logo





دو شعر

پنجشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۹ - ۱۷ مارس ۲۰۱۱

جهان آزاد

ساعت هفت

من همه روز سرِ ساعت هفت
با پرستوها، نرگس ها، مریم ها
با اقاقی، افرا، تبریزی
وگل سرخ
قراری دارم
ساعت هفت سرِ ساعت هفت!

وعده گاهم نیز
پشت دیوارِ همه زندانهاست

**

همه روز،
ساعت هفت، سرِ ساعت هفت
با سبدهایی از بوسه و لبخند و امید
و سبدهایی گل
که ز اشکم نمناک است
می رسم از راه
اسم شب را می دانم
اسم شب را می خوانم
و سبک مثل نسیم
از میان همه زندانبانها می گذرم
بندها را زگل و لبخند می پوشانم
اسم شب آزادی است

**

ای پرستو، نرگس
ای اقاقی، گل سرخ
من زمان دیگر یادم رفته ست
روز وشب ساعت من، هفت است!


اسفند 89



بهار ؟؟


1

پرنده گفت
صبور باش
و از سیاهی وسکوت
دورباش
که نو بهار می رسد

2

کسی برای فصلهای ناشناس
ناشیانه تار می زند
زکوره راه، کاروان نوبهار
امید را
بسوی سرزمین نیلی جنوب می برد
وآسمان برای باغهای سبز زار می زند

3

کجاست آفتاب
درخت، ای درخت
درخت خشم وآشتی
چه دیر سبز می شوی، چه سخت

من و امید، هردو سالخورده ایم
سبز شو!

اسفند 89

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد