|
اکثر مردم براین باورند که براندازی دولت مصدق ، فقط برای دسترسی و کنترل نفت ایران بود. نفت برای متجاوزین ، نقش اساسی داشت ، ولی دلایلی دیگر در این حرکت فاجعه انگیز برای کشورمان ، مزید بر علت شدند. نفت ایران ، برای انگلیس همه چیز بود. هم تنها راه برای جلوگیری از سقوط اقتصادی انگلستان جنگ زده بود و هم می توانست از فروپاشی سریع تر امپراتوری پیر پیش گیری کند. انگلستان حاضر بود برای ادامۀ نزدیک به نیم قرن غارت منابع نفت ایران از طریق اشاعۀ سیاست رشوه ، فساد و تفرقه برای چپاول آسانتر و ارزان تر ، ثروت های ملی کشورمان بهر حربه ای متشبث شود و تا حدّ جنگ و اشغال ایران پیش برود.
شرکت نفت انگلیس و ایران (بی پی ، امروز) ، طی پنجاه سال عمر استثمارگرانۀ نفرت انگیزش در ایران ، ده ها هزار ایرانی را برده وار بکار کشید ، آنان را از حقوق اجتماعی و انسانی محروم کرد و حتی ابتدائی ترین حقوق کارگری و کارمندی شان را پایمال نمود. برای اجرای مقاصد خود – نه تنها رشوه و فساد را در سراسر کشور اشاعه داده بود بلکه برای پیشبرد مقاصد شوم خود ، همواره در سیاست داخلی کشور مداخله می کرد. شرکت نفت با همکاری دولت انگلیس ، به کار گیریِ دسیسه و نیرنگ و همدستی مشتی وطن فروشِ گمراه ؛ نیم قرن اقتصاد کشور را راکد و سیستم مالی ایران را متزلزل نگاه داشت. با استناد به مدارک موجود ، شرکت "بی پی" میلیاردها دلار به ملت مان مدیون و به کشورمان بدهکار است. رابطۀ شرکت بی پی با ایران و ایرانی ، رابطۀ زالوئی که خون را میمکد و محکومی که خونش مکیده می شود کاملاً یک طرفه و بنفع زالو بود. نوآم چامسکی می نویسد که قرارداد نفت بی پی با ایران ، یک سرقت خالص و اجحاف مطلق بود. ایران نیم قرن کفاره داد ؛ ایرانیان در فقر ، فلاکت و حقارت زندگی می کردند و انگلیس ها با خرج ملت ایران در رفاه ، آسایش و نعمت بودند. صنایع انگلیس ، وسائل نقلیه و کشتی های نظامی و تجاری آنکشور همه و همه با نفت چپاول شدۀ ایران در حرکت بودند. صدها میلیارد دلار از ثروت ملی ایران که می بایستی برای آبادی ایران و رفاه ملتش صرف شود بحساب "بی پی" واریز می شد. (1) سیاست آمریکا در منطقه: وزارت امور خارجۀ آمریکا در سال 1945 ، نفت خاورمیانه را منبع شگفت انگیز قدرت استراتژیک و عظیم ترین و پُربها ترین غنیمت در تاریخ جهان میدانست. آیزنهاور (رئیس جمهور آمریکا در دوران سرنگونی دولت مصدق) گفت: خاورمیانه از نظر استراتژیک مهمترین منطقه جهان برای آمریکا می باشد. (2) آمریکا ابتدا با دولت مصدق در مورد مسألۀ نفت ، مشکلی نداشت و به دولت انگلیس گفته بود که با مصدق کنار بیایند و سهم ایران را مانند کشورهای طرف ، شرکت های نفتی آمریکا ، تا پنجاه درصد بالا ببرد. آنزمان شرکت های نفتی آمریکائی ، قرارداد پنجاه پنجاه با کشورهای نفت خیز داشتند ، در حالی که سهم ایران از منافع شرکت نفت 11 درصد بود. ولی چون ایران حق دیدن و رسیدگی به دفاتر شرکت را نداشت؛ حتی این 11 در صد بی معنی بود! 11 درصد چه مبلغی ؟ سیاست آمریکا در مورد ایران و منطقه ، هم گسترده تر و هم با سیاست انگلیس متفاوت بود. با این تفاوت برای کنترل منطقه (نفت و استراتژیک) ؛ گِردِ فلسفۀ نفوذِ سیاسی - اقتصادی و حضور نظامی ، با هم متحد و مرتبت شدند. پایه های امپراتوری انگلیس در حال ریزش و سقوط بود ، در حالی که آمریکا طی جنگ جهانی دوم ، به بزرگترین ابَر قدرت تبدیل شده بود و برای تأمین و حفظ این موقعیت ، نیازهای جدیدی داشت: - دسترسی و کنترل منابع طبیعی ، از جمله نفت منطقه ؛ - احداث پایگاه های (حضور) نظامی در کشورهای خاورمیانه ، خلیج فارس و بحر عمان ؛ - ورود ، رخنه و تسلط به بازارهای منطقه برای کالاهای آمریکائی ؛ - جلوگیری از نفوذ جغرافیائی و سیاسی شوروی (کمونیزم) ؛ و - پیشگیری از گسترش و شیوع ملی گرائی و استقلال طلبی ؛ امثال مصدق و عبدالناصر در منطقه و رهبرانی مانند آربنز در گوآتمالا و سیهانوم در کمبوچیه ، بود. سیاست و روش آمریکا با ایران زمانی تغییر کرد که آیزنهاور دریافت که برنامۀ دولت مصدق ، تنها ملی کردن صنایع نفت نیست. بلکه مصدق خواهان استقلال اقتصادی کشور ، معتقد به "سیاست خارجیِ غیرمتعهد" (بی طرف) و برپائی سیستمی مردمسالار و قانونمند برای ایران می باشد. یعنی ایران نمی خواست وابسته به قطب آمریکا و یا شوروی باشد. این روش برای آمریکا بخصوص برای دولت آیزنهاور که با تکیه به فلسفۀ "اگر با ما نیستی برمائی" حرکت می کرد ، قابل پذیرش نبود. در ضمن ، آیزنهاور قصد داشت برنامه ای را که دولت روزولت در رابطه با عربستان و سیاست "توسعۀ بنیادگرائی اسلامی" برای مقابله با کمونیزم و ملی گراهای مستقل آغاز کرده بود ، ادامه بدهد. دولت روزولت در سال 1948 ، بلافاصله پس از جنگ جهانی دوم ، برای جلوگیری از نفوذ کمونیزم در خاورمیانه ، در کشورهای عرب و دیگر کشورهای اسلامی ؛ سیاست جدیدی اتخاذ نموده و بتدریج پیاده میکرد. این سیاست پشتیبانی از بنیادگراهای وهابی به سرکردگی عربستان سعودی برای مقابله با کمونیزم وملی گرائی مستقل بود. (3) عربستان سعودی غیر از مقابله با کمونیزم ، معتقد بود که عبدالناصر به منابع نفتی آنکشور چشم دارد و او را یک دشمن خطرناک می دانست و برای تضعیف و نابودی او آمادۀ هر کاری بود. در این راستا ، امام های وهابی بسرکردگی محمد ابن ابراهیم الشیخ (مفتی عربستان) و دلارهای هنگفت نفتی آنکشور، همراه با اطلاعات ویژۀ ادارۀ سیا و ام آی 6 ؛ توانستند اخوان المسلمین بسرکردگی حسن البنّا را در مصر ، ظرف پنج سال تبدیل به یک گروه قدرتمند یک میلیونی کنند. حسن البنا و حاج امین الحسینی رهبران اخوان المسلمین مصر و فلسطین با ادغام دو فلسفه: "اتحاد مسلمین" تئوریِ جمال الدین افغانی و بنیادگرائی وهابی ؛ همراه با پشتیبانی مالی عربستان ؛ توانستند یک تشکیلات گستردۀ بنیادگرائی اسلامی بوجود آورده و در کشورهای مختلف سازماندهی کنند: از جمله در مراکش ، اندونزی ، الجزیره ، اردن ، سوریه و در یمن بسرکردگی عبدالرحمان الایریانی ، در افغانستان محمد صادق مجدیدی و در سودان حسن ترابی ، رهبر "جبهه ملی اسلامی" که بقدرت رسید. پاکستان – "جمعیت اسلامی" به رهبری ابوالعلا معدودی تشکیل گردید ؛ که بعدها به یک حزب سیاسی تبدیل شد. معدودی تحت نفوذ بنیادگرائیِ وهابی و بهره گیری از تعلیمات جمال الدین افغانی ، فلسفۀ جمهوری اسلامی در پاکستان را پایه ریزی کرد. او برای مقابله و سرکوب دانشجویان ملی و چپ گرایان ؛ یک گروه گردن کلفت چماق بدست بنام "انجمن اسلامی دانشجویان" بوجود آورد. این گروه بعدها در بقدرت رساندنِ ضیاء الحق ، دیکتاتور پاکستان ، در سال 1977 نقش مهمی داشت. عراق – بنیادگرایان شیعه در عراق ، حزب زیر زمینی "الدعوه" را به رهبری آیت اله محمد باقر صدر و همراهی آیت اله محسن حکیم تأسیس کردند. چماقداران حزب الدعوه مسئول سرکوب دانشجویان کثرت کرا و سوسیالیت در عراق بودند. ایران – آیت اله کاشانی که سرمشق و پدرخواندۀ مبارزاتی آیت اله خمینی بود ؛ از تشکیل "جمعیت فدائیان اسلام" به رهبری نواب صفوی پشتیبانی کرد. این جمعیت با اخوان المسلمین مصر رابطه ای نزدیک داشت و حمایت می شد. برنامۀ اصلیِ فدائیان اسلام ، ترور شخصیت هائی بود که دشمن می شمردند ، ازجمله: - احمد کسروی (1269 – 1324) پژوهشگر ، تاریخ نویس و منتقد خرافات مذهبی ؛ - منشی کسروی که آنروز با او همراه بود نیز ترور شد ؛ - عبدالحسین هژیر ، وزیر دربار ؛ - سپهبد رزم آرا ، نخست وزیر؛ بوسیلۀ خلیل طهماسبی ترور شد* * نواب صفوی پس از اطلاع از دستگیری خلیل طهماسبی در اعلامیه ای ، سه روز به حکومت وقت داد تا او را آزاد کنند. آیت اله کاشانی در اینمورد اعلامیه داد: "... جوانی غیور و وطن پرست و متدین از میان مردم ایران برخاست و نخست وزیر بیگانه پرست را بسزای رساند." - عبدالمجید زنگنه ، وزیر فرهنگ - سوء قصد ناموفق حسین فاطمی ، وزیر امور خارجه کابینه مصدق ؛ - حسنعلی منصور ، نخست وزیر نتیجۀ سیاست "علم کردن بنیادگرایان اسلامی" جهت مقابله با کمونیزم و ملی گرائی ، برای آمریکا یک شمشیر دو لبه بود. آمریکا جلوی نفوذ کمونیزم را سدّ کرد ، شوروی را در افغانستان با شکست مواجه ساخت و دولت های ملی گرای غیر متعهد را سرنگون کرد. ولی متقابلاً همین بنیادگراهای وهابی که آمریکا سال ها تعلیم داده و مجهز کرده بود ؛ با همکاری ضد اطلاعات (رکن 2) ارتش پاکستان، طالبان را بوجود آوردند که هنوز آمریکا درگیر مبارزه و جنگ با آنان در پاکستان و افغانستان می باشد. و گروهی دیگر از بنیادگرایان وهابی بسرکردگی اسامه بن لادن ، القاعده را بوجود آوردند که ضربات شدیدی به منافع آمریکا در کشورهای اسلامی زد که بزرگترین ضربه حادثۀ 11 سپتامبر بود. این حادثۀ بی سابقه و شُک آور ، نه تنها نشان داد که آمریکا ، تنها اَبَرقدرت جهان آسیب پذیر می باشد بلکه چهره بین المللی آمریکا و زندگی روزانۀ ملتش را برای همیشه تحت شعاع قرار داد. (4) سیاست مقابله با ملی گراهای مستقل ، بخصوص سرنگونی دولت مصدق نیز ، برای آمریکا عواقب تخریبی و فاجعه انگیز داشت. گزارش سازمان های اطلاعاتی آمريكا حاکی از آن بود که محمد مصدق مرد فوق العاده آگاه ، با هوش ، ولی يكدنده می باشد كه حاضر نمی شود بر سر منافع ايران و ايرانيان وارد معامله شود. این امر دولت آیزنهاور را بر آن داشت که در سرنگونی دولت مصدق با انگلستان کنار آید و ایران ، بزرگترین شانس خود را برای بر پائی یک سیستم مردمسالار قانونمند از دست بدهد. آمریکا که تا آنزمان از یک وجهۀ مثبت و انسانی برخوردار بود ، با شرکت در سرنگونی دولت مصدق ، دستش روشد و چهرۀ اصلی اش هویدا گردید. ادارۀ سیا (سازمان اطلاعاتی آمریکا) پس از کودتا در ایران ، برای توجیه عکس العمل های ناشی از کودتا و عملیات مشابه آن ، یک لغت جدید "بلو بَک" بوجود آورد. بلو بَک یعنی عکس العمل یک ملت به عملیات مخفیانه ؛ عکس العمل هائی مانند ترور مقام ها آمریکائی در ایران و دیگر کشورها ، سرنگونی شاه ، گروگان گیری ها ، بمب گذاری در مراکز آمریکائی در لبنان و ریاض ، اشغال سفارتخانه ... . (5) اسرائیل نیز سیاست حمایت از بنیادگرایان اسلامی را بکار گرفت ولی نه برای مقابله با کمونیزم بلکه برای مقابله با سازمان الفتح و تضعیف یاسر عرفات. اسرائیل موفق شد که با پشتیبانی و تقویت اخوان المسلمین در اورشلیم ، مناطق اشغالی و اردن ، الفتح را تضعیف کرده و عرفات را عقیم نماید. ولی اسرائیل نیز با یک "بلو بَک" عظیم بنام حرکت مقاومت اسلامی (حماس) ، روبرو شد. حماس زائیدۀ اخوان المسلمین و فرزند نامشروع سیاست اسرائیل می باشد ؛ درست همانطور که آمریکا القاعده را بوجود آورد! {از مکافات عمل غافل مشو – گندم از گندم بروید ، جو ز جو !} دولت مردمسالار و قانونمند مصدق ، در سه جبهه مبارزه می کرد: جبهۀ اول دربار ، عوامل خود فروخته در مجلس و افسران پاکسازی شدۀ ارتش ؛ جبهۀ دوم گمراهان استالینیستِ حزب توده ، جامعۀ روحانیت عوام فریب و مردم نا آگاه و جبهۀ سوم انگلیس و آمریکا. مصدق با آگاهی از تاریخ دو قرن گذشتۀ ایران ، یعنی نفوذ و دخالت دولت های خارجی (روس و انگلیس) در تمام شئون کشور ؛ نقش تخریبیِ عوامل خود فروختۀ خائن دربار و حکومت ؛ و نا آگاهی فراگیر و مزمن توده ها - راه نجات را در استقلال کامل و بی چون و چرای کشور می دانست. در این راستا ، هدف او نه تنها ملی کردن صنایع نفت ومنابع طبیعی کشور؛ بلکه استقلال کامل اقتصادی ، خود کفائی کشاورزی و در روابط خارجی ، خواهان سیاست بی طرف (غیرمتعهد) بود. آیا هنوز جای تردیدی وجود دارد که مصدق قربانی استقلال طلبی و میهن دوستی خود شد؟ نیما یوشیج: فریاد میزنم ، من چهره ام گرفته ، من قایقم نشسته به خشگی ، مقصود من ز حرفم معلوم برشماست: یکدست بیصداست. من ، دست من ، کمک ز دست شما میکند طلب امیر حسین لادن ahladan@earthlink.net July 12, 2011 (1) Imperial Ambitions Noam Chomsky (2) Tinderbox Stephen Zunes (3) Devil’s Game Robert Dreyfuss (4) Against All Enemies Richard Clark (5) Blowback Chalmers Johnson نظر شما؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد |
|