ضرورت اتحاد نیروهای مردمی را همواره باید مطرح کرد؛ و به ویژه اين حقيقت كه اتحاد احزاب و سازمانهای چپ بر پایه برنامه مشترک مبارزۀ ضد استبدادی و دمکراتیک و تلاش در راه پیوند تنگاتنگ جنبش چپ با جنبش مردمی، نیرو و قدرتی مضاعف به حركت تاريخ ساز مردم به سوي اهداف مرحله تحول كنوني كشورمان خواهد بخشید. | |
در نهایت ناباوری و شگفتی سران رژیم، در روز 25 بهمن مردم کشور ما شکوه و عظمت جنبش خود را بار دیگر به نمایش گذاشت و با آمدن به خیابانهای اصلی تهران و دیگر شهرهای بزرگ بر حقانیت جنبشی مهر تایید گذاشت که در 25 خرداد 1388 سنگ بنای آن برپایه تجربۀ سخت و پندآموز یکصدسال گذشته پیریزی شده بود. حضوركم سابقه مردم در خيابانهای اصلي برای راهپيمایی به خاطر دفاع از انقلاب مردم مصر، آن هم زیر سلطه سنگين فضای امنيتي و جوی مملو از رعب و وحشت بيشترين تاثير خود را اولا بر دولت حاكم گذاشت و بار دیگر آن را به موضع تدافعي در قالب گسترش میلیتاریسم کشاند. ثانیاً بر طیفی از روشنفکران تاثيرگذار بودکه از قافله واپس مانده و از ارکستر سمفونی جنبش مردمی بیرون آمده و ساز مخالف مینواختند.
ظهور و تجلی جنبش سبز در بیست و پنج بهمن بسیاری از تحلیلگران و صاحب نظران سیاسی را غافلیگر کرد که امید خویش را به تداوم جنبش سبز از دست داده بودند. غافلگیر شدن پارهای از تحلیلگران و ناظران سیاسی به دلیل بدبینی و نگاه سیاسی یاس آلود وغیرواقع بینانه به جبنش مردمی که در سایتها و رسانههای آنان بازتاب مي يافت و یا تحليل به ظاهر حق به جانب برخی محافل كه شکست جنبش را پیشگوبی میکردند، نمايشگر معضل سرگردانی و سرخوردگی بخشی از روشنفکران جامعه بود که خود در فضای خفقان و تشدید فشار دچار واخوردگی میشوند. هم اینان اند که در ارزیابی هايشان کار جنبش را تمام شده میپندارند؛ قافل از اين که جنبش، گاه توفنده همچون امواج خروشان دریا و گاه آرام و پایداربه پيش مي تازد؛ از حرکت باز نمیماند و جامعه را در بر مي گيرد.
بیست و پنج بهمن همۀ ارزیابیها و تحلیلهای غیرواقعبینانه و ذهنگرایانه بخشی دیگر از روشنفکران جدا از مردم به اصطلاح چپ را آشکار ساخت و پرده از چهرههای افراطی ( چپ رو) و چپ نمای ( راست اندیش) برداشت که هنوز عوارض حاصل از بیماری ( چپ روانه) را با خود یدک میکشند. (چپروی) مفهومی است که رفتار برخی ازسازمانهای منتسب به جنبش چپ را در گذشته به ذهن متبادر میکند که هنوز این مفهوم در برخی سازمانها ي چپ معنای خود را حفظ کرده است. اینان سر لجاجت با تاریخ و جنبش مردمی ندارند و اتفاقاً خود را مدافع جنبش مردمی و طبقه کارگر و آرمانهای سوسیالیسم میدانند؛ اما كرداري بسيار ضعیف نشان مي دهند كه پرتوي اندك نيز برجامعه نمي افكند که با ادعا ها و نظریاتشان انطباق داشته باشد. هر فرد و یا سازمان سیاسی منصف و واقع بین که جهانبینیاش ارزش عملی داشته باشد، درستی یا نادرستی نگاه و تحلیل سیاسیاش و بازتاب موجودیت و عمل خویش را در انطباق با حركت جامعه محک زند و انديشه و کردار خویش را در آينه آن مي بيند. لحظهای غفلت و کم توجهی از بازنگري در انطباق تئوری و پراتیک و قصور درکار بست تحلیل سیاسی در رابطه با جنبش واقعاً موجود بر بیراهه و به وادی خطا و انحراف راه خواهد گشود. آیا معیاری واقعیتر و ملموس تر از خود جنبش برای ارزیابی و باز بینی دیدگاهها وتحلیلهای سیاسی میتوان یافت؟ قدر مسلم «چپروها» بايد راهی که بیش از سی سال پیش شروع و دنبال کردهاند، یک بار برای همیشه مورد نقد جدی و منصفانه قرار دهند و نتایج آن را با شهامت در اختیار جنبش چپ و طرفداران آن قرار دهند و از نقد مواضع خویش استقبال كنند. آن گاه دیگر نمیتوانند به این گفتۀ آقای شالگونی دل خوش کنند و آن را ملاک حقانیت سازمانی بدانند که با افتخارمیگوید «راه کارگر نخستین سازمان سیاسی بود که سی سال پیش رژیم کنوی را حکومتی فاشیستی ارزیابی کرد.» این گفته فرار از واقعیتهای امروز جامعه و بیتوجهی به تغییراتي روز افزون و مداوم است که در سطوح ساختار سیاسی و اجتماعی پدید میآیند و پدیده های نوظهوری را مطرح میسازند. درک فرایند این پدیده ها و تغییرات تدریجي کمی و کیفی آنها، برپايه قوانین حاكم بر حركت اجتماعي، می تواند مواضع هر سازمان را به جنبش نزدیک یا دور سازد. در جا زدن در سی سال پیش و تکیه بر پیشگویی فاشیستی بودن حکومت، نباید جاي آماجهاي مهمی مانند: تشکیل جبهه واحد ضد دیکتاتوری، تهیه و تنظیم پلاتفرم مشترک همکاری، ایجاد پیوند با جنبش مردمی و تلاش برای یافتن راهکارهای نو درمبارزه و جستجو براي دستيابي به اتحاد ملی و ... را که جنبش پیش روی هر سازمان قراردهد بگيرد ، و مسائل فرعی و تنازعات بی سرانجام بین گروهها و سازمانهارا دامن زند.
ظهور فاشیسم یا رفتارهای فاشیستی از قدرت سیاسی ایران، تا اندازه اي محصول تفرقه و جدایی بي وقفه در صفوف سازمانهای چپ بود که لحظهای از موضع هژمونی طبقۀ کارگر، آن هم در روند انقلابی قهرآمیز، دست بر نداشته و کوتاه نیامدند. شعار مبارزه بر علیه حکومت برآمده از انقلابی عظیم که بیش از نود در صد مردم را در پشت سر داشت، همان قدر اشتباه تا حد خودکشی سیاسی بود که دفاع بیچون و چرا از حکومتی ارتجاعی که به اشتباه ضد امپریالیستی، و برخوردار ازمضمونی دمکراتیک تحلیل و معرفی میشد. پر واضح است كه اگر چپ روها نقش گذشتۀ خود را، در جنبش نوین ایران استمرار بخشند و دست از مشی سیاسی «چپ روانه» و سکتاریستی و جدا از جنبش مردمی برندارند، ستمی که از سوی امپریالیسم و ارتجاع داخلی از یک سو و تفرقه و چند دستگی از سوی دیگر همواره بر آنان رفته است، تداوم خواهد یافت.
آیا ادامه شرایط گذشته، خدمت بزرگی ابتدا به حکومت ج.ا و سپس به اپوزیسیون ارتجاعی و ضد مردمی وابسته به سرمایه داری جهانی نخواهد بود که با تمام قوا اراده ي خویش را برای سوارشدن بر موج جنبش مردمی زمینه سازی و مهیا کرده است؟ به نظر میرسد این تکرار مکررات سد راه واقعي«اتحاد و همبستگی ملی و مردمی» است؛ اما باز هم باید گفت و تاکید کرد که جنبش دمکراتیک مردم ایران امروز بیش از هر زمان نیاز به اتحاد فراگیر، در سطوح همۀ سازمانهای ملي، ملی مذهیبی، چپ، ليبرال دمکرات و دیگر تشکلهای مردمی و ضد استبدادی دارد و همۀ این گروهها و سازمانها تنها در پیوند نزدیک با جنبش مردم، خواهند توانست حیاتی دوباره بيابند؛ و پر طراوات، پر توان و کارساز تر از همیشه و هر زمان جلوه گر شوند.
ضرورت اتحاد نیروهای مردمی را همواره باید مطرح کرد؛ و به ویژه اين حقيقت كه اتحاد احزاب و سازمانهای چپ بر پایه برنامه مشترک مبارزۀ ضد استبدادی و دمکراتیک و تلاش در راه پیوند تنگاتنگ جنبش چپ با جنبش مردمی، نیرو و قدرتی مضاعف به حركت تاريخ ساز مردم به سوي اهداف مرحله تحول كنوني كشورمان خواهد بخشید. همۀ گروههایی که رفتار خویش را با مرزبندی تصنعی و ساختگی بنا شده بر اساس تحلیل مکانیکی از جنبش قرار دادهاند و بر اساس آن جنبش مردمی را جنبشی وابسته به حکومت و یا فاقد پتانسیل و ظرفیت دمکراتیک می دانند و به بهانۀ آن که رهبران جنبش از دل حاکمیتی برآمدهاند که هنوز اساس آن را قبول دارند، و از اين رو توان همراهی با جنبش را ندارند، آگاهانه یا ناآگاهانه به جناح هایی از سرمایهداری جهانی كمك میکنند که در پي آن اندكه از فراز تمامی گروهها وسازمانهای مردمی، اپوزیسیون ساختگی و وابسته به خویش را به داخل جنبش رخنه دهند. همین مرزبندی ميان جنبش و ضد جنبش را در داخل میتوان مشاهده کرد. مبارزه با فاشیسم حکومتی با اتکا به توده های مردمی که جنبش ضد استبدادی را شکل میدهند مفهوم واقعی خود را پیدا میکند و بدون حضور در آن هر نيرو در مرزبندی یاد شده اگر در صف مستبدین حکومتی قرار نگیرد، جریانی منفعل خواهد بود که هیچ جایگاهی در صحنه سیاسی و در چالش ضد استبدادی نخواهند داشت.
خطر آلترناتیو وابسته به امپریالسیم، امروز تمامی جنبش های مردمی منطقه و از جمله جنبش ما را تهدید میکند. استحاله ی جنبش در قالب سیاست نئولیبرالیسم و انحراف از خواستها و آماجهای مردمی و خصلتهای خودبنیاد آن را که ریشه در سیاست، اقتصاد و فرهنگ داخلي- بنا شده بر طبق طرح استراتژیک خاورمیانۀ بزرگ جورج بوش- دارد نباید فراموش کرد. جنبش چپ میتواند ظرفیت تاثیرگذاری خود را با تقویت اتحاد بالا ببرد و هوشیارانه با ارتقاي وزن و کیفیت خود، مانع از آلترناتیو تراشی امپرپالیستی شود.
محصول انقلاب 22 بهمن تراژدی بزرگ تاریخ کشور ما بود. خالق این تراژدی فاجعه آمیز و غم بار، امپریالیسم جهانی و ارتجاع داخلی بود و نتیجۀ آن حکومتی سیاه، مستبد و واپسگرا ست که بیش از سی سال است همچون بختکی بر سر مردم فرود آمده است.
تکرار این تراژدی در آینده، نتیجه چشم بستن به آزمون گذشته و بیتوجهی به شناخت رفتار و استراتژی امپریالسیم و ماهیت و تاریخچه جریانهای مذهبی بنیادگرا از یک سو و پرهیز از واكاوي روشهای کارساز و نتیجه بخش گروههای چپ و مردمی ومواضع گذشته و اکنون آنان است. تلاش در این راستا و پیوند با جنبش دمکراتیک و مردمی تنها راهی است که مانع باز تولید استبداد در حیات سیاسی کشور ما خواهد شد. دير نخواهد پاييد كه دمکراسی بر فرزندان برومندش آغوش خواهد گشود.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد