logo





اعدام فاطمه حقیقت پژوه ضربه ای بر پیکره ی جنبش زنان وانسانیت

يکشنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۷ - ۰۷ دسامبر ۲۰۰۸

ثریا محمدی

وقتی که می توان با جایگزینی آموزش های همه جانبه در تمامی سطوح زندگی فردی و اجتماعی,و نیز فراهم نمودن شرایط استاندارد اقتصادی برای شهروندان,انسان ها را در سایه ی تربیت به سمت تعالی سوق داد چگونه می توان چشم را بر همه ی سرمایه های بشری بست و بدون هیچ اقدام اساسی در کنترل صحیح جامعه انسان ها را به آفت ها سپرد سپس همچون تبرزنی بیرحم در کمین درخت های آفت زده نشست و آن وقت ادعا کرد که برای بهبود اجتماع اقداماتی در حال انجام است؟
وقایع اخیر جامعه هر یک به گونه ای انسانهای بیدار را به چالش می خواند تا با حفظ هوشیاری خود عامل موثر در بر هم زدن توازن ناهمگون پیرامون باشند،توازنی که عامل بدبختی میلیونها انسانی هستند که به هزاران بهانه ی واهی از زندگی محروم گشته و به کام مرگ و نیستی کشیده می شوند.
علیرغم تلاشهای بسیار فعالان حقوق بشر و زنان متاسفانه در پایان هفته ی پیش یعنی دقیقا تنها یک روز پس از ۲۵ نوامبر روز جهانی نفی خشونت خبر اعدام فاطمه حقیقت پژوه –زنی که در دفاع از دختر سیزده ساله اش شوهر صیغه ای خود را ناخواسته به قتل رسانیده بود–بار دیگر همگان را به این حقیقت تلخ یادآور ساخت که ما در جامعه ای زندگی می کنیم که حقوق انسانها و حریم شریف انسانیشان همچون قطعات در هم یک پازل ؛برای همیشه به گورستان نیستی سپرده شده است و ارزش های انسانی در طوفان سرمایه و تحجر گم گشته اند ؛جامعه ای که در آن انسانها به آسانی قربانی هیچ می شوند و کودکان همچون پره های یک فرفره ی کاغذی به گردباد فحشا و فساد؛گرسنگی و فقرو ابتذال و آوارگی کشیده می شوند و به آسانی ؛همه چیز در سایه ی مضحک یک تفسیر ابلهانه عادی و طبیعی جلوه می کند .
شاید خیلی عجیب نباشد زیرا شهروندان این جامعه حوادثی از این قبیل را بسیار سراغ دارند و متاسفانه در طول سال جاری بی پروایی مسند نشینان قوه ی قضاییه در اجرای داوری های حکیمانه همه گیرتر گشته و دقیقا این صراحت نابخردانه در هر مناسبت جهانی در دفاع از حقوق انسانها روبازتر از همیشه خودنمایی می کند و این مشخصا هشداری است به همگان تا همواره به یاد داشته باشند که با قشری از نخبگانی در جایگاه دولتمرد روبه رویند که علیرغم سوگندنامه های کذایی شان در خدمت به انسانها وتکریم شان انسانی شهروندان؛ همانند تبرهای آهنینی که وظیفه اشان دقیقا قطع ریشه های زندگی و حیات است عمل می کنند .
وقتی عمیق تر به قضیه فاطمه حقیقت پژوه می پردازیم ناخودآگاه این سوال در ذهن متبلور میشود که اگر ما به جای او و دیگرزنانی که در کشاکش حوادثی از این دست گرفتار آمده اند ،بودیم ،چه می کردیم ؟به راستی چه می کردیم؟؟؟؟آیا فاطمه, کبری و.... از این که انسانی را به قتل رسانده خوشحال بوده اند ؟آیا ا از اطلاق واژه ی قاتل بر خودشان راضی بوده اند؟و هزاران اگر دیگر....
اگر چه می دانیم در یک شرایط نرمال و انسانی احتمال وقوع چنین حوادثی به صفر و یا رقمی نزدیک به آن می رسد اما در شرایط موجود و با وجود دستورالعمل های قانونی موجود در اسناد حقوقی کشور نمی توان به جواب درستی رسید چون تمامی حقایق در سایه های نامفهوم چیزی به نام قانون آن هم مدل بسیار نازل و نارسای آن گمشده است .علاوه بر این اگر چه ما هیچگاه تایید کننده ی قتل و گرفتن جان انسانها نیستیم اما آیا در شرایطی نظیر همان وضعیت که فاطمه در آن زندگیش را در دفاع از معصومیت دختر بی گناهش گرو گذاشت می توان صبوری کرد و اقدامی نکرد؟
لازم به یادآوری است ازدیدگاه ما قتل های ناموسی در ردیف اقدامات حماقت آمیزی است که در اندیشه ی انسانهای متمدن نمی گنجد اما اقدام فاطمه حتی یک قتل ناموسی هم به شمار نمی آید چون معمولا در وضعیتی که به قتل ناموسی منجر می شود در بیشتر رابطه ها ,دو طرف تمایلی به ادامه ی رابطه داشته و معمولا نفر سومی به واسطه ی تعصبات و باورهای خشن؛ مرتکب قتل می شود اما در حادثه ی مذکور وجود یک تعرض و در واقع تجاوز به حریم یک دختر خردسال در یک رابطه ی نامتعارف و یک انگیزه ی یکطرفه بیش از هر چیزی جلب توجه می کند به طوری که هیچ منطقی در دفاع یا تایید تعرض آن مرد وجود ندارد وحقیقتا در بررسی این اتفاق خشم هر انسان منصفی نسبت به عمل وحشیانه ی همسر فاطمه بر انگیخته می شود.(اگر چه می دانیم خود این تعرض معلول دلایل بسیاری است اما هیچکدام توجیه کننده ی تعرض او به آن دختر معصوم نمی باشد).
با همه ی این اوصاف حتی اگر در یک شرایط فرضی اقدام فاطمه را یک قتل ناموسی بدانیم با دیدگاهی کاملا بی طرفانه و نه مخالف قتل ناموسی به این حادثه بپردازیم .سئوال اینجاست که مگر نه این است که در قانون مجازات اسلامی دفاع از ناموس در شرایط مشابه از طرف یک مرد ,حتی اگر منجر به قتل شود توجیه قانونی دارد. اما این که چرا در این مورد مشخص مجازات اعدام عملی می گردد چندین سئوال به دنبال دارد :آیا دختر فاطمه ناموس او به حساب نمی آمد و دوباره این که آیا به حکم این که فاطمه یک مرد نبود نمی توانست عرق دفاع از ناموس داشته باشد و هزاران سئوال که پرداختن به جوابشان مستلزم محکومیت تناقض آشکار در قوانین قضایی کشور است اما به دلیل سانسور و دفاع از وضعیت موجود معمولا بی جواب می ماند.
در نهایت سخن ما این است که ایا دیگر زمان آن نرسیده است که با آگاهی جامعه در برابر حوادث جاری درست و منطقی برخورد شده و در باره ی اقدامات سیستم اداری و قضایی کشور جواب درستی به مردم داده شود؟ آیا با وجود نقش آفرینی زنان در تمامی عرصه های اجتماعی ,اقتصادی و....آنهم با وجود تمامی تبعیض ها که عامل بازدارنده ی ترقی زنان است و نیز به دلیل نیاز جامعه به برابری انسانها و ارتقا سلامت و رفاه عمومی همگان نظم ناهمگون موجود به نفع انسانیت جامعه و زنان, به جهت فراهم نمودن برابری همگانی زن و مرد در تمامی عرصه ها بر هم زده شود؟
آیا در شرایط نابسامان و جرم زای جامعه باز هم جراتی برای مجازات باید وجود داشته باشد و نیز آیا اطلاق واژه ی مجرم به افراد آن هم درست در شرایطی که وضعیت جامعه سوق دهنده ی آنان به جرم است کار درستی می باشد؟ و نمونه ی عینی آن که آیا اگر فاطمه می توانست از یک زندگی نرمال بهره مند شود باز هم ممکن بود تن به قبول صیغه ی مردی که هنوز به انسانیتش اعتمادی نداشت بدهد و دختر خردسالش را در پناه نامفهوم چنین مردی پناه دهد؟و دیگر این که آیا جامعه نباید در برابر زنان مخصوصا با موقعیتی مشابه احساس مسئولیت بیشتری کرده وراهکارهای درست تری در حفظ زندگی و شأن آنان ارایه نماید؟به گونه ای که هم زنان و هم کودکان در پناه جامعه از حق حیات بهره مند گردند نه آن که در سایه ابتذال و سقوط غرق شوند .که البته متاسفانه نمونه های زنده ی قربانیان این حوادث آمار کمی هم نیستند.
آیا هرگز انسانی به صرف داشتن مقامی ولو مهم در جامعه حق گرفتن جان انسانی دیگر را دارد آنهم درست در شرایطی که متهم دقیقا مظلوم و قربانی نابسامانیها و شکاف های موقعیتی اجتماع قرارگرفته باشد.
و خلاصه آن که آیا با وجود آمار بالای اعدام در طول سال های اخیر و مخصوصا سال جاری هیچ تغییر عمده و حتی ناچیزی در تقلیل جرایم جامعه پیش آمده است ؟
و اصلا این که چرا اعدام ؟؟؟؟
وقتی که می توان با جایگزینی آموزش های همه جانبه در تمامی سطوح زندگی فردی و اجتماعی,و نیز فراهم نمودن شرایط استاندارد اقتصادی برای شهروندان,انسان ها را در سایه ی تربیت به سمت تعالی سوق داد چگونه می توان چشم را بر همه ی سرمایه های بشری بست و بدون هیچ اقدام اساسی در کنترل صحیح جامعه انسان ها را به آفت ها سپرد سپس همچون تبرزنی بیرحم در کمین درخت های آفت زده نشست و آن وقت ادعا کرد که برای بهبود اجتماع اقداماتی در حال انجام است؟ جای بسی تاسف است تمامی شرایط موجود فقط یاد آور قوانین خنده دار پادشاهی است که وقتی دو طرف یک دعوا به او رجوع داده می شد از آنان می خواست که با هم به کشتی روند و در نهایت بازنده ی کشتی ,متهم یا خطا کار اختلاف به حساب می آمد ومجازات مرگ برایش در نظر گرفته می شد.دیگر چه جای آن دارد که ما پس از گذشت قرن ها مرتکب خطایی شویم که انسانیت بیش از پیش خدشه دار شود.
پیام ما به همگان این است که اگر فقط کارمان انتظار کشیدن باشد هر روز با سرعت بیشتر بیراهه ی سقوط را تجربه خواهیم کرد ما هیچ چاره ای نداریم جز دخالت در وضعیت جامعه وهمصدایی و کار عملی و اما این که با وجود تمامی خطراتی که بر سر این راه وجود دارد اما حس حقیقت جویی ,راه های تازه تری را برای ایستادگی در برابر بی حقوقی انسانها پیش پای دوستداران بشریت می گذارد به امید آن که انسانها ازاسارت ازخود بیگانگی رها شده و انسان به حق واقعی اش در یک جامعه ی بهتر دست یابد.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد