logo





قدرت مطلق ، فساد مطلق می آورد*

دوشنبه ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۰ - ۱۶ مه ۲۰۱۱

فرشید یاسائی

Yassaei.F.jpg
پیشگفتار : اندیشه دگرگونی بنیادی در کیفیت نظام حاکم در قبال انگاره هواداران تحول آرام (رفرم ) در چارچوب نظام حاکم و قانون اساسی اش ، ما را در برابر پرسش هائی که به سرنوشت سیاسی ایران مربوط میشود؛ قرار داده است. باید بدانیم در چه مواردی رژیم سیاسی حاکم بر کشور و با آن تفکر مطلق گرائی و عمودی باید در خود اصلاح میکرد که نکرد!؟ چرا جنبش اصلاحات در مقابل سلف گرائی کرسی های خود را به تدریج در مجلس و... از دست داد ...؟ . چنانکه مشاهده میشود خصوصا از چهارسال گذشته (حذف کوشندگان سیاسی...از بدو تاسیس جمهوری اسلامی پیوسته ادامه دارد...) کوشندگان سیاسی به خاطر ایجاد دگرگونی اجتماعی یا نابود و یا دستگیر... شده اند. انتقاد در بستر برخورد با صخره واقعیت موجود از کارآئی افتاده و اندیشه و رفتار از یکدیگر جدا شده اند. تحلیل تاریخی از ( نسبیت) جنبش و مقاومت که می باید مبتنی بر تجربه عینی باشد از واقعیت تهی و تنها فرصت کافی به توجیه گرانی داده است که قدرت تبلیغات و وسائل ارتباط جمعی را در کنترل خویش دارند. حال که روشنفکران تحلیل انتقادی از جامعه را به امری ضروری و واجب میشمارند. بدین پرسش پیوسته با ید پاسخ دهند که : در برابر این نابودی شئونات اجتماعی ، پیروزی اندیشه بیم بر امید ، فقر و فلاکت ، تحقیر و تحمیق ... ضرورت دگرگونی در جامعه معاصر ما وجود دارد؟ اگر گرایش های مثبت و منفی جامعه کنونی ما با روش تحلیل انتقادی ارزیابی شود ، در این صورت مجبوریم معانی ازیاد رفته را به مفاهیم بازگردانیم . وپاسخی برای این پرسش یابیم که چرا اندیشه و رفتار اکثریت به اتفاق مردم حتی تشخیص سره از ناسره را با پیمانه و مصلحت های نظام سیاسی حاکم بررسی و ارزیابی می کنند...؟ انسان ایرانی باید راه صحیح انتقاد را تشخیص و بیاموزد در غیر اینصورت عقیده صحیح را از ناصحیح تشخیص نداده و نتایج سود بخش و مفید برای جامعه به فردائی ناروشن پرتاپ میشود که شده است. فرد باید بداند و تشخیص دهد که اکنون سرکوب میشود و از آزادی اش جلوگیری میشود. اعتقاد مبنی بر ضرورت دگرگونی در جامعه نباید و اجازه ندارد محتوای خود را از دست دهد... انتقاد ، رقابت و اختلاف فرد با دولت و یا جامعه با حکومت به ما می آموزد که تنها با پیروزی اندیشه انتقادی است که جامعه از سکون به حرکت و تغییر مجبور میشود نه بالعکس چون فرد و دولت حوزه های فعالیت مشخصی دارند. فرد و جامعه نباید نماد اطاعت و قدرت ( رهبران دینی ، نظامی ...) برای خویش سازد و آن را ستایش و تقدیس کند . اگر کرد به برده ای تبدیل خواهد شد که در خدمت قدرت حاکمان مستهلک میشود .

سرآغاز : برای اینکه ازوضع دوپهلو و مبهم کنونی تعریفی شفاف به دست دهیم ناچارا دائما می باید توانائی و ارزش های موجود در جامعه معاصر را بررسی و ارزیابی کنیم. ارزش ها در تمام جوامع ، سیال است.معنا و قدرتش همیشه درمفاهیم صعود و سقوط شناور است . در برهه ای از زمان متبلور و معنا می بابد و در برهه ای دیگر از معنا و مفهوم تهی میشود و قدرت معنوی خود را از دست میدهد. اما توانائی و لیاقت های جامعه نفوذ بیشتری داشته چون به مایحتاج افراد تشکیل دهند جامعه مربوط میشود. ارزش های جامعه را می توان در کاشانه و قلوب حفظ کرد اما توانائی ها در زندگی روزمره اثر گذار است. پیشرفت و توسعه جوامع تنها با ارزش ها بلکه با توانائی و لیاقتهای موجود به اوج میرسد. بدون بهره برداری از قدرت توانائی و لیاقت ها جامعه پیشرفت خود را سد خواهد کرد. حال باید توضیح و روشن کرد که کدام نیرو و گرایش هائی در ایران ازتغییرات سیاسی ممانعت و به نفع فساد مطلق بعنوان ارزش مبارزه می کنند؟ و از توانائی های جامعه در خدمت خویش بهره میگیرد؟

جامعه امروز ما با سه گرایش عمده در راستای مفهموم قدرت پیش میرود. گرایش نخست تقریبا وضع مشخص و شفافی دارد. اعتقاد آنان در انحصار قدرت و حکومت با مشت آهنین است که نمونه ای از آن در حاکمیت امروز ملت و (بخشی ) روشنفکران ایران را دچار سردرگمی کرده است. در این گرایش مرگبار وقعی به تفکیک قوا گذاشته نمیشود و قانون اساسی آنان در تائید خود و راهبرد های نظری خویش نوشته شده است. برای آنان تصرف قدرت و سروری بر جامعه و فرصت ندادن به دگراندیشان ارزشی ایزدی دارد که مشاهده می کنیم. گرایش دوم قدرت را خوب توصیف و با " اگر و مگر " هائی آن را به " قدرت خوب و بد " تقسیم می کنند که در نتیجه " قدرت خوب " باید روزی اعمال خوب انجام دهد؛ وبه نوعی بدان اعتقاد دارند و شاید هم در انتظار ابر مردی هستند که برای آنان جاده ، سد و مدرسه بسازد...!. مماشات با نظریه ولایت مطلقه فقیه (( قدرت متمرکز )) آنان را کم کم از دایره استقلال رای خارج کرد. گرایش سوم (بخش متوسط و شهروند...) اعتقاد به دموکراسی و آزادی بیان و قلم و تحزب و اقتدار قانون اساسی برآمده از آن دارند که تبلور آن در مجلس نمایندگان منتخب است.

با ارزیابی این سه گرایش میبینم که درگرایش اول و دوم اصل آزادی و دموکراسی روشن نیست. اولی کلا اعتقادی بدان ندارد و خواست خود را در ولایت مطلقه فقیه کامل و صحیح تشخیص داده و منزلت ولایت فقیه را تقریبا با منزلت پروردگار نزدیک می بیند... دومی در نوسانات و جریانات گوناگون بین دو گرایش اول و سوم حیران -اصلاح طلبان هشت سال دولت و کابینه در اختیارشان بود و اکثریت مطلق در مجلس داشتند. جنبش روشنفکری و دانشجوئی و طبقه متوسط پشت سر آنان بود.در واقع 8 سال نظریاتشان در محک آزمایش قرار گرفت ... اما قادر نبودند که ازاین رویداد تاریخ ساز بهره برده و سرمنشا تحولات در جامعه باشند- است و در برهه ای از زمان اگر به بازی سیاسی گرفته شوند به نفع گرایش مطلق گرائی و ایدئولوژی اول کنار میروند و استقرار آزادی و دموکراسی را غربی و ضد سنت ارزیابی می کنند تا زمانیکه در قدرت سیاسی سهمی دریافت کنند. در مورد مسئله آنتی سمیتیسم هر دو گرایش با یکدیگر هم نظرهستند. گرچه بخش عمده ای از مردم مسلمان ایران دلیل یهود ستیزی خود را نمی توانند توضیحی روشن دهند و آنچه میدانند از فراگرفته های روحانیت و " روشنفکران " و نظریه پردازان به غایت ارتجاعی و مذهیی است!

جامعه امروز ما شایستگی آن را دارد که تغییرات کیفی و احتمالی آینده را در خود هضم کند. در صورتی که این تغییرات در شکل سیاسی انجام پذیرد وبا شئونات اجتماعی مدارا و تعامل داشته باشد تا به تدریج با تغییرو تحولات آرام خوی گیرند . مشکل کلی که در برابر جامعه شهروندی ایران قرار دارد وجود نیرو ها و گرایش هائی دردرون کشور است که طی سه دهه گذشته شکل گرفته اند که می توانند جامعه موجود را به آتش و خون کشند. وجود وحضورنیروهای شبه نظامی و نظامی سپاه و بسیج ، لباس شخصی ومداحان ... انواع و اقسام تشکل های موازی و مخفی در جامعه که درجهت خدمت به آمال و اوامر خاصی بوجود آمده اند؛ معضلی است در مقابل جامعه شهروندی معتقد به تغییرات اساسی. ما در دوسال گذشته با خواست تغییر در جامعه شهروندی و متوسط و برخورد با آن را تجربه کردیم. پاسخ به دو فرضیه ( اندیشه و گرایش به تغییرات و انسانی کردن جامعه موجود) و اندیشه ( مجذوبان به قدرت متمرکز و معتقد به اعمال خشونت ) موجود به سادگی میسر نیست. زیرا هر دو اندیشه به موازات یکدیگر در جامعه پیش میروند که عموما در مقطعی از زمان در برابر یکدیگر خودنمائی کرده و در مقطعی دیگر با کنار کشیدن یکی ، دیگری به پیروزی و بقای خویش امیدوار میشود.

چنانکه تاریخ تحولات اجتماعی نشان داده است که هرچه گرایش و تمایلات رهبران سیاسی جامعه به تمرکز و مطلق گرائی بوده از عمر ثبات و بقای رژیم های سیاسی کاسته شده است. گرایش نظام عقیدتی همیشه متمایل به مطلق گرائی است و مرگ آن نیز در همین تمایل خلاصه میشود. نمونه شوروی سابق و اکثر نظام های دیکتاتوری است که فقط نارضایتی مردم نبود تا به تغییرات بنیادی انجامید بلکه در واقع عدم توان اجرائی در مدیریت سیاسی و اختلاف نظر رهبران و شکسته شدن اعتقاد... آنان را به ورطه نابودی کشانده است.*

امروز قدرت سیاسی در کشور ما در ید قدرت و نیرو و سازمان های نظامی و شبه نظامی - امنیتی است که در تمام موارد حضور فعال و عملا حاکمیت دارند. سازمان های فنی و تولیدی در امر توزیع وبهره برداری از تکنولوژی قدرت آنان را به صورت واحدی بزرگ و پیوسته درآورده که منافع افراد و گروه های خاصی را تامین می کند که رهبری سیاسی را به ولایت فقیه تفویض کرده اند. توزیع ثروت بصورتی است که رقابت های ناشی از آزادی های فردی در جنبه اقتصادی نیز ازبین رفته است . نیازمندی های افراد و گروه های خاص جامعه که نفع خود را در مجذوب بودن و به عرش رساندن ولایت فقیه می بینند ؛ در آن است که هرچه بیشتر به مطلق گرائی و تمرکز قدرت سیاسی و اقتصادی تمایل نشان دهند و از دولت و کابینه متوقع تسهیل و برداشت موانع قانونی از سر راه این نیت میباشند.

در جامعه ما باید در این مورد پیگیری و تجزیه و تحلیل شود که چرا مکانیسم قدرت در کشور ما ، تمایل و گرایش به مطلق گرائی ونهایتا استبداد فردی است؟ چرا هر گروه ویا دسته و یا فردی که به قدرت سیاسی دست می یابد در اولین برنامه اش تمرکز قدرت ، مخالفت با پلورالیسم در اندیشه و مخالفت و در نهایت سرکوب رقیبان سیاسی خواهد بود؟ این روش و مکانیسم در سازمان ها و تشکل های ( حتی با تعداد اندک اعضا ...) سیاسی ( حتی در تشکل های غیر سیاسی نیز این انگیزه مشاهده میشود...!) اپوزیسیون چه مخفی و چه علنی وجود دارد و رقیب سیاسی ، دشمن سیاسی استنباط میشود..! تا برای این پرسش ها پاسخی درخور و شایسته و کارساز نیابیم این دور و تسلسل هموار به بازتولید خود ادامه خواهد داد.شاید آنچه که بیش از همه به ریزش نیرو در این تشکل ها و احزاب... بستگی دارد ارتباط با اندیشه و انتخاب مطلق گرائی در سیاست گذاری رهبران است...!

اکنون جامعه ما تحت استیلای ایدئولوژی دینی به مرحله ای رسیده که فرد مفهوم سنتی آزادی را با مفاهیم ضد آزادی بررسی می کند. نه از آن جهت که آزادی مفهوم و معنی خود را از دست داده است بلکه شیوه بهره برداری از مفهوم آزادی را دچار مشکل کرده است. برای تبیین این نگرش رجوع میشود به دو شعاری که از دوسال پیش مورد توجه قرار گرفت. شعار نخست " الله اکبر " بود که شبها بعنوان اعتراض برپشت بام ها بازگو میشد و اپوزیسیون از مردم معترض میخواست آنرا در پشت بام های خویش ؛ بازگو کنند. دوم شعار " مرگ بر دیکتاتور" است که در هر فرصتی بازگو میشود بدون آنکه به مفهوم واقعی آن توجه شود. شعار الله اکبرحتی در انقلاب 57 نیز موثر نبود و تنها بازگو کننده نیت اسلامیست ها بود که ثابت کنند؛ انقلاب ، انقلاب اسلامی است و بس ! شعار جدید : مرگ بر دیکتاتور به زمان ما مربوط میشود . این شعار درخارج از کشور و منظر بین المللی تداعی مخالفت با رئیس جمهور وقت تداعی میشود. در داخل کشور احتمالا برای اعتراض به آقای خامنه ای ؛ سرداده میشود. شعار مرگ ، خود مرگ آفرین است و به جامعه زخم خورده از توحش ، خشونت و وحشیگری کمکی نخواهد کرد چه بسی نمکی است فروپاشیده بر زخم های جامعه. لذا بجای شعار مرگبار" مرگ بر دیکتاتور " میشود سرنگون باد دیکتاتوری را امتحان کرد و بجای شعار الله اکبر" زنده باد آزادی" را سر داد.

بااستیلای استبداد و خصوصا ایدئولوژی ضوابط و معیار های موجود ناشی از تفکر استبدادی از تامین حقوقی آدمیان نمیشود صحبت کرد. نیازها وتمایلات افراد در جامعه و حقوقی اجتماعی که در این راستا دارند ، در خلاف - مرتکب شدن و نشدن - محدود میشود و دادگاه ها در اینگونه جوامع بیشترین ارباب رجوع و وکلای دعاوی پردرآمد ترین شغل ها خواهد بود. در قانون اساسی ایران قدرتی مافوق و فرای قانون در اختیار ولایت فقیه قرار داده که سه قوه نیز در ید قدرت رهبری است که جای پاسخگوئی برای ایشان باز نیست و هیچ قدرتی وی را موظف به پاسخگوئی نکرده و عزل و نصب ولایت مطلقه فقیه با مجلسی (مجلس خبرگان) است که نمایندگانش با نظر رهبری منصوب میشوند.در واقع انگاره ولایت فقیه در تمرکز قدرت در دست رهبری که قادر است هرموقع که اراده کند مجلس را منحل ، رئیس جمهور به ظاهر منتخب مردم را با حکم حکومتی عزل و یا وزیری از کابینه را ابقا و یا عزل کند....

زمانیکه قدرت متمرکز میشود. نهاد ها یا باید در راستای این قدرت خود را همآهنگ کنند ( نمونه آن وضعیتی است که در سیاست ایران امروز وجود دارد...) یا از کارآمدی خواهند افتاد. مسئولیت پذیری تنها در راستای منویات قدرت و یا رهبری است .آنانی که قدرت را خوب و بد ارزیابی می کنند و قدرت خوب را در"... تامین منافع ملی قلمداد کرده که به نظم اجتماعی کمک می کنند..."؛ باید به وضوع بدانند که در هیچ جامعه و در هیچ برهه ای ازتاریخ ، قدرت به منافع و امنیت جوامع یاری نرسانده است. آنچه که باعث دمکراسی و آزادی، امنیت اجتماعی و حقوقی ... در جوامع میشود. در اقتداری است که روح آن در کتب قوانین و پایبند بودن رهبران سیاسی و مسئولیت پذیری نسبت به میثاق اجتماعی است. قدرت خصوصا نظامی در کوتاه مدت میتواند در روند آرامش و صلح یاری رساند. و این هم تا زمانی است که نیروی نظامی به پادگان های خود بازگردند و روند دموکراسی در پارلمان ها ادامه یابد. روح اقتدار را نمیشود با قدرت یکی دانست. برخلاف هواداران قدرت " خوب " نتایج مثبتی ببار نخواهد آورد. حتی قدرت خوب نیز فساد آور است که باید تقسیم شود .این خوش خیالی است که گویا گفته میشود قدرت مهار شده خوب است و قدرت مهار نشده بد است. همین موارد دفاع ازنظریات قدرت مهار شده و خوب را در افکار ذوب شدگان ولایت فقیه میشود مشاهده کرد که قدرت ولایت فقیه را از آن قدرت هائی تصور می کنند که اعتبارش ایزدی است و عدلش شامل حال رعیت و نتیجتا خوب است!

حتی در کشورهائی که دموکراسی رعایت میشود و نهادین شده باز هم برای جلوگیری از تمرکز قدرت در دست یک نفر و یا یک دسته مبارزه میشود. وجود قوانین متعدد و نهاد های گوناگون از تمرکز قدرت ممانعت میشود. قدرت در این کشور ها تقسیم شده است. مهم تر از آن روح و اقتدار قانون و بالاتر از آن رعایت این میثاق اجتماعی است که عامل نگهدارنده وحدت و یک پارچگی این جوامع است. این قدرت فرد ، کمیته مرکزی ، حزب واحد نیست که با داشتن نیروی نظامی و سازمان های مخوف زیر زمینی قدرت را به انحصار خویش در میآورند.

عکس تصور قدرت پرستان ( کمونیست ها ، اسلامیست ها ...) نظریه لرد اکتن : " قدرت فساد می آورد و قدرت مطلق موجب فساد مطلق می شود" موجب ایجاد ذهنیت منفی نیست و واقعیتی است که تاریخ بشری در آلمان ، روسیه ، ایتالیا ... ( در عصراستیلای کمونیسم و فاشیسم) وانواع اقسام حکومت های دیکتاتوری در سراسر جهان با آن روبرو و تجربه بد از آن دارد. قدرت در ذات خود فساد آور و این ذات منفی در انسان ها مهار شدنی نیست تا زمانیکه در برابر این میل منفی و خطرناک توسط میثاقهای اجتماعی راه حل پیدا کرد. ما در حکومت های کمونیستی ( برای مثال در روسیه ...) شاهد آن بودیم که به نام خلق به ساختن اردوگاه های کار و ترور واعدام تا زمان سرنگونی ادامه دادند و مخالفان و معترضان خود را خرافه پرست نامیدند و حالا بعد از چندین دهه از فروپاشی ماشین ضد انسانی در روسیه و اقمارش با داشتن قدرت مطلق... دوباره خود را با قدرت خوب و مهار شده ( شاید هم مدل چینی...!) سرگرم کرده و ذهنیت ها را به بیراهه میکشانند... و فراموش کردند صاحبان همین تفکر در تشکل های زیر زمینی و چریک شهری با توسل به قدرت و خشونت و ترورچندین دهه قبل از انقلاب در ایران، نسل جوان را به خشونت و ترور عادت دادند و متاسفانه هنوز هم درسی از آن نگرفتند و هرجا که سخن از قدرت است ، خود را با داده های عقب افتاده و نظریات ذهنی مچاله شده سرگرم می کنند.

درجامعه متعادل رابطه قدرت سیاسی و آزادی و قانون هماهنگ است. اگر یکی از این مفهوم با تنش روبرو شود طبیعی است که به سایر مفاهیم اثر خواهد گذاشت. در جهانی که دموکراسی بر آن حکمفرما است از قدرت چهارمی به نام مطبوعات غیر وابسته و آزاد صحبت میشود که حافظان دموکراسی در کشور هستند و از قدرت مطلق جلوگیری می کنند و با بوجود آمدن کوچکترین تنش در دنیای سیاست و خصوصا قدرت ، این نیروی چهارم خود را موظف به دادن واکنش دانسته و اقدام نیز می کند. نهادی های حقوق بشر در این کشورها ، نقض حقوق رابهیچ وجه جایز نمیشمارند و با تمام وسیله به دفاع از آن می پرداند. اواسط ماه مه 2011

* قدرت فساد می آورد و قدرت مطلق فساد مطلق می آورد. "لرد اکتن"

* لنین معتقد بود که :" ... انقلاب تنها آن نیست که پائینی ها نخواهد بلکه بالائی ها هم نتوانند..." . این مصداق شامل کشور " شورا ها " شد و کمیته مرکزی از بالا سرنگون شد...

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد