logo





حزب ِ"مشروطه"
یا برعکس نهند نام زنگی کافور

شنبه ۷ دی ۱۳۸۷ - ۲۷ دسامبر ۲۰۰۸

حسين اسدی

درباره ی گزارش برگذاری „کنگره هفتم حزب مشروطه“ در آمريکا جای سخن بسيار است. از جمله اينکه اين حزب در قطعنامه خود "شرکت عناصر روشن بينی از دو سوی طيف سياسی، از شاهزاده رضا پهلوی تا نمايندگان برجسته ای از جمهوريخواهان درون و بيرون ايران" در آن را "تحول شگرفی“ تلقی نموده،و نتيجه ميگيرد که
" ديگر نمی توان گفت که سی ساله گذشته را به تمامی از دست داده ايم. هموندان حزب مشروطه ايران به کنگره هفتم به عنوان يک همايش صرف حزبی نمی نگرند. برای ما نخستين نشست کنگره يک رويداد فرا حزبی بود که خواهيم کوشيد پيام و معنای آن را در گفتار و کردار خود بازتاب دهيم."

آنچه در اين قطعنامه يک رويداد فرا حزبی ناميده ميشود صرف نظر از اينکه ممکن است مردم را بياد "فرا حزب رستاخيز" بياندازد، بزبان ساده تر اين ادعاست که مردم ايران، و نيروهای سياسی کشور، اعم از چپ و راست و "نمايندگان مليت های ايرانی“ (!) همه رهبری شاهزاده رضا پهلوی را قبول نموده اند و فقط هنوز عده ای در داخل و خارج کشور وجود دارند، که بقول آقای داريوش همايون در مقاله " پادشاهی و رهبری“:
" از دسترس هواداران رهبری شاهزاده بيرون اند و نمی خواهند وارد ترتيباتی شوند که دورادور هم به سود امر پادشاهی باشد. علت همان واقعيت پادشاهی به عنوان نيروی سياسی است که انقلابيان پيشين را می رماند
هواداران پادشاهی اين ملاحظات را می دانند و به اين نتيجه رسيده اند که نمی بايد وقت خود را صرف مخالفان رژيم پيشين کنند. اين نظر البته درست نيست؛ و کوشش های ما برای دگرگون کردن فرهنگ سياسی ايران، و بدر آمدن از فضای دشمنی و کشاکش، بی هيچ توهمی درباره همکاری، می بايد دنبال شود. اما نسل تازه ايرانيان پس از سی سال، دور از آن عوالم سير می کنند و منطقا می بايد پذيرفت که نگاه شان به خود شان دوخته است. "

آقای همايون در اين همين مقاله مينويسند که:
" يک عامل تازه پيدا شده است که می تواند به طرح کلی شاهزاده کمک کند. پاره ای از مهم ترين سازمان های قومی در "کنگره مليت ها" [!] در کنار استراتژی چپ خود، از يک سالی پيش به استراتژی راست روی آورده اند. اين سازمان ها آماده اند دشمنی سنتی خود را با پادشاهی در برابر شناخته شدن فدراليسم، دست کم به عنوان يک گزينه، به فراموشی بسپارند و به اقداماتی که در سويه رهبری و شورای رهبری در جريان است روی خوشی دهند."

چنين تفسير هايی از طرف مدافعان قانون شکنی ها و مفاسد رژيم گذشته نشان ميدهد که آنان در صدند تا در ارتباط با تغبير احتمالی سياست آمريکا پس از پايان گرفتن حکومت بوش، با براه انداختن جنحال و وارونه جلوه دادن واقعيت ها، خود را بعنوان نيروی جايگزين نظام حاکم در ايران به سياست گذاران جديد ايالات متحده آمريکا معرفی کرده، بقول آقای همايون با در نظر گرفتن لزوم " نقش رهبر در بسيج کمک اخلاقی غرب برای پيکار آزادی و حقوق بشر مردم ايران" شاهزاده رضا پهلوی را بعنوان رهبر بلا منازع مردم ايران معرفی نما يند. اينان کوشش دارند اين کار را نه بنام خود و با تکيه به سوابق خويش انجام دهند، بلکه درنظر دارند با پوشيدن قبای مشروطيت به تن خويش دست به چنين عوام فريبی زنند.

گردانندگان اين حزب که شاهزاده رضا پهلوی را به عنوان رهبر بلامنازع مردم ايران معرفی مي کنند، و چنين وانمود می نمايند که همه نيروهای سياسی به جز عده ی معدودی دشمن حرفه ای نظام گذشته همه با آنان هم نظرند بايد جواب دهند که شاهزاده رضا پهلوی با استناد بکدام توانايی سياسی صلاحيت رهبری جنبش ضد استبدادی مردم ايران را دارند؟ مگر نه اين است که ايشان، نه بدليل لياقت و عملکرد سياسی در سی سال گذشته، بلکه چون وارث تاج و تخت خاندان پهلوی هستند از جانب مدافعان استبداد گذشته بر گزيده شده اند. آنان بدون اينکه توجه داشته باشند که در تمام قوانين مدنی جوامع بشری اصل بر اين است که ميراث داران اگر ادعای ارث مينمايند بايستی متقابلا متقبل جوابگويی در برابر بدهکاری متوفی هم باشند، دست به چنين ادعا هايی می زنند. تکليفی هم اخلاقی و هم سياسی که تا کنون نه حزب"مشروطه " و نه شخص شاهزاده رضا پهلوی، هيچيک تا کنون حاضر نشده اند نسبت به ملت ايران ادا کنند.

اين تکليف ادا نشده است چه آنان قبول نکرده اند که در باره ی قانون شکنی ها و حق کشی های متعددی که بشهادت تاريخ در زمان حکومت پهلوی ها، با زير پا گذاشتن قانون اساسی مشروطيت نسبت به مردم ايران انجام داده اند موضع بگيرند. اين گردانندگان حزبی و شاهزاده رضا پهلوی بايد بدانند که انقلاب مشروطه برای اين بوجود نيامد که از مقام شاهان و حکومتگران مستبد دفاع نمايد، بلکه چنانچه ميرزا فضل علی آقا نماينده تبريز در مجلس اول بيان ميکند:
" از نحوست دو ظلم ما به اين مجلس (مجلس شورای ملی) رسيديم، يکی از ديوان (ظلم حکومتگران)، يکی از چنين علما (ملايانی چون شيخ فضل الله ها) "؛ چنانکه ميرزا سيد محمد مجتهد طباطبايی نيز علل انقلاب را چنين بر ميشمارد:
" قصد ما متحدا تغيير سلطنت مستقله [ = مستبده] است به مشروطه، و مراد از مشروطه تعيين رسوم معينی است برای شخص پادشاه که هيچوقت نتواند پول ملت را[ با ] تفريط به مخارج با طل و مصارف بی حاصل صرف کند ودور بريزد. مشروطه چيزی است که [ در آن] وزرا حدودشان معين، مواجب و مرسوم هر يک [از آنان] آشکار است و همه مسئول جمعی هستند. مشروطه چيزی است که [در آن ] وزرايی که اين مدت مردم را چاپيده و فعال مايشاء بوده اند، امروز غير تمکين و تسليم چاره ای ندارند. مشروطه چيزی است که [در آن ] بندگان خدا که آزاد خلق شده اند، از قيد اسارت خلاص خواهند شد و از زير فشار چندين هزار ساله، نجات خواهند يافت.مشروطه چيزی است که [در آن ] عامه طعم حريت و آزادی را خواهند چشيد. زبان و قلم آزاد خواهد گشت، مردم متحد خواهند شد، مساوات و مواسات در مملکت پديد خواهد گشت. مشروطه چيزی است که [در آن ] قانونی برای شاه و مجلس و وزرا و اعيان و وکلا و غيره وضع خواهد شد که تمام کارهای دولتی و ملتی وشرع و عرف و زارع و فلاح و غيره را محدود خواهد کرد [ بطوري] که هيچکس بدون حکم قانون نتواند حرفی بزند و کاری بکند."

حال با توجه به آنچه در با لا رفت، سؤال از اين مدعی رهبری مبارزات آزاديخواهانه مردم ايران و پيروان ايشان اين است که اسلاف ايشان بکدام يک از اصولی که مشروطيت بر آن پايه گرفته بود وفاداربودند. آيا رضا شاه و محمد رضا شاه از زمانی که پايه های قدرت خود را استوار کردند، مستبدانه بر مملکت حکومت نراندند؟ از قـِبـَل قدرتی نامحدود خود و رفتاری خودسرانه ثروت بی کران نياندوختند؟ برای مردم اثری از آزادی های سياسی باقی گذاشتند؟ وزير مسئوُل را تحمل نمودند و به قانون اساسی احترام گذاشتند؟ آيا اين شاهان "مشروطه" با سياست مدارانی که از شاه انتظاری جز رعايت قانون اساسی نداشتند چه کردند؟ آيا جوابی جز زندان و اعدام و خانه نشينی بآنان دادند؟ ايا بندگان خدايی که قرار بود مشروطه برای آنان حريت و مساوات در مقابل قانون بوجود آورد به اين آرزوی خود رسيدند؟ وآيا زبان و قلمی که قراربود آزاد باشد آزاد بود؟ آيا شاهان پهلوی هر گز باين اصل قانون اساسی که قوای مملکت ناشی از ملت است اعتنايی نمودند؟ و آيا با استناد به چنين سابقه ای ادعای رهبری يک جنبش آزاديخواهی را سزاوارند؟ و آيا با انکار اصالت آنان که هميشه مدافع دست آوردهای انقلاب مشروطه بوده، و در مقابل، باتکای کسانی که چارشاخ بادند ميتوان دموکراسی و آزادی را برای مردم ايران بارمغان آورد؟

و بد تر از همه، آيا مزورانه تر و خيانتکارانه تر از اين هم ممکن است که اين مدعيان کاذب بازگرداندن مشروطه به ايران از هم اکنون برای اظهار مشروعيت خود دست به معامله ی ننگين ِ داد و ستد با باصطلاح „ پاره ای از مهم ترين سازمان های قومی در "کنگره مليت ها“ (!!) زده بکوشند تا هواداری آنان را به بهای تماميت ارضی و وحدت ملی ايران و سپردن تعهد پيشاپيش به وکالت از جانب ملت ايران به اعطاء نظام „ فدراليسم“ خريداری کنند؟ الحق که اينان نه تنها از گذشته کمترين درسی نگرفته اند که باصطلاح مردم ما "بدی“ بوده اند که تبديل به " بد اندر بد تر" شده اند.


گردانندگان حزب مشروطه می پندارند چون " نسل تازه ايرانيان پس از سی سال، دور از آن عوالم(مخالفان رژيم پيشين) سير می کنند و منطقا می بايد پذيرفت که نگاه شان به خود شان دوخته است " پس می توانند حافظه ملتی را درباره ی اعمال و ترازنامه ی شوم رژيم گذشته پاک نمايند. اما بايد بدانند که اين تصور آنان خيال باطلی است، اگر چه مردم ايران اکنون در چنگال رژيم خونخوار تری هم گرفتار شده اند، وممکن است عده ای بتوانند بجای نوشتن مار با ترسيم تصوير ماری بر تابلو، گروهی از آنان را دوباره همچون خمينی فريب دهند، ولی ملت ايران فراموش نکرده است که وجود نظام جبار کنونی نتيجه ی آزادی کشی های ممتد و قانون شکنی های مستمر شاهان پهلوی است، شاهانی که بمردم اجازه ندادند خواست ها و نظريات خود را آزادانه بيان نمايند و راه هر گونه فعاليت مدنی و دمکراتيک را بر انان سد نمودند. بنا براين شاهزاده پهلوی هم بايد بداند که به فرض آن هم که روزی با دروغ و عوامفريبی بر سر کار آيد، سر نوشتی بهتر از اسلاف خود نخواهد داشت. بنا بر اين بهتر است که ايشان بر جايگاه خود بايستند و وارد بازی هايی نشوند که در بهترين حالت خود نتيجه ای جز فراراز مملکت و سپردن آن بدست مشتی خرابکار ديگر نميتواند داشته باشد.

در خاتمه برای آن دسته ی قليل ِ "جمهوری خواهان ِ" چپ ِ غلطيده به پهلوی راست " و" نمايندگان مليت های ايرانی“ سخن يکی از دوستانم را تکرار ميکنم که در جلسه ای که در دوران های گذشته عده ای از همين قماش برای تبليغات بنفع "شورای ملی مقاومت (سازمان رجوی) " برگذار کرده بودند به آنان تذکری داد بدين مضمون که " کار شما شبيه عمل کسی است که بندی به خرطوم فيلی بسته و ميگويد فيل از آن من است غافل از اينکه با يک رشته ی نازک نميتوان حرکت فيل را هدايت کرد."
اين آقايان بايد از آنچه در سال ۵۷ بر آنان گذشت درس بگيرند. آنوقت ها نيز خود همين آقا يان بودند که از خمينی برای خود رهبر ساختند و بدنبالش براه افتادند، بدون اينکه اين رهبر به آنان اعتنايی داشته باشد.
بد نيست اينان از خود سئوال کنند که وقتی شاهزاده رضا پهلوی و ساير سلطلنت طلبان صحبت از راًی مردم می کنند، اين رآی قرار است در چه شرايطی گرفته شود؟ آنها بايد از اين بترسند که بهمان نحوی که خمينی در جوی متشنج از مردم رآی گرفت که سلطنت برود، اين بار نيز اين مدافعان استبداد گذشته مجدداً و تحت شرايطی مشابه از مردم راًی بگيرند که همان سلطنت دو باره باز گردد:" نه يک کلمه کمتر، نه يک کلمه بيشتر"! و در آنروز وای بحال کسانی است که رآيی جز اين بدهند و يا بخواهند اينان را بياد سخنان و وعده های امروز شان بياندازند.

۷ ديماه ۱۳۸۷
حسين اسدی



نظرات خوانندگان:

مشروطه به معنی بازگشت پادشاهی نیست.
آتوسا بزرگمهر
2009-01-03 14:31:43
پاسخ مجدد به «یک نظر»- قبلا به «یک نظر» پاسخ دادم که متاسفانه به دلایلی - شاید بخاطر اشکال کامپیوتر من - انجام نشد.
دوست ارجمند ،ما در باره ی مشروطه اختلاف نظر داریم .
من بهیچوجه مشروطه را معادل حکومت پادشاهی نمی دانم.
مشروطه یا کنستیتوسیون /کنستوتوشون در جهان آزاد اساس دموکراسی و جامعه ی مدنی ست و مدرن ست . شهروندان در برایر قانون حقوق مساوی دارند اعم از کشورهای پادشاهی یا جمهوری- مجلس نمایندگان و دولت منتخب آن ، نماد اراده ی مردم ست نه شاه و رئیس جمهور.
ما درایران تلاش کردیم تا مشروطه را نهدینه کنیم و همیشه شاهان و روحانیون مخالف آن بودند.پس این به معنی بازگشت پادشاهی نیست. طنز تاریخ ست که ذوب شدگان در سلطان ظل الله طرفدار آن شده اند.
آتوسا بزرگمهر


یک نظر
2008-12-28 21:37:14
نویسنده ی محترم، اشتباه بزرگی است که شما بیایید مشکل و مسئله وابستگان به رژیم پیشین را، و یا مشکل و مسئله ی هر همدست و همکار در هر رژیم و جریان سرکوبگر دیگری را، تنها به انتقاد و و انتقاد از خود و موضع گیری محدود کنید. گیرم آنها آمدند و گفتند بله اینجا و آنجایش چنین بود یا نبود و یک توبه ای هم بکنند و آب پاکی را خود روی سرشان بریزند، مسئله ی حقوقی و جنایی اعمال آنها چه می شود؟ علیه داریوش همایون، اردشیر زاهدی و... اتهامات بسیار سنگینی وارد است که آنها باید در دادگاههای صالحه و قانونی پاسخگو باشند. به خانواده پهلوی یعنی آنهایی که در زمان رژیم شاه فرد بالغ و عاقلی بودند اتهامات بسیار سنگینی با مدارک و اسناد بسیار وارد است. رضا پهلوی از زمانی که بالغ و عاقل شده است تماما در کنار این متهمان ردیف اول قرار داشته و از آنها حمایت کرده و سعی در بیگناه جلوه دادن آنها داشته است. موضع گیری ایشان کافی نیست، بلکه ایشان می بایست نشان می دادند که در عمل به آن تاریخ و سنت های جنایتکارانه پشت کرده اند، می بایست خود در روشنگری درباره جنایات سلطنت پهلوی پیشقدم می شدند و در روشن شدن پرونده ها به شاکیان که در واقع مردم ایران هستند، می پیوستند. ولی ایشان اینکار را نکرده اند و نخواهند کرد. متأسفانه ایشان فرزند خلف همان سلطنت و نظام سرکوبگر است و در طی این سالها هم در عوامفریبی ورزیده شده است.

اما یک نکته ای هم برای کامنت گذار خانم بزرگمهر:
شما به پهلوی ها و وابستگان رژیم پیشین می تازید که مشروطه خواه نبوده و نیستند و "به امید اعتلای جنبش مشروطه خواهی" هستید. آیا منظور شما این است که مردم ایران باید به دنبال شخص مناسبی برای تأسیس یک سلسله ی پادشاهی جدید باشند؟

حالا چرا باید مردم ایران دوباره بروند شاهی را بیاورند که بعد نمایندگانشان بروند قانونگذاری کنند که این شاه دست از پا خطا نکند؟

چرا باید مردم مالیات بدهند تا دم و دستگاه شاه و ملکه ای آن بالا برقرار شود؟ که چی؟

از انگستان گفتید... مگر نمی دانید که بسیاری از مردم انگلستان هم مخالف پرداخت مواجب به خانواده ی سلطنتی هستند؟ هلندیها چشم ندارند رفاه و تجمل ملکه شان را ببیند، سیستم سلطنتی در این کشورها دارد مخالف بسیار دارد و بسیاری آن را تحمیلی می دانند. برقراری سیستم پادشاهی مشروطه اروپایی هم خودش داستانی دارد که یک تناقض تاریخی بزرگ را در این جوامع نشان می دهد که ناشی از شرایط و سیر انقلابات در این کشورها بوده.

بامید اعتلای جنبش مشروطه خواهی واقعی
آتوسا بزرگمهر
2008-12-28 18:18:58
بحث مشروطه به معنی درست آن همیشه مهم بوده و هست و باید بیش از پیش به آن توجه کنیم.

طرفداران بازگشت پادشاهی در خارج از کشور ، با تمام امکانات خود به آب و آتش میزنند تا از «بالا» دوباره بر سرنوشت مردم «نازل» شوند. بهمین دلیل «تلاش » می کنند تا در صحنه ی سیاسی مطرح باشند.

یکی از تاکتیک های آنها مراوده با «عناصری » از نیروهای چپ و ملی می باشد که الحق ، پیگیرترین نیروهای ضد دیکتاتور ی در دو رژیم پادشاهی و مذهبی بوده اند. با تبلیغ و ترویج - تحریف و بزرگنمائی حول این مراودات ، وانمود می کنند که «چپ ها » و «ملی ها» در رژیم گذشته «تند روی » کرده اند.

نیروهای چپ و ملی در خارج از کشور می توانند با برخورد های اصولی تر با این مسئله و سواستفاده شاه پرستان ، اجازه ندهند که نیروهای مرتجع بازگشت حکومت پادشاهی در پیشبرد تاکتیک بی شرمانه ی خود موفق شوند. پیوستن «این » یا «آن » نیروی مخالف رژیم گذشته به پس مانده های رزیم منقرض شده ی پادشاهی ، مسئله عجیبی نیست و بهتر است همانطور که در پایان این نوشته آمده با این عناصر «پاک باخته» بحث اقناعی نمود. ولی دلیلی ندارد که نیروهای چپ و ملی در « بزرگنمائی» های نیروهای بازگشت پادشاهی ناخود آگاه شرکت کنند.
کیست که نداند ؛ نیروهائی که در قبل از ٢٨ مرداد با آرم صلیب شکسته در سرکوب جنبش شرکت می کردند، آنقدر « آبرو باخته» بودند که حتی بعداز کودتا هم باید از صحنه سیاسی محو میشدند. ولی در واقع شاه خرسندی خود را در وصلت دخترش با پسر سرکرده ی کودتا فضل الله زاهدی نشان داد. و زاهدی نیز با وصلت داریوش همایون با دخترش . پس موضوع روشن ست که این «حضرات » نمی توانند در باره ی گذشته خود «انتقاد » کنند. به کل فامیل بر میخورد ! معلوم نیست که نیروهای منفرد «چپ » و «ملی» در کجای این فامیل قرار میگیرند.

حزب رستاخیز هم آنقدر ننگین بود که سردمدارانش، بعداز انقلاب هم از ادامه ی فعالیت آن «شرم» می کنند . بهمین دلیل این نیروها به تشکیل « حزب مشروطه خواهان ایران » روی آوردند. از رضا شاه تا محمد رضاشاه «قاعده» بر اصلاحات از «بالا» بوده ست - تصادفی نیست که داریوش همایون و رضاپهلوی ( که واقعا فامیل هستند ! اردشیر زاهدی شوهر خواهر رضاپهلوی ست - داریوش همایون هم شوهر خواهر اردشیر زاهدی ست ! ) میخواهند مجددا حکومت مشروطه ی پادشاهی را با مدل انگلستان از « بالا» تشکیل دهند.

اگر به کشورهای مختلف آزاد و دارای یک پارلمانتارسیم جا افتاده در پهنه ی گیتی نظاره کنیم ، مشاهده می کنیم که هریک از آنها «مردم» از مسیر های مختلفی در پیچ و خم های تاریخ و از «پائین »به دموکراسی رسیده اند.
- در بعضی پادشاهی ها و امپراطور یها مثل فرانسه «مردم» با انقلاب خونین و حذف مونارشی/ پادشاهی به جمهوری تبدیل گردید.
- در بعضی مثل ایالات متحده «مردم» با جنگهای داخلی به آنچه امروز حاکم ست منجر گردید.
- در بعضی مثل انگستان ، سوئد ، نروژ، اسپانیا و چندین کشور دیگر مبارزات «مردم» در تقویت پارلمانتارسم ، موجب محدود کردن قدرت دربار
در قانون گذاری و سرنوشت شهروندان گردید.

ایران ما یکی از نمونه های درخشان ١٠٠ سال اخیر در منطقه می باشد که « مردمش » با الهام از نمونه های فوق الذکر تلاش نمود که از طریقه نهادینه کردن مشروطه در جامعه ، اختیارات و دخالت های دربار و روحانیون «بالائیها» را در کار و زندگی خود محدود کند. که افت وخیز های عمده ای را تحمل نمود:
* ١٢٨٥-١٢٩٩ جنبش مردمی صدر مشروطیت - تشکلیل مجلس موسسان و تدوین قانون اساسی مشروطه - برجستگی نقش مردم در تعیین
سرنوشت خود
* ١٢٩٩-١٣٢٠ دیکتاتوری رضاخانی - باز سازی دربار و بازپس گرفتن اختیارات نامحدود پادشاه - تضعیف روند پیشرفت قانون اساسی مشروطه
و حقوق شهروندی - قدرت «بالائی ها»
* ١٣٢٠ -١٣٢٢ پیشرفت مردم سالاری و فعالیت چند حزبی جهت تنظیم اختیارات ، مردم ، دولت ، شاه و.. قدرت « پائینی ها»
* ١٣٣٢ -١٣٥٧ حکومت ضد ملی برآمده از کودتای ٢٨ مرداد- انحلال نهضت ملی شدن صنعت نفت - تصویب «قانون» کنسرسیوم بنفع شرکت
های بزرگ نفتی - «قانون» استعماری کاپیتولاسیون - تصویب جدائی جزیره ی بحرین از ایران - درفاصله زمانی ٣٢-٥٧ در انقلاب ٥٧
قدرت « بالائیها»

در ٢٥ سال حکومت محمد رضا شاه چنان وقفه ای در شرکت مردم در تعین سرنوشت خویش ایجاد گردید- قدرت «بالائی ها» که در آستانه ی انقلاب ٥٧ مجال پیوند جنبش ضد پادشاهی با دستاوردهای پیشین انقلاب مشروطه وجود نداشت. بهمین دلیل ، خمینی که در پاریس پذیرفته بود بعداز شاه مجلس موسسان تشکیل خواهد گردید «قدرت پائینی ها» ، با «زیرکی» به تشکیل مجلس خبرگان فرمان داد. این واقعه سبب شد تا پس از ٢٥ سال وقفه در تداوم مشروطه ، تعطیل رسمی آنرا بنفع مشروعه ی را جشن بگیرند و طرفداران شیخ فضل الله نوری بیرق مشروعه را در پابان قرن بیستم بر خیمه های اسلام در پیشرفته ترین جامعه ی خاورمیانه باهتزاز در آوردند. قدرت «بالائی ها»

چپ ها در ٥٧ و بعداز انقلاب در هاله هائی از مبارزات سوسیالیستی و ضد امپریالیستی اعم از حمایت و یا مخالفت با جمهوری اسلامی قرار گرفته بود ند . مشروعه خواهان در نهایت بیرحمی هم حامیان و هم مخالفان خود را به « ذبح » نمودند تا با مردم حساب خود را روشن کنند.
نیروهای ملی و مذهبی نیز نیز با تشتت در برابر مشروعه به نعل ومیخ زدند. می توان گفت جنبش مشروطه بیش از ٥٥ سال ست که تعطیل گردیده ست.

جان کلام :
نیروهای شکست خورده پادشاهی در خارج از کشور ، در چنین شرائطی فرصت طلبانه مدعی «مشروطه خواهی» شدند.
از آنجائیکه مشروطه خواهی بدون زمینه ی مادی و درمیان توده های مردم علیه شاهان و ستمگران و مشروعه خواهان امکان پذیر نیست ، تردیدی نیست که این بلوف شاهدوستان مانند تیر در تاریکی ست و به هدف نخواهد نشست. مگر با کودتا یا حمله ی نطامی قدرتها ! این نیز زمیینه ی مادی میخواهد و در هرصورت از «بالا» ست.

حتی سعید حجاریان تئورسین اصلاح طلبان حکومتی با تمام پشتوانه ی مادی ومعنوی از جانب نیروهای خودی رژیم مذهبی تا کنون شانسی برای «مشروطه خواهی » خود علیه ولایت فقیه نداشته ست . تردیدی نیست که «مشروطه خواهی » سعید حجاریان با داریوش همایون یکی نیست و انصافا داریوش همایون سکولار می باشد. اما هر دو همیشه جزو «بالائی ها» بوده و هستند . بهمین دلیل هیچکدام نتوانسته اند در پیشبرد سیاست های خود در داخل و خارج کشور و از «پائین» موفق باشند.

داریوش همایون در خارج از کشور سعی کرده با کمک چند نیروی «چپ » و « ملی» در عالم خیال دموکراسی مشروطه انگلستان را بر خرابه های «مشروعه » ایران بر پاکند. توده های میلیونی در این فانتزی نقشی ندارند.

طنز تاریخ ست که بعضی نیروهای «چپ» و «ملی» بیاری سعید حجاریان میروند تا او را در مبارزه علیه ولایت فقیه یاری نمایند.

بامید اعتلای جنبش مشروطه خواهی واقعی با همکاری و همراهی تمام فرهیختگان و آزادگان ایران زمین که توده های میلیونی را برای شرکت در این نهضت تاریخی تشویق و ترغیب نماید. به امید اشاعه ی نظرات پیشکسوتان و نویسندگان و صاحب نظران مردمی جنبش از جمله باقر مومنی ، ناصر پاکدامن ، ناصر کاخساز ، ناصر رحیم خانی و..و..

آتوسا بزرگمهر

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد