بانوی آفتاب!
شالودههای سست، عاشقانه شخم زن.
از روشنیسرای نیک عقل و جان خود
بانگ بلند و مفتخر فتح صبح زن!
بانوی آفتاب!
با قاطعیتی دمیده از سرشت نیک
کردی سپر تو سینۀ پاکت برای من.
دیوار تلخ سختی و بیداد پتک زن!
بانوی آفتاب!
مرگت غروب بیکسانه در غمانه نیست.
خورشید زندگی دمد از بیکرانهات.
از ماورای زندگی به صلح نقب زن!
بانوی آفتاب!
من با تو تا نهایت شب عهد بستهام.
این ولولهمان از غم بیداد بر تو است.
شور و نسیم شادی میهن تو چنگ زن!
بانوی آفتاب!
اشکم دریده قلب من از عمق هستیم.
قلب تو را کنون به عاریت گرفتهام.
در سینهام به راه رهایی تو نبض زن!
بانوی آفتاب!
مرگت تمام قافله را بیقرار کرد.
دزدیده من به سوی خدا میکنم نگاه.
او را بگو به رفع این زمانه دست زن!
بانوی آفتاب!
شولای یاسمن پیچیدهات وطن.
در پرچم سه رنگ جهان آرمیدهای.
منشور ختم فاجعه در راه خلق زن!
بانوی آفتاب!
بانوی ماهتاب!
یکشنبه 15 خرداد 1390
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد