محافل راستگراي سرمايه داري در حركتي جديد، دولت و پارلمان يونان را وادار ساختند تا طرح پيشنهادي اتحاديه اروپا و صندوق بينالمللي پول را بپذيرند و شرايط پرداخت وام جهت اجراي سياستهاي خانمان سوز و ويرانگر محافل راستگرا را فراهم آورند. اين حركت كه در تداوم سياستهاي گذشته به كار گرفته شده است و در قالب مباني و مكتب نئوليبراليسم تعريف ميشود قدمتاش به آغاز سال 1970 ميرسد و از زمان تولدش اثري جز ويرانگري، فقر گسترده، بيكاري و تحميل هزينههاي سرسامآور اقتصادي بر دوش كارگران و زحمتكشان دربر نداشته است.
در تازهترين تهاجم سرمايه داري راستگرا، مجلس يونان به رغم بحران فزاينده اقتصادي و مخالفت گسترده كارگران و زحمتكشان لايحهاي را به تصويب رساند كه در مقابل آن وام 12 ميليارد يورويي را از صندوق بينالمللي پول دريافت كند. بر اساس نظر كارشناسان اقتصادي، با تصويب اين لايحه دولت يونان قصد دارد اقدام به كاهش بودجه اجتماعي، بهداشتي، آموزشي كند و با كاهش حقوق و دستمزد كارگران و مستمري بگيران و افزايش ماليات و تعديل نيروي انساني، كسر بودجه خود را تامين كند. در همين رابطه قرار است سن بازنشستگان از 58 سال به 65 سال افزايش يابد و دستمزد حقوق بگيران از 15 تا 35 درصد كاهش يابد.
هم اكنون بحران فزاينده اقتصادي نه تنها يونان بلكه بسياري از كشورهاي سرمايه داري مانند امريكا، اسپانيا، انگلستان، فرانسه، پرتقال و نيز ديگر كشورهاي اروپايي را در برگرفته، مشكلات و نا بهنجاريهاي فراواني براي اكثريت كارگران و تودههاي زحمتكش به وجود آورده است كه ناگريز اعتراضها و اعتصابات دامنه دار وسيعي به بار آورده است.
حاميان دو آتشه سرمايهداري و نظريهپردازان نئوليبراليسم از پرداختن به ريشههاي بحران طفره ميروند. آنان مشكلات و بحرانهاي مداوم امروز جامعه بشري را در درون نظام سرمايهداري و قوانين حاكم بر آن كه بر اساس سود ورزي و انباشت آزمندانه سرمايه استوار است انكار ميكنند. انكار يا پرده پوشي كه خصلت ذاتي سرمايهداري است، همراه با ترويج طرحها و برنامه هاي نئوليبرالي، به واقع طرفه رفتن از تغييرات بنيادي در جوامع امروزي است كه ضرورت آن هر روز بيشتر احساس ميشود. از اين رو، آنان ريشههاي بحران را در درون اين نظام و خصلت ذاتي آن نميدانند بلكه در قالب طرحهايي ميدانند كه در درون همين نظام ديگر كارايي خود را از دست داده است و نياز به اجرا ي طرحها و برنامههاي جديدتري دارد. بدين ترتيب، آنها خصلت ذاتي سرمايه داري را كه پس از ظهور نئوليبراليسم عريان شده و مبتني بر استثمار و غارت مردم زحمتكش است، پرده پوشي و كتمان ميكنند تا از يك سو واقعيت متزلزل اين نظام را هميشگي و بي بديل نشان دهند و به قول آقاي ديويد هاروي، نوسنده كتاب نئوليبراليسم، پروژه احياي قدرت طبقاتي نخبگان ردههاي بالا را تحكيم كنند، و از سوي ديگر به برخي مخالفان نئوليبراليسم القا كنند كه جهان امروز، راهي جز گام برداشتن در عرصه نئوليبرال سازي را نميشناسد.
در احيا و بازسازي همين نظام، با صراحت، مخالفت با تشكلهاي كارگري و بيمههاي اجتماعي و اختصاص بودجه به مراكز آموزشي، درماني و مدارس و دانشگاهها ي دولتي تشديد ميشود و سركوب احزاب چپ و دمكراتيك، در زير سايه نئو ليبرال سازي جهان و به بهانه مدرنيزاسيون و ايجاد جهان آزاد و آزادي فردي و دمكراسي، آشكارا دنبال ميشود. از سوي ديگر، دولت رفاه به افسانهاي در تاريخ سرمايهداري بدل ميگردد و هرگونه تمركز قدرت دولت و دفاع از منافع كارگران و زحمتكشان و بازسازي قدرت به گونه اي كه منجر به حمايت از اكثريت مردم شود، زائد و كهنه و ضد دمكراسي تلقي ميشود؛ زيرا روند تمركز و انباشت سرمايه را كند ميكند! بدين ترتيب، از ديد جناح هاي محافظهكار نبايد ترديدي در دور ريختن طرح و برنامههاي سوسياليستي و دولت رفاه و سوسيال دموكراسي به خود راه داد؛ زيرا پادزهر بحران نظام سرمايهداري پيشا- نئوليبراليسم، در روشها و سياستهاي نئوليبرالي نهفته است و پروژه نئوليبرالسازي براي احياي قدرت نخبگان اقتصادي از ضرورتهاي اين نظام است. بنابراين، پديدهاي كه امروز در بسياري كشورهاي جهان سرمايهداري ظهور و تداوم مييابد با فروريزي ليبراليسم دروني شده در اواخر دهه 1960 كه يك بحران جدي انباشت سرمايه را به همراه داشت، از دهه1970 به بعد با چرخش آشكار در شيوههاي اقتصادي و سياسي، آرام- آرام نئوليبراليسم را حاكم ساخت. پرسش اساسي اين است كه با وجود گسترش دامنه اعتراضها در برابر سياستهايي كه از همان آغاز پيدايش خود، ماهيت خويش را آشكار ساخت و هم اكنون در قالب عملكرد نئوليبراليسم عريانتر از گذشته باعث فقر فزاينده و بيكاري و رياضتكشي تودههاي كارگر ميشود و زحمتكشان را تحت فشار اقتصادي و سياسي قرار ميدهد، همچنان ليبرالسازي جهان با شدت تمام ادامه خواهديافت؟. فراموش نكنيم كه مخالفان نئوليبراليسم ناكنشگرنيستند و موج مخالفت با سياستهاي صندوق بينالمللي پول و سازمان تجارت جهاني كه بازوان قدرتمند محافل راستگراي سرمايهداري جهاني اند، روز به روز دامنه وسيعتري به خود ميگيرد. و از كره جنوبي تا ژاپن، پرتغال، ايتاليا، انگلستان، اسپانيا و تايوان و از سنگال تا فيليپين، موزامبيك و هم اكنون يونان ادامه دارد. در كانون اين اعتراضهاي سراسري، نقش احزاب چپ و تشكلها و اتحاديههاي كارگري بسيار برجسته و پر اهميت تلقي ميشود؛ به هر حال، با وجود موفقيت نسبي نئوليبرال ها در پيش برد برنامه هاي خود تا به امروز، به تدريج و با تحولات جهاني در راستاي تعميق و گسترش دشواري هاي اقتصاد جهاني سرمايه داري، نقد كاركرد نئوليبراليسم جايش را به شكست اين گرايش اقتصادي سرمايه داري در آينده محتوم جامعه بشري خواهد سپرد كه سرنوشتي همچون همه نظامهاي طبقاتي پيش از ظهور آن را در پيش رو خواهد داشت.
به نظر مي رسد، توازن قوا در كشاكش مبارزه نيروهاي نئو ليبراليسم و ضد نئوليبراليسم به سود محافل محافظه كار تندرو سرمايهداري است و شكست بلوك شرق و اتحاد شوروي، كفه سنگين ترازو را هر چه بيشتر به سود نئوليبراليسم سنگين ساخته است و اين يكي از مولفههاي مهم پيش روي نئوليبرالسازي جهان به شمار ميرود.
عدم انسجام لازم در درون نيروهاي هوادار سوسياليسم و جنبش كارگري و احزاب چپ باعث كاهش توان و قدرت اين نيروها شده است؛ اما در پهنه جهاني در اردوي مخالف، يعني سرمايهداري جهاني انسجام و هماهنگي لازم در پيش برد اهداف سلطهجويانه محافل راست گرا كاملا آشكار است.
در مصاف با نئوليبراليسم، مبارزه در محدوده يك كشور نمود آشكاري دارد و اعتراض كارگران و زحمتكشان يونان نمونه بارزي از اين چالش ستايش برانگيز است؛ اما انتقال و گسترش آن به ديگر كشورهاي جهان در شرايط نبود اتحاد و انسجام سراسري نيروهاي كار و زحمت و جنبش هاي رهايي بخش ملي در مقياس جهاني از نقاط بارز ضعف جنبش ضد نئوليراليسم به شمار ميرود.
در همين رابطه، معضل ديگر مخالفان سرمايه داري جهاني، نبود انسجام نظري و سياسي آنان است. وجود گرايشهاي متعدد فكري و سياسي در درون اين جنبش ها مانع از تشكيل يك بديل واقعي جايگزين شده است. به نظر ميآيد تا زماني كه همه گرايشها ي اين عرصه بر سر يك آلترناتيو، حول محور اهداف و خواستههاي كارگران و زحمتكشان و جنبش هاي رهايي بخش ملي به تفاهم فراگير دست نيابند، اهداف جنبش چپ و كارگري و رهايي بخش ملي در لابلاي مطالبات ديگر گرايشهاي سياسي در دور باطل گرفتار آمده و به سر انجام نخواهد رسيد. لذا وظيفه همه هواداران سوسياليسم و جنبش كارگري و رهايي بخش ملي اين است كه با تلاش همه سويه نظري، سياسي و برنامهاي، اتحاد دروني خويش را هرچه گستردهتر و فراگيرتر پايه گذاري كنند و از اين رهگذر، بديلي واقعي را كه راه برون رفت از مشكلات و بحرانهاي مزمن سرمايه داري را در يابد بطور واقعي بر گزينند.
به نظر ميرسد راهي جز اين وجود ندارد و هرگونه تلاش در درون ساختار نئوليبراليسم، جهت بهبود اوضاع جهاني و بهتر شدن شرايط زندگي زحمتكشان، راهي عبث و بيهوده خواهد بود. نميتوان دولتي با ماهيت چپ روي كار آورد كه به سياستهاي ليبرالي گردن بگذارد. اين جيزي است كه دولت پاپاندرئو در يونان ادعا ميكند.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد