بگذار تا بر من خرده بگیرد ؛
بگذار
شلاق ِ نیش ِ سرزنش اش
بر مخمل ِ جانم آن زخم ِ عظیم را خال بکوبد ؛
بگذار بشکند از گزند ِ طعنه حبابِ غرورم را
چون آن که به کینً ضربهی سنگٔ
نازک دل ِ شیشه.....
من امّا تن نمی زنم از خواهش ِ خویشتن ِ خویش
و بر آنم که در کتابِ شعور ،
دیری است تا ز واژهی " گناه "
مفهوم ِ تهمتِ " تقصیر "
مستفاد نیست.
***
هرگزم خطایی به تعمّد سر نزد در گذارهی ناگزیر:
این است به صراحت،
باری،
رای ِ صافی ِ وجدان.
***
بگذار بر من خرده بگیرد پس
حریفِ بی تمیز
و رسواییام را بگذار
کوس بکوبد به کوچه و بازار
هم مسلکِ عزیز!
نه-
هرگزم در گذارهی ناگزیر
خطایی سر نزد به تعمّد.
********
تیبوران - ۳ اکتبر ۲۰۰۸
جهانگیر صداقت فر
jahangirs@aol.com
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد