logo





میانجیگری و دیالوگ برای حل اختلافات و صلح بین افراد و گروه ها

چگونه می شود از اختلافهای ناخواسته پرهیز کرد - پاره هفتم

دوشنبه ۹ آبان ۱۳۹۰ - ۳۱ اکتبر ۲۰۱۱

آراز فنی

araz-s.jpg
میانجیگری و دیالوگ برای حل اختلافات و صلح بین افراد و گروه ها[1] (چگونه می شود از اختلافهای ناخواسته پرهیز کرد

پاره هفتم

پژوهش: آراز فنی

اوجگیری تضادها و مراحل گوناگون آن (رشد پلکانی)

...Stage 3 begins when one side tires of talking and takes action without consulting the other. The focus becomes that of blocking the counterpart from reaching their goals and forcing them to yield. Polarization, personalization and stereotyping are exacerbated by the breakdown in communication following unilateral action. Capacity to relate to the other's concerns and perspective is rapidly reduced and replaced by assumption, inferred intentions, heightened fears and defensiveness which compound the negative view of the counterpart. Personal responsibility decreases as actions are regarded as necessary responses to the other's actions.

Stage 4 sees a shift from focus on issues to personalization of the conflict in the form of veiled and deniable slurs/attacks on the other's character or good name. It is characterized by the onset of a win-lose mentality and defense of identity and reputation take priority. There is doubt about the other's value and integrity and they may be seen as beyond influence. "Such people are unable to change". Provocation often occurs by deniable insinuations, ambiguous comments, irony and body language but the other party cannot respond by openly discussing the incident for fear of retaliatory action. Public confrontation is used to garner support. Etc...


1. بروز اختلاف ها. اختلافهای سرد و داغ

چند مثال: تظاهراتی از طرف انجمنی و یا گروهی برنامه ریزی شده است. ساعت شروع و همچنین برنامه ی عمومی از قبل اعلام شده، سخنرانها و سایر مقدمات کار نیز ردیف شده است. در هنگام سخنرانی سخنران، مخالف/ین نظر فرد سخنران شروع به دادن شعار می کنند. سئوالاتی مطرح می کنند و می خواهند که به آنها جواب داده شود. سئوالات می تواند با ربط و بی ربط به موضوع سخنرانی باشد ولی روال منظمی می بایست رعایت شود.

آنگاه که آنها دعوت به حفظ نظم و رعایت برنامه می شوند سخنران و برنامه ریزان را خائن و یا با کلماتی از قبیل فرصت طلب، محافظه کار و یا همکار این و یا آن قدرت معرفی کرده و در نهایت سمینار با مداخله ی برگزارکنندگان برنامه و احتمالن درگیری لفظی و یا حتی فیزیکی این دو نیرو یا نیروهای دیگر، سخنرانی بهم می خورد. حتی اتفاق افتاده است که در این درگیریهای لفظی/فیزیکی پلیس نیز مداخله کند. آنچه که محتمل بنظر می رسد این است که معمولن چنین افرادی از قبل برنامه گرفته اند که چکار باید بکنند تا سخنرانی مخالفین خود را بهم بزنند.

از حادثه برلین که رئیس دانا، کدیور، شیرین عبادی، گنجی و ... در آن حضور داشتند بگیر تا چهارمین کنگره ی زندانیان سیاسی در یوته بوری سپتامبر 2011 از مثالهای خوبی هستند. این نوع درگیری ها را با عنوان اختلافهای داغ کلاس بندی می کنند که انگیزه اصلی و زمینه ی اختلافها بیشترناشی از هیجانهای درونی هستند که به خود اعتقادات و باورهای افراد بستگی پیدا می کنند. برای درک مسئله نگاهی به شکل گیری انقلاب بهن؛ و پروسه ی تکامل سیاسی بعد از انقلاب و دوره ی مهاجرت می تواند ما را در درک این اختلافها کمک کند. ما می توانیم در خلوت خود به موارد مشابه ائی که در آن شرکت داشتیم، در رابطه با آنها شنیده و یا مطلب خوانده ایم قدری فکر کرده و بعد ارزیابی کنیم که در چنین مواردی آیا رودرروئی تنها راه رسیدن به هدف هست؟!

مثال 2. در سوئد، اسکاندیناوی و پاره ای از کشورهای اروپائی معمولن در منطقه های مسکونی برای مستاجرین ساکن در هر بلوک، اطاقهای رختشوئی عمومی که در آن ماشین های رختشوئی کار گذاشته می شود وجود دارد. این اطاقهای لباس شوئی شاهد اختلافهای زیادی در بین مستاجرین بومی و مهاجرین بودند. معمولن بالای سر ماشینها بزبانهای ملی (سوئدی، نروژی، فنلاندی و الی آخر) شرایط استفاده از ماشینها در تابلوئی نوشته و نصب می شود. در سالهای اخیراطلاعات به زبانهای چون عربی، صرب و کرواتی، سومالیائی و ...نیز اضافه شده است. شرایط استفاده معمولن در جلسات انجمنهای مستاجرین با هماهنگی شرکت صاحب مساکن تدوین شده و یا اینکه شرکتهای ساختمانی با مشورت مستاجرین تنظیم کرده اند. مستاجرین با گرفتن وقت، ثبت آن (که تعداد زیادی از آنها دیجیتالی شده است) لباسهای خود را می شویند.

بارها اتفاق افتاده که مهاجرین (بدلیل بی توجهی به وقت و یا عدم آشنائی به زبان بومی و نیز عدم توجه به اطلاعاتی که بزبان بومی نوشته شده بود/است) به موقع برای خالی کردن ماشین ها نیامده و سوئدیها، دانمارکی ها و یا نروژیهای مستاجر، لباسهای فرد خاطی در وقت را را بیرون ریخته و در وقت مقرر به شستن لباسهای خود پرداخته اند. مهاجرو یا مستاجری که لباسهایش تمیز نشده و یا خشک نشده و معمولن با تاخیر نیم ساعت یا بیشتر به سراغ لباسها آمده با همسایه ی بومی خود شروع به بگو مگو کرده و بارها کار به جاهای باریک کشیده شده است. در اکثر موارد گفتگو به زبانهای گوناگون صورت گرفته که برای طرف مقابل غیر مفهوم بود. در این درگیریها مهاجرین فرد بومی را نژادپرست و... خطاب کرده و طرف مقابل همه ی مهاجرین را بعنوان آدمهای وقت نشناس و غیر متمدن طبقه بندی می کنند. این طبقه بندی معمولن عمومی شده و در ذهنیت عمومی بعنوان یک واقعیت پذیرفته می شود. این نوع اختلافها امکان تبدیل به یک اختلاف سرد را که در آن طرفین اختلاف از گفتگو با هم دیگر پرهیز کرده و یا امکان دیالوگ را می بندند دارد. اختلافها همچنان قابلیت فراروئی به اختلافهای گرم را دارند که بطور مشخص در آن بجای منطق، سعی در درک متقابل و دیالوگ؛ غلیان احساسات، هیجانهای درونی و باورها منشا و انگیزه ی ارتباط قرار می گیرد.

3. در یک مهمانی معمولی دوستانه، فردی، تعدادی از بستگان و دوستان خود را به صرف شام و یا...دعوت کرده، دلیل و ساعت مشخصی را برای صرف نهار و یا شام نیز در نظر گرفته است. تعدادی از میهمانان که دوست دارند سر وقت به میمانی و یا محل دعوت شده حاضر شوند، به موقع در محل مهمانی حاضر هستند.

آقا/خانم و یا خانواده ای با یکساعت تاخیر در میهمانی حاضر می شود. اتفاق افتاده که میزبان بعد از نیمساعت شروع به پذیرائی کرده و غذا سرو شده است. افرادی که با تاخیر آمده اند صاحباخانه و دیگران را به کم طاقتی و یا بی ادبی متهم می کنند که تحمل چند دقیقه تاخیر دوستان خود را نداشتند. منظور از چند دقیقه همان یکساعت است. این بی توجهی به زمان و یا تفسیر و برداشت خاصی از ارتباطات و اجتماعات با توجه به عادات و رفتار فرد و یا افراد، گاهن به اختلافهای دامنه دار تبدیل شده که معمولن در ترکیب با سایر مشکلات اجتماعی تاثیر بسیار منفی در بین روابط انسانی بین افراد و اجتماعات می گذارد.

4. در رابطه با حقوق بشر و محکوم کردن اعدامها در ایران برنامه ای توسط یک نهاد حقوق بشری خارج از کشور تدارک دیده می شود. برنامه ریزها/مسئولین انجمن به نافرمانی مدنی و روشهای بی خشونت باور دارند و از چهارچوبهای شناخته شده ی موجود بین الملل استفاده کرده و معتقد به استفاده از خشونت و پرخاشهای عصبی و ... در زندگی و فعالیتهای سیاسی نیستند. نیروهای دیگری که خود را رادیکال می شناسند (افراطی هستند) افراد و یا کنشگران فعال در این نوع برنامه ها را به حمایت از این و یا آن جریان (سازشکاری و رفرمیسم) متهم کرده و حتی شده است که این گروه و یا انجمن را به حمایت از نظام دیکتاتوری حاکم بر ایران نیز متهم کنند. افراد مورد اتهام قرار گرفته درست عکس این مسئله را پیش می کشند و استدلال می کنند که نیروهای مقابل (باصطلاح رادیکال) یا در خدمت رژیم هستند و یا با اقدامات خشن و غیر منطقی آب در آسیاب رژیم و سیاستهای خشن رژیم که عبارت است از تفرقه ایجاد کن و حکومت کن را ...معنی می دهد تشدید می کنند.

تعدادی از حضار به روشهای بی خشونت معتقد هستند و از وجود و استمرار چنین راهکارها و جلسات پشتیبانی می کنند. تعدادی دیگر چنین روشهائی را رفرمیستی خطاب کرده و با استدلالهای مشخصی چنین اصلاحات را بر علیه تغییرات بنیادی و به ضرر طبقه ی فقیرارزیابی می کنند. بحث بین این دو گروه بالا می گیرد. اکثریت خاموش بعد از مدتی خسته شده و جلسه و یا محل را ترک می کنند. بعد از آن بقول جمله ی معروف "علی می ماند و حوضش". همه ی مثالهای بالا جزو اختلافهای داغ هستند که در آن باورها، ارزشهای فرهنگی اجتماعی و ایدئولوژی ها نقش مهمی بازی می کنند.

5. زن و شوهری سالهای اولیه ی ازدواج را پشت سر گذاشته اند و عشق و علاقه ی اولیه بدلیل وجود مشکلات زندگی، نیازهائی که بچه ها دارند، اختلاف در تربیت بچه ها، تاثیر دخالتهای خانواده های مربوطه، شک رو به گسترش زن به مرد (کنترل زن توسط مرد)، و سایر مسایل منجمله روزمرگی و تنوع طلبی افراد کاهش یافته به بروز و افزایش اختلافها بین این زن و شوهر منجر می شود. تغییر در رفتارها، کاهش احترام بهمدیگر، بازبینی در تعهدات متقابل، نتیجه ی منطقی چنین پدیده هائی و عدم برخورد به اختلافها تشدید آن را بدنبال خواهد داشت. اگر زوجین نتوانند پیوند و همکاری خود را از عشق و علاقه و روابط سکی به نوعی قرارداد اجتماعی تبدیل کنند امکان تلاشی امر غیر قابل اجتنابی نخواهد شد.

در جامعه ی ما بطور عموم و روابط زن و شوهری بطورویژه، هر اختلاف جدیدی با توجه به اینکه اختلافهای قبلی بطور منطقی و درست حل نشده است و افراد درگیردر این اختلافها؛ مشکلات پیش آمده درمراحل قبلی را حل نکرده و آنرا پشت سر نگذاشته اند، هر مشکل و اختلاف جدیدی باعث ظهورو تکرار مسایل قبلی شده و بدین ترتیب امکان حل اختلاف تقریبن به صفر کاهش می یابد. بعد از مدتی کار به جائی می رسد که زن و شوهر از ملاقات همدیگر پرهیز می کنند، جدا از هم می خوابند و نهایت اینکه در فقدان محبت متقابل، کسری گفت و شنود، و مایوس شدن از مبارزه برای از بین بردن مشکلات روزمره، حجم اختلافها روابط گرم را منجمد می کند. جدائی این جمع کوچک اجتناب ناپذیر خواهد بود. با توجه به اینکه نهاد خانواده یکی از استوارترین نهادهای اجتماعی است تزلزل آن باعث ایجاد عدم امنیت عمومی خواهد شد.

یک مثال ساده در این مورد. زن و شوهری با بچه هایشان در ماشینی عازم مسافرت هستند:

- می تونی چندتا از آن بیسکویتها به من بدهی؟

- من بیسکویت بر نداشتم، مگر قرار نشد تو این جور چیزها را جمع کنی. من که بچه بغلم بود

- من به تو گفتم که من جایش را نمی دانم خودت وردار. تو هیچ وقت به حرف گوش نمی کنی

- اگر تو اینقدر غرولند نکنی/نق نزنی، امر ندی و کارها را بار من نکنی من حواسم پرت نمی شود

- حالا دیگر اشتباه از من بود که تو بیسکویت و تنقلات برنداشتی!؟ صحبتهای ما همیشه به این جا ختم می شود که من زورگو هستم و تو قربانی

- مسئله اشتباه من و یا تو نیست. تو هیچ وقت نخواستی که در مسئولیتهای خانه مشارکت کنی. مثل اینکه کاردر خانه به قبای من دوخته شده است.

در طول راه بین زوجین نگاههای سرد و خشن رد و بدل می شود. هر اتفاقی می تواند منفی ارزیابی شود و باعث ادامه ی بگو، مگو. ناآگاهی از محتوای رلهای متقابل، انباشته شدن مسایل و اختلافات حل نشده بروی همدیگر، تاویلهای گوناگون از نوع ارتباطات و در نهایت دگرگونی جدی در روابط اجتماعی بین جنسها (زن و مرد) به عمیق شدن اختلافات و رشد آن به یک اختلاف سرد یاری می رساند. در این مرحله ناهمخوانی و نیزتفسیرهای گوناگون از موضوع، می تواند با اختلاف در آرزوها، تعریف از معنی زندگی، اختلاف در تعین هدف و یا نیازها از سایر مشکات ارزشی اجتماعی می تواند در تکوین اختلافها موثر باشد. همگون سازی و ندیدن/نپذیرفتن تفاوتها عامل مهم دیگر اختلاف هست.

یک مثال دیگر:

در یک طرح تعلیم تربیتی جدید قرار است شاگردان یک مدرسه بعنوان سوژهای آموزشی در یک پروسه ی چند ساله با استفاده از دو سه روش آموزشی همزمان؛ موضوع کار یک پروژه جدید اموزشی قرار گیرند. ساختار ادرای افقی بوده و هر گروهی/معلمی مجاز هست که شیوه ی تعلیم و تربیتی کلاس خود را مستقلن انتخاب کند. بدین ترتیب رهبری هرمی لغو شده، ساختارهای از بالا به پائین حذف شده و هیچ تقسیم بندی کاری مشخصی برنامه ریزی نشده و هر معلمی روش خودش را به بوته ی آزمایش خواهد گذاشت. معلمی معتقد است که در تعلیم و تربیت کودکان از روش و تئوریهای مونتساری باید استفاده کرد آن دیگران معتقد هستند (هر فرد/گروهی به یکی از مکاتب معتبر باورمند هست) که روشهای آموزشی ماکارنکو، ویگوتسکی، پیاژه و یا والدورف مناسبتر هستند و می بایست مبنای کار قرار گیرد. دانش آموزان و والدین در بحثها شرکت ندارند و سوژه های عملی بدون هویت ساختاری.

بعد از مدتی بدون هماهنگی لازم، رهبری منظم، شاخصهای مشخص برای کار، بدون ساختار آموزشی ارزیابی کننده هر دبیر و یا معلمی از داده های آن مکتبی که به آن اعتقاد دارد استفاده می کند. در جلسات عمومی با توجه به کسری رهبری، برخورد انتقادی و کمبود ارزیابی از کار، وقت نمایندگان مکاتب موجود، بجای تبادل افکار و داده های اطلاعاتی در حذف و رد آن دیگری صرف خواهد شد. گاهن مسئولین حاضر می شوند که به دانش آموزان امتیازات و نمرات بهتری بدهند. این برای اینکه ثابت کنند که روش آنها نتایج آموزشی بهتری بدنبال دارد. در محلهای عمومی و جلسه های پراکنده ی خودجوش هر کدام از معلم ها آن دیگری را به غیر مدرن بودن و یا ...متهم می کند. بعد از مدتی روابط به سردی گرائیده و همکاران از همدیگر سلب امید کرده و دیالوگ بین آنها بطور کامل قطع می شود. در آن مدرسه آنگاه آنارشی حاکم است.[2]

در توضیح علت بروز همه ی این پراکندگی در نظر و عمل وجود نوعی خودمرکزبینی، خود محوری و هویت ایدئولوژیکی ناهمگون در افراد، تاویلهای شخصی از دانش عمومی تعیین کننده می شود. هر کسی فکر می کند که به قدر کافی تجربه کار داشته و صحت راهکار آموزشی مورد نظراو امتحان پس داده است. اصرار می شود که مدرسه ای که من در آن کار می کنم بایست از این و یا آن روش استفاده کند. طرف مقابل نیز درست همین ادعا را دارد. بدین ترتیب ما از واقعیت و یا آن چیزی که ما تجربه ی عملی از نوع آموزش پایدار و هماهنگ داریم و نتایج آموزشی تفسیرهای جداگانه ارایه می دهیم دور افتاده ایم. اختلاف ما روی یک مسئله ی تقریبن مجرد و ذهنی استوار است. معیارها، متراژها و ارزشها بخشن ذهنی و بخشن عینی هستند ولی فراموش نکنیم که ایجاد اختلاف همیشه و همیشه یک پروسه ی ذهنی است که به باورها، عقاید، تربیت، مذهب و ...افراد در گیر در یک حوزه ی اجتماعی بستگی پیدا می کند.

دستآوردها و نتایج قابل استنتاج:

1.2. تخم اختلافی کاشته شده است. من از یک نظر و باور دفاع می کنم و طرف مقابل و یا طرفهای مقابل از نقطه نظرهای دیگر. در مرحله ی بعدی اوجگیری اختلاف، هر کدام از افراد درگیر در موضوع، شروع به شحصی کردن مسئله و مشکل می کنند. احساسات ما وارد ماجرا می شود و پرستیژ شخصی و کاری به میان می آید. به خصوص در بین ما ایرانیان اتفاق می افتد که مسئله حیثیتی می شود. ما شروع به دفاع کردن از نظریه ی خود می کنیم و به نظر مخالف و شخص مخالف حمله می کنیم. همکاری دیروز به جدال بر سر نظر غالب و تجربه مشخص برای فردا تبدیل شده است. اعتماد ما به همدیگر و به توانائیهای همدیگر لطمه خورده است و شکاف بر داشته است.

3. اختلاف ها گسترش پیدا می کنند

وقتی که ما از همدیگر زاویه گرفته ایم و اعتماد ما به همدیگر خدشه بر داشته، تنها مسئله و موضوع مورد اختلاف نیست که مانع اصلی همکاری وهمزیستی می شود، بلکه هر فرد درگیر در مسئله شروع به کنکاش در زندگی خصوصی آن دیگری و ایراد گرفتن از فرد و یا افراد مقابل می کند. در نهایت طرفین به این نتیجه می رسند که "آن دیگری" اساسن کارش از بنیاد غلط است. طرز لباس پوشیده، راه رفتن، غذا خوردن و سایر مسائل عقیدتی و شخصی به میان می آید.

در این مرحله از آنجائیکه همدیگر را کمتر دوست داریم و یا اساسن دیگر دوست نداریم اختلافات دیگر نیز به میان می آیند و عمده می شوند. نفرت از همدیگر شروع به رشد می کند و در مواقعی که همدیگر را می بنیم احتمالن آن دیگری را با متلک و یا برخورد سرد و بیگانه وار آزار می دهیم. اینک طرف مقابل تبدیل به یک موجود کم ارزش شده است.

4. ارتباطات بین طرفین درگیر قطع می شود

اگر اختلاف همچنان ادامه داشته باشد ارتباطات بین کسانیکه بر سر این یا آن تئوری اختلاف داشتند قطع می شود. طرفین همدیگر را نمی بینند و آن دیگری، وجود ندارد. ارتباط و صحبت بیمعنی است. طرفین به همدیگر گوش نمی کنند. روایتهای متضاد از موضوع اختلاف و زندگی خصوصی همدیگر خصمانه می شود. ارتباطات معمولی در خانه و یا محل کار کاهش پیدا کرده و یا اصلن حذف می شوند.

دیگران در این مرحله از اختلاف خبر دارند و تضاد اولیه و جزئی به تضاد غیر قابل حل تبدیل شده است.

خرابکاری در حوزه ی کاری، میز کار و ...یک واقعیت مسلم است. اطلاعات لازم و کاری به همدیگر انتقال پیدا نمی کند.

ادامه دارد

_________________________
1- در این نوشتها از نظریات یوهان گالتونگ یکی از بزرگترین تئوریسینهای صلح، ماسلوف روانشناس، ریچارد فالک، هانا آرنت، اریش فروم، فردریش گاسل، مارشال روسنبرگ و تعداد دیگری از روانشناسان، تئوریسین های صلح و توسعه استفاده خواهد شد. [1]

2- این تجربه در یکی از مدارس نروژ بین سالهای 1974-1971 تجربه شد. هدف ضرورت هدایت کلی آموزش پروش توسط دولت اعلام شده بود.[2]

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد