سرزمین من!
ای دلخسته ترین مجروح
بگو تا واپسین خونین سحرگاهت
بر تو اینگونه تندیس
ژرفترین زخم
آنچنان درد
چند دیگر خاوران ها
گذر خواهند؟!
***
سرزمین من!
ای گسسته ترین معبر
گسترده ات دامن
بر آزمند جاموسانِ بی آزرم
خون چندین شریان ها
بایدت جاری
از گشوده هات زخم
تا صبحت چنان باور
بر آبستن قلههات فراز آید؟
***
سرزمین من!
ای بغضِ نجیب ترین فریاد
فتاده در گیجگاه
دو صبحِ روشن، دو نجابت
یکی ماندابی در پی
دگر چشمهای نایاب در منظر
ای ما را تو استوارترین رهرو
بر جادههات گلگون
راههات صعب
درّههات رنجور،
بگو زین طولانی تر شب اندوه
نیرنگ هاش چندان
خوف اندر
پاسی چند اما باقی است
تا عبور واپسین ستاره ها مان بایست
بر این قیر اندود
چنین گسترده مان هایل؟.
***
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد