logo





راز رو به اتمام است

چهار شنبه ۱۵ تير ۱۳۹۰ - ۰۶ ژوييه ۲۰۱۱

آزاده بی پروا

a-biparva.jpg
دختران راز می بارند
بر بام سرخ نیاز
هر روز
در کمین نشسته گذرگاه سرد عایق پوش
که در خلائی بس باریک
تمام فریاد را سکوت کند
و چشم قایقران در مهتاب
تنها پاروی عاج آسمان را می بیند
چه بی انتها قدم برمی دارند در هر سو
دختران برآشفته ی خلوت راز
که مدام در غوغایی ژرف
اما بس نحیف
سر بدامان مادر اقرار فرو می برند
و راز سر به مُهرشان
چه آسان
رو به اتمام است
و باز هم قایقران در آسمان
غرق است
آی !ای آنان که نسیم را می شنوید
گوشی هست ؟
چشمی در پای درخت
, آویزان
باز هم می بیند!؟
و سکوتی دیگر رازی را
کوله بار می کند در خلوت
آنگاه تو مدام از خود می پرسی
نیزه های باران
از چه رو بر تن عریان درخت می ریزد؟
شاخه ها خفته
برگها مضطربند
و دگر ریشه ای از آن سر خاک
رشک آن گلبرگ در باران
,نیست
دستت را بر دل خورشید گذار
و تمنا را از پس هر آبی و ابر
خوب بنگر که
چنان می بارد
بردختران نازک تنهایی تن
مه در آمیخته با هر راز
پرده ای بر احساس
می کشد
و تبر
,قلاب قایقران را
می بلعد
کاش در اندوه سرد ِ سرو هم
ماهی بود
دریا بود
و آرامش بر بام سرخ
می غلتید

تير 1390

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد