تو جایی بودهای آیا
که دیوارش فلک را میشکافتد؟
و آن تو بودگان،
هرگز نمیدانند
پگاهِ دیگری را،
در سحرگاهان،
به چشمِ خویش خواهند دید؟
***
تو هرگز بودهای در بند؟
درآن، چهاردیوارِ نمورِ تیره و تاریک؟
و در آن، تونل دهشت؟
که کس هرگز نمیداند
که فردایش،
به همبندش
صبح بخیر خواهد گفت؟
***
تو جایی بودهای هرگز؟
به جرمِ چند کلامی، یا کتابی، یا پیامی،
و یا، چند جزوه!
بوزینگانِ دیوسیرتِ مار بر دوش
ترا تا حد مرگ،
به ضربِ تازیانه میگیرند
تا کرده، ناکرده را باز گویی؟
***
چقدر سخت است
ضربآهنگِ تازیانه را،
در دل شمردن،
و دَم از بن فرو بستن.
ولی دردناکتر،
جانبهلبتر،
آن روزگاریست
که دلتنگِ رفیقی بود؛
که سیلاب ِ زمانه،
نابهنگام با خودش برد.
***
چقدر سخت است
دلتنگِ رفیقی بود که دیگر نیست!!!
22.2.2011 هانوفر
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد