جمهوری اسلامی هم به کار می برد و مخالفان خود را "دشمن اسلام" می خواند. اينان يک حکومت را مساوی با يک مذهب می کنند. و جالب تر آنکه اسرائيل در حالی اين کار را می کند که برای پسند در غرب خود را دولت سکولار و غيردينی هم می خواند.
۲ـ محکوم کردن رقيب: اين يکی ديگر از ترفندهای تبليغاتی است، وقتی حکومتی و يا حتی فردی اعمال خود را قابل توجيه و دفاع نمی بيند تمام نيرويش را به کار می برد که دشمن خود را زشت و جنايتکار نشان دهد. اين طرح چندين مزيت دارد يکی آنکه آسان تر می توان دروغ گفت يا مبالغه کرد. دوم آنکه اگر جمعی پس از شنيدن آن اطلاعات و محکوم کردن دشمن مدعی، باز هم جنايات ستمکار را درست ندانند حداقل بی تفاوت شده و به قول معروف بگويند "سگ زرد برادر شغال است" و همچنين اندازه موفقيت تبليغاتی برای نيرويی که در قدرت است کافی است، آنچه او نمی خواهد اين است که مخالف او مظلوم و قربانی شناخته شود.
امری که اسرائيل کاملا با قدرت و کاربرد آن آشنا است، زيرا برای مشروعيت خود و جلب حمايت جهانی برای تثبيت قدرت خود چندين دهه از آن استفاده کامل کرده است.
بعد از انتفاضه و پخش تصاوير بچه های سنگ به دست فلسطينی در مقابل توپ و تانک که ديگر ديری بود اسرائيل نقش دولت يهودی مظلوم را نمی توانست اجرا کند و تبديل به ابرقدرت منطقه شده بود، سياست تبليغاتی خود را از "مظلوم نمايی“ به محکوم کردن رقيب تغيير داد. سالها "الفتح" و ياران ياسر عرفات را تروريست معرفی می کرد ولی زمانی که الفتح به حکومت رسيده را تروريست نمی توانست بخواند، هزاران مقاله در مورد فساد مالی سران آن نوشت و اينکه چگونه همسر ياسر عرفات و ديگر مقامات الفتح همه دزد و فاسد هستند و پول مردم فقير فلسطين را صرف عياشی های خود می کنند و چون حماس فساد مالی نداشت و با خدمات اجتماعی اش در داخل و خارج فلسطين کسب اعتبار کرده بود، لذا تمام تکيه تبليغاتی خود را بر کشيدن تصوير "تروريستی“ از آن متمرکز کرد. و از آنجا که "حماس" سياست خود را تنها حمله به نيروهای نظامی اسرائيل اعلام کرده بود در اين زمينه هم موفق شده بود، لذا هر گروه و جمعی از فلسطينيان را که عمل تروريستی می کردند، به نام "حماس" اعلام می کرد و بعد از واقعه يازدهم سپتامبر و موج هراس از مسلمانان در جهان بر اسلاميت حماس تکيه کرد. بی آنکه در غم اين باشد که تمام ادعای مشروعيت دولت اسرائيل برای اشغال منطقه فلسطين مبتنی بر وعده ای است که بر طبق تورات خدا آن سرزمين را به آنان داده است.
۳ـ تعريف تروريست: طبق تعريف شناخته شده آن تروريست کسی است که مردم غيرنظامی و بی دفاع را می کشد، اما اسرائيل تغيير کوچکی در اين تعريف داده است. برطبق تعريف اسرائيل تروريست فردی است که با اسلحه ابتدايی و غير پيشرفته مردم بی گناه را می کشد مثل کسی که بمب به خود می بندد و با انفجار خود مردم را هم می کشد يا کسانی که موشک هايی می اندازند که هر چند هزار تای آن يک يا دو نفر رهگذر را می کشد، اما دولت ابرقدرتی که به آخرين فنون نظامی مجهز است و نقشه تمام منطقه و حتی خانه های آن را دارد و با استفاده از هواپيما يا هلی کوپتر موشک های آخرين مدل پرتاب می کند و يک خانواده ۱۳ نفری غير نظامی را در ماه نوامبر يک جا می کشد و يا ۵ تن دختر يک خانواده را که جرمشان آنست که خانه شان در کنار يک مسجد است می کشد، تروريست نيست.
درست است که آن جوان به دليل آنکه اعضای خانواده او را قبلا موشک های اسرائيل نابود کرده است، حال چنين اسير خشم کور شده که توسط يک شيخ يا معلم مذهبی خود شستشوی مغزی شده است و کاری را می کند که به درجات سنگين تر از آن را دولتی با هواپيما يا تانک انجام می دهد، ولی اگر آن جوان مسلمان ريشوی فريب خورده را تروريست می توان خواند ديگر نمی شود عمليات يک دولت مدرن، صنعتی توسعه يافته مجهز به آخرين سلاح ها را هم با همان عنوان خواند، لذا دومی را می گوييم "ضايعات جنگی“ هر چند که اين عمل در جنگ هم اتفاق نيفتد.
۴ـ دو قطبی کردن جهان: سياستی که بسياری از حکومتهای جهان برای فريب توده ها از آن بهره می گيرند و اسرائيل در اين زمينه از موفق ترين ها است. برطبق اين تبليغ هر کسی اسرائيل را محکوم کند طرفدار حماس و دشمنان اسرائيل است. و وقتی با موج وسيع انتقادات و محکوميت ها از سوی سازمانهای حقوق بشری اسرائيل و يهوديان مسئول و انسان دوست مواجه می شود می گويد آنان "يهوديان از خود متنفر" هستند.
۵ـ موج سواری تبليغاتی: اسرائيل از احساسات مردم در مورد دولتها و گروهها نهايت بهره برداری را می کند. از جمله در مورد ايران چون می داند بسياری از ايرانيان از حکومت جمهوری اسلامی نفرت دارند و احساسات ضد عربی بويژه در نظام پهلوی در ايران ريشه دوانيده است و اين حکومت هم از حماس حمايت ميکند، لذا نهايت استفاده را از آن برای محکوم کردن فلسطينيان می کند. در کشورهای غربی متنفر از القاعده و هراسيده از اسلام با ادبياتی در مورد فلسطينيان صحبت می کند که القاعده را تداعی کند و به غربيان وانمود کند که اسلام راديکالی که ارزشهای غرب را به خطر انداخته اند در فلسطين در تلاش نابودی دولت اسرائيل است که هم ارزشهای غربی را نمايندگی می کند و هم به عنوان دولت يهودی مورد نفرت مسلمانان است. بی آنکه مردم توجه کنند که اولا حماس با همان معيارهای غرب انتخاب شده است، ثانياً ستيز با فلسطينيان از چندين دهه پيش از ايجاد حماس ادامه داشته است و بسياری از فلسطينيان مسلمان نيستند چه رسد به آنکه طرفدار حماس باشند.
۶ـ ايجاد هراس: يکی ديگر از ترفند دولتها آن است که با بزرگ نمايی قدرت خود مردم را هراسانيده و مجبور به خود سانسوری می کنند. دولت انگلستان با کتابهای فراماسيونی کاری کرده بود که نسل پيشين ما فکر می کرد هر سياستمداری وابسته به انگليس است، حتی مخالف به ظاهر سرسخت آنها دکتر محمد مصدق. و يا ساواما و ساواک و سيا از همه فعاليتهای مخالفانشان اطلاع دقيق دارد و اصلاً آوردن و بردن حکومتها همه برنامه خود آنان است. اين وحشت از لابی يهود در آمريکا چنان قوی است و تا چند سال پيش آن چنان بالا گرفته بود که کسی جرات مخالفت نداشت، لذا تصور عمومی در آمريکا بر آنست که هر کس با اسرائيل مخالفت کند شانس انتخاب شدن به هيچ مقامی را ندارد و حتی اگر استاد دانشگاه و نويسنده و يا خبرنگاری باشد شغلش را از دست می دهد.
اما هر روز هراس مردم کمتر می شود و جمع بيشتری به اين نتيجه می رسند که در مورد اين قدرت مبالغه بسيار شده است. از جمله همين نشريه واشنگتن در مقابل تهديدی که ميخواست از چاپ مقالاتی که از سياستهای اسرائيل نقد می کرد، خودداری کند ايستاد و معلوم شد همه آن تهديدهای سنگين طبل توخالی بوده است.
۷ـ حقوق بشر و ذهنيت قبيله ای: هيچ گاه هيچ رهبر سياسی ای در هيچ کجای تاريخ بدون توجيه سربازانش، فرمان قتل عام يا شکنجه را نداده است. حتی مغول ها می گفتند سلطان محمد خوارزمشاه سفير ما را کشت يا مردم نيشابور در مقاومتشان سربازان مغول را کشتند و حتی قتل عام رواندا هم برای قتل عام کنندگان توجيه شده بود.
پس از جنگ جهانی دوم انسان دوستان بر آن شدند که هيچ توجيهی کشتار مردم بی گناه را توجيه نمی کند و حتی زندانی محکوم هم حقوق انسانی دارد، زيرا برای جنايات هميشه توجيه وجود دارد.
اسرائيل به خوبی آگاه است که عموم توده های مردم و جهان حتی بسياری از مردم تحصيل کرده و سياسی هم هنوز با ذهنيت قبيله ای زندگی می کنند و حقوق انسانی را فقط شامل خود و دوستانشان می دانند و همين که پذيرفتند حماس گروه تروريستی است و به سوی مردم اسرائيل موشک می اندازند ديگر کشتار و قتل عام مردم فلسطين را محکوم نخواهند کرد و اگر نشان داده شود که فلسطينيان نيروهای مسلمان تندرو هستند، مردم بسياری هر جنايتی را در حق آن مردم مجاز می دانند و ما شاهد اين داوری ها نزد بسياری از ايرانيان از جمله حزب مشروطه خواه و تا حد کمتری نزد دانشجويان دفتر تحکيم وحدت (علامه طباطبايی) هستيم و شگفت آورتر که پاره ای از فعالان سياسی ديرپا که در مورد قربانيان جمهوری اسلامی سخن از حقوق بشر می زنند نيز در همين چاله هستند.
بدين سان کسانی که قتل عام مردم بی گناه غزه را با هر توجيهی تاييد کرده يا با سکوت از کنار آن می گذرند هنوز ذهنيت قبيله ای دارند و از دستاوردهای انسانی قرن بيستم بسيار بدورند.
www.shahrvand.com
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد