(۱)
با ریاضیات
به تفاهم رسیدهام.
جبر را
به اختیار آموختهام؛
و دیگر میتوانم
به آسانی
جذر رنجهای زندگی را بگیرم.
(۲)
پروانه، بر شاخههای هفت.
کودک، لابلای عددها.
*
هوا حروف آفتابیاش را
در دهان مریمها میگذراد.
کودک در مسیر چوبی اعداد،
ماشین خیالیاش را
کنار پیکر هفت پارک میکند .
من نیز
رها شده در لبخند،
هفت پیکر را میبندم
و برایش دست تکان میدهم.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد