logo





سارتر مارکسیست ، مارکس اگزیستنسیالیست

اگزیستنسیالیسم و ادعای تکمیل مارکسیسم

يکشنبه ۶ شهريور ۱۳۹۰ - ۲۸ اوت ۲۰۱۱

نصرت شاد

nosrat-shad.jpg
بعد از پایان جنگ جهانی دوم در سال 1945، مکتب فلسفی اگزیستنسیالیسم آته ایستی بر اساس نوشته های سارتر فرانسوی در غالب کشورهای اروپا مد روز شد و به طرح تمایلات ترقی خواهانه اجتماعی پرداخت . در ایران نیز مصطفی رحیمی از جمله روشنفکرانی بود که به معرفی این مکتب ادبی-فلسفی همت گماشت .

اگزیستنسیالیستهای آته ایست مدعی بودند که مارکس جوان تا سال 1846 یعنی تا زمان نشر کتاب " آنتی دورینگ" انگلس یکی از اگزیستنسیالیستهای چپ بوده . در کشورهای بلوک شرق سابق استالینیستها حدود سالهای 1955 به نقد این مکتب پرداختند . آنان میگفتند که پاره ای از رویزیونیستهای چپ نما زیر پرچم اگزیستنسیالیسم علیه مارکسیسم مبارزه میکنند .

پیش از همه اینها سارتر مقاله ای با عنوان " مارکسیسم و اگزیستنسیالیسم " را در فرانسه منتشر نموده بود . او در این مقاله مدعی شد که اگزیستنسیالیسم موجب تکمیل مارکسیسم میشود و روزی در آن حل خواهد شد .

گرچه سارتر در آن مقاله نوشته بود که مارکسیسم تنها فلسفه زنده زمان حال است که شامل جنبه های ترقی خواهانه است ، ولی او مدعی بود که مارکسیسم به آزادی فرد و اخلاق شخصی اهمیت لازم را نمیدهد .

سارتر میگفت که ماتریالیسم تاریخی تنها وسیله تفسیر درست تاریخ است ولی اگزیستنسیالیسم تنها جهانبینی مشخص نسبت به درک واقعیات میباشد . او کوشید تا مارکسیسم را شاخه ای از اگزیستنسیالیسم معرفی کند .

استالینیستها بعدا نوشتند که میان مارکسیسم و اگزیستنسیالیسم میتوان فقط یکی را انتخاب کرد ولی اگزیستنسیالیسم هیچگاه نمیتواند جانشین مارکسیسم شود یا آنرا تکمیل کند . در نظر آنان مواضع سارتر پر از تناقض است چون او عقاید مارکسیستی را قبول دارد ولی به تحسین از اگزیستنسیالیسم سنتی ایده الیستی نیز میپردازد .

از نظر مارکسیستها سارتر با فلسفه برخوردی هنری-ادبی دارد و با بی دقتی از کلمات و مفاهیم غیرعلمی استفاده میکند . او گرچه فرانسوی است ولی در نوشتن به تیره گی زبان آلمانی و سبک دانشگاهی هوسرل و هایدگر مینویسد و نه به روانی و زیبایی دکارت و دیدرو .

سارتر در نمایشنامه ها و آثار ادبی اش نیز مبلغ فلسفه شک و سرگردانی است و انسان را آلت دست بازی سرنوشت کور میداند . کافکا در دو کتاب محاکمه و قصر خود نیز با تبلیغ فلسفه شک و سرگردانی اشاره به اخلاقگرایی ضد اخلاق – و هومانیسم ضد انسان ، در جوامع طبقاتی سرمایه داری می نماید .

مارکسیستها آنزمان پرسیدند چرا اگزیستنسیالیسم در جوامع سرمایه داری فلسفه مد روز رویزیونیستی شده ؟ آنان مدعی بودند که اگزیستنسیالیسم با طرح عملی کردن "شبه مسائل " میپردازد چون اینگونه نظریه پردازها خواهان موفقیت شغلی هستند ، و رویزیئنیستها میخواهند مارکسیسم را با اگزیستنسیالیسم ، ایده آلیسم و ذهن گرایی هم آهنگ و هم سنگر سازند . سارتر میدانست که فردگرایی اگزیستنسیالیستی با جمع گرایی مارکسیستی ناسازگار است ، چون اگزیستنسیالیستها شعار آزادی فرد ، و مارکسیستها توجه به ضرورت اجتماعی را مطرح می نمودند . آنان میگفتند که مارکسیسم را نمیتوان از طریق ذهنگرایی اگزیستنسیالیستی تکمیل نمود . اگزیستنسیالیسم سارتر نه تنها با اگزیستنسیالیسم کیرکگارد فرق دارد بلکه خویشاوندی آندو با مالتوس گرایی و سوسیال داروینیسم ، ایدئولوژی غلط

بورژوایی بود ، وحتی وقتی آگزیستنسیالیسم آته ایستی در باره سرنوشت سخن میگوید ، سراغ دین میرود و از آن کمک میگیرد . سارتر میکوشد تا میان نظرات مارکس و انگلس تناقض بیابد . هومانیسم سوسیالیسی از آغاز میگفت که سعادت فرد فقط از طریق سعادت جمع عملی است .

مارکس در کتاب " تزهایی در باره فویر باخ " مینویسد که فرد ، خانه آبستراکتها نیست بلکه واقعیت اش مجموعه ای از روابط اجتماعی است . این جمله او را امروزه میتوان جوابی به ادعاهای ناتورالیست ها و اگزیستنسیالیست ها دانست ، یعنی حتی انسان بشکل فردی تنها ، شاخص مجموعه ای از روابط اجتماعی زمان خود است . کمونیست ها در بحث ماتریالیسم تاریخی یا داروینیسم اجتماعی میکوشند با کمک مارکسیسم بر اگزیستنسیالیسم غالب آیند . آنان میگویند که فقط یک ماتریالیسم تاریخی وجود دارد و تنها قانون این ماتریالیسم ، دیالکتیک است .

نظریه ماتریالیسم تاریخی این امکان را بوجود آورد که سوسیالیسم از وضعیت اتوپی به علم درآید . در سیستم های متافیزیکی و فلسفه ذهنی ، از حقیقت مطلق بحث میشود که در تضاد با علم و تجربه قرار دارد ، ولی برای مارکسیستها حقیقت نسبی مهم است . آنان میگویند آنجا که اثبات و دقت کامل آغاز شود ، فلسفه ذهنی پایان می یابد . گروهی دلیل فراموشی آزادی فرد در سوسیالیسم را یکی- توجه زیاد به جنبش اجتماعی شرایط انقلابی میدانند ، و دیگری اینکه- بورژوازی میکوشید با جریانهای سیاسی ارتجاعی ایدئولوژیک ،زیر لوای آزادی فرد به مبارزه با مارکسیسم بپردازد .

مارکسیست ها مدعی هستند که تاریخ فلسفه بورژوایی تاریخ حماقت است چون فیلسوف نه عالم است و نه دانشمند بلکه ترکیبی ایت از هر دوی آنها .فلسفه ایونی که جد فلسفه غربی امروزی است ، در جستجوی کشف قانونمندی جهان بود . فلسفه سقراطی پیش از سیسرو، کوشید تا موضوع انسان را وارد فلسفه کند و آنرا از آسمان به درون خانه های مردم پایین بیاورد .

بعدها بحث سرنوشت انسان موضوع فلسفه شد . در جای دیگری گفته شده که فلسفه ، تجزیه و تحلیل منطقی جملات علم است . تاریخ فلسفه غرب ، بحث و جدل ماتریالیسم با ایده آلیسم یعنی دیالوگ مکتب ایونی با متد سقراطی بود . در رابطه با اگزیستنسیالیسم اشاره میشود که مارکسیسم میکوشد تا با ایده آلیسم و ذهن گرایی مبارزه نماید . از زمان باستان یک گروه از فیلسوفان کوشیده اند تا به کشف قانونمندی واقعیات نائل آیند و گروه دیگری به تئوریزه کردن یک جهانبینی پیرامون زندگی انسان بپردازند .

مارکسیست ها میگویند که مواضع فلسفه باید متکی به علم باشد و نه اینکه پرسش های سفسطه گرایانه مانند" شمایل عشق که آیا بصورت مربع است یا دایره ؟"! . بحث هایی مانند معنی زندگی و انسان در جهان نیز به " شبه مسائل " میپردازند . برای بورژوازی، بعضی از موضوعات نظری وسیله ای هستند برای مبارزه ایدئولوژیک . برای اگزیستنسیالیسم، فر-و برای مارکسیسم، جامعه مهم است .

مراکسیست ها علت نقد اگزیستنسیالیسم را بر اساس این میدانند که میگویند در میدان نبرد، غایبین بازنده هستند حتی اگر دشمن ضعیف باشد . آنان با اشاره به پوزیویتیسم نو میگویند که بدترین فلسفه ، فلسفه برج عاج نشین است و با اشاره به ادیان مینویسند که آنان با شعار عشق به همنوع ، راه حل هایی را با کلمات زیبا اعلان میکنند ولی در عمل به آنها خیانت می نمایند .

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد