logo





افسردگی(زندان روحی)

جمعه ۲۲ آذر ۱۳۸۷ - ۱۲ دسامبر ۲۰۰۸

راشل زرگریان

rashel.jpg
طبق تنخ " کتاب مقدس یهود" افسردگی به این معنا تشریح شده که روح بدی (روح بمعنای احساس است) از دنیای خارج وارد بدن انسان میشود واورا آزار میدهد. یکی از پادشاهان قوم یهود بنام "شائول" خود نیزازافسردگی رنج میبرده است. اوبرای غلبه بربیماری باپرندگان خودرا مشغول میکرد. شائول با اینکه پادشاه شد اما بطوردائم ازنوعی بدشانسی رنج میبرد که باعث شد به بیماری افسردگی دچارشود.
روانکاوهای قدیمی این بیماری را "بلای سیاه" نامیدند. در هر کشوری درصد افسردگی فرق میکند مثلا" در کشور تایوان %1.5 ودر لبنان %19 ودر امریکا 16% از جمعیت آنان دچار بیماری افسردگی هستند. طبق آخرین آمار توسط بهترین روانکاوان دنیا پیش بینی شده است که تا سال 2020 بعد از بیماری حمله قلبی, افسردگی دومین بیماری جهانی شناخته خواهد شد. بطور کلی در آینده نه چندان دور اکثر مرگ ومیر براثربیماری افسردگی خواهد بود تا بیماریهای دیگر. بر طبق تحقیقات روانکاوان متخصص ثابت شده است که 60% از آنهائی که دچار سکته قلبی میشوند به نوعی بیماری افسردگی از درجه متوسط آن مبتلا هستند. افسردگی چنان خطرناک است که حتی شخصی نابینا میتواند درزندگی روزمره خود بیشتر لذت ببرد تا یک بیمار افسرده. بطورکلی افسردگی باعث محدودیت قدرت مبارزه دربرابر مشکلات شخصی یک انسان خواهد شد. به عبارت دیگر شخصی که ازافسردگی رنج میبرد کمتر میتواند با سختیها مقابله کند واین به نوبه خود باعث ازدیاد افسردگی خواهد شد. علائم زیادی میتوانند نشان دهنده وجود افسردگی درشخص باشند. پرخوری ویا بی اشتهائی یکی از این علائم شناخته میشوند. علامت دیگر وجود افسردگی ساعات زیاد خواب است. شخص افسرده تمایل به بیدار شدن ازخواب ندارد وحتی ترجیح میدهد که زندگی را درتختخواب خود ادامه دهد. گاهی اوقات نیز شخص افسرده ازبیخوابی زیاد رنج میبرد. بهنگام نیمه شب دررختخواب خویش تلوتلو میزند وبخواب عمیق فرو نمیرود. وی دراینصورت ساعتهای خیلی زود بامداد بیدار میشود وبدون هدف به راه رفتن مشغول میشود. تمرکز حواس شخص افسرده بطور قابل ملاحظه ای پائین میاید وبهمین نسبت در حافظه او اختلال زیادی بوجود میاید. بهنگام تصمیم گیری بطور دائم در حالت شک وتردید بسر میبرد. معمولا" افکار مخرب دارد وقضاوت او در مورد خودش ناقص واز واقعیت بدور است. او هیمیشه احساس سر خوردگی وشکست میکند. شخص افسرده به بدبینی خودش مقام بالائی میدهد. معمولا" نسبت بهمه چیز وهمه کس بی تفاوت است.

افسردگی بیماری بیرحمی است که وجود انسان را از تو میخورد. شخص پیوسته در یک حالت ترحم شخصی بسر میبرد. در سال 1960 یک روانکاو بنام "سام" اظهار داشته است که افسردگی میتوس (موهوم) است. سام همچنین اضافه کرده است که افسردگی نمیتواند بیماری باشد. او گفته است که دراین میتوس اعضای شخص ازداخل مرده است. در خیلی موارد بیماران افسرده قدرت عقلانی خودرابدون هیچ رابطه ای با ناراحتی از دست میدهند. افسردگی باعث دردهای بیشمار میشود وانسان رااز حرکت باز میدارد. این بیماری آنقدر بیرحمانه بوجود انسان حمله میکند که گاهی اوقات شخص قادر نیست حتی کوچکترین کارهایش را انجام دهد. حالت افسردگی با غم روی چهره همراه است. طبق نظر روانکاوان متخصص, بیماران افسرده زودتر ازدیگران زندگی را تمام میکنند. این بیماری نیز میتواند ارثی باشد ونسل به نسل ادامه داشته باشد. در بعضی از اشخاص افسرده ,بیماری برای همیشه دروجود آنها باقی میماند ودر بعضیها پر ازفراز ونشیب است. این بیماری مخصوصا" برای جوانان در سن بلوغ میتواند بینهایت خطرناک باشد. احتمال خودکشی در جوانانی که به بیماری افسردگی مبتلا هستند خیلی بیشتر هست تا آنهائیکه درمیانسالی به این بیماری مبتلا میشوند. بیشتر بیماران افسرده براثر پیری نمیمیرند بلکه یا براثر خودکشی ویا قتل, تصادف ویا سکته قلبی زندگی را تمام میکنند. یک دلیل مهم افسردگی بعلت کمبود ماده های شیمیائی (ترنسمیتورها) که ازمهمترین آنها نوراپینرفین وسروتونین است میباشند. هر چقدر سطح سروتونین پائین بیاید افسردگی به همان نسبت بیشتر میشود. در حقیقت سروتونین مثل پلیسهای امنیتی هستند که هر چقدرتعداد آنها کم شوند شخص کمتر احساس امنیت میکند. شخص افسرده اگر به بیماری فیزیکی مبتلا شود توجهی به آن نشان نمی دهد که اینهم یک دلیل دیگر برای کوتاه شدن عمر اوست.

برخی از بیماران افسرده بی دلیل مملو از خشم وعصبانیت درونی هستند که باعث میشود اغلب اوقات روی اشخاص دیگر دست بلند کنند. برخی دیگر بینهایت کسل وبدون دفاع هستند ورابطه خودرا بادنیای خارج قطع میکنند. افسرده هائی هستند که ازنوع استریوتایپ (استریوتیپ) که نسبت به اجتماع خیلی ایرادگیر هستند. در افسردگی سردرگمی وناامیدی مرکز زندگی شخص قرار میگیرند ومدت زیادی این وضع ادامه دارد. در موارد کمی, شخص افسرده نیز میتواند در بعضی مسائل موفق باشد ولی در هر صورت شک وتردید شخصی در وجود او هست. بیشتر اوقات بیمار افسرده بدلیل اینکه زندگیش را قربانی دیگران کرده به چنین وضع غم انگیزی رسیده است. او اکثر اوقات را به اطرافیان مثل خانواده, دوستان وقف کرده است. در نتیجه برای خودش وقت باقی نمانده که بتواند از استعدادهای درونی اش استفاده کند. دربعضی اشخاص افسرده شخص قبل از اینکه به این بیماری مبتلا شود معمولا" از سایرین خیلی باهوش تر بوده ولی بدلیل مهربانی بیش از حد نسبت به دیگران ویا حسادت دیگران نسبت به او به این بیماری مبتلا شده است. دربعضی موارد هم شخص بدلیل اینکه پرفکشنیست (شخصی که درهرموضوعی بدنبال کاملیت هست) به این بیماری دچار میشود او میخواهد که همیشه از همه چیز وهمه کس بهتر وبالاتر باشد وبطور دائم در مرکز سن قرار بگیرد. ازدیاد احساسات در مورد موضوعات اجتماعی ویا فقدان احساسات در چنین مسائلی یکی دیگر از دلائل افسردگی است. خوشبختانه علم روانکاوی قابلیت بوجود آوردن فضای اجتماعی درست ومناسب برای شخص میسر میسازد وباعث میشود که شخص کمتر رنج ببرد. خیلی مهم هست که شخص افسرده به شرایط وتجویزات روانشناس ویا روانکاو مورد نظرش توجه کند که بتواند خودش را تاحدود زیادی از این وضع نامطلوب بیرون بیاورد. افسردگی نیز میتواند بین آدمهائی که درک خیلی بالائی دارند وجودداشته باشد که در این حالت شخص حتی بیشتر رنج میبرد. زیرا اکثراوقات کسی را که هم سطح خودش باشد ویا حداقل بتواند به اندازه کافی اورا درک کند پیدا نمیکند. عده ای هم به افسردگی دچار میشوند چون با اصول اخلاقی اجتماعی نمیتوانند خودشان را وفق دهند یعنی همیشه برعکس ضوابط اجتماعی رفتار میکنند. در اینجا دیگر فکر واحساس نیست بلکه هسته درونی انسان مخالف اصول اخلاقی یا اصولهای اجتماعی است.
ویلیام استی روانکاو معروف, افسردگی را مثل خفگی وغرق شدن در آب ربط میدهد. پیکاسو نقاش معروف وهمینطور وان گخ نقاش هلندی هر دو از بیماری افسردگی رنج میبردند.

یک دلیل دیگر برای بوجود آمدن این بیماری اذیت وآزار به بچه ها در سنین کودکی است. در این حالت رشد بچه ازنظر روحی واجتماعی وهرنظر دیگر عثب میافتد واین عقب افتادگی سالها طول میکشد تا بصورت بیماری کشنده افسردگی بروز کند. شخص افسرده زودتر از موعد مقرر به پیری نزدیک میشود ومعمولا" هیچ تمایلی به رابطه نزدیک (سکس) نشان نمی دهد. در یک تحقیق توسط پیتر کرایمر که یک روانکاو متخصص هست با همراهی بقیه همکارانش متوجه شدند که اگر در زمان زایمان برای مادر مشکلاتی در تولد بچه ایجاد شود به مرور زمان میتواند در آن بچه بیماری ساکسوفرنیا را بیآفریند. ولی علائم بیماری وبروز مشکلات در سنین بلوغ ویا سن بالاتر رخ میدهد.
افسردگی خود شامل چند شاخه هست که یکی از آنها مالیخولیائی است که ازبحث ما جداگانه است. اما مختصر اطلاعاتی که من شخصا دارم در اخیتیار خوانندگان میگذارم. این بیماری در حقیقت کهنه شده وباعصر امروز زیاد تطبیق نمی دهد وجای خودرا به بی حوصلگی وپریشانی داده که در مقاله دیگری راجع به آن صحبت کردم. اما جالب است که بدانیم که این بیماری را میشود در بسیاری از فیلسوفان وشاعرها, هنرمندان, معلم ها وحتی پهلوانان پیدا کرد. از بین آنها هرکوله س و بلروفون به این بیماری مبتلا بودند. در بین فلاسفه سقراط وافلاطون ولیساندر نیز گرفتار این نوع افسردگی بودند. مالیخولیائی یعنی افراطی بودن ویا آبسشن داشتن درمورد شخصی ویا موضوعی. جالب اینکه اشخاصی که به این بیماری مبتلا بودند ویا هستند آنها آدمهائی فوق العاده, شجاع ودارای تصور عمیق میباشند. شاعران در شعرهای خود این بیماری را چنان توصیف کردند که خطا ورنج را در اشخاص بیگناه نشان میدهد. در صورتیکه آنها هیچ کاری نکردند ولی همیشه این احساس را دارند که کار بدی کردند. این حالت افسردگی همانطور که دربالا شرح داده شده است قربانی دیگران شدن بعلت داشتن روح لطیف است. همانطور که توجه کردید اشخاص تحصیلکرده تمایل به این بیماری دارند واگر تمایل هم نداشته باشند بهرحال به این بیماری معمولا مبتلا میشوند زیرا اعتقاد براین دارند که به آن رتبه ای که لیاقت آنها را داشته است نرسیدند. بیمار مالیخولیائی تاریکی رامثل خود زندگی دوست دارد ونمیتواند روشنائی را تحمل کند ویادرجای روشن بنشیند. هاملت نیز یک مثال دیگر از این نوع بیماری است.

نوع دیگر بیماری افسردگی "هیپوخوندریا" یعنی کسی که بطوردائم به خودش تلقین میکند که بیمار هست. دراین حالت شخص ممکن است که اصلا" هیچ نوع بیماری نداشته باشد ولی بخودش واطرافیانش میقبولاند که بیمار است ورنج میبرد. در حالت دیگر شخص ممکنست که گرفتار نوعی بیماری باشد ولی او آن نوع بیماری را چندین برابر از آن چه که هست بزرگترنشان میدهد.
اعتیاد به مواد مخدرنیز ازهرنوع آن یک دلیل دیگر برای گرفتارشدن به این بیماری است که در حقیقت شخص با دست خودش باعث خراب شدن مغزش میشود.
انواع دیگر افسردگی "مانیا دی پرسیا" و همچنین "هیپو مانیا" هستند که بازهم از بحث ماجداگانه است. اما برای داشتن کمی اطلاعات, این علائم نشان دهنده "مانیا دی پرسیا" هستند. مثل پدید آمدن افکارهای مختلف بطورفوری ,فعالیت بیش ازحد وفقدان صبر وحوصله, عصبانیت وسنجش ناقص , گریه ونگرانی بیش از حد ومعمولا" غرق حزیان وپره نویائی بودن.
در "هیپومانیا" جوش وخروش بیش ازحد درشخص نمایان است. آنها آدمهائی معمولا" پرانرزی هستند. همچنین این اشخاص ازخودشان خیلی راضی هستند. اعتماد به نفس دآرند وخیلی روحیه آنها خوب است. اما اعتماد به نفس بیش از حد وخیلی خوشحال بودن اغلب اوقات میتواند بابیرحمی باعث خراب شدن خانواده ها شود. در این نوع بیماری شرارت وتلف کردن ثروت نیز نمودار هستند. بطورکلی شخص افسرده ازهرنوع آن مرتکب اشتباهات زیادی میشود که باعث ویران کردن زندگی خودش وبعضی وقتها نیز باعث ویران کردن زندگی دیگران هم میشود.
نتیجه گیری اینکه شخص افسرده باید به معالجه کردن خود بپردازد که بتواند زندگی خود وهمینطور زندگی آنهائی راکه با او درتماس هستند نجات دهد. شخصی که نمیخواهد خودش را معالجه کند درحقیقت همه امیدش راازدست داده است یعنی قدرت زندگی کردن را ازدست داده به این معنا که دید او نسبت به زندگی تیره است. اگر شخص درست فکر کند میتواند بخودش امید دهد که معالجه شود. اگر امید رااز دست بدهد یعنی قدرت زندگی کردن او درحد صفر است. باید این نکته را متذکر شد که بیشتراوقات از رنج وترس ودرد می توان خیلی چیزها یاد گرفت.

اگر هر شخصی بتواند روی حوادث تلخ دوران کودکی غلبه کند روی سختیها وعقب افتادگیهای زندگی هم میتواند تا حدود زیادی غلبه کند. اما این حالت در صورتی است که مشکل زنتیکی نداشته باشد. منظور از مشکل زنتیک, نقص زنتیکی است. بطور کلی زندگی برای همه کس وهمه چیز پر از مشکلات ودشواریهاست وهر کسی بنحوی رنج میبرد. اگر کسی بتواند تاحدودی خوشحال باشد قادر هم خواهد بود که قسمتی از رنجش راتحمل کند.

بهترین مبارزه با افسردگی این است که شخص خودش را متقاعد کند که شخصیتش را تغییر دهد. اگر شخص قادر به تغییر خودش باشد در حقیقت بر تیرگیها وابرهای سیاه شخصیتش غلبه میکند. معالجه این بیماری دوطریق میتواند باشد یکی باداروهائی که روانکاو تجویز میکند ودوم تماس داشتن وصحبت کردن دائم با یک روانشناس خوب . گاهی اوقات هردو راه را باید استفاده کرد که بیمار افسرده شانسی برای درمان شدن داشته باشد. کارهائی که شخص انجام میدهد میتوانند بطور قابل ملاحظه ای روی روحیه او تاثیر گذار باشند. اگر شخص مرتکب اشتباهاتی شود وضع اوبدتر میشود. شخص باید بطور دائم تحت کنترل خویش باشد. تماس با افراد مورد علاقه ,ورزشهای مفید مثل دوچرخه سواری, وزنه برداری , گوش دادن به موزیک ملایم ,تماشای فیلمها ,مطالعه کتابهای مورد علاقه ومواظبت ازحیواناتی ازقبیل قناری یاسایر حیوانات خانگی یکی از بهترین روش برای خلاصی از این بیماری میباشند.
من افسردگی را زندان روحی مینامم. اگر انسان بخواهد از این زندان خلاصی پیدا کند باید بهترین راه حل معالجه ومبارزه با آن راپیدا کند. در غیرانصورت با فرار کردن از واقعیت هیچ مشکلی حل نمیشود.
این به مانند آن است که شخصی که سالها به زندان محکوم شده است از آن فرارکند. آن شخص هرلحظه را باترس بسر می برد چون فکر اینکه در تعقیبش هستند حتی یک لحظه هم اورا آرام نمیگذارد. اگر شخص ازمسولیتی که درغبال خود دارد شانه خالی کند خودش را بمرورزمان مثل شمع آب میکند وهیچ لذتی از زندگی نمیبرد. این نکته را فراموش نکنید که خدواند به اندازه قدرت هرشخصی به او سختی میدهد بنابراین شخص باید در مقابل سختیها اراده مستحکم داشته باشد که بتواند خودش را از درد ورنج بر هاند.

ایمیل:
rashel_14@walla.com



google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:


بهنام از آلمان
2009-01-05 03:50:11
با توجه به مشکلات بسیار زیاد اکثر ایرانیان در خارج از کشور
و ابتلای خیلی از ما به این بیماری
به اشکال مختلف آن باید بیشتر به
این مطلب توجه شود و سعی کنیم به کمک هموطنانی که در تنهایی با این
مشکل روبرو هستند بشتابیم.
با تشکر از خانم زرگریان برای تهیه این مطلب.


امیر
2008-12-19 05:13:04
خیلی عالی بود. ممنونم.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد