در شهروند 1189 جواد طالعى مصاحبه مجله اشترن آلمان با جرج سوروس، سرمايه دار و بورسباز مشهور را ترجمه كرده بود. در اين مصاحبه سوروس نسبت به بحران نظام سرمايه دارى هشدار داده بود و چهره اى انسانىتر از اين نظام را پيشنهاد مىكرد. همزمان با چاپ اين مطلب، بيل گيتس، بنيانگذار و مدير سابق مايكروسافت هم مقاله اى براى مجله تايم نوشت كه در آن از ديدگاهى ديگر تحول بنيادى در تفكر سرمايه دارى را پيشنهاد مىكند. سوروس و گيتس از بانفوذترين سرمايه داران و مدافعان سيستم سرمايه دارى هستند و همزبانى شان در طرح بحرانى كه ممكن است اين نظام را از درون متلاشى كند از اهميت بالايى برخوردار است. به اين همزبانى بايد تحول سياسى بزرگى كه آمريكا با احتمال برنده شدن باراك اوباما در انتخابات رياست جمهورى اين كشور در پيش رو دارد را اضافه كنيم، چرا كه اوباما هم بازوى سياسى دگرگونى فكرى مهمى است كه در بزرگترين كشور سرمايه دارى جهان در حال شكلگيرى است.
اينها همه نشانه آخرين مراحل تحويل قدرت سياسى و اقتصادى از نظام سنتى كهنه سرمايه دارى به تفكر جديدى است كه ديگر تاب نظامىگرى و سودآورى به هر قيمت را ندارد. چند دوره اخير انتخابات رياست جمهورى آمريكا رودررويى اين دو تفكر براى كسب قدرت سياسى بود. يك سو نسل جديد سياست مداران و سرمايه داران آمريكا هستند كه كاپيتاليسم با چهره انسانى را راه خروج از بحرانى كه پيشبينى اش مىكنند مىدانند. جيمى كارتر، بيل كلينتون، ال گور، هيلارى كلينتون، باراك اوباما، بيل گيتس، و جورج سوروس نمونه هاى اين نسل هستند. در سوى ديگر مدافعان نظام سنتى و خشونتگراى سرمايه دارى ايستاده اند كه اين بحران را جزيى از بالا و پايين شدنهاى معمول كاپيتاليسم مىدانند و لزومى براى يك تحول ايدئولوژيك نمىبينند. رونالد ريگان، جرج بوش پدر، جرج بوش پسر، جان مك كين، و ديك چينى نمونه هاى اين تفكرند. اين دو جناح كاپيتاليسم در چند دوره اخير رياست جمهورى آمريكا شانه به شانه پيش رفته اند و هيچكدام نتوانسته اند ديگرى را از ميدان به در كنند. اما به نظر مىرسد با شكست دكترين جرج بوش در اشغال عراق و افغانستان راه براى پيروزى نهايى تفكر مدرن كاپيتاليسم فراهم شده است.
بهرغم حجم مطالبى كه در غرب در نقد اين تحول فكرى منتشر مىشود ادبيات سياسى ايران به ندرت به اين دگرگونى مهم در نظام سرمايه دارى پرداخته است. مقاله حاضر را با اين اميد ترجمه كردم كه در كنار گفتگوى اشترن با جرج سوروس ديگرانى را علاقه مند كند كه در اين زمينه بيشتر بنويسند.
ش. ت.
سرمايه دارى زندگى ميلياردها انسان را بهبود بخشيده است. اين واقعيتى است كه در دوران بىثباتى اقتصادى حاضر به سادگى به فراموشى سپرده مىشود. اما از آنسو، اين نظام هم ميلياردها نفر ديگر را به فراموشى سپرده است. ديگرانى كه نيازهاىشان بىشمار است اما توان بيان خواسته هاىشان را به زبانى كه قابل فهم براى بازار سرمايهدارى باشد، ندارند. اينان از همين رو در فقرى غوطه مىخورند و از بيمارىهايى رنج مىبرند كه به سادگى قابل پيشگيرى اند. دولتها و گروه هاى غير انتفاعى در كمك به اين بخش از جامعه بشرى نقش بزرگى دارند، اما اگر در اين راه تنها بمانند تغييرات بسيار به طول خواهد انجاميد. اما اين كمپانىهاى بزرگ هستند كه مهارت لازم براى انتقال تكنولوژى نوين به كشورهاى فقير را در اختيار دارند. براى بهره ورى هرچه بيشتر از اين مهارتها احتياج به يك كاپيتاليسم خلاق است: تلاش براى بسط امكانات بازار تا شركتهاى بيشترى بتوانند سودآورى شان را با بهبود زندگى مردم همراه كنند. بايد راه هاى جديدى را جستجو كرد كه تعداد هرچه بيشترى از انسانها را از نظامى بهره مند كرد كه دنيا را بهبود بخشيده است.
با اينكه راه درازى در پيش داريم، اما كاپيتاليسم خلاق هم مدتى است كه در اختيار ماست. بعضى شركتها بازارهاى دست نخورده اى در جوامع فقير براى عرضه تكنولوژى هاى جديد كه بنيادهاى زندگى را عوض كرده اند ـ مثل موبايل ـ يافته اند. ديگران ـ گاهى با سقلمه اى از طرف فعالان اجتماعى ـ دريافته اند كه چگونه مىتوان در عين سودآور بودن نيكوكار هم بود. به عنوان مثال چند سالى پيش من و بونو در بارى نشسته بوديم و گپ مىزديم (راستش به نظرم آدم خلى آمد). ديروقت بود و ما چندتايى گيلاس خورده بوديم و بونو داشت با حرارت از طرحش حرف مىزد كه چگونه شركتهاى بزرگ را راضى كند تا با فقر جهانى و بيمارى هاى قابل پيشگيرى مبارزه كنند. او تند و تند به شماره هاى خصوصى مديران بالارتبه كمپانىها زنگ مىزد و موبايلش را به طرف من دراز مىكرد تا صداى خواب آلود اما هيجان زده آنها را بشنوم. با تمام ديوانه بازىهاى آن شب، تلاشهاى بونو بالاخره به شكل جنبش RED به بار نشست. امروزه كمپانىهايى مثل گپ، هال مارك، و دل توليداتى با مارك RED مىفروشند و بخشى از سودشان را براى مبارزه با ايدز به مصرف مىرسانند (مايكروسافت هم به تازگى به اين گروه پيوسته است). از اين چه بهتر كه اين شركتها در عين حال كه به سودآورى شان مى انديشند تغيير بزرگى هم در جهان به وجود آورند. از سويى ديگر، مصرفكننده ها هم امكان اين را پيدا مىكنند كه به اين نيت خير كمك كنند، و از همه مهمتر اينكه زندگى انسانهاى بسيارى هم نجات پيدا مىكند. RED تا كنون يك صد ميليون دلار براى «سرمايه جهانى براى مبارزه با ايدز، سل، و مالاريا» (Global Fund to Fight Aids, Tuberculosis, and Malaria) جمع كرده است كه دارو براى بيش از 80000 نفر در كشورهاى فقير را فراهم مىكند و بيش از 6،1 ميليون نفر را براى ايدز معاينه كرده است. اين همان چيزى است كه آن را كاپيتاليسم خلاق مىناميم و مىبينيم كه دارد كار مىكند.
سرمايه دارى خلاق يك تئورى عجيب و غريب جديد اقتصادى نيست. ايرادگيرى از سيستم سرمايه دارى هم نيست، بلكه راهى است براى پاسخگويى به يك پرسش بنيادى: چگونه مىتوان به بهترين شكل ممكن منافع كاپيتاليسم و توانى را كه در بهبود شرايط زيست دارد، در دسترس انسانهايى قرار داد كه تا به حال از آنها محروم بوده اند؟
دنيا رو به بهبود است
در دورانى كه سوخت اينچنين گران شده است و افراد بسيارى قادر به بازپرداخت وام خانه شان نيستند بحث از سرمايه دارى خلاق ممكن است عجيب به نظر برسد. در واقعيت مشكلات اقتصادى امروز جهان شك نمىتوان كرد. مردم عميقا اين مشكلات را حس مىكنند و حقشان است كه سريعا براى شان چاره اى انديشيد. سرمايه دارى خلاق براى بالا و پايين شدنهاى كوتاه مدت سرمايه دارى جوابى ندارد، بلكه واكنشى است به اين واقعيت درازمدت كه مردمان بسيارى به طور تاريخى از بهبود شرايط زندگى محروم مانده اند. در كشورهاى بسيارى در يك قرن گذشته ميانگين عمر انسانها به شكل بارزى طولانىتر شده است. تعداد بيشترى از مردم و بيش از هميشه در انتخابات شركت كرده اند، عقايدشان را آزادانه ابراز كرده اند و از آزادىهاى اقتصادى بهره برده اند. با تمام مشكلاتى كه ما امروز دست به گريبان شان هستيم باز از سطح بالايى از رفاه برخورداريم. جهان خيلى رو به بهبود است.
مشكل اين جاست كه از طرفى سرعت اين بهبود كافى نيست و از طرف ديگر همه مردم را هم شامل نمىشود. يك ميليارد انسان در جهان با درآمدى كمتر از يك دلار در روز زندگى مىكنند، غذا به اندازه كافى ندارند، از آب آشاميدنى تصفيه شده و برق بى بهره اند، و از نوآورى هاى شگفت انگيزى كه زندگى مرفه ترى را براى بسيارى ديگر فراهم آورده است ـ مثل واكسنهاى گوناگون و مايكروچيپس ـ سهمى نبرده اند.
اينجاست كه مسئوليت دولتها و سازمانهاى غير انتفاعى شروع مىشود. از ديد من طبيعت انسان ها از دو نيرو سرچشمه مىگيرد: منفعت شخصى و كمك به ديگران. كاپيتاليسم منفعت شخصى را به خوبى و با تداوم تامين مىكند، اما تنها براى كسانى كه پولش را دارند. كمك هاى دولتى و انسان دوستانه نيازهاى هم نوع دوستى ما را به سمت آنان كه پولى ندارند به جريان مى اندازند. دنيا در مبارزه با بى عدالتى هاى بزرگى كه دست نخورده برجا مىماند ـ نظير ايدز، فقر، و آموزش و پرورش ـ تنها به شرطى مىتواند به پيشرفتى مداوم دست يابد كه دولتها و ارگان هاى غير انتفاعى بتوانند بيشتر و موثرتر به كمكهاى شان ادامه دهند. بهبود بخشيدن به شرايط زيست تنها زمانى سرعت كافى مىگيرد و تداوم پيدا مىكند كه بتوان كمك هاى دولتى و سازمان هاى غير انتفاعى را با نيروى سرمايه تكميل كرد. كه اين شامل نوآورى هايى مىشود كه مشخصا براى جوابگويى به نيازهاى فقيرترين بخشهاى جامعه جهانى طراحى شده اند. ما محتاج به نظامى هستيم كه بهتر از اين به جلب صنعتگران و سرمايه داران بپردازد.
طبيعتا اگر قرار باشد شركتهاى بيشترى درگير اين طرح نو شوند بايد از اين كار نفعى هم شامل شان شود. اين نكته اصلى سرمايه دارى خلاق است. يعنى كه منظور اين نيست از كمپانىها بخواهيم كمكهاى انسان دوستانه شان را افزايش بدهند يا دست و دل بازتر بشوند، بلكه اين است كه به آنها انگيزه لازم را بدهيم تا مهارتهاى شان را به شيوه جديدى به كار بيندازند تا هم سود بيشترى ببرند و هم به مردمى كه محروم مانده اند خدمت كنند. دو راه براى اين كار وجود دارد: يكى اينكه كمپانىها خود به دنبال پيدا كردن چنين امكاناتى بروند، يا اينكه دولتها و گروه هاى غير انتفاعى اينچنين موقعيت هايى را پيش روى شان بگذارند.
اين وسط چه چيزى فراموش شده است؟
همانطور كه سى. ك. پراهالاد در كتابش "ثروت در پيش پاى اهرام" (C.K. Prahalad in “Fortune at the Bottom of the pyramid”) مىگويد بازارهاى دست نخورده اى در گوشه و كنار دنيا موجودند كه سرمايه ها فراموش شان كرده اند. پژوهشى هست كه نشان مىدهد دو سوم جمعيت جهان، كه از فقيرترين كشورها تشكيل مىشود حدود پنج تريليون دلار قدرت خريد دارند. دليل اصلى كندى نفوذ سرمايه به كشورهاى در حال رشد اين است كه ما به اندازه كافى نيازهاى اين جوامع را درك نكرده ايم. اين ادعا دستكم در مورد مايكروسافت صادق است. سالها است كه مايكروسافت تكنولوژى اش را از طريق كمك هاى انسان دوستانه در اختيار آنانى كه توان دسترسى به كامپيوتر ندارند، گذاشته است. اين شركت تاكنون بيش از سه ميليارد دلار به شكل نقد يا نرم افزار براى پر كردن خلاء موجود در دسترسى به تكنولوژى ديجيتال اهدا كرده است، اما مهارت اصلى ما در نوشتن نرم افزارهايى است كه مشكلات مختلف را ساده مىكنند، و اين اواخر ما متوجه شديم كه اين مهارتها را در جهت حل مسائلى كه گريبانگير كشورهاى در حال توسعه است بهكار نگرفته ايم. اين است كه ما امروز به مسئله بى عدالتى جهانى نه تنها به شكل يك مشكل انسان دوستانه، بلكه به صورت يك مانع رونق تجارى نگاه مىكنيم. ما داريم روى پروژه هايى كار مىكنيم كه افراد بى سواد يا كم سواد را بى هيچ آموزشى قادر به استفاده از كامپيوتر مىكند. پروژه ديگرى كه ما داريم تمام دانش آموزان يك كلاس را قادر مىكند همزمان از يك كامپيوتر استفاده كنند. نشانه (cursor) هر دانشآموز به رنگ متفاوتى است و در نتيجه پنجاه نفر مىتوانند با استفاده از موش (mouse) خودشان در يك زمان از يك كامپيوتر استفاده كنند. اين تحول براى مدارسى كه دسترسى به كامپيوترهاى متعدد ندارند قدم بزرگى است و در عين حال در را به روى بازار گسترده اى مىگشايد كه پيش از اين به آن توجهى نشده بود.
تلفن موبايل مثال ديگرى در اين زمينه است كه در كشورهاى درحال رشد رونق يافته است، اما به صورت تاريخى از طرف كمپانى ها دست كم گرفته شده بود. در سال 2000 كه كمپانى وودافون بخش بزرگى از سهام يكى از كمپانى هاى موبايل كنيا را خريدارى كرد تخمين مىزد كه تا سقف 400000 مصرف كننده در اين كشور پيدا كند. امروز اين كمپانى، تحت عنوان سافاريكام، ده ميليون مشترك دارد. اين موفقيت مديون تلاش سافاريكام براى پيدا كردن راهى خلاقانه براى ارائه خدمات به بخش كم درآمد كنيا بود، از جمله اينكه مشترى ها را به جاى دقيقه بر اساس ثانيه هزينه مىكند كه خرج را خيلى پايين مىآورد. سافاريكام با اين عمل هم به سودش رسيده است و هم تغيير مثبتى در جامعه ايجاد كرده است. كشاورزان كنيايى به وسيله موبايل شان بهترين قيمت را براى توليدات شان در بازارهاى اطراف پيدا مىكنند. و در عين حال خودشان راه هاى جديدى براى استفاده از تلفن اختراع كرده اند. مثلا براى داد و ستدهاى نقدى نوعى پول الكترونيكى درست كرده اند كه از طريق تلفن رد و بدل مىشود. به اين ترتيب اگر شما بخواهيد پول زيادى را با خود اين بر و آن بر ببريد ـ مثلا وقتى جنس تان را در بازار فروخته ايد و پولش را بايد با خودتان به خانه كه در دهكده ديگرى است حمل كنيد ـ ديگر لازم نيست پول نقد با خود همراه داشته باشيد. با اين نوآورى احتمال دزدى از بين مىرود كه تغيير مثبت بزرگى در زندگى روزمره شما است.
اين چنين است كه آدم ها مىتوانند از امكانات سودآورى كه تاكنون فراموش شده بودند استفاده ببرند، اما از اوايل امسال كه من موضوع سرمايه دارى خلاق را مطرح كردم از بسيارى شنيده ام كه در واقعيت وجود بازارهاى دست نخورده شك دارند. از ديد آنها اگر چنين امكاناتى وجود واقعى داشت حتما كسى پيش از اين از آن استفاده كرده بود. من با اين ديدگاه مخالفم. فرض اين نظريه بر اين است كه مشاغل مختلف تمام بازارهاى موجود را براى فروش توليدات شان اشباع كرده اند. اين تفكر مرا به ياد يك جوك قديمى مىاندازد كه مىگويد روزى يك اقتصاددان با دوستش در خيابان قدم مىزد و چشمش به يك اسكناس ده دلارى روى زمين مىافتد اما بىتوجه از كنارش مىگذرد. دوستش مىپرسد چرا پول را برنداشتى و او جواب مىدهد مسلما اين پول واقعى نبود چون اگر بود كس ديگرى پيش از من آن را برداشته بود.
بعضى كمپانى ها همين اشتباه را مى كنند. آنها فكر مىكنند همه اسكناس هاى ده دلارى را پيش از اين كسى از زمين برداشته است. باعث تاسف است اگر ما چنين امكاناتى را ناديده بگيريم. و در مقابل، اگر پژوهشگران اقتصادى و استراتژيست هاى كمپانىها و متخصصان احتياجات كشورهاى فقير به طور مرتب دور هم جمع شوند و درباره نظرگاه هاى جديدشان با هم مشورت كنند، تحول بزرگى خواهد بود.
وراى جستجو براى بازارهاى جديد و توليد محصولات جديد، شركتها مىتوانند از طريق ارائه محصولات شان با تخفيف بسيار بالا به كشورهاى فقير استفاده ببرند. براى مثال، صنايعى مثل نرم افزار و دارو خرج توليد پايينى دارند. كمپانى هايى از اين دست مىتوانند سودآورى شان را با فروش محصولات شان به قيمت بالا در كشورهاى ثروتمند و با سود كم يا به قيمت تمام شده در كشورهاى فقير افزايش دهند. ديگر صنايع ممكن است توان ارائه قيمتهاى چندگانه را نداشته باشند، اما مىتوانند از خوش نامى اى كه چنين تخفيف هايى براى شان به ارمغان مىآورد منفعت ببرند. كمپانى هايى كه به عضويت جنبش (RED) درآمده اند مشترىهاى جديدى را به دست آورده اند كه با علاقه در كار نيك اين كمپانىها همراه مى شوند. اينكه يك كمپانى عضو جنبش RED هست يا نه ممكن است در آخرين لحظه يك مشترى را متقاعد كند كه محصول اين كمپانى را به ديگرى ترجيح دهد.
منفعت مهم ديگرى كه به شركت هايى كه كار خير انجام مىدهند مىرسد اين است كه استخدام كارمندان پرتلاش براى شان آسان تر خواهد شد. جوانان امروزى در سراسر جهان دوست دارند براى شركت هايى كار كنند كه براى شان غرور به همراه داشته باشد. اگر نشان بدهيد كه كمپانىتان مهارت هايش را در خدمت مردم فقير قرار داده اين نسل جوان هم با سختكوشى اش از اين عمل قدردانى خواهند كرد.
ايجاد انگيزههاى جديد
هرچقدر هم كه كمپانى ها با خلاقيت به سراغ مشكلات بروند باز هم مسائلى پيش خواهد آمد كه انگيزه هاى فعلى بازار جوابگوى شان نخواهد بود. مالاريا مثال مهمى است: آنهايى كه بيش از همه به دارو يا واكسن مالاريا احتياج دارند كمتر از همه قادر به پرداخت هزينه هاى آن هستند. به همين دليل داروهايى از اين قبيل از چرخه توليد خارج مىشوند. اينجا است كه دولتها و ارگان هاى غير انتفاعى مى توانند انگيزه هاى لازم را به وجود آورند. مثلا با تقدير از كمپانى هايى كه به كشورهاى فقير كمك مى رسانند.
در تابستان همين امسال، يك ارگان غير انتفاعى هلندى به نام "بنياد دسترسى به دارو" (the Access to Medicine Foundation) كارنامه اى از شركت هاى دارويى منتشر كرد كه شركت هايى كه بيشترين تلاش را مىكنند تا داروهاى مورد احتياج كشورهاى درحال توسعه را توليد كنند و به دست شان برسانند را نام مى برد. مديران كمپانى هاى دارويى در نشست هايى كه با من داشته اند بارها خاطرنشان كرده اند كه حاضرند براى توليد داروهايى كه درباره شان غفلت شده بيشتر تلاش كنند، اما دستكم توقع دارند اين تلاش مورد قدردانى قرار بگيرد. كارنامه اى كه صحبتش را كردم دقيقا همين كار را مىكند.
تبليغات با ارزش است، اما گاهى براى تشويق كمپانى ها به همكارى كافى نيست. حتا بهترين مديران روابط عمومى حاضر نمى شوند مخارج ده سال پژوهش براى يافتن يك داروى جديد را تقبل كنند. همين است كه نقش دولت ها در ايجاد انگيزه هاى جديد را پررنگتر مىكند. بر اساس قانون جديدى كه سال پيش در آمريكا تصويب شد هر كمپانى كه درمان موفقى براى بيمارى هاى غفلت شده ـ مثل مالاريا ـ بيابد از طرف وزارت مواد خوراكى و دارويى (Food and Drug Administration, FDA) براى بررسى داروى تازه ديگرى كه مىخواهد به بازار روانه كند در اولويت قرار خواهد گرفت. به عبارت ديگر اگر شما يك كمپانى دارويى باشيد و درمان جديدى براى مالاريا پيدا كنيد مى توانيد داروهاى سودآور ديگرتان ـ مثل داروى كنترل كلسترول ـ را يك سال زودتر روانه بازار كنيد. چنين حق تقدمى به خودى خود صدها ميليون دلار ارزش دارد. اين روش خارق العاده اى است كه دولت ها مىتوانند به كار ببندند تا به طور غير مستقيم كمك به كشورهاى در حال رشد را افزايش ببخشند.
بىترديد دولتهاى كشورهاى در حال رشد هم بايد تلاش زيادى كنند تا شرايط را براى رونق بازار فراهم كنند. در واقع اين بحث ديگرى است كه من بر عليه كاپيتاليسم خلاق مىشنوم: "لازم نيست ما كاپيتاليسم را خلاق كنيم، بلكه بايد دولتها را واداريم تا در كار ما دخالت نكنند". اين بحث تا حدى درست است. كشورهاى زيادى هستند كه اگر حق مالكيت را به رسميت بشناسند و موانع را از سر راه سرمايه هاى داخلى و خارجى بردارند مى توانند به اقتصاد شكوفايى دست پيدا كنند، اما چنين تغييراتى به آهستگى صورت مى پذيرند. و من، به عنوان يك بازرگان، لازم نمىبينم كمپانى ها تا رسيدن آن روز صبر كنند. آن ها مى توانند به دنبال امكانات موجود بروند حتا اگر شرايط ايده آل هنوز براى شان وجود نداشته باشد. و به عنوان يك انسان دوست، دريافته ام كه نياز به يارى رسانى به ديگران ما را وامىدارد كه كمك را از همين حالا شروع كنيم. هرچه بيشتر صبر كنيم انسانهاى بيشترى بى دليل خواهند مرد.
قدم بعد
در ماه جون من از فعاليت هاى روزانه ام در مايكروسافت كناره گرفتم تا وقت بيشترى در بنياد بيل و مليندا گيتس (Bill and Melinda Gates) صرف كنم. من با رهبران سياسى به گفت و گو خواهم نشست تا راه كارهاى جديدى براى افزايش كمك به كشورهاى فقير و افزايش كارآمدى اين كمك ها و به ميدان آوردن همكاران جديد بيابيم.
همين طور من با مديران شركتها گفت وگو خواهم كرد تا ببينيم كمپانى هاى آن ها چه كمك هايى مى توانند بكنند. يك نظر اين است كه درصدى از وقت پژوهشگران رده بالاى شان را به مشكلاتى كه دست به گريبان انسان هاى فراموش شده است اختصاص دهند. تلاش هايى از اين دست باعث مىشود سهمى از نيروى فكرى كه زندگى را براى ثروتمندها راحت تر مىكند صرف بهبود زندگى باقى دنيا بشود. بعضى كمپانى هاى دارويى مثل مرك و گلاكسو اسميت كلاين هم اكنون به اين روش روى آورده اند. كمپانى ژاپنى سوميتومو كميكال بخشى از تكنولوژى اش را با يك كمپانى پارچه بافى تانزانيايى شريك شده است و تاكنون ميليون ها پشه بند توليد كرده اند كه از مهم ترين ابزار مبارزه براى ريشه كنى مالاريا است. كمپانى هاى ديگرى اقدامات مشابهى در زمينه مواد خوراكى، موبايل، و خدمات بانكى انجام داده اند.
به عبارت ديگر، كاپيتاليسم خلاق ديگر راه افتاده است، اما هنوز كارهاى بسيار بيشترى مىتوان كرد. دولت ها مىتوانند دست به ايجاد انگيزه هاى بيشترى از نوع FDA بزنند. ما مىتوانيم طرح كارنامه اعمال كمپانى ها را گسترش بدهيم تا شركتهاى غير دارويى را هم شامل شود و اين كمپانىها براى كار خوبى كه انجام مىدهند تقدير شوند. مصرف كننده ها با خريد از كمپانى هايى كه كارنامه بهترى دارند به آنها پاداش مى دهند. اگر كمپانى هاى بيشترى به راهى بروند كه شركت هاى خوش فكر امروزى در آن قدم نهاده اند تاثير عظيمى بر بزرگترين مشكلاتى كه جهان با آن دست بهگريبان است خواهند گذاشت.
بيش از سى سال پيش من و پال آلن مايكروسافت را راه انداختيم چون مى خواستيم در جنبشى سهيم باشيم كه قصد داشت كامپيوتر را به تمام خانه ها ببرد. ده سال پيش من و مليندا بنيادمان را راه انداختيم چون اينبار مى خواهيم در جنبش ديگرى شريك باشيم: خلق دنيايى كه در آن هيچ كس مجبور نباشد با روزى يك دلار زندگى كند و از بيمارى هايى بميرد كه راه پيشگيرى شان را مىدانيم. كاپيتاليسم خلاق مىتواند بانى چنين دنيايى باشد. اميدوارم ديگرانى هم به اين جنبش بپيوندند.
*برگرفته از “How to Fix Capitalism”، مجله تايم، 11 آگوست 2008
http://shahrvand.com
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد