logo





اينياس لُوريِر

رژيم سوريه در تلاشِ تحميلِ جنگِ داخلی به مردم است

برگردان : سيامند

دوشنبه ۲۲ فروردين ۱۳۹۰ - ۱۱ آپريل ۲۰۱۱

گر جامعه ی بين المللی خواهان کمک به به سوری ها برای به دست آوردن آزادی و حقوقی است که از زمان به قدرت رسيدن حزب بعث و استقرار شرايطِ اضطراری در 8 مارس 1963 از آن محرومند، می بايست تظاهرکنندگان را تشويق به تداوم حرکتِ مسالمت جويانه و وحدت طلبانه اش، در هر شرايطی کند. برای اين امر، اين جامعه می بايست به رژيم حاکم بفهماند که از حالا، دستش خوانده شده و برای هر نوع پرووکاسيون برنامه ريزی شده جهت تبديل کردن مطالبه ی تغييرات صلح طلبانه و مسالمت آميز به يک جنگ داخلی، مسئول خواهد بود.

تظاهرات طرفدارانِ رئيس جمهور سوريه بشار الاسد در دمشق، به تاريخ 29 مارس 2011 – عکس از رويتر

لوموند، 6 آوريل 2011
تا هنوز فرصت باقی است، افکار عمومی بين‏المللی می‏بايست بر شرايط سوريه چشم بگشايد. آنچه که دور از انظار و در سکوت در حالِ برنامه ريزی است، بسيار جدی است. موضوع بی کم و کاست اين است که رژيمی فاقد راه حل سياسی، که تنها روش‏اش به کار گيری فشار و خشونت است، می‏کوشد سوری ها را به سوی نهايت براند. اين رژيم قصد دارد سوری‏ها را يا به دست کشيدن از آرمان‏ آزادی، يا توسل به خشونت وادارد. برای او کاری سهل و آسان خواهد بود که مطالبه‏ی دمکراسیِ جوانان سوريه را به عنوان «خيزشی فرقه ای» معرفی کند. و با توجيه و بهانه‏ی «حفاظت از وحدت ملی» خشونتی را که متناسب با شدت ترس اش هر چه عيان تر و گسترده تر خواهد بود، به کار گيرد.

از همان اولين تظاهرات روز 18 مارس در درعا، واقع در جنوب سوريه، در حالی که مطالبات محدود بودند، رژيم هر گونه مذاکره را رد کرد. اين مطالبات پيش از همه مربوط به درخواست آزادی بيست و چند تايی بچه ی زندانی بود، که در حين بازی روی ديوارها شعار رايج در بسياری کشورهای عربی را نوشته بودند : «مردم خواهان سرنگونی رژيم اند». ديگرِ مطالبات لغو شرايط اضطراری بود، شرايطی که بدترين اقدامات توسط سرويس‏های امنيتی را مجاز می‏نمود، آزادیِ زندانيان عقيدتی، که در ميان آنها چند صد نفر از شهروندانِ شهرِ «با تمايلاتِ مذهبیِ افراطی» بودند، و همينطور اعطای آزادی‏های اجتماعی و شخصی به همه‏ی سوری ها، چيزی که تحتِ عنوانِ «مبارزه عليه اسرائيل» مصادره شده است.

وقتی که جنبش خشم در 25 مارس به شهرِ اللاذقيه رسيد، رژيم فهميد که تاخير با خطر مواجهش خواهد کرد. واحدهای ارتش و همان وسايل و ابزار اعمال سرکوب را که در نقاط ديگر مورد استفاده قرار گرفته بود، را به آنجا اعزام کرد. اما در عين حال عليه تظاهر کنندگانِ مشتاق به اثبات مسالمت آميز، فراگير و غيرمذهبی بودن حرکت اعتراضیِ خود به دو ترفند ديگر با اهدافی متفاوت دست زد :
- روی پشت بام ها تک تيراندازانی، با ماموريتِ حاکم کردن وحشت و ارعاب بر شهر مستقر کرد. تظاهرکنندگان با مشاهده ی اين که همه ی قربانيان در ناحيه ی سر، گردن و سينه با هدفِ کشتن مورد اصابت گلوله قرار گرفته اند، به وحشت و هراس افتاده اند.

- در عين حال، در برخی محلات اراذل و اوباش مسلح را به کار گرفته تا با يورش به تظاهرکنندگان و سازماندهی ضدِتظاهرات در حوالیِ محلِ گردهمايی ها، حمله به معترضين، يا با شليکِ رگبار سلاح های اتوماتيک از پنجره ی اتومبيل های بزرگ در خيابان های شهر اوضاعی فوق العاده خطرناک به وجود آورند.

اين باند و دسته ها که در جريان سال های دهه ی 1970 پا گرفتند و در ارتفاعات علوی تحت نامِ شَبيهه (ماشين سوارانی که خودنمايی می کنند) متشکلند از افرادی ياغی، و به دليل مصونيتی که توسطِ کارفرمايانشان، يعنی اعضای خانواده ی اسد به آنها اعطا شده، قادر و توانا به هر کاری. در برخی دوره ها اين دار و دسته ها را طی برنامه ای مديريت شده، به سواحل سوريه و کوهپايه های جبل انصاريه می برند. آنها در واقع به همه نوع قاچاق و اعمال خلافی دست می زنند. از قاچاق سلاح، سيگار و مواد مخدر بگير تا آدم دزدی و گروگان گيری، تا زورگيری و «محافظت» کاسبکاران، که به همه ی اينها بايد مديريت بنادر خصوصی و پنهان را هم به مثابه بخشی از اعمالشان افزود. به دفعات آنها، مسلحانه، مامورين گمرک، نظاميان و نيروهای امنيتی و انتظامی را مورد حمله قرار داده اند، و موجب مرگ و نابودی آنها شده اند. خطرناک ترين گروه اين اوباش و اراذل از مونظر الاسد و فوّاز الاسد، دو پسر بزرگترِ جميل الاسد، عموی مرحوم رئيس دولت کنونی [بشار الاسد]، و همينطور از شخصی به نام محمد الاسد، فرمان می برند. محمد الاسد، که به دليلِ ترور و وحشتی که به اتفاقِ مردانش در حول و حوش خود و هر جايی که زير پا می گذارند، پراکنده است لقب شيخ الجبال دارد.

در ابتدای سال های دهه ی 1990، برای پاسخگويی به شکاياتِ علوی ها در زادگاهِ خانوادگی اسد، تبليغات و مبارزاتی صورت گرفت، به ويژه برای يادآوری به اين پدرخوانده های جزء مافيايی، که اصل قدرت کجاست و بايد از که فرمان ببرند. از موقعی که بشار الاسد به قدرت رسيده، ادامه ی راه به عهده ی فردی خلاف کار و جانی که يکی از پسرعموهای درجه چندم اوست به نام نمير بديع الاسد افتاده. شيخ الجبالی جديد ظاهر شده، که اين بار نامِ هارون الاسد دارد... اوباش و اراذل مورد اشاره در سطور پيشين، مردانِ او هستند.

رژيم بشار الاسد با تصميم به حاکم کردن ترور و خشونت در اللاذقيه، شهری سمبوليک که دروازه ی ارتباطی با قرداحه تيولِ رئيس جمهوری در ارتفاعات است، تصميم داشت به تظاهرکنندگان نشان دهد که قادر است با آنجا هم درست مثل درعا رفتار کند. اما موضوع بسيار جدی تر است، با رها کردنِ دسته های اوباش که اکثريت آنها علوی اند، بر عليه تظاهرکنندگان مسالمت جو، که اکثراً همچون باقی جمعيت کشور سنی مذهبند، می کوشد که جوانان «انقلابی» را به ميدانِ جنگ داخلی بکشاند، ميدانی که اين جوانان چه در بيانيه هايشان، چه در شعارهای تظاهرات و چه در اطلاعيه هايشان روی اينترنت، بی وقفه تکرار می کنند که در هيچ کجای برنامه ی آنها چنين طرحی نيست. اگر آنها به رغم همه چيز اجازه دهند که او آنها را به اين عرصه وارد کند، به او فرصتی اعطا خواهند کرد که در آرزويش است تا همه ی امکاناتِ سرکوبش را يک جا عليه آنها به کار بگيرد.

اين شرايط که به نظر می رسد در شُرُفِ تکرار مجدد در حُمص است، سوری ها را مبهوت و متحير کرده. صداهايی از سوريه بلند شده و درخواست کمک و ياری در اسرع وقت کرده است. صداهايی برای طرد و افشایِ تله ای که آشکارا در مقابل شان گسترده شده ؛ صداهايی نگران از متهم شدن به اينکه محرکِ همان رفتاری اند که خود همواره محکوم کرده اند، يعنی چيزی که رژيم بطور سيستماتيک آنها را به آن متهم می کند، [رژيم] می کوشد [اين صداها] دور از انظار بمانند .

سوری ها به هر دسته و گروه و قوميتی که تعلق داشته باشند، تمايلی به تکرار آنچه که در فاصله ی سال های 1979 تا 1982 در کشورشان اتفاق افتاد و منجر به حمام خون شد (نزديک به 30000 کشته تنها در شهر حماء) ندارند، چيزی که در عين حال موجبِ تقويت مجدد برای بيش از سه دهه ی رژيمی شد، که از آن پس با ديواری از ترس و ارعاب بر آنها حاکم شده ؛ آنها می دانند که اولين هدف بشار الاسد نه آزادسازی بلندی های جولان، بلکه استمرار رژيمی است که او از ژوئيه سال 2000 در راس آن قرار گرفته است. برای دستيابی به اين هدف او کمتر به «وحدت مردم حولِ مواضعِ خود در مقاومت و ايستادگی»، چيزی که همچون وردی سِحرآميز يادآوری می شود، بلکه به ترس و وحشت غالب شده بر سوری ها توسطِ درنده خويی نيروهای مخابراتش2 نيازمند است.

طی سی سالی که از سر گذشته، سوری ها فرصت کافی برای انديشيدن و درونی کردنِ درس های اين تحولات داشته اند. آنها به هيچ قيمتی خواهانِ رخ داد مجدد اين اتفاقات نيستند. آنها امروز خواهانِ آزادی و عزت انسانی برای همه و تک تک افراد، فارغ از تمايز گذاری بر پايه ی اصليتِ قومی و يا عقيدتی اند. اين امر بابِ طبع رژيمی از يک خانواده که آن هم خود برخاسته از اقليتی است نمی باشد ؛ رژيمی که همواره کوشيده با ارعاب و گسترش ترس و وحشت، پايه ی اجتماعی خود را توسعه داده، ترس و وحشتی کم و بيش تجربه شده توسط اقليت ها، از جمله اقليتِ گروهی خودش، مشروعيتی در مقابل گروه های اکثريت جامعه به دست آورد. امروز فرضيه ی يک جنگ داخلی در سوريه دور از انتظار نيست. اما بايد گفت و تکرار کرد، در لحظه ی کنونی، اين نه تظاهرکنندگان، بلکه دستگاه اختناق است که همه چيز را در اين راستا می راند.

بشارالاسد در سخنرانی اش خطاب به مجلس مردم در روز 30 مارس، پانزده بار مترسکِ فتنه، جنگِ داخلی، را به جنبش درآورد، و تاکيد کرد نشانه های آن را در شعارها و رفتار تظاهرکنندگان ديده است. تازه بدتر، مسئولان اين تظاهرات را به «توطئه»، ترمی که پنج بار تکرار کرد، برای به راه اندازی «جنگی فرقه ای» متهم کرد. اين گفتارها نگران کننده اند. آنها ما را به ياد سرمقاله ی روزنامه ی رسمیِ البعث در روز 24 ژوئن 1979 می اندازد که می گفت : «تحقيقات در مورد آخرين حملات صورت گرفته در حلب، ما را قادر کرد که سرنخِ طرح توطئه ی امپرياليسم و صهيونيسم و ماموران آنها را (...) با هدف پاشيدن بذر اختلافات فرقه ای و مذهبی، برای درهم شکستنِ مقاومت ملت و از ميان بردن مقاومت فلسطين شناسايی کنيم.» و اين روزنامه در سطور بعدی، که می بايست آرزو داشت نشان از اهداف آتی رژيم نداشته باشد، نتيجه می گرفت : «تنها راه ادامه ی مبارزه، تمام کردن کار آنها از طريق ريشه کن کردن شان است.» و می دانيم چه چيزی در پی آن رخ داد.

اگر جامعه ی بين المللی خواهان کمک به به سوری ها برای به دست آوردن آزادی و حقوقی است که از زمان به قدرت رسيدن حزب بعث و استقرار شرايطِ اضطراری در 8 مارس 1963 از آن محرومند، می بايست تظاهرکنندگان را تشويق به تداوم حرکتِ مسالمت جويانه و وحدت طلبانه اش، در هر شرايطی کند. برای اين امر، اين جامعه می بايست به رژيم حاکم بفهماند که از حالا، دستش خوانده شده و برای هر نوع پرووکاسيون برنامه ريزی شده جهت تبديل کردن مطالبه ی تغييرات صلح طلبانه و مسالمت آميز به يک جنگ داخلی، مسئول خواهد بود.
_________________________________
1 - ديپلمات پيشين، متخصص زبان و ادبيات عرب
2 - نيروهای اطلاعاتی در کشورهای عربی «مخابرات» ناميده می شوند. مترجم

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد