logo





هفت پادشاه

چهار شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۰ - ۱۷ اوت ۲۰۱۱

آزاده بی پروا

a-biparva.jpg
به جایی رسیده بود
که سر از پا می شناخت
دیگر دویدنهایش را آب برده بود
آنقدر آهسته قدم برمی داشت
که دنیا را خواب
خوابی که خرگوشها هم معترض بودند
نفسهایش هم دیگر بی رنگ نبود
وقتی زنده بودن را بیرون می داد
ابری از تباهی سیاه نمایان می شد
و کوچه غرق شرمساری
عرق پیشانی پنجره را پاک می کرد
تنها گل میخک
کنار آن دیوار فرو ریخته در باطن
و به ظاهر شکیب
آنچنان رنگ پریده بود
که پروانه روی آن نشست و خشک شد
زمین ,نگاه باران بود
کسی در آسمان
بی محابا
لمس می کرد
هر آنچه را که حتی دل سوخته ترین بود
اما دستانش هیچ وقت تاول نزد
و مدام پروانه ها خشک شدند
و قدمها آهسته تر
کوچه به یغما رفت
و تلی از خاکستر
نمک بر زخم پنجره پاشید
دو نوار سیاه
تنها مرهم دل شکسته اش شدند

***

باران ,قحطی را می بوید
و خانه ای از درد می گرید
سالهاست سیرابی
در کنار سرهای بریده
به فروش می رسد
زمین بی خانمان است
و هر شب
زیر پل آسمان می خوابد
ممنوعیت ,قشنگ ترین و لذت بخش ترین حرف است
که گاوها نشخوار می کنند
سیل و زیباترین صورتها را می شوید
و کسی که می گویند بالاترین است
هفت پادشاه دیگر را
می آفریند
به همین سادگی

امرداد 1390

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد