logo





بلاگِ ايگناس لُوِريه ديپلماتِ پيشين در کشورهای عربی

امروز در سوريه «کی کيو می ‏کُشه» ؟

برگردان : سيامند

سه شنبه ۱۵ شهريور ۱۳۹۰ - ۰۶ سپتامبر ۲۰۱۱

10 اوتِ 2011

درست مثلِ الجزايرِ چندی پيش، اما در مضمونی متفاوت، در حالی‏که تظاهراتِ سوری ‏ها هدفِ خود را نه برقراری «حکومتی اسلامی» بلکه دست‏يابی به آزادی ‏های به غارت رفته‏ و امکانِ شکوفايیِ رژيمی دمکراتيک قرار داده، نمی ‏توان از پاسخ به اين سئوال طفره رفت، که امروز در سوريه «کی کيو می ‏کُشه». اين سئوال در پايانِ هفته‏ی اولِ ماهِ رمضان، که بيلانِ کشته ‏گان به ويژه در شهرهایِ حما و ديرالزور به شدت سنگين بوده است، با تاکيدی خاص در مقابلِ ما قرار می ‏گيرد. همين سئوال با کم و بيش حسن نيتی توسط شمار بزرگی از خوانندگان، ناظران و بينندگانِ تلويزيون که اطلاعی از ويژگی‏ ها و تاريخ سوريه ندارند، و از روايت ‏های متفاوت و متضاد از شقاوت ‏های صورت گرفته و يا نسبت داده شده به هرکدام از دوطرفِ اين تحولات مشوش ‏‏اند، طرح شده است. رژيم سوريه در يک سو و از سو‏ی ديگر معترضين و تظاهرکنندگان.
پاسخ به اين سئوال آسان نيست. هر آن ‏کسی که در تلاش پاسخ‏ گويی بر‏آيد هر چقدر هم تلاش کند واقع ‏نگر بوده و پديده ‏ها و عناصر پيشرفته را به کار گيرد، چه به نفع رژيم و چه به نفعِ اعتراضات، متهم به جانبداری خواهد شد. به موازات اعتراضات و سرکوب، شرايط در سوريه عملاً موضوعِ يک جنگِ واقعیِ اطلاع رسانی، ... و البته اطلاع نرسانی شده. جنگی ميان دو حريفِ تشنه به خونِ يکديگر : يکی قدرت حاکم، که از چهل سال قبل در اختيار پنجه ‏ی آهنين خاندان اسد و شرکايش است، قدرتی که می ‏ترسد در صورتِ ورود به مذاکره، ناچار به بستنِ چمدان ‏هايش شود، و می‎‏کوشد به هر قيمتِ ممکن ارعاب و ترس را بر مردمان حاکم کند، فضای ارعابی که اين مردمان از سرِ خود باز کرده‏ اند ؛ و ديگری سوری ‏های تشنه و حريص به از سر باز کردنِ رژيمِ سياسی ‏ای که در دهه ‏ی ۷۰ مورد استقبال ‏شان قرار گرفت، اما به سرعت، منحرف شده و تحتِ انقيادِ يک «خانواده» قرار گرفت، و به يک سيستم مافيايی، مستبد، خونريز و درنده بدل شد ؛ رژيم سياسی ‏ای که بيشتر نگرانِ ماندگاری و بقایِ خود است، تا توسعه و رشدِ هماهنگِ کشور، و به ويژه جلبِ رضايتِ توده ‏های مردم در کشور.
اين مبارزه نابرابر است. در داخل، رژيم از طريقِ سرويسِ امنيتی، که از اواسطِ سال ‏های دهه ‏ی ۱۹۸۰ تبديل به يک «حزبِ واقعیِ حاکم بر حکومت و جامعه»، در رابطه با مجموعه‏ ی ساختار و همه‏ ی امکاناتِ آن شده، دستِ بالا را دارد. جنبش اعتراضی، پاگرفته در اثر يک شورش ناگهانی بر عليه «تحقير و آزار زياده از حد»، توسطِ گردانندگانی ناچار به ناشناس ماندن و در خفا زيستن رهبری می ‏شود. هرکدام در خارج طرفدارانی دارند. قدرتِ حاکم از حمايتِ آن هايی برخوردار است که در توضيحات ‏شان، اولويت را به فاکتورهای سياسی و اقتصادیِ بين ‏المللی می‏ دهند، در همه ‏جا دخالت ها و مانورهای قدرت ‏های نئوامپرياليستی و عواملِ منطقه ‏ای شان را افشا می ‏کنند. تظاهرکنندگان و معترضين از حمايت و همدلیِ آن هايی برخودارند، که اميدوارند سوری ‏ها بتوانند از حقوق خود برخوردار شده و همانند آن ها از دمکراسی، حال هر چقدر هم که در کشورِ خود آنها ناقص و ناتمام باشد، بهره ببرند و جامعه ‏ی بين‏ المللی را به تشديد فشارهای خود به قدرتِ حاکم در سوريه فرا می ‎‏خوانند، تا که آن را نامشروع بخواند، و حمايت خود را از آن دريغ کرده، روابطِ خود را با آن بگسلد.

دو طرفِ مخاصمه چگونه صدای خود را به گوش ‏ها می ‏رسانند ؟

در شرايط حاضر جايگاه رسانه ‏ای هر کدام از دو طرف به طرز راديکالی متفاوتند.
رژيم انحصارِ کاملِ اخبار را در داخلِ کشور در اختيار دارد...

رژيم سوريه، در داخلِ کشور برخوردار از انحصار کامل بر توزيع خبر است. اين امر او را قادر می ‏سازد که به طرزی انحصاری مطلقاً به نشرِ گفتار و عقايد خود بپردازد. اين حکومت کليه ‏ی رسانه ‏های جمعی نوشتاری و تصويری و صدايی را در اختيار دارد. معدود روزنامه ‏ها، راديوها و تلويزيون ‏هایِ به اصطلاح «خصوصی»، که طی سال ‏های اخير پا به عرصه ‏ی وجود گذاشته ‏‏اند، و تحتِ شرايطی ويژه اجازه‏ ی پرداختن به مسائلِ سياسی را دارند، همه چيز هستند، غير از «مستقل». روزنامه ‏ی الوطن به رامی مخلوف، تاجر و پسر عموی رئيس حکومت تعلق دارد. هفته‏ نامه‏ ی ابياد اسود توسطِ بلال تورکمانی منتشر می ‏شود، پسرِ فرمانده‏ ی پيشين ستادِ مشترکِ نيروهای مسلحِ سوريه، که امروز در دفتر رياستِ جمهوری مسئوليتِ هماهنگیِ روابط با ترکيه را به عهده دارد. مجله ‏ی العزمنا توسط گروهی متعلق به نبيل تومه منتشر می ‏شود، تاجری در خدمتِ منافعِ خانواده ‏ی حاکم که همه ‏ی امکانات خود را برای دفاع از رژيمِ بشار اسد بسيج نموده است. کانالِ تلويزيونی دنيا تی وی متعلق به کنسرسيوم تجار است، اعضای بلندپايه و گرداننده ‏ی اتاقِ بازرگانیِ دمشق و نزديک به رژيم ...

... و در نتيجه تحتِ کنترلِ سرويس‏ های امنيتی ‏اند

اين رسانه ‏های جمعی «خصوصی» هم از سانسورِ وزارتِ اطلاعات و سرويس ‏های امنيتی در امان نيستند، همينطور پايگاه ‏های اينترنتی واقع شده در سوريه، تحتِ بخشنامه ‏های افسرانِ مخابرات که مسئول کنترلِ آنهايند، می‏نويسند. سوريه به تعدادِ بسيار محدودی از آژانس ‏های خبری خارجی اجازه‏ ی ورود و اقامت می ‏دهد، و شرطِ آن هم اين است که گزارشگر و رابطِ آنها در داخلِ کشور بدون استثنا بايد فقط سوری باشند. رويتر که از اين روند عمومی مستثنی مانده بود، شاهد دستگيری و اخراجِ آخرين فرستاده‏ اش در دمشق، خالد اويسِ اردنی در اوانِ تحولاتِ اخير توسط نيروهای نظامی بود. اين حکومت تنها شمار محدودی از دفاترِ نمايندگی تلويزيون ‏های خارجی را پذيرفته و تحمل می‏ کند، که در مورد آن ها هم، همين شرايط حاکم است، و می‏بايست تحت مسئوليتِ روزنامه ‏نگاران سوری باشند. آن هايی که به رغم همه ‏ی اين ها از روايت رسمی از تحولات فاصله بگيرند، يا سکوتی که به آن ها تحميل شده را بشکنند، با همان بلايی مواجه می‏ شوند که الجزيره با فاصله گرفتنِ قطر از سوريه و موضع‏ گيری اش عليه سوريه با آن مواجه شد، و هدفِ «تظاهراتِ خودجوشِ مردمی» قرار گرفت، که البته ميزان خشونت به کار رفته در آن، قابل مقايسه با خشونت اخيراً به کار رفته در حمله به سفارت ‏های فرانسه و امريکا نبود، اما لااقل شانتاژ تهديد کننده ‏ای بود. حکومت خود را از ممانعت از ورود به کشور در هر مورد خاص برای رسانه ‏های جمعی نوشتاری عرب و خارجی نيز محروم نمی‏ کند؛ که نشرياتی که خط مشیِ نوشتاری، و يا اين يا آن مطلب ‏شان، با گفتارِ حکومت خوانايی ندارد، و يا اين ‏که از ترمينولوژیِ حکومت برای ارزيابیِ جنبشِ موجود در کشور استفاده نمی ‏کنند، را شامل می‏ شود.

جنبش اعتراضی در رسانه‏ های جمعی خارجی جايی برای بيان خود يافته است ...

تظاهرکنندگان و معترضين که از جايگاه رسانه ‏ایِ داخلی محرومند، از ابتدای جنبش اعتراضی ناچار به مراجعه به مطبوعاتِ خارجی و کانال ‏های تلويزيونی غيرِ سوری شده ‏اند، که اتوريته و اقتدارِ قدرتِ حاکم در سوريه بر آن ها محدود است. آن ها برای توزيع و اعلامِ وقايع از ديدگاهِ خودشان، و برای شناساندن نظرگاه و روايتِ خود از تحولات در خارج از مرزهای کشور، رویِ اين دسته از رسانه ‏ها حساب می ‏کنند. به يُمن و توسطِ گواهی ‏های ارائه شده به اين رسانه ‏ها توسطِ افراد شناخته شده و معتبرِ اپوزيسيون سنتی بوده، که رهبرانِ جنبش که محکوم به ماندن در سايه ‏ی گمنامی ‏اند، توانسته ‏اند صدای خود را به گوش همگان برسانند. وقتی که اعتراضات ابعادی گسترده گرفت، برخی از آن ها هنوز قادر بودند مستقيماً، هر چند هميشه به صورتِ ناشناس و در خفا، نحوه‏ ی عمل و اهدافشان را توضيح دهند. آنها با شجاعت و دليری ‏شان، با پيگيری و خلق‏ و خوی ‏شان، توانستند همدلیِ اکثريتِ افکارِ عمومی غرب را با خود به دست آورند. آنها با کاردانیِ تمام و پشتکاری مثال زدنی توسطِ نسلِ جوانی عموماً غيرسياسی، اما نه چندان ناآشنا به پيچيدگی ‏های تکنيکی و قوه‏ی تخيلی بالا، شبکه ‏ای برای پوشش دائمی اخبار تحولات بنا کرده‏ اند.

... و از هر تظاهرکننده ‏ای خبرنگاری بالقوه درست کرده ‏اند.

از ماه ‏ها پيش، صاحبانِ تلفن ‏های موبايل، با پذيرشِ خطراتی به بهایِ زندگی‏‏ شان تبديل به خبرنگاران در ميدان شده ‏اند. آنها با حرفه ‏ای گری ‏ای رو به افزايش، صحنه‏ هايی را که خود شاهدند، تصويربرداری کرده، روزِ هفته، تاريخ، ساعت، محل وقوع و نوعِ و هويتِ تظاهرات را اعلام می ‏کنند، و يا با صدايی قابل شنيدن عمليات نظامی و يا امنيتی ‏ای را که در حال تصويربرداری ‏اند تشريح می ‏کنند. اين تصاوير گرد آمده و توسطِ «هماهنگی» هايی که اندک اندک در سطح محلات، شهرها، مناطق و سپس در سطحِ کلِ کشور به وجود آمده ‏اند، توزيع می ‏شوند. برخی جمعيت ‏ها، مثلِ کردها، هماهنگیِ خودشان را دارند. اين تصاوير از طريق تلفن ‏های ساتلايت، که با کمکِ مالیِ تجارِ سوریِ طرفدارِ جنبش در داخل و خارج از کشور خريداری شده، برای توزيع در رسانه‏ های جمعی ارسال می ‏شوند ؛ انتخابِ اين رسانه ‏های جمعی بر پايه ‏ی دو معيار صورت می ‏پذيرد، اول ميزان اعتبارشان در غرب، چرا که اقناعِ افکارِ عمومی دمکرات در غرب، برای جلبِ حمايتِ آنها امری است اساسی و در اولويت قرار دارد، و دوم ميزان دسترسی به آنها در سوريه، چرا که موضوع بر سرِ تشويق هموطنانشان و از خانه بيرون آوردنِ آنهايی است که هنوز مرددند. بعد از گردهمايی، تظاهرات و شمع ‏افروزی در حين راهپيمايی، اين خبرنگارانِ موقتی تصاوير ورود تانک ‏های نظامی به برخی شهرها، حضور تک تيراندازان روی بام ‏ها، استيصال و بيچارگی زنان و مردانِ مصدوم و تيرخورده، که نيروهای امنيتی مانعِ رسيدن کمک به آنها و يا دسترسی ‏شان به کمک ‏های پزشکی می ‏شوند، جنازه‏ های کودکان و انسان ‏های تکه تکه شده و غيره، را گرفته و به جهان مخابره کرده ‏اند. اين پوشش آنها را قادر کرده در رابطه با سرکوبی که معترضين خود را قربانيان آن می‏دانند، و در پسِ پرده ‏ی آهنين و منعِ خبریِ تحميلی توسط حکومت در جريان است، به جهانيان هشدار بدهند.

مخابرات در عمل

رژيم سوريه که در مقايسه با جنبش اعتراضی، برای مقابله از امکاناتِ گسترده ‏ای در داخل و خارج از کشور، برخوردار است، نه از توش و توان و نه از سرمايه ‏ی مالی کم نمی ‏گذارد. می ‏کوشد تا رسانه ‏هايی را که بی ‏آبرويش می ‏کنند و يا تصويری موافق و همراه از اعتراضات به نمايش می ‏گذارند، را بی ‏اعتبار کند. به همين طريق، بعد از گول خوردن با خبرِ غافلگيرکننده و غلطِ اعلامِ استعفایِ لاميه شکور، خانمِ سفير سوريه در پاريس توسطِ بخشِ عربیِ کانالِ تلويزيونیِ فرانسویِ فرانس ۲۴ ، اين کانال که از ابتدایِ تحولات در سوريه صاحبِ موقعيتِ مناسبی در سوريه شده بود، يکی از روزنامه ‏نگارانش را که بيش از باقی درگير و فعال در حمايت از معترضين بود را از دست داد. اين روزنامه ‏نگار که توسط مديريتِ کانال از کار برکنار شد، معتقد است که قربانیِ دسيسه ‏ای طراحی شده توسطِ همکاران سوری و لبنانی، اعضای احزابِ مختلفِ تحتِ سلطه‏ ی سوری ‏ها، شده است ؛ آنها برخی خطاهایِ حرفه ‏ای او را در معرض ديد گذاشته ‏اند تا «پوستش را بکنند». رژيم سوريه در عينِ حال برپا کردن و به راه انداختنِ صفحاتِ اينترنتی در فيس بوک و پايگاه‏ های اينترنتی به زبان ‏های خارجی، برای توزيعِ «اخبار واقعی» در رابطه با تحولاتِ جاری را تشويق کرده و مورد حمايت مالی قرار می ‏دهد، صفحاتی که محتوياتشان به طرز حيرت آوری با آنچه که آژانسِ رسمی کشور، سانا می‏گويد شباهت دارد. بالاخره، با بسته‏ و غيرقابلِ نفوذِ کردنِ همه‏ ی مجاری کشور به روی روزنامه‏ نگاران علاقمند به اين‏که خود شخصاً شاهدِ واقعيتِ آنچه که در جريان است، باشند، تنها ورود و جابجايی در سوريه را برای شمار محدودی از روزنامه ‏نگاران که همه نوع تضمينی به او بدهند، مجاز می‏کند ؛ که مطالب اين دسته از روزنامه‏ نگاران متاسفانه نشان می‏دهد که اگر در ابتدای ورود به کشور اطلاعات زيادی از اين کشور نداشته ‏اند، در زمانِ خروج و بازگشت‏ شان از آنجا نيز زياد از شرايطِ آنجا سر در نياورده ‏اند.

جنگِ تصاوير و اطلاعات در اوج است

طی گذشتِ ايام، جريان اعتراضی موفق به تهيه ‏ی شماری پايگاه اينترنتی شد، که وظيفه ‏ی خود را گردآوری اطلاعات، شواهد، فيلم و تصوير، دسته‏ بندی کردنِ آنها و پخش و توزيع ‏شان، چه در وب سايتِ خودشان و چه توزيع و در اختيار قرار دادنِ آنها در کانال ‏های تلويزيونی خارجی است. امروزه می‏ توان تصويری عمومی از تظاهرات، ارائه شده توسط معترضين در اختيار داشت، برای اين کار کافيست به صفحه ‏ی فيس‏بوکِ شبکه ‏ی اخبار سوريه (Syria News Network)، و يا اوغاريت الاخباريه (Ugarit News) و يا شبکه ‏ی خبری فلش (Flash News Network) مراجعه کرد. علاوه بر اين ‏ها می ‏توان به صفحه ‏ی Syrian Revolution News Round-ups که از همان ابتدای جنبش به زبان‏ های انگليسی و عربی يک روزنامه ‏ی خبری هر روزه انتشار می ‏دهد، مراجعه کرد ؛ اين منبع روز 10 اوت، 150 مين شماره‏ ی روزنامه ‏ی خبریِ خود را منتشر خواهد کرد، روزنامه ‏ای که از سويی خلاصه ‏ای از رويدادها را از ابتدا ارائه می ‏دهد، و از سويی شاملِ لينک ‏هايی است که امکانِ مشاهده ‏ی فيلم ‏های گرفته شده در مجموعه ‏ی مکان ‏های مورد نظر در همان روز توسطِ تظاهر کنندگان را فراهم می ‏آورد. پايگاه اينترنتی ديگر کميته ‏ی هماهنگیِ محلیِ سوريه (Local Coordination Committees of Syria) همچون يک آژانس خبری عمل می ‏کندِ، يعنی به طريقِ «آن‏لاين» اخبار و تصاويری را که دريافت می ‏کند، همزمان و به انگليسی و عربی در صفحه ‏ی خود در دسترس قرار داده، و يا مستقيماً در اختيار اعضايش می ‏گذارد. اين گروه‏ ها با توجه به اين‏که اعتبار «انقلاب» در ميان است، و اين ‏که معتبر بودن يک کانال، حتی کانال خبری و يا تلويزيون، می‏تواند حلقه ‏‏ای ضعيف در کارشان باشد، می ‏گويند که تا زمانی که صحتِ خبری و يا صحنه ‏ای فيلمبرداری شده تائيد نشده باشد، از توزيع و پخشِ آن خودداری می‏ کنند.

ارتشی الکترونيک در خدمتِ گفتارِ رسمی حکومت سوريه

رژيم برای مقابله با اين روند که با اين همه نام آن را «پروپاگاند» گذاشته، «ارتشی الکترونيک» متشکل از متخصصين انفورماتيک به کار گرفته که وظيفه ی پخش و توزيعِ گفتمان رسمی، تبرئه‏ ی نظاميان و مخابرات از هر نوع رفتار خشونت ‏بار، و نسبت دادنِ آن، اگر نه به تظاهرکنندگان به عنوان تظاهرکننده، لااقل به «گروه‏ های تروريستی» را به عهده دارند ؛ جناياتی که به گفته ‏ی آنها، قربانيانش هم غيرنظاميان و هم اعضای نيروهای حافظِ امنيت ‏اند. علاوه بر اين می ‏کوشند اين يا آن رسانه‏ ی جمعی و يا پايگاه اينترنتی را بی ‏اعتبار کنند، و آنها را متهم به پخشِ شايعاتِ بی ‏اساس و ارقامِ فانتزی از شمارِ تظاهرکنندگان و همينطور کشته‏، زخمی ‏ها و مفقود شدگان می ‏کند. اين ارتش اخيراً همت خود را متوجه انداختنِ شک و ترديد بر اعتبارِ سايتِ ناظرِ سوریِ حقوق بشر، که از نظرِ آنها در دوره ‏ی کنونی مراجعينِ زيادی دارد، و همينطور بر مديرِ آن رامی عبدالرحمن، که او را متهم به – با کمال تاسف – وابستگی به اخوان ‏المسلمين می ‏کنند. البته فردِ مورد نظر اين بدشانسی را دارد، که مقيم لندن «ستادِ مرکزیِ اخوان ‏المسلين» است.

هر يک از طرفين چه می‏گويند ؟

گفتمانِ طرفين حاضر نشان از سازش ‏ناپذيری دارد، گفتمانی که مبتنی است بر اين‏که هر کدام از طرفين خود را چگونه تعريف می‏کند، اهداف و نحوه‏ ی رفتارش، و يا آنچه که به ديگری نسبت می‏دهد، مقاصد و رفتارهايش.

رژيم چه می‏گويد ؟

از همان ابتدای اعتراضات، رژيم از زبان بالاترينِ مسئولين ‏اش، همان چيزی را که تا امروز تنها تصويرش از شرايط بوده را در قرائت از آن ارائه می ‏کند. از نظرِ او، کشور قربانی يک «توطئه» شده. دشمنانی که قادر به پذيرشِ موضعِ مقاومت و سرسختیِ سوريه نيستند، از خارج از کشور توطئه و دسيسه می‏کنند، و قصد دارند اتحاد مقدس توده‏ ها حولِ رئيسِ دولتی که والاترين آرمان ‏هايشان را عينيت می ‏بخشد در هم بشکنند، اين توطئه در داخلِ کشور به اجرا گذاشته شده، و عاملان اجرايی آن، خائنان، نفوذی ‏ها، عناصرِ مسلح و اسلامی ‏های راديکال... هستند که همه نوع اعمالِ تروريستی به زيانِ مردم، نهادها و تأسيساتِ دولتی انجام می ‏دهند. دولت هم می ‏بايست وظايفش در قبالِ شهروندان را به انجام برساند. از همين رو حکومت در عينِ تلاش برای پاسخ ‏گويی به پرووکاسيون‏ِ مزدورانِ خارجی، جلوگيری از اجرایِ طرح ‏های شورشيان مسلح و ياری ‏رسانی به مردمانِ به گروگان گرفته شده، به نيروهای حافظ امنيت و نيروهای نظامی مأموريت دخالت داده است. حاکميت از آنها خواسته که از هر طريق ممکن بکوشند جانِ انسان ‏ها را نجات دهند. و اين همان کاری است که آنها می ‏کنند. نظاميان طی ياری رسانی به ساکنينِ شهرها و روستاهايی که مورد اخاذیِ افراطيون قرار گرفته‏اند، خود متحملِ تلفاتی سنگين می ‏شوند. صدها نفر از مردانِ آنها توسطِ تک ‏تيراندازان مورد اصابت قرار گرفته وکشته شده ‏اند، تا سرحد مرگ شکنجه و يا در شرايط مشمئزکننده ‏ای اعدام شده ‏اند. پيکر آنها اينجا در يک گور جمعی دفن شده، فلان ‏جا در رودخانه انداخته شده ...

جنبش اعتراضی چه می ‏گويد ؟

از سوی ديگر اعتراض ‏کنندگان که در خيابان ‏ها اقدام به راهپيمايی می ‏کنند، تاکيد دارند که جنبشِ آنها از ابتدا مطلقاً مسالمت آميز بوده است. آنها اتهاماتِ طرح شده توسطِ حکومت عليه خود را رد کرده و هر گونه تلاش برای دست بردن به سلاح و اقدام به خشونت را تکذيب می ‏کنند. تنها روشِ بيانی که بر خود مجاز می ‏شمارند، همان گردهمايی، راهپيمايی، تظاهرات، شعارهای عليه رژيم و يا فراخوانی به تغيير، ترانه ‏هايی در تمسخرِ اتهاماتِ وارد شده به آنها توسط حکومت و ... است. آنها هر جمعه را به يک قشر اجتماعی، ملی، قومی و مذهبی از مردم اختصاص می ‏دهند، مردمانی که از چشم ‏اندازِ نابودیِ رژيمی که الزاماً علاقه ‏ای به آن ندارند، نگرانند و وجودش را به ابهامِ پس از آن ترجيح می‏دهند. بدين ‏گونه، و نه آن‏چنان که رژيم وانمود می‏کند با شانتاژِ، می‏ کوشند هموطنان ‏شان و شهرهايی را که هنوز به جنبش نپيوسته ‏اند را متقاعد به پيوستن کنند. آنها اميدوارند که فشارهای سياسی و اقتصادی که هر هفته با شماری روبه افزايش از تظاهرکنندگان به خيايان آورده شده، بر حکومت وارد می ‏آورند، برای متقاعد کردنِ مسئولين سياسی به اين‏که راهِ ديگری به غير از پاسخ‏ گويی به مطالباتِ آنها ندارند، کافی باشد. اين امر در ابتدا مبتنی بود بر نپذيرفتنِ تحقير و آزاری که توسط نيروهای امنيتی، پليس و مخابرات بر آنها وارد می ‏شد. اما رژيم نشان داد ‏که گوشی شنوا ندارد، و به جای تلاش در متوقف کردنِ خشونتِ عادی و روزمره‏ ی مامورينش، آنها را تشويق به پايان دادن خشونت بار به هر گونه رفتارِ اعتراضی کرد، چيزی که منجر به اين شد که مطالبات به خواستِ سرنگونی رژيم و برکناریِِ رئيس حکومت فراروئيد. آنها نمی‏ خواهند روش ‏های ديگری جز آن‏که تا کنون برايشان موفقيت ‏آميز بوده، به کار گيرند، چرا که بشار اسد بعد از دوره ‏ای خود را به نشنيدن زدن، مجبور به عزلِ برخی از افسرانی که بخصوص رفتاری خشن و شقاوت ‏بار داشتند، شد و پسرعموهايش رامی و ايهاب مخلوف، نمونه‏ های بارزِ فساد را به احتياط بيشتری در رفتارشان فراخواند، به کردها وعده داد که آنها را نه به عنوان «خارجی» بلکه شاملِ مليتِ سوری بکند، پيشنهادِ يک «گفتگوی ملی» همه جانبه ارائه داد، اين‏که قانونی مبتنی بر «چند حزبی» بودن کشور به مجلس ارائه دهد، وعده‏ ی فرارسيدنِ انتخاباتِ آزادِ مجلس در ماه‏ های آينده و غيره را داد. نيازی به اشاره نيست که نه معترضين و نه مخالفين به يک کلام از اين وعده‏ ها باور ندارند. اما اعتراف به ضعف از جانبِ رژيم برای آنها کافی است و آنها را تشويق به ادامه ‏ی راهشان می ‏کند، بی آن‏که نيازی به رفتن به سوی شکل ‏های ديگری از اعتراضات داشته باشند.

چه کسی راست می‏گويد ؟

برای پاسخ به چنين سئوالی، دررابطه با تحولاتِ جاری، تحولاتی که گاه عناصرِ اجرايی آن ناشناخته‏، و ميدانِ آن غيرقابلِ دسترسی است، می‏توان عناصر پائين را مورد توجه قرار داد.

اعتبار از ميان رفته ‏ی بشار اسد

برای رئيس دولتِ سوريه، همه ‏ی مسائل در يک «توطئه» که تروريست ‏ها در آن دخيلند و دولت بايد به آن پاسخ گويد، خلاصه می ‏شود. به ياد آوريم که او در ژوئيه ۲۰۰۰ توسطِ آپاراتچيک ‏های نظامی و غيرنظامیِ هر کدام با دو برابرِ سنِ او، و نه چندان علاقمند به انتخابِ فردی قوی و صاحب اقتدار از ميانِ صفوفِ خود، به مقامِ رياست جمهوری سوريه برگمارده شد. نگرانیِ آپاراتچيک ‏ها اين بود که فردی قوی از درون صفوفِ خودشان از اقتدارشان بکاهد و يا اين که عاملِ مجازات ‏شان برای فساد بشود ؛ وارثِ حافظ اسد هم هدفِ خود را همانطور که پدرش پيش از او کرده بود، ماندنِ در قدرت بطور مادام ‏العمر قرار داد. برای پيشگيری از کنار زده شدن از قدرت، حزب بعث را که ديگر نيازی به آن نمی ‏ديد و بعد از استفاده از حمايتِ اين حزب و عروج به راسِ حکومت، کنار زد و به مخابرات به عنوان تنها ضامنِ بقايش اميد بست، و به همين منوال به راه و روش ‏هايی معمولِ همه‏ ی حاکمان ضعيف متوسل شد : دسيسه، خريد زمان و در ابهام سخن گفتن. او برای جلبِ رضايتِ مردم، گفتمانِِ مقاومت و چالش را برگزيد، بی‏ آن‏که هرگز خطر کرده و وارد هرگونه تعارض مستقيم با هر کسی و هر دولتی بشود. در ظاهر و آشکارا حاضر نشد به فشاری که بر او و کشورش وارد می‏شد، تن دهد، در عين اين‏که همواره در خفا ‏کوشيد که به موقع رضايتِ دوستان و دشمنانش را جلب کند. خود را به عنوانِ تنها ضامنِ وحدتِ ملی نشان داد، حالی که در موقعيت ‏های مختلف به تشديد و بدتر کردنِ تاکيداتش بر وابستگی ‏های قومی و عقيدتی [مذهبی] پرداخت. با سخن گفتن از رفرم و اصلاحات به سوری ‏ها اميد داد، اما به ويژه چنان اصلاحاتی را عملی کرد که خودش، افراد خانواده ‏اش‏ و وابستگان شان از آن منتفع شدند. با آب و تاب برايشان از گشايش سياسیِ تحتِ کنترل سخن گفت، در عين اين‏که با لحن و مضمونی متخاصم و اختصاص دادنِ اولويت‏ها به رده‏ های بالايی [حکومت] به توجيه کردنِ همه ‏ی تاخيرها در اجرا و عملی کردن آن پرداخت. کوشيد به آن ها اطمينان دهد که در رابطه با شمار زيادی سوء قصد و تهاجم از زمانِ «انتخاب» خودش، که سوريه در مرکز هدف بوده است، روشنگری کند، اما هرگز هيچ اطلاعاتی در رابطه با نتيجه ‏ی بررسی ‏هايی که بی ‏ترديد برای رژيمِ او چندان خوشايند نخواهد بود، به سوری ‏ها ارائه نداد... خلاصه، يکی از خطوطِ اصلیِ سياست سوريه تحتِ حاکميتِ بشار اسد، دره ‏ی وسيعی است که همواره ميانِ گفتمان او و اقعيت وجود دارد. اگر اين فاصله‏ ی گفتار و عمل سوری ‏هايی را که امروز در خيابان‏ ها می‏بينيم عميقاً تحريک و خشمگين می‏کند، به اين دليل است که با جايگزينیِ مردی جوان در راسِ حکومت، کسی که فاقد مشروعيت بود، اما همچون فردی «مدرن» معرفی می‏شد، حسابی سرخورده و نااميدِ به تغييرِی حاصل از آن شده ‏اند ؛ فردی که هميشه تا همين حالا خطری در مقابل نداشته است : بر خلافِ نظام‏ های دمکراتيک، رئيس حکومت در سوريه به هيچ کسی، لااقل از ميانِ مردم، حساب پس نمی ‏دهد، و پايندگی ‏اش در اين مقامِ بالا کاملاً بی ارتباط با عملی شدنِ يا نشدنِ وعده‏ ها و پذيرش مسئوليت ‏اش است. در عوض، اين دورويی‏ کلِ اعتبارش را از ميان برده. و موقعی که از «تروريست» حرف می ‏زند تا شقاوتِ عملياتِ مامورين را توجيه کند، بسياری از سوری ‏ها، فرایِ تظاهرکنندگان، باورش نمی ‏کنند.

گزينه‎‏ ی اختناق و فشار جنبشِ اعتراضی را به جلو رانده

بشار اسد، از ابتدایِ بحرانی که موجوديتش در قدرت را تهديد می ‏کند، هيچ چيزی از رفتاری که به نظرِ خودش تا کنون برايش موفقيت ‏آميز بوده را تغيير نداده ... چرا که، درست در حالی که «دشمنانِ» اصلی ‏اش، رئيس جمهورهای پيشين امريکا، جورج دبليو بوش و فرانسه، ژاک شيراک مدت ‏هاست که از صندلی رياست کنار رفته ‏اند، او همچنان پابرجا و برقرار است. هنگامِ هر يک از گفتارها و يا مصاحبه‏ هايش می ‏کوشد که شرايط را دراماتيزه کرده و تهديدها و خطراتِ نفوذی‏ها، تروريست ‏های اسلامی و مبارزان فناتيک و بنيادگرا را يادآوری کند، و به سوری ‏ها اطمينان دهد که رژيم او قادر است نظم را به کشور بازگرداند، و خود را در جايگاهِ فردی مهربان قرار دهد که به سپاهيانش دستور داده به سوی تظاهرکنندگان شليک نکنند، حتی زمانی که خطر خودشان را تهديد می ‏کند. اين تصويرِ فردی مسالمت ‏جو، متاسفانه با واقعيت سازگار نيست. بر خلافِ تصوراتِ برخی افراد، رژيم به هيچ عنوان ميانِ يک «بشار اسدِ مهربان و صلح‏جو» و يک «ماهر اسدِ قسی ‏القلب و شرير»، که گوش بر دستورات و دعوت به خودداری و ملايمتِ برادر بزرگ ‏ترش بسته، تقسيم نشده. هر چه که بگويند، يا به بيانی ديگر، هر چه که سعی کنند به ديگران بقبولانند، گزينه ‏ی سرکوب و اختناق در سوريه، نه انتخابِ مردِ قدرتمندِ لشکر چهارم، بلکه انتخابِ خودِ شخصِ رئيسِ حکومت است. که در ادامه، اين گزينه نتيجه اش را در جرقه زدنِ تظاهرات پس داده است. آن هم در شرايطی که در فوريه‏ی ۲۰۱۱ فراخوان ‏ها به خروج از خانه و شرکت در تظاهرات، پاسخی بسيار محدود و شرمگينانه می‏ گرفت، در همين زمان رئيسِ حکومت در جلسه ‏ای محرمانه، برای شرکت کنندگان در جلسه روشن کرده بود، که پدرش در جريانِ سرکوبِ جرياناتِ حما در سال ۱۹۸۲ سی هزار نفر کشت، و اين که «کار درستی انجام داد» : به اين ترتيب در همه‏ ی سال ‏های باقی مانده از زندگي اش در سوريه آرامش برقرار بود. در حالی که، درست در زمانی که بشار اسد اين گفتارِ تهديد آميز را ادا می ‏کرد، در روزنامه ‏های خارجی به خود می ‏باليد که از حمايت بی ‏دريغ و همگانی مردم سوريه برخوردار است. هيچ چيزی موجب اين تصور نمی‏ شد، که درست به موقع و در زمانِ نياز، در همه‏ ی شهرهای سوريه که اقتدار رئيس دولت را به چالش می ‏کشند، گروه ‏های «تروريست» چنين به درد خور ظهور کنند، که هر زمان که رژيم سوريه نياز به دشمن برای توجيه اقدامِ خود در به کار گيری خشونتی افراطی عليهِ مردمان خود اقدام نمايد، طرح شوند.

اقتدارِ و اتوريته ‏ی محدودِ رهبرانِ جنبش اعتراضی

بر خلافِ نيروهای مسلح و سرويسِ امنيتی، و حتی اوباشِ شناخته شده تحتِ لقبِ شبيحه، که بی ‏دستور و فرمانِ سرکرده‏ ها و يا روسای خود عمل نمی ‏کنند، تظاهرکنندگان در هيچ کجا گروهی هماهنگ، متجانس، سازماندهی شده و ارگانيزه نيستند. آن کسی که به خيابان می ‏آيد، به دليلِ پذيرش دستورِ کار و شعار روز است که آن هم توسطِ گردانندگانِ محلیِ جنبش اعتراضی، که صاحبِ اتوريته‏ ای کاملاً اخلاقی ‏اند و از هيچ قدرتِ محدود کننده‏ و يا مجازات ‏گری در رابطه با مثلاً فردی سرکش و طغيان گر و يا بطور مثال ماجراجويی برانگيخته برخوردار نيستند، تعيين می ‏شود. در شرايطی که شعارهای طرح شده هر روزه تغيير می‏ کنند، حدود پنج ماه بعد از آغاز جنبش اعتراضی، بر محور هويتِ مسالمت‏جو و وحدت ‏گرایِ جنبش، به نظر می ‏رسد که جا افتاده که برخی، که حاضر نيستند بدون تلاشی در دفاع از خود، کشته شوند و يا وظيفه‏ ی خود تلقی می ‏کنند که در مقابلِ اقداماتِ نيروهای رژيم از خود، افراد خانواده و اموالشان دفاع کنند، در برخی مواقع به اين نتيجه رسيده ‏اند که سلاح برداشته و به دفاع برخيزند. اين بی ‏ترديد همان اتفاقی است که در تل کلاخ، جايی که تهاجمِ مشترکِ نيروهای نظامی و شبه نظامی ساکنين محل، سنی ‏ها و مسيحيان، را به اين فکر رسانده بود که حمله ‏ای که آنها هدفش واقع شده ‏اند، نه به قصدِ برقراری نظم در مقابلِ اعتراضات و بيشتر به هدفِ تخليه ‏ی روستاهای آنها از ساکنينش و شکل دهی به يک «کمربند علوی» همگن و بی‏منفذ، در تمامِ طولِ مرزِ سوريه با شمالِ لبنان... منطقه‏ ی بسيار پردرآمد و پرمنفعتِ داد و ستد ميانِ دو کشور، بوده است. بی ‏ترديد اين موردی است که در اين و آن روستا در حوالیِ حمص، که اعضای قبيله همچون قضيه‏ای ناموسی، حاضر به پذيرش اين که با چنين روش ‏هايی با خودشان، همسران‏ و فرزندان ‏شان رفتار شود، نشدند همانطور که چند هفته‏ ی پيش از آن ساکنانِ روستای البيدا در حوالیِ بانياس کرده بودند. در همه‏ ی اين موارد، آنها تنها در مقابله و واکنش به حملاتی اقدام کرده ‏اند که آغازگرش نيروهای نظامی و امنيتی بوده ‏اند. و سلاح ‏ها، که گردانندگان اعتراضات نتوانستند، مانعِ خروج آنها شوند، به محض اين‏که اهدافِ دفاعی تامين شدند، از نظرها پنهان شدند.

جنبش اعتراضی هيچ نفعی در سهيم بودن در بی‏ نظمی ندارد

اين حرکات، انگيزه ‏شان هرچه که باشد، هرگز نه تائيد و نه حتی توجيه و همدلیِ گردانندگانِ جنبش را با خود نداشته است ؛که به درستی معتقدند که جنبش اعتراضی برای به دست آوردنِ حمايتِ توده ‏ای در داخلِ کشور و حفظِ وجهه ‏ای که در اذهانِ عمومی و بين‏المللی به دست آورده، می ‏بايد مطلقاً مسالمت ‏‏آميز و عاری از خشونت باقی بماند. سوری ‏هايی که به خيابان می ‏آيند با ديدنِ صحنه ‏های آنارشیِ ايجاد شده در اثرِ جنگ داخلی در عراق، در پیِ انحلالِ ارتش و از ميان برداشتنِ حزبِ بعث توسطِ امريکايی ‏ها در فردای سقوطِ رژيم صدام حسين، شوکه شده و ضربه‏ ی روحی خورده ‏اند ؛ حاضر نيستند که به دامِ يک مقابله‏ ی نظامی بيافتند. آن ها به ويژه نمی ‏خواهند شاهد تکرارِ وقايعِ ابتدای سال ‏های ۱۹۸۰ در کشورشان باشند. آن ها معتقدند که مبارزه ‏شان برای حصول به آزادی و منزلتِ انسانی، اگر که همچنان با دستِ خالی به مقابله ‏ی گلوله‏ ی نظاميان، و بدرفتاری ‏های مامورينِ سرويس ‏های امنيتی و باج‏ خوری ‏های دار و دسته ‏های اراذل و اوباشِ در خدمتِ خانواده ‏ی رياستِ جمهوری بروند، شانس بيشتری برای موفقيت خواهد داشت، تا اين‏ که خودشان هم متهم به انجام چنين رفتاری باشند. آنها می ‏دانند که اگر برای به چالش کشيدن حکومت دست به سلاح ببرند، نه تنها هيچ شانسی برای موفقيت در مقابلِ ارتشی کلاسيک، مجهز به همه ‏ی انواع سلاح و ابزار و ادواتِ نظامی و آماده‏ ی استفاده از آنها، نخواهند داشت، بلکه موجبِ گريزاندنِ آن جمعی از شهروندان که آماده‏ ی پيوستن به آنهاست و در آرزویِ آلترناتيوی برای رژيم کنونی می‏ باشد، اما نگرانِ استقرارِ آنارشی و پيامدهای آن است، خواهد شد. طبيعی است که در اين شرايط، تک‏ تيراندازان، که تنها دليلِ وجودی ‏شان، مثلِ همه‏ ی تعارضات و کشمکش ‏ها، حاکم کردن جوِ ارعاب و ترور از طريقِ شليک کور به همه ‏سو و کشتن از هر دو سوست، خدمتی به «انقلاب» نمی ‏کنند. برایِ آنها هيچ معنا و مفهوم عاقلانه‏ ی نخواهد داشت که صدها هزار نفر را به خيابان ‏ها و برپايیِ تظاهرات فرابخوانی و همزمان، موجبِ سازماندهیِ کشتار و يا گريزاندنشان بشوی. جنبش اعتراضی برای توجيه دست بردن به سلاح نيازی به شهيد ندارد، بلکه به مردان و زنانِ زنده، ايستاده و سرِپا، آماده‏ ی حضور در تظاهرات بدون هراس از اينکه در هر لحظه می ‏توانند قربانیِ تيراندازان به کمين نشسته... به ويژه متعلق به طرفِ خودشان، شوند، نياز دارد.

تظاهرکنندگان، هدفِ برترِ گروه‏ های تروريست

ناظرانِ تيزبين با حيرت و تعجب اشاره دارند، که در اثرِ تصادفی بسيار عجيب و حيرت ‏آور، اين گويا تروريست ‏ها که نظاميان و مخابرات مصرانه هربار اعلام کرده ‏اند، هدفشان باز کردنِ شرِ آنها از سرِ شهرهای کشور، «به تقاضایِ شهروندان» است، فقط در شهرها و محلاتی پيدايشان می ‏شود و به شهروندانی آسيب می ‏رسانند، که شناخته شده به برپايی تظاهراتِ عليه رژيم ‏اند. در حالی‏که در ميانِ گردهمايی ‏ها و راهپيمايی ‏های حمايت از رژيم، که به خود می ‏بالند و پُز می ‏دهند که ميليون ‏ها نفر را گرد آورده ‏اند، هدف برای شليک کم نيست، اما اين تروريست ‏ها همه ‏ی اقداماتِ جنايتکارانه ‏شان را فقط مصروفِ آنهايی می‏کنند که، مثلِ خودشان، مشروعيتِ حکومت را زير سئوال برده و اعتراض می ‏کنند. آن که بايد بفهمد، خودش می ‏فهمد... همين ناظران به همين ترتيب شاهدند که در اثرِ تصادفی باز هم نه چندان عجيب و غريب، ساکنينی که خواهانِ دخالت و کمک ‎‏رسانیِ نظاميان و مخابرات شده ‏اند، به محض نزديک شدنِ آنها همه‏ ی تلاش و کوشش‏ شان را به کار می‏ گيرند تا فرار کنند، يعنی کاری که آنها در تمامِ مدتی که بی دفاع در مقابلِ اقداماتِ اين باصطلاح تروريست ‏ها مانده بودند، نمی ‏کردند. حال تو خود حديثِ مفصل بخوان از اين مجمل ... در حالی‏ که، به گواهیِ بسياری از افسران و نظاميانی که برای «محافظت از غيرنظاميان» به منطقه گسيل شده، و از آن پس در جايی مطمئن و در خفا در سوريه و يا خارج از اين کشور پناهی يافته ‏اند، تنها مردانِ مسلحی که آنها در ورود به شهرهایِ مورد نظر يافته ‏اند، نه در مقابلشان، بلکه در پشتِ سرشان بودند. يعنی مامورينِ سرويسِ امنيتی با ماموريتِ اعدامِ فوریِ ‏شان در صورتِ سرپيچی از گشودنِ آتش بر رویِ هدف ‏های تعيين شده، در حالی که آن [هدف]ها نه مسلح بودند و نه رفتاری حاکی بر مبارزه‏جويی در مقابلِ آنها از خود نشان می ‏دادند.

مخابرات سوريه متخصص در به کار گيری و استفاده از گروه‏های اسلامي...

امکان دارد، همانطور که حکومت سوريه هم می ‏گويد، چند تشکيلاتِ مسلحِ تروريستی بکوشند که از شرايطِ کنونی بهره ‏برداری کنند تا بازیِ خودشان را پيش ببرند. در همه‏ ی کشورهای منطقه، آن کشورهايی که قدرتِ سياسی به انحصار درآمده، آزادی ‏ها مصادره و اپوزيسيون با پوزه‏بند مهار شده، ناراضيان عموماً بر پايه و اساسی مذهبی، و در برخی مواقعِ قومی، مربوط و يا بی‏ارتباط با تشکيلاتِ مادر، از نوعِ القاعده و يا پ.کا.کا گرد هم می ‏آيند تا نارضايتیِ خود را بيان کرده و نمايش دهند، ديدگاهِ خود را از جامعه ارائه و يا در تنبيه رژيمِ موجود بکوشند. اما در رابطه با سوريه، با احتياطِ بيشتری در اين مورد بايد سخن گفت. از سويی، به دليل اينکه با نگاهی از دور هيچ چيزی از يک شبيحه‏ ی ريشو به «تروريست اسلامی» شبيه تر نيست. از سوی ديگر، همانطور که سال‏ های پشتِ سر نشان داده ‏اند آن موقعی که چنين گروه‏ هايی وجود داشته ‏اند، معمولاً سرويسِ اطلاعات و امنيت در آنها نفوذ کرده و از آنها استفاده کرده است. لازم است برخی موارد يادآوری شوند. در زمانِ جنگِ عراق، يک شيخ ابوالقعقايی پيدا شد، که نامِ واقعی‏اش محمود قول آغاسی بود، که در حلب از فراز منبر مسجد با سخنرانی‏های آتشين برو بيايی و شهرتی به هم زد، او در اين سخنرانی‏ها دعوت به جهاد عليه امريکايی ‏ها می ‏کرد. شيخ در کارِ عضوگيری مجاهدين بود، آموزش‏ شان می‏داد و وسايلِ عبورِشان از مرز عراق را فراهم می‏کرد ؛ اما طولی نکشيد که روشن شد طرف همکارِ مخابرات از آب درآمد ؛ او ليستِ اين داوطلبان [جهاد] را به مخابرات تحويل می ‏داد. سرويس امنيتی هم برای اين‏که به امريکايی ‏ها حسن نيتِ خود را نشان دهد و در ضمن نشان دهد که هوشيار است و در کار، برخی از آنها را در جريان تلاش ‏شان برای عبور از مرز و ورود به عراق، دستگير می ‏کرد. اما بخش بزرگی را زيرچشمی رد می ‏کرد و اجازه می ‏داد، وارد عراق شوند، به اين اميد که پيش از اين‏که خودشان دستگير و يا کشته شوند، تلفاتی به سربازانِ نيروهای اشغالگر وارد آورند. بعد هم در نهايت، آنهايی را که می ‏کوشيدند به کشور بازگردند دستگير و به جرمِ «تشويش ‏افکنی در روابطِ حسنه‏ ی کشور سوريه با دولتِ همسايه»... محاکمه و مجازات‏ می ‏کرد. می ‏توان استفاده از اسلاميست ‏های سوری در جريانِ کاريکاتور محمدِ پيامبر را نيز به ياد آورد. و يا باز هم می ‏توان از اين تصادف که رهبران فتح ‏الاسلام که در جريان مقاومتِ مسلحانه مقابلِ ارتش لبنان در کمپِ نهرالبارد، در حومه‏ ی تريپولی مشهور و شناخته شدند، در ابتدای سالِ 2007 همه بطور همزمان در زندانِ سادنيا در سوريه با يکديگر آشنا شده و روابطی محکم با هم برقرار کرده بودند، متعجب و حيران شد. اما تنها به جلبِ توجه به اين امر می‏توان قناعت کرد، که در شرايطی که اسلاميست ‏ها عموماً در عملياتِ خود نوعی حرفه ‏ای گری به نمايش گذاشته‏ اند، مثل نيويورک و لندن بی آن‏ که مادريد و پاريس را از قلم بيندازيم، اما تروريست ‏های سوری ويژگی ‏شان در ناشی ‏گری‏ و دست و پا چلفتی بودن است. همه ‏ی بمب ‏گذاری ‏های آنها بطرز افتضاحی به شکست می ‏انجامد، يا اين‏که عاملش در لحظه‏ ی عمل دستگير می ‏شود، يا اينکه اتومبيلی که بمب‏ گذاری کرده و در کمين گذاشته ‏اند، خراب از کار درمی‏آيد و غيره. کلامِ آخر اين داستان توسط ژنرالِ مملوک، رئيس کلِ واحد امنيتِ حکومت سوريه گفته شده، او روزی به يک مقامِ عاليرتبه‏ ی امريکايی گفت، که مخابرات، به محض اين‏که يک گروه اسلامی ظاهر می ‏شود، آن را نابود نمی کند، بلکه در آن نفوذ کرده و همراهی ‏اش می‏کند...‏ تا موقعی که ديگر نيازی به آن نداشته باشد. خوب حالا می ‏توان از خود پرسيد، اگر واقعاً تروريستِ اسلاميستی در تحولاتِ جاری حضور داشته باشد، چه کسی آنها را به پيش می ‏راند و برای چه کسی کار می ‏کنند. در هر حال، آنچه که روشن است، اين است که آنها برای انقلاب که برايش بطرز دوفاکتو تنها ضرر و زيان چشمگيری فراهم کرده‏اند، کار نمی ‏کنند.

... پيرو مکتبِ ارائه‏ ی اطلاعاتِ غلط...

چند روز پيش، روز دوم اوت، سرويس اطلاعاتِ سوريه نمايشی ديگر از تمايلِ خود – به دليل ناشيگری هميشگی ‏شان – به انتشارِ اطلاعاتِ غلط را به نمايش گذاشت. آنها که از نشرِ نامه ‏ای توسطِ علمای شناخته شده و موردِ احترام در سوريه، با مضمون محکوم کردن اقدام به خشونت و شقاوتِ نيروهای امنيتی و گذاشتنِ مسئوليتِ همه‏ ی رخدادهای جاری به گردنِ رژيم، خشمگين بودند، محتوای نامه را از بيخ و بن جعل کرده، و سپس پايگاه‏ های اينترنتی سوری را مجبور کردند که نامه را در شکل جديدش توزيع و پخش کنند. طولی نکشيد تا فريبکاری آنها رسوا شده و دستشان رو شود، چرا که حتی پيش از اين که در سوريه محتويات نامه ‏ی جعلی به وب سايت ‏ها راه بيابد، نامه ‏ی واقعی روی تعداد زيادی از وب سايت ‏های غيرِ سوری قابل دسترسی بود. روز 12 آوريل هم مخابرات ناشی‏گری ديگری در روستای البيدا، در نزديکی بانياس انجام داد، که در آنجا ناراضی از دستگيری و حفظِ جوانانی پابندزده که به تظاهراتِ اعتراضیِ مسالمت ‏آميز دست زده بودند، آنها را به هر شکل و روشی مورد آزار و تحقير قرار داده، و بعد خودشان در حينِ انجامِ اين رفتار از خود فيلم گرفته ‏اند، در حالی که رویِ تن ‏های رو به زمين افتاده ‏ی آنها راه می ‏روند، با ضربات باتوم مفصلاً کتک ‏شان می ‏زنند، و با لگد نقاط مختلفِ تن و بدن ‏شان را بدون هيچ استثنايی زير ضربه می‏ گيرند. موضوع موجب برخاستنِ موجی از انزجار شد ؛ بعد کوشيدند وانمود کنند که فيلم قديمی است و ارتباطی به سوريه ندارد، و برای برگرداندنِ موضوع به طرزی که به نفع‏ شان هم تمام شود و به آن يک مهر «ناسيوناليستی» بزنند، مدعی شدند که مردان مسلح پيشمرگه (مبارزين کرد عراق) هستند، چيزی که معنايش می ‏توانست اين باشد که قربانيان عراقی ‏های عرب هستند. گواهی ‏دهیِ شجاعانه ی يکی از قربانيانِ اين چوب فلک کاری، که به محل بازگشته بود تا موضوع را با جزئياتِ آن بازگو کند، نه تنها ترديدی قطعی بر ميزانِ اعتبارِ رسانه‏ های جمعی سوری، تحتِ کنترلِ مخابرات پاشيد، بلکه در عينِ حال رئيسِ حکومت را واداشت که رئيسِ امنيتِ سياسیِ منطقه را از کار بيکار کند. آنها يک بار ديگر هم در حينِ ارتکابِ جرمِ انتشار اطلاعاتِ غلط دست ‏شان رو شد، موقعی که به عنوانِ «اولين عکس از يک گروه تروريست» چند مردِ مسلح به تفنگِ شکاری و داس را در حوالیِ جسرالشغور، نشسته در کمين نشان دادند، و يا وقتی که چيزی به عنوان «گروه راديکال» در حينِ عمليات در حوالیِ بانياس نشان دادند، که جمعی از مردان مسلح را نشان می داد، که يونيفورم و تجهيزاتِ آنها نشانگرِ يک تشکيلات بود و تجهيزات ‏شان بيشتر در دسترسِ حزب‏اله حال هر کس که باشد... بعد هم آن موقعی هم که يک ديدار و نمايشِ قبرِ جمعی يافته شده در شمالِ کشور، که گويا حاوی پيکر مامورينِ پليس و نظاميانِ کشته شده توسطِ تروريست ‏ها بود، برای سفارت ‏خانه ‏های معتبر ترتيب دادند، نتوانستند آنها را متقاعد کنند. قربانيان متاسفانه در شرايطی نبودند که بتوان هويت و شغلِ واقعیِ آنها را تشخيص داد، و وسواسِ غيرِعادیِ حکومت در شفافيت در اين موقعيتِ خاص، که آشکارا در پیِ مقابله با نبشِ قبرِ جنازه‏ های رها شده در مزارعِ حومه‏ ی درعا بود، اين عقيده را که رژيم در موضع دفاعی قرار گرفته چرا که چيزی را پنهان می‏ کند، نزدِ ديپلمات ‏ها تقويت کرد.

... و قهرمان در همه‏ ی روش ‏های شکنجه و بدرفتاری

اگر سرويس‏ های امنيتی برای متقاعد کردن ديگران، به اين اتهام که جنبش اعتراضی رفتاری خشونت ‏آميز دارد، و اين که در درون خود گروه‏های تروريست را جا داده‏، مشکل دارند و از بی‏اعتباری فزاينده رنج می ‏برند، به دليل اين است که ميراثی بسيار سنگين به دنبالِ خود حمل می‏کنند. همه ‏ی ديدار کنندگان از سوريه سنتاً در ستايش از ميهمان نوازی و خونگرمی مردمان سوريه متفق ‏القولند، مهربانی، ياری رسانی و ظرافت رفتاری‏ شان. اما آنهايی که سر و کارشان با مخابرات افتاده، تصويری کاملاً متفاوت از آنها ارائه می ‏دهند، نابهنگام و سر زده، خشن و بد دهن، فحاش، متکبر و اين که با افرادی که طرف صحبت می‏ شوند، از بالا برخورد می‏ کنند. اين ديدار کنندگان بايد بگويند که مصائبی که آنها به عنوان خارجی در جريان ديدار از سوريه، متحمل شده ‏اند، فرسنگ ‏ها از آنچه که به سرِ دوستانِ سوری ‏شان می ‏آيد دورتر است. ادبيات و نوشته‏ جات در اين زمينه کم نيستند، و سوريه عموماً توسطِ سازمان ‏های دفاع از حقوق بشر برای نقضِ حقوق و شأن انسان ‏ها، در صندلی متهم قرار گرفته، کافيست که کنجکاوان را به مطالعه ‏ی گزارشاتِ خودشان ارجاع دهيم، يا برای آنهايی که طاقتش را دارند، کتابِ پوسته‏ی صدف. زندانی سياسی در سوريه[۱] (پاريس، نشر Actes Sud، ۲۰۰۸) ، روايتی رمان گونه‏ اما واقعی تا حد ورود به جزئيات، از شکنجه ‏هايی که بر زندانيانِ زندانِ نظامیِ پالمير اعمال می‏کنند. حالا ديگر همگان می ‏دانند که اگر تظاهرکنندگان برای نخستين بار در اواسطِ ماه مارس ۲۰۱۱ در شماری بزرگ در درعا به خيابان ‏ها آمدند، در حالی که فراخوان به تظاهرات به ويژه در رابطه با دو شهرِ دمشق و حلب بود، برای اعتراض به رفتارِ خصوصاً وحشيانه‏ ای بود که توسطِ مامورينِ سرويس‏ های اطلاعاتیِ تحتِ فرمانِ يکی از پسر خاله‏ های بشار اسد، يعنی عاطف نجيب، عليه بچه ‏های نوجوان اين شهر صورت گرفت. همگان تصويرِ پسر بچه ‏ی نوجوانی از اين شهر، حمزه الخطيب را ديدند، که جنازه‏ ی تحويل داده شده به خانواده‏ اش آثار شکنجه‏ ی وحشيانه بر خود داشت. از انجمن ‏های دفاع از حقوق بشر می ‏گويند، از ابتدای تحولات تا کنون بيش از ۵۰ کودک در زندان و يا زير شکنجه کشته شده ‏اند، چيزی که در سوريه در هر دو حالت نتيجه ‏اش يکی است.

خشونت و شقاوت به کار گرفته شده برای سرکوب هيچ تناسبی با جنبش اعتراضی ندارد

اين تا حدودی عجيب است، تنها مگر اينکه بخواهيم نمونه‏ ی امريکايی ‏ها و نيروهای ناتو در افغانستان را به عنوان مدل انتخاب کنيم، که رژيم سوريه تصميم گرفته ارتش را با توپ و تانک بفرستد تا تروريست‏ هايی را از شهرهايی که در آن پنهان شده‏ اند، بيرون کنند. خوب از دو چيز يکی بايد درست باشد. يا اختناق و سرکوبِ نظامی که توسطِ ارتش و سرويسِ اطلاعاتی صورت می ‏پذيرد، تنها منعطف به گروهی محدود از مردان مسلح است. که در اين حالت، نه با ابزار جنگی در محلاتِ مسکونی و به کار گرفتنِ خشونتی کور است که حکومت به نتيجه می ‏رسد، بلکه با عمليات پليس، که در اين حالت تظاهر کنندگانِ مسالمت ‏جو که خود نخستين قربانيانِ تروريست ‏ها هستند، اگر با کمال ميل همکاری هم نکنند، لااقل همدلی می ‏کنند. و يا اين‏که موضوع کاملاً چيزِ ديگری است. و با مشاهده‏ ی اين که امروزه نيروهای نظام چگونه در حما و ديرالزور، سپس در ادلب، جِسرالشغور، حمص و درعا، فقط برای اين‏که همين چندتا را نام برده باشيم، رفتار می ‏کنند، متوجه می ‏شويم، موضوع همانی است که از آن می ‏ترسيم. بمباران ‏ها مطلقاً در پی از ميان بردنِ تروريست ‏های واقعی يا تخيلی نيست، بلکه هدفِ خود را در ميانِ تظاهرکنندگان و به قيمتِ نابودی آنها جستجو می ‏کند، و در عينِ حال می‏کوشد همه‏ ی ساکنين و مردم را ارعاب کرده و بترساند، تا آنها را از خروج از خانه بازدارد، و ايده ‏ی اين که بيايند و به تظاهرات بپردازند، را از ذهن ‏شان بزدايد و به ويژه از فکرِ سرنگونی رژيم و رفتنِ بشار اسد بازدارد.

[سياستِ] درهای بسته توسط رژيم اجرا می‏ شود و نه جنبش اعتراضی

اگر رئيس دولت واقعاً می ‏خواهد که حرف ها و ترجيع ‏بندی را که از ماه‏ ها پيش تکرار می‏ کند، يعنی تاکيد بر حضور تروريست ‏ها، برای توجيهِ دست بردن به سلاح عليه مردم، کسی باور کند، کافي‏ ست که درهای کشورش را به روی رسانه ‏های خارجی بگشايد. او خودش می ‏داند که همه ‏ی روزنامه ‏نگاران طرفدارِ تظاهرکنندگان نيستند. او می ‏داند که برخی در ميانِ آنها، درست مثلِ خودش، آنها را همچون مامورانِ با جيره و مواجب و يا بی جيره و مواجبِ خارجی، و همچون شرکایِ مستقيم يا غير مستقيمِ يک توطئه‏ ی بزرگ امپرياليستی و يا نئوامپرياليستی می ‏دانند. او می ‏داند که شماری ديگر، به دلايلِ متفاوت، از جمله نگرانی از استقرارِ يکِ «رژيمِ اسلامی تحتِ رهبریِ اخوان ‏المسلمين» در دمشق، رويايی که از آن برای کاهشِ تب و تابِ دولت ‏های غربی برای تغيير رژيم استفاده می ‏کند، چيزی که در واقع وجود خارجی ندارد و تنها در ذهنِ اوست، ترجيح می ‏دهند که قدرتِ حاکم در جايش باقی بماند. اما او می ‏داند که شماری از رفقا و همراهانِ کمونيسم، پس از سفرشان به اتحاد جماهير شوروی سوسياليستی ديگر هرگز به آن عقايد پيشين باقی نماندند. پس همان بهتر که فاصله را با دوست و دشمن همچنان حفظ کرد، در حينِ تلاش برای اين‏که به آنها بباورانی که به هرحال، در سوريه چيزی به جز آنچه که خودش، رسانه ‏هايش و «ارتشِ الکترونيکی»‏اش به آنها می‏ گويند، نخواهند ديد.

* * *

اگر که کوزه‏ گر از کوزه‏ ی شکسته آب می ‏خورد، برخی مواقع هم پيش می ‏آيد، مثلِ سوريه‏ ی امروز، که چشم پزشک، چشمش از همه ضعيف ‏تر باشد. بشار اسد که از اواسطِ ماه مارسِ ۲۰۱۱ در مقابلِ چالشی عظيم، که چند هفته قبل از آن آشکارا از تصور کردنِ آن هم اِبا می ‏کرد، قرار گرفته، می ‏توانست به قيمتِ واگذاریِ بخشی از قدرتش و کوتاه کردنِ دستِ افرادِ غيرمسئول در خانواده‏ ی خودش از قدرت، سربلند و با افتخار از آن خارج شود. اما، باز هم با ترجيحِ اين که رفتارِ پدرش را تقليد کند، آن هم در شرايطی بسيار متفاوت و با کيفيتِ شخصيتی ‏ای در نقطه ‏ی مقابلِ او، ترجيح داد به مشاورانش، يعنی حرفه ‏ای هايی در پيشه‏ ی تملق‏ گويی و يا در سرويس امنيتی گوش بسپارد، و راهِ حلِ راديکالی را که با ظهور اولين نشانه ‏های اعتراضات مردم، در جلسه ‏ای محرمانه طرح کرده بود، در عمل به اجرا گذارد. برای توجيهِ دست يازيدن به خشونتی که هيچ چيزی حاکی از نياز به آن نبود، عليه سوری ‏هايی که مطالبه ‏شان تنها به رسميت شناختنِ حقوقِ شهروندی ‏شان بود و آن زمان در پیِ رفتن و سرنگونی ‏اش نبودند، با ناشيگری ‏ای آشکار، وانمود کرد «توطئه»ای در کار است و داستانِ حضورِ «تروريست ‏های اسلاميست» را طرح کرد. و به نظاميانش و مخابرات و اوباشی که برخی از عموزاده‏ ها و پسرخاله‏ هايش از دهه ‏ها پيش برای پيشبردِ ابتدايی ‏ترين امورشان مورد استفاده قرار می ‏دهند، دستور داد که به هر روشی که مايلند، و با استفاده از هر وسيله ‏ای اين شورش عليه اقتدارش را از ميان بردارند.
پاسخ به سئوالِ اين که امروز در سوريه «کی کيو می‏کشه» ترديدی باقی نمی ‏گذارد که برای آن کسانی که ترجيح می ‏دهند چشم خود را ببندند و يا نفعی در اين يا آن تيتر دارند خود را در برخورد با واقعيت به نابينايی می ‏زنند. نه به اين دليل که برخی گواهی ‏ها از شخصيت ‏های مسيحی صادر شده ‏اند، و در رسانه ‏های ما انعکاسی گسترده يافته ‏اند، پس از ارزش و اعتبارِ بيشتری از آنچه که فلانِ جوانِ سوری از هر مذهب و عقيده ‏ای، که جانِ خود را در خيابان به خطر می ‏اندازد تا همان حقوقی را که قانونِ اساسیِ ‍۹۷۳، تحتِ حاکميتِ حزبِ بعث به رسميت شناخته، اما رژيمِ خانواده ‏ی اسد اندک اندک از محتوا خالی کرده، را مطالبه می ‏کند، برخوردارند. می‏بايست صريح و بی ‏پرده گفت : بشار اسد برای حفظِ قدرتِ خودش و مزايایِ متصل به پست و مقامی که برای او در نظر گرفته نشده بود، حاضر به هر کاری هست. به سازمان دادنِ يک «گفتگوی ملی» قلابی. اعطایِ «قانونی در بابِ احزابِ سياسی» هماهنگ با منافعش، به رعايايش. به آنها وعده ‏ی انتخاباتِ مجلسِ نمايندگان دادن، چيزی که برای آنها اصلاً در اولويت نيست. وانمود کردن به اينکه «تروريست ‎‏های اسلاميست» موجودند، و احتمالاً خلق کردنِ چيزی از اين نوع. دروغگويی در بابِ سرکوبی که خود فرماندهی می ‏کند. و خوب چرا که نه، آن گاه که احساس نياز کند، راه انداختنِ سوء قصد و بمب‏گذاری در اينجا و آنجا، ترجيحاً خارج از مرزهای خودش، برای اين‏که نظرِ جامعه‏ ی بين ‏المللی را از سوريه بگرداند و ناچار به کوتاه آمدن ‏شان در مقابل شانتاژ بکند.
تا امروز سازمان‏ های سوریِ دفاع از حقوق بشر، شماری بيش از ۲۰۰۰ کشته گزارش کرده ‏اند، اين جريانات برای پيشگيری از دعوایِ اجتناب ناپذيرِ ارقام، هويت، تاريخ و شرايطِ مرگ، و همچنين اطلاعاتِ ديگری را که در زمانِ حساب پس دادن در مقابلِ ضابطِ قضايی ملی يا بين ‏المللی مورد نياز خواهد بود را ضبط و يادداشت کرده ‏اند. آنها همچنين هويتِ شماری حدود ۳۰۰۰ نفر مفقودالاثر را گرد آورده ‏اند، که با توجه به روندِ کاریِ سريع و پرشتابِ سرويس ‏های امنيتی، از اين می ‏ترسند که در آينده ‏ای نزديک می‏ بايست نام و مشخصاتِ آنها را نيز به جمع قربانيان افزود. «امتياز» و رکورد پدرش را از ياد نبريم : بينِ ۲۰۰۰ تا ۳۰۰۰۰ کشته در ابتدای سال ‏های ۱۹۸۰، و ۱۷ تا ۱۸۰۰۰ مفقودالاثر...
اطمينانی نيست که بشار اسد به رغمِ همه‏ ی تلاش ‏هايش وقت داشته باشد که بهتر از اين کشتار کند. سلوک و رفتارِ نيروهای امنيتی ‏اش، که از ياد نبريم که تحتِ فرمان و دستور عمل می ‏کنند، اندک اندک بهترين دوستانِ سوريه را هم به ستوه آورده. بعد از قطر، عربستان سعودی، کويت و بحرين سفرايشان را از دمشق فراخوانده ‏اند. وزرایِ امور خارجه ‏ی برزيل، افريقای جنوبی و هند که کشورهايشان يک پا در شورای امنيت دارند و هنوز حاضر به امضای قطعنامه ‏ای حاویِ محکوميتِ سوريه نيستند، امروز در دمشق ‏اند. آن ها به دنبالِ همکارِ ترکِ خود، احمد داوداوغلو، که بشار اسد همين ديروز يک بار ديگر به او اطمينان داده بود که «سوريه هيچ ضعفی در تعقيب و مجازاتِ گروه ‏های تروريستِ مسلح نشان نخواهد داد، به نحوی که ثبات ميهن و امنيتِ شهروندان را حفظ کند» به آن جا می ‏روند. واقعيت است که او هيچ دليلی برای تغيير سياستی که تا امروز مفصلاً برايش موفقيت ‏آميز بوده نداشته باشد...

برگردان : سيامند

[۱] - La Coquille. Prisonnier Politique en Syrie (Paris, Actes Sud, 2008)


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد