logo





زير بار سنگين همراهی با جنبش سبز

يکشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۰ - ۱۹ ژوين ۲۰۱۱

فرهاد یزدی

راه برگزیده ملت یعنی راه درازمدت و مسالمت آمیز، کم هزینه ترین راه رسیدن به مردم سالاری در ایران. می دانیم که رژیم برای حفظ خود تا جنگ داخلی هم پیش خواهد رفت. از سوی ديگر می دانیم ملت ایران خواستار جنگ داخلی نیست. پرسش منطقی به این جا می‌رسد که نیروهای سرکوبگر رژیم تا چه مرحله ای همراه با رژیم خواهند ماند؟ این پرسشی بود که پاسخ آن دوسال پیش روشن نبود و امروز نیز هنوز روشن نیست. از این رو، ضربه قاطع در دوسال پیش می توانست بسیار خونین‌تر باشد.
گفتگوی تلاش با فرهاد يزدی
تلاش ـ مقايسه ميان ايران و کشورهای درگير انقلاب در منطقه به يک ورزش فکری ميان تحليل گران بدل شده است. کم نيستند کسانی که رفتار مردم ايران را با رفتار اين ملت‌ها مقايسه می‌کنند. سرکوب‌های وحشيانه رژيم‌ها و درجه‌ی خشونت بکارگرفته شده در اين کشورها هيچ کمتر از حکومت اسلامی نيست. با وجود اين و عليرغم کشتار، مردم به خيابانها می‌آيند، در يمن و زير سرکوب مزدبگيران عربستان صعودی پيکر نيمه جان صالح را بدر بردند و در سوريه بشار اسد هم در مقابل حضور گسترده مردم پس از هر نماز جمعه، تنها فرصت دارد کارنامه‌ی خود را سياهتر کند. از اين مقايسه با روزهای 22 تا 25 خرداد گذشته در ايران برخی به ناپايداری مردم‌مان و غلبه روحيه يأس و شکست جنبش سبز می‌رسند. اگر مقايسه ميان رفتار حکومت های خودکامه درست است، پس بايد همين مقايسه ميان برخورد و ميزان مقاومت مردمان هم منطقی باشد....؟

يزدی : از شمال آفریقا گرفته تا خلیج فارس و از کوه های قفقاز گرفته تا دریای سرخ به مانند جزیره ای می مانست که از موج گسترش دمکراسی در دهه پایانی سده بیستم به ميزان بالائی بر کنار بوده است. این موج که دو سال پیش دوباره در ایران بالا گرفت، اکنون در خاورمیانه عربی آغاز گردیده است.

درست است که هدف تمامی این قیام ها برکناری حاکمان تمامیت خواه از قدرت می‌باشد، اما در روش و ميزان پرداخت هزینه برای آن متفاوتند. کافی است که به شعار اولیه جنبش سبز یعنی "رای من کو" توجه کنیم. هر تعبيری که از اين شعار داشته باشيم، نبايد فراموش کنيم که این شعار هدف و روش مبارزه را از همان آغازروشن کرد. هدف برقراری ارزش تعیین کننده رای هر فرد و یا به عبارتی مردم سالاری و روش رسیدن به این هدف از راه انتخابات می باشد. در حالی که نمی‌توان ترديد داشت، اکثریت بزرگ شرکت کنندگان در راه پیمایی های میلیونی خواستار برکناری نظام اسلامی بودند، اما آنان روش مبارزه مسالمت آمیز را انتخاب کرده بودند. برکناری نظام اسلامی "به هر هزینه"، در دستور کاری این جنبش قرار نداشت. انضباط شگفت آور چند میلیون انسان بدون رهبری در خیابان‌های تهران عليرغم تحریک و خشونت نظام و تلاش شدیدی که در ايجاد درگیری فیزیکی می کردند، نشان دهنده‌ی توافق ناگفته و همرائی آنان هم در هدف و هم در روش جنبش بود. اين انتخابی بود که ملت به آن دست زده بود.

در طول دوران زندگی فقط یک نسل، ایران یک انقلاب خونین و ویران کننده و يک جنگ هشت ساله خونین تر و ویران کننده تر را پشت سر گذاشته بود. این ملت با تجربه بیش از یکسد سال مبارزه از دوران مشروطیت تا اين تجربه های تلخ، به این درجه از پختگی رسیده است که هرگونه گذار به دمکراسی پايدار و با ثبات، از راه انقلاب خونین نمی گذارد. انقلاب که بنا به گفته ای منسوب به لنین بدون جوخه اعدام ممکن نیست، و تحقق و اجرای اين جمله را به کمال در دوران نظام اسلامی ديديم، ديگرخواست ملت ایران نيست. ملت خواستار بر پایی جوخه های جدید اعدام نيست. اگر غير از اين می‌بود، در آن تظاهرات‌های گسترده، تسخیر بسیاری از مراکز قدرت نظام، به آسانی میسر بود.

بسیاری از روزهای تاریخی سیاسی ایران در پس از انقلاب مشروطیت در خیابان ها تعیین شده بود. این بار ملت خواستار تعیین تکلیف سیاسی از راه رای خود شده است.

تلاش ـ به مناسبت هفته ی جنبش‌سبز در يکی از ميزگردهای تلويزيونی آرته ـ کانال مشترک فرانسوی آلمانی ـ با شرکت چهره‌هائی از نيروهای مخالف حکومت اسلامی، در برابر خوش‌بينی و اميد سرشار ساير شرکت‌کنندگان در بحث، خانم فروهر با تلخکامی بسيار و با انگشت گذاشتن بر غلبه سرکوب جنبش در ايران و سکوت کنونی، از وضيعت «شاخ ـ مات» مبارزين (وضعيت بن‌بست) و همچنين، به نقل از مبارزين سبز جوان ايرانی، از پشيمانی عميق برخی از آنان بابت ترک خيابانها در روزهای تجمعات عظيم خرداد 1388 سخن گفتند. با توجه به اين که رژيم در آن روزها هنوز از مشاهده و شوک گستردگی نارضايتی مردم معترض به خود نيامده بود، آيا حق با خانم فروهر نيست؟ آيا فرصت زدن ضربه قطعی برای از پای انداختن رژيم از دست نرفته است؟

يزدی : اگر هدف جنبش "زدن ضربه قاطع" می‌بود شاید این منطق قابل قبول باشد. اما هزینه ی انسانی، ویرانی و خرابکاری پس از آن تا چه مقدار می بود؟ آیا تضمینی وجود داشت که آن ضربه قاطع به جنگ داخلی خانمانسوز ختم نشود؟ مگر چنین وضعیتی اکنون در لیبی، یمن و سوریه وجود ندارد؟ اگر غرب در لیبی دخالت نمی کرد، کشتار ملت وسیله ی نیروهای مزدور قذافی به ارقام نجومی نمی رسید؟ در آن صورت، آیا بهترین سناریو تقسیم لیبی به دو پارچه نبود؟ ما در ایران طالب کدامیک هستیم: امکان جنگ داخلی، امکان دخالت خارجی و یا امکان چند پاره شدن کشور؟ پاسخ ملت به این پرسش ها روشن است. کشور آماده قمار بر سر بقای خود و سرزمينش نبود.

راه برگزیده ملت یعنی راه درازمدت و مسالمت آمیز، کم هزینه ترین راه رسیدن به مردم سالاری در ایران. می دانیم که رژیم برای حفظ خود تا جنگ داخلی هم پیش خواهد رفت. از سوی ديگر می دانیم ملت ایران خواستار جنگ داخلی نیست. پرسش منطقی به این جا می‌رسد که نیروهای سرکوبگر رژیم تا چه مرحله ای همراه با رژیم خواهند ماند؟ این پرسشی بود که پاسخ آن دوسال پیش روشن نبود و امروز نیز هنوز روشن نیست. از این رو، ضربه قاطع در دوسال پیش می توانست بسیار خونین‌تر باشد. اما می دانیم که با گذشت زمان براثر شکست های پیاپی رژیم از اقتصاد گرفته تا امنیت از جنگ قدرت در داخل رژیم گرفته تا بی اعتبار شدن "ولی فقیه" همراه با اعدام، کشتار، خشونت و فساد، هر روزه از هواداران باقی مانده اندک رژیم کاسته می گردد. با گذشت زمان است که روشن می‌شود، در حالی که سپاه پاسداران به قدرت مطلق تعیین کننده در کانون رژیم بدل شده است، اما از سوی ديگر چند دستگی دربدنه آن هر روزه در حال گسترش است. از آمادگی نیروی سرکوبگر نظام، با وجود قدرت نمایی که به طور دائم در خیابان ها انجام می دهند، برای رویارویی با ملت هر روزه کاسته می گردد.

بدون شک بخشی از مبارزین و به ویژه جوانان، از این که هیجان روزهای نخست دیگر در جامعه دیده نمی شود سرخورده و نا امید شده اند. شاید آنان امکان رسیدن به پیروزی زودرس را در دسترس می دیدند. اما ملت ایران راه کم هزینه تر درازمدت را برگزیده است.

تلاش ـ با وجود همه تحليل‌های مؤيوسانه‌ای که ممکن است بشود و می‌شود، چرا حکومتگران نتوانستند و نمی‌توانند، عدم حضور گسترده‌ی دو باره‌ی مردم ـ پس از تجربه روزهای تجمعات عظيم خرداد 1388 ـ را به حساب موفقيت خود بگذارند؟

يزدی : رژیم نیک آگاه است که جنبش سبز در جامعه ایران زنده و در حال گسترش است. همزمان رژيم با گسست از درون و از ميان رفتن مشروعیت فزاينده هر روز بیش‌تر روبرو می گردد. تظاهرات خرداد سال 88 و وقایع پس از آن، تضادهای داخل رژیم را به شدت ژرف و آشکار کرد. رژیم هرروزه برای ماندن در قدرت، به نیروهای سرکوبگر وابسته تر شد. اعتبار "رهبر" در میان نیروهای مسلح، روحانیون، دولت و مردم و بیش از همه به عنوان عامل حل اختلاف در کانون رژیم، دستخوش آماج حمله های سخت از هر سو گردید. ژرفای اختلاف در کانون تصمیم گیری رژیم به مرحله‌ی نهایی خود نزدیک می گردد. به احتمال بسیار دستگیری نزدیکان رئیس جمهور همچنان ادامه خواهد یافت تا او مجبور به استعفا گردیده یا کنار گزارده شود. همزمان رژیم خوب می‌داند، که ملت یک باردیگر، اگر لازم باشد و در لحظه تعیین کننده به خیابان ها روی خواهد آورد. این شمشیریست که به طور دایم بالای سر نظام قرار دارد. در حالی که امروز فضای سیاسی کشور در مقایسه با دوسال پیش خالی از هیجان به نظر می رسد، اما پایه های رژیم لرزان تر از آن زمان می باشد.

تلاش ـ برخلاف بسياری از رسانه‌ها و سايت‌های خارج کشور که دلمشغولی‌شان آمدن يا نيامدن مردم به خيابان‌ها بوده و آن را ميزان‌السنج تعيين کننده‌ای برای تداوم جنبش سبز می دانند، اما رسانه‌های باقی مانده در ايران به طور برجسته‌ای به مکان بازتاب جنگ شديد قدرت در حکومت کنونی و افشاگری و آشکار و برجسته کردن آن چه پشت پرده می‌گذرد، بدل شده‌اند. از نظر شما جايگاه و معنای هر يک از اين دو فاکتور مهم سياسی ـ اعتراضات گسترده خيابانی و جنگ قدرت و عدم انسجام دستگاه حکومتی ـ در وضعيت کنونی کشور و برای تغيير آن کجاست؟

يزدی : جنگ قدرت در داخل هر رژیم، همیشه توان پایداری آن نظام را به شدت تحلیل می برد. این امر به خودی خود، توانمندی گروه رقیب خارج از نظام ـ و برای ما جنبش سبز ـ را سبب می گردد. رژیم اکنون افزون بر مسایل شدید، با یک معمای فوری روبروست و آن مساله جانشینی احمدی نژاد می باشد. برای این کار نخست لازم است که معاون اول رئیس جمهور را برکنار کنند تا از لحاظ قانونی مانعی در کار نباشد. این اقدام را می توانند به سادگی انجام دهند. اما یافتن جانشین دارای مشکلات زیادی است. درجه کمکی که جانشین احمدی نژاد برای حل مسایل رژیم می تواند انجام دهد، با حمایتی که جنبش سبز از برنامه های آن دولت به عمل خواهد آورد، ارتباط مستقیمی دارد. جانشینی احمدی نژاد بدون موافقت سپاه ممکن نخواهد بود. موفقیت آن جانشین بدون تائید نسبی جنبش سبز از برنامه‌ها که باید تضمینی بر انتخابات آزاد در زمانی معین باشد نیز ممکن نخواهد بود. يک جانشین "اصولگرا" که بخواهد همچنان خط ولایت فقیه را دنبال کند، بخت موفقیت ندارد. سپاه و "رهبر" نیز این واقعیت را فهميده‌اند. تناقض موجود در این راه حل، که بدون شک به کاهش قدرت رهبر و به امتیاز جنبش سبز خواهد بود، مانع رسیدن سریع به توافقی در جانشینی احمد نژاد گردیده است. به احتمال زیاد، سپاه پاسداران درک کرده است که برای گریز از درگیر شدن جنگ داخلی، همرایی با جنبش سبز، شرط اصلی و لازم است. در عين حال هر حکومت خودکامه‌ای از تقسیم قدرت با دیگران، به ویژه با صاحبان اصلی آن یعنی ملت که پیش درآمد تدریجی و دایمی از دست دادن بیش تر قدرت در آینده خواهد بود، ابا دارد. هنوز روشن نیست که آيا اغوای حفظ مطلق قدرت در سپاه پاسداران پیروز خواهد شد و یا عبرت و درس‌گيری از تاریخ و غلبه در نظر گرفتن واقعیت و منطق.

به نظر می‌رسد رسانه های داخل ایران به خاطر تعیین کننده‌گی اين جنگ قدرت در آینده است که توجه خود را بر اين جنگ در کانون رژیم متمرکز کرده اند.

تلاش ـ نوشته يکی از تحليل گران و مدافعان جنبش سبز که در آن از سخنان سيد محمد خاتمی با اين استدلال دفاع کرده بود، که ما در ايران در شرايط کنونی و در گام نخست به فضائی برای ایجاد فرصت های جدید نياز داريم، مورد حملات شديدی از چپ و راست قرار گرفت. بسياری اين سخنان و نظرات مشابه را به نشانه سازش‌کاری گرفته و به آن تاختند. دست بر قضا عناصر حاکم از دادن کوچکترين فضای تنفس ـ حتا اگر در شکل سازش با راست ترين جناح های مدافع بخشی از مطالبات مردم باشند ـ در هراسی بزرگند و نمی‌خواهند گامی هر چند کوچک به عقب بگذارند. آيا ما کمتر از حکومتگران نسبت به ظرفيت خواست دگرگونی که از پس هر عقب نشينی ـ هرچند کوچک ـ خواهد آمد، اعتماد و اطمينان داريم؟

يزدی : فضای بازتر ـ هرقدر اندک ـ دنباله خواست راه مسالمت آمیز جنبش سبز برای رسیدن به دگرگونی اساسی در ایران می باشد. این فضایی است که به آن نیاز است و ایجاد آن اجتناب ناپذیر خواهد بود. در غیر آن صورت، رژیم راه جنگ داخلی را برگزیده است. رژیم اسلامی دريافته است که ادامه وضعیت کنونی سیاسی کشور، غیر ممکن است. بهترین چیزی را که می توانند به دست آورند خرید وقت و دراز کردن موقتی حکومت خود می باشد. در نهایت یا باید در برابر اراده ملی عقب نشینی کرده ویا آماده برخورد نهایی با ملت باشند. رژیم آسیب پذیری خود را درک کرده است و هرگونه عقب نشینی را در نهایت پایان حکومت خود می داند. از سوی دیگر امکان گزینش زیادی نیز پیش رو ندارد. براثر تحولات در کانون نظام و به ویژه عدم اطمینان به بدنه سپاه، این امکان که رژیم زیر فشارمجبور به عقب نشینی گردد هنوز به طور کامل از بین نرفته است. تجربه مصر، تونس و مراکش که به تازگی اتفاق افتاده است، به ما یاد آوری می کند که نمونه لیبی، یمن و تونس تنها گزینش های ما نمی باشند.

طرف اصلی دعوا یعنی ملت ایران وسیله ی جنبش سبز راه مسالمت را انتخاب کرده است. ما در خارج از کشور در موقعیتی نیستیم که با دادن شعار يا تحت هرعنوانی برای ملت تعیین تکلیف کنیم. فشار و نوک حمله ما باید بر غاصبان حق مردم باشد و نه جنبش سبز.

تلاش ـ به نظر می‌رسد، افتادن دائمی ما از خوشبينی به تلخکامی و از يأس به اميدواری، شرح حال مشترک بسياری از ايرانيان باشد. ادامه جنگ قدرت، در کنار تضعيف هر چه بيشتر آن، چهره هراسناک ديگری هم دارد: وضعيت رو به وخامت ايران در منطقه و به خطر افتادن امنيت کشور در داخل و در مرزها و غفلت رژيم به دليل مشغول بودن به خود و به حفظ قدرت جناحی و.... مهمترين خطرهای تهديد کننده درونی و بيرونی و در جه تهديد را چگونه می‌بينيد؟

يزدی : در سایه موج آزادی خواهی که منطقه خاورمیانه را در گرفته، امید برقراری آزادی و اجرای بیش تر حقوق بشر را به همراه آورده است. این دو مطلب به نوبه خود، نوید آرامش اجتماعی در آن سرزمین ها را می دهد. از سوی دیگر ارزش یافتن انتخابات و صندوق رأی، بدون برقراری اصول لیبرالی، می تواند به نوعی دیکتاتوری اکثریت بر اقلیت منجر گردد. در هر حال انتخابات آزادتر در سرزمین های عربی در آینده، به احتمال زیاد سبب به قدرت رسیدن سازمانها و حزب های اسلامی که هم در مقایسه از تشکیلات و هم منابع مالی بیش تری برخوردار هستند، خواهند شد. حکومت های آینده در سرزمین های اعراب بر اثر فشار توده و تاکیدی که بر مذهب خواهند کرد، به طور طبیعی متمایل به ایران نخواهند بود. در سوریه چه حکومت بشار اسد در قدرت باقی مانده و چه برکنار گردد، دیگر نخواهد توانست به اتحاد با ایران ادامه دهد و مجبور به نزدیکی به دیگر اعراب خواهد شد. ایران نه تنها راه ارتباطی مهم خود با حزب الله در سوریه را از دست داده بلکه در عراق نیز نفوذ ایران با رقابت سخت در برابر اتحاد کویت، امارات، عربستان، اردن، سوریه و مصر روبرو خواهد شد. امنیت خلیج فارس در آینده نقطه برخورد سخت میان ایران، غرب و اعراب خواهد بود. ادعای مالکیت بر سه جزیره ایرانی وسیله ی شارجه براثر تقویت نویافته اعراب، شدت خواهد گرفت. غرب که از قدرت گیری ایران در خلیج فارس هراسناک است و پاکستان که از اعراب کمک های مالی دریافت می کند و از نظر مذهبی نیز با آنان نزدیک است، متحد اعراب هستند.

در مرزهای ایران در عراق و افغانستان عليرغم حضور هشت ساله و ده ساله نیروهای نظامی آمریکا، از ثبات خبری نیست. آمریکا اعلان کرده است که به تدریج نیروهای خود را از این دو سرزمین خارج خواهد کرد. می توان انتظار داشت که بی ثباتی، حتا از آنچه که اکنون وجود دارد، بیش‌تر شود. آشوب در مرزهای باختری ایران برای امنیت این کشور به ویژه در مناطق حساس خوزستان و کردستان به شدت تهدید کننده است. کردستان عراق در عمل مستقل است و به پایگاهی برای ارسال خوراک تبلیغاتی و تجهیزاتی برای فعالیت های تجزیه طلبی در ایران بدل شده است. در خوزستان نیز پول های عربی – غربی در راه فعالیت های تجزیه طلبانه به کار می رود. در هردو منطقه و همچنین در آذربایجان، حکومت ضد انسانی جمهوری اسلامی در سی سال گذشته زخم های شدیدی بر همبستگی ملی وارد کرده و شرایط را برای تجزیه ایران آماده تر نموده است.

شرایط در مرزهای خاوری ایران به شدت ملتهب است. طالبان، زاده نیروهای امنیتی پاکستان در دهه هشتاد، در هردو سرزمین در حال قدرت‌گيری است. طالبان با اسلام تند بسیار عقب افتاده به شدت با شیعیان در تضاد می باشد. این ایده ئولوژی در پاکستان با جمعیت یکسد و هفتاد میلیون و به شدت فقیر و مجهز به جنگ افزار هسته ای نیز هر روز بر قدرت خود می افزاید. این تحولات به همراخود سبب افزایش قاچاق مواد مخدر، نا امنی و گسترش فعالیت های تجزیه طلبانه در مرزهای خاوری ایران گردیده است. ایران شیعی با درآمد بالای نفت، خوراک دلپذیری برای بلند پروازی های مذهبی نیروهای آن سوی مرز خواهد بود.

می توان نتیجه گرفت که حلقه محاصره نیروهای ضد ایرانی تنگ تر می گردد. در این میان جمهوری اسلامی نه خواست (زیرا اولویت نخست، حفظ نظام است) و نه توان جلوگیری از چنین مصیبتی را ندارد. امروز ایران نیاز شدید دارد که با اتحاد با آمریکا، اروپا، هندوستان، ترکیه، چین و روسیه بر توان پدافندی خود در برابر این تهدیدهایی که خواهند آمد بی افزاید. واقعیت این است که هیچ کشوری حاضر نیست خود را به جمهوری اسلامی نزدیک کند چه برسد به این که دست به اتحاد استراتژیک زند.

تلاش ـ از توضيحات شما می‌توان نتيجه گرفت که آشکارا ادامه اين حکومت خود به تهديد بزرگی عليه ايران بدل شده است. آيا در اين صورت آمدن مردم به صحنه خيابانها و سرنگونی «هرچه سريعتر» آن «تنها» راه توقف اين خطرها نيست؟

يزدی : حکومت اسلامی با زخم زدن بر همبستگی ملی، بی اعتنایی مطلق به خواست ملت، قصابی ارتش توانمند ایران، ایجاد بحران در کشور و آشوب و ترور در دیگر کشورها، گردنکشی و مداخله در امور دیگر کشورها، همیشه تهدید بزرگی بوده است بر امنیت ملی ایران. سقوط هرچه سریع تر آن به شرط جایگزینی وسیله ی یک دولت دمکرات گام بزرگی در راه جلوگیری از صدمه بیش تر بر امنیت ایران خواهد بود. اما برگزیدن راه سریع تر تضمینی ندارد که وضع موجود از آنچه که هست بدتر نگردد. جنبش سبز، دمکراسی و حقوق بشر را برای ایران می خواهد؛ ایرانی یک پارچه و نه چند تکه. بايد انرژی را بر تقويت هر چه بيشتر اين جنبش و پايبندی بر مطالبات آن گذاشت.

تلاش ـ با سپاس از شما
منبع: http://www.talashonline.com

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد