logo





دو شعر

«پاییز» و «زدگی»

پنجشنبه ۷ مهر ۱۳۹۰ - ۲۹ سپتامبر ۲۰۱۱

علی محمد برنوشیان

a-barnoushian.jpg
پاییز

عریانی درخت است پاییز ,
مسکین کز کرده در زمین سرد
در معرض هجوم بادها و برفها
در انتظار نشسته میلاد پر شکوه برگها و شکوفه ها.

عروس طلایی است پاییز ,
در حجله گاه آسمان و زمین
رخت جادوئی رنگینش را
آهسته میدرد
و باران
در جلوه گاه آمیزش خداوند با زمین
فرو می بارد.

راز شگرف روییدن است پاییز,
دیگر شدن
باز روییدن
امتزاج نامرئی خورشید و خاک و درخت و باران
و مادری
در انتظار زایمان.

علی محمد برنوشیان
فنلاند 1992

****


زندگی

زندگی در نظرم ,
چارفصلی است که در زنجره اش می چرخد
و بهاران هر سال
تن خود را بر دل می ساید.

زندگی در نظرم ,
گل سرخی است
که در خلوت جادوئی خویش
می گشاید پرها
و طراوتگر هستی است
تا نیستی اش
تپش قلب جوان دخترکی است
که خوشبختی را
با سر پنجه ذهن
می چشد هر شب و روز.

زندگی در نظرم,
برگ سبزی است
که بر شاخه نیرومندی میروید
وزش سرد و دل آرای نسیمی است
که بر زلف طبیعت شب و روز
می کشد شانه خویش
و خنک می کند آن داغی رنجی را
که در اندیشه ما ولوله بر پا کرده است.

زندگی در نظرم,
داربستی ا ست عظیم
که بر آن بنشینی
راست شوی
کار کنی
و پس از شادیها و غمها
تکیه بر مرگ تبهکار کنی
داربست اما پا بر جاست.

زندگی در نظرم,
ماهتابی است پر از شبنم و گل
در دل هر شب پست
در دل هر شب خشک
ابر پر بارانی است
که زمین میشوید
ز آنچه زنگار سیه روزی خلق است در آن
و رهش میپوید.

زندگی در نظرم,
خورشیدی است
که بسوزاند در هیمه پر شعله خویش
دشمنی با انسان
زندگی
طوفانی است
بهمن غلتانی است
که بروبد در راه
آنچه زشتی و پلشتی بر جاست.

زندگی در نظرم,
رزم دیرین بشر می باشد
در ره آزادی
شاهراهی است که در آخر آن
می توان گفت یقین
صلح جاویدان است.
آفتابی است بلند,
که هر چند یکی ابر سیاه
و یکی سد پر از ظلمت و یأس
روی آن سایه فکنده است کنون
سر برون خواهد کرد.

زندگی در نظرم البرز است,
که در فصل زمستان و خزان استاده است
و بهاران را با خرمن خرمن
گل وحشی
به میثاق مجدد برده است.

زندگی در نظرم,
رویش سبزه و برگ و جلبک
پیچش موج در عمان و خزر
خیزش خورشید است
در صبحدمی شاد و دل انگیز
که نسیم,
با آمیزه ای از آب و گل و گل
و درختان و قناری و علفزار تو را
به طرب وادارد.

زندگی در نظرم تفتان است,
که گهی از دهنش
آتش و دود و سنگ بر خاسته است
و کنون خاموش بغنوده به دامان افق
اما,
در دلش طوفانهاست
نفس باروتیش
در پی صاعقه ای رقصان است.

علی محمد برنوشیان
تهران 63

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد